شریعتی‌ها و سروش‌ها امامانِ معصومِ روشنفکریِ‌دینی نیستند

حسین پورفرج

ef7bfc0c-4fc5-467f-bc34-717d47ef72e5روشنفکری‌دینی یک نحله‌ است، آغاز دارد و پایان نه. این نحله همچون رود رونده‌ای دائماً در حال حرکت است و لحظه‌ای بازنمی‌ایستد. به معنای دیگر روشنفکری‌دینی متکی به یک متفکر و یا یک طیف اندیشنده نیست و از آنها معنا و مفهوم نمی‌ستاند. این نحله فراتر اشخاص و متعلقانِ به آن تعریف می‌شود و اینگونه حدود و ثغور می‌آفریند. بنابراین، روشنفکری‌دینی با اوجگیری یا افول متفکری اوج یا افول نمی‌یابد و از نقش‌آفرینی بازنمی‌ایستد. مثلاً به نام نظریه‌پرداز نظریه x بر خود نمی‌بالد و با حذف نظریه‌پرداز دیگری از صحنه کنار نمی‌رود. این نحله جریانی پایدار و توقف‌ناپذیر است و این حقیقت رکن اساسی آن به شمار می‌آید.

علی‌ای‌حال، نگارنده با این کلام آرش نراقی کاملاً مخالف است: عبدالکریم سروش را باید به یک معنا پایان پروژه روشنفکری دینی دانست. اما این «پایان» به معنای «شکست» و «مرگ» پروژه‌ی سروش، و کاروبار روشنفکری دینی نیست. این «پایان» به معنای «کمال» آن پروژه در سروش است. پروژه‌ی روشنفکری دینی در سروش به عمیقترین سطح خود آگاهی رسید. امروز ما نیک در می‌بابیم که مهمترین رسالت پروژه‌ی روشنفکری دینی بسط و تعمیق پروژه‌ی مدرنیت و در صدر آن سرعت بخشیدن به پروژه‌ی «سکولاریزاسیون» بوده است. پروژه‌ی «سکولاریزاسیون» به بیان ساده عبارتست از به رسمیت شناختن امر عرفی/عقلی/طبیعی. البته روشنفکران دینی در کار دفاع و تعمیق سکولاریزاسیونی بوده اند که مآلاً به نفی امر مقدس نمی‌انجامد، یعنی امر عرفی را در کنار امر قدسی به صلح می‌نشاند. سکولاریزاسیون مورد دفاع ایشان را می‌توان «سکولاریزاسیون حداقلی» نامید، در مقابل «سکولاریزاسیون حداکثری» که امر قدسی را نیز مآلاً به امر عرفی فرومی‌کاهد.[۲]

بگذارید جان کلام را همینجا بازگو کنم. بقای روشنفکری‌دینی به معنای حرکت دائمی و بدون توقف آن است. این نحله امام دارد اما امام معصوم هرگز. علی‌شریعتی، مجتهدشبستری و عبدالکریم‌سروش هرکدام به نوعی امامانِ این نحله -یعنی سرشاخه‎‌ها و راهبران اصلی این جریان- به حساب می‌آیند و حتّی می‌باید به آنها تفاخر ورزید؛ ایشان به وسع خود دِین بزرگی بر گردن دانشوران و دین‌داران این آب و خاک دارند و به نوعی به بسیاری از معضلات دینی ایشان پاسخ داده‌اند. امّا با این وجود این کلام به معنای پایان کار و بار روشنفکری‌دینی نیست. این جانبازی‌ها هرگز به این معنا نیست که روشنفکری‌دینی به کمال خود رسیده است و دیگر چیزی برای ارائه ندارد. این نحله تنها زمانی می‌تواند در اوج باقی بماند که هرگز دچار بیماری حجیت‌گرایی[۳] نشود و هرگز به پرستش امامان خود نپردازد. تنها با عبور از شریعتی، شبستری و سروش است که می‌توان به حرکت و حیات جریان روشنفکری‌دینی ‌مطمئن بود و به متفکران بعدی آن امید و عنایت داشت. می‌توان آینده این نحله را نیز همچون امروز موفق و بالنده در نظر گرفت و با عکینک خوشبینی و افتخار به آن نظر افکند. این امامان در نحله مذکور هرگز بی‌خطا و عاری اشتباهات معرف‌شناسانه نیستند و هرگز تمام حقیقت در دستان آنها جای نگرفته است. آنها نیز همچون هر اندیشمند دیگری می‌توانند نقادی شوند و می‎تواند نظریات آنها مورد بازکاوی‌های فربه قرار گیرد. حقیقتاً در اینجا این مسئله می‌باید جدی گرفته شود که روشفکری‌دینی نمی‌باید نسبت به دیگران نگاه نقادانه داشته باشد امّا در مورد خود همه چیز را فراموش کند. روشنفکران‌دینی اوّل از همه می‌باید از خود آغاز کنند و سپس به دیگران بپردازند؛ و این تنها راه موفقت این نحله به حساب می‌آید.

نتیجتاً بت‌شکنی و خود-نقادی‌گری وظیفه هر روشنفکردینی‌ای‌ست. می‌باید با نهایت احترام به پیش‌کسوتان این نحله از تمامی آنها گذر نمود و به صرف وجود این بزگواران هیچیک از کلام آنان را وحی منزل ندانست. در این نحله فصل‌الخطاب و یا کلام مطلقی وجود ندارد و می‌توان اندیشه هر اندیشمندی را مورد نقادی قرار داد. چه به قول عبدالکریم سروش: «من روشنفکری را نوعی تفکر و تعقل می‌دانم آنهم تعقل نقادانه. من در نوشته‌های پیشین خودم چند مولفه برای روشنفکری ذکر کرده‌ام که یکی از آنها، بلکه مهمترین آنها، تفکر نقادانه است. به نظر من اگر شخص دینداری متفکر باشد و در مقام تفکر هم به نقد اهمیت بیشتری بدهد و راه و روش نقادی را هم بداند و به کار ببرد، او را می‌توان به درستی روشنفکر دینی نامید. همانطور که اگر یک فرد غیردیندار، متفکر باشد و در مقام تفکر، نقادی پیشه کند، او را هم می‌توان روشنفکر غیردینی نامید».[۴]

در پایان ذکر این نکته ضروری است: روشنفکری‌دینی همانگونه که در دوران پساشریعتی دوام آورد؛ در دوران پساشبستری و پساسروش نیز می‌تواند دوام بیآورد. روشنفکری‌دینی یک پروسه است که هرگز به پروژه‌های افراد تقلیل نمی‌یابد و همواره معنایی عمیق‌تر و کلان‌تر را با خود یدک می‌کشد. این نحله خواهانِ تلفیق و همزیستی سنتِ ستبر دینی با جهان و مواهب دنیای مدرن است و هرگز یکی را به نفع دیگری کنار نمی‌گذارد. نحله روشنفکری‌دینی هم دین و هم ارزش‌های مثبت آن را طلب می‌نماید و هم جهان و هم مواهب جهان‌شمول و بشری آن را. و لذا «توخود هدیث مفصل بخوان از این مجمل».[۵]

——————–

[۱] -این یادداشت کوتاه تنها تذکار نکته‌ای‌ست که نگارنده در خصوص گفتار جناب بیژن عبدالکریمی و پاسخ سروش دباغ طرح آن را فریضه می‌داند. آنچه ملاحظه می‌کنید پاسخ و نقد کلامِ هیچکدام از اساتید محترم نمی‌باشد. نام و آدرس مطالب دو عزیز:

شریعتی و پرسش بنیادین ما/بیژن عبدالکریمی: https://www.zeitoons.com/11376 — شریعتی و چالش‌های بی بنیاد/سروش دباغ: https://www.zeitoons.com/11848

[۲] – مراجعه فرمائید: پروژه روشنفکری دینی سروش از دیدگاه آرش نراقی در آدرس:

http://aftabnews.ir/vdcaiuny.49nym15kk4.html

[۳] – در شیوه‌هایی مبتنی بر حجیِت دانش از طریق استناد یا مراجعه به آنانی که از نظر علمی و اجتماعی تولیدکنندگان صاحب صلاحیت علم به شمار می‌آیند، به دست می‌آید.این نوع شناخت معمولاًمبتنی بر پذیرش بتهایی چند در قلمرو دانش است. زمانی که به عنوان مثال گفته می‌شود، ارسطو، معلم اول، چنین گفت، دیگر سخنی باقی نمی‌ماند، جز آنکه همه به احترام برخیزند و از دانشی که احراز کرده‌اند، سپاسگزار باشند. این شناخت اندیشۀ چندانی هم نمی‌طلبد، چه، کافی است نامی برجسته پست یک نظر یا یک عقیده باشد، گذشته از این، این نوع شناخت، بر شخصیتی ویژه اتکاء دارد که شخصیت قدرت‌نگر خوانده می‌شود. چنین شخصیتی همواره تمایل می‌یابد بر بالاترها اتکا ورزد و نسبت به زیردستان سختگیر باشد. چنانچه ضعیفی یا فرد گمنامی، بهترین سخن را ادا نمود، او را به سخره گیرد و حال آنکه اندیشه یا جملۀ مافوق را هرچه باشد به جان بخرد. در راه کارایی این شناخت، باید صاحبان صلاحیت مقامی برین یابند، انچنانکه در عمق ذهنها رسوخ کنند و گفتارشان بی‌چون و چرا پذیرفته شود، از جملۀ این خصایص فرّ یا فرّه است. شخص فرهمند را دارای مقامی برین می‌دانند، او را از دیگر انسانها متمایز می‌شناسند. پس سخنانش را بی‌هیچ تردید پذیرفته و پذیرش بی‌چون و چرای آن را نیز تجویز می‌کنند.(بسنجید با: روش تحقیق در علوم اجتماعی، ج۱، به قلم باقرساروخانی، نشر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران)

[۴]-مراجعه فرمائید به: مصاحبه دکترعبدالکریم سروش با شبکه جرس، تحت عنوان: «روشنفکرغیردینی – روشنفکردینی؛ روشنفکری دینداران»

[۵] -شرح کامل این نکته و نکات دیگر در کتاب اخیر و زیر چاپ نویسنده، تحت عنوان «آبتنی در حوضچه اکنون» به تفصیل آمده است.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

آقای خامنه‌ای! رهبر جمهوری اسلامی ایران که بیشتر علاقه دارید خودتان را رهبر «انقلاب» بدانید، شما در تاریخ ۱۴ یا ۱۵ خرداد ۶۸ در مجلس خبرگان رهبری در اظهاراتی در اوج فروتنی فرمودید:««باید خون گریست

ادامه »

چهره‌ی مچاله‌شده از گریه و لابه‌ی بسیارِ او، بِرندی شده بود. بر بالای هر منبری که می‌رفت، در جمعِ هر جماعتی که می‌رفت؛ اشک‌اش

ادامه »

سالها پیش که رهبر جمهوری اسلامی در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ جنجال سند آموزشی ۲۰۳۰ را به‌پا کرد در

ادامه »