الگویی برای روزنامه‌نگاری و سیاست‌ورزی

محمدرضا سرداری

سال ۷۷ بود. سال شکوفایی مطبوعات مستقل پس از سال‌ها اختناق سیاسی و من جوانی ۲۳ ساله بودم و در آن فضای پرنشاط اجتماعی حاصل از «دوم خرداد: در جستجوی فرصتی برای رشد و پیشرفت. گرچه زود توانستم موقعیتی در دولت برخاسته از رای مردم کسب کنم، اما پشت‌میزنشینی عطش بالای آن روزها را مرتفع نمی‌کرد. حوادث پشت سر هم رخ می‌داد و من و دوستانم بی‌صبرانه به‌دنبال مکانی برای تأثیرگذاری و تأثیرپذیری از آن فضا بودیم. تا این‌که پیگیری‌ها نتیجه داد.

وقتی روزنامه‌های خرداد و صبح امروز پس از توقیف روزنامه جامعه انتشار یافتند به اتفاق محمد قوچانی به سراغ سعید حجاریان رفتیم تا درخواست همکاری با روزنامه‌اش (صبح امروز) کنیم. حجاریان اما علیرضا رجایی را به ما معرفی کرد! علیرضا آن روزها دبیر سرویس سیاسی روزنامه خرداد به مدیرمسئولی عبدالله نوری بود.

تا آن روز هیچگاه رجایی را ندیده بودم و هیچ تصوری از او نداشتم. اما وقتی از حجاریان درباره او، سابقه سیاسی و اندیشه‌هایش پرسیدیم، به نیکی از او یاد کرد و تاییدش نمود. تا اینکه شبی در روزنامه خرداد با او قراری گذاشتیم و او را ملاقات کردیم. به‌راحتی ما را پذیرش کرد. گرچه امکانی برای استخدام ما نداشت و ما نیز البته چنین درخواستی نداشتیم جز آن که مقالات خود را در آن روزنامه منتشر کنیم.

خرداد روزنامه‌ای بود که نخستین نوشته‌ام  را با ذکر نام منتشر کرد؛ در حالی که پیشتر باوری نداشتم مقالاتم در روزنامه‌ای سراسری قابل انتشار باشد. اما رجایی بی‌ادعا آن مقالات را منتشر می‌کرد و بدین سان وارد عرصه روزنامه‌نگاری شدم.

رجایی به‌خاطر پاره‌ای مشکلات، خرداد را ترک کرد؛ خیلی زود روزنامه نشاط به سردبیری ماشالله شمس الواعظین منتشر شد. باخبر شدم که قرار است با این روزنامه همکاری کند. نزدش رفتم و از او بی‌واسطه درخواست همکاری کردم که با پذیرش او روبرو شد.

کار کردن با رجایی ساده، لذت‌بخش و درعین‌حال آموزنده بود. برخلاف فضای رقابتی شدید در میان همکاران مطبوعاتی ـ که در مواردی رقابتی منفی بود ـ رجایی چنین روحیه‌ای نداشت. تواضع و بی‌ادعایی او فضای رشد را فراهم می‌کرد و اصلاحاتش بر نوشته‌ها موجب قوام متن بود تا این‌که ماهیت متن را منقلب سازد.

یکی از خاطرات جالبی که از او دارم نقدش به برخی نوشته‌های من بود؛ وقتی برخی اوقات از روی شتاب  فراموش می‌کردم برخی کلمات  و افعال را در متن بگذارم. می‌گفت فلانی در ذهنش آورده اما در متن نیاورده است!

رویه رجایی در روزنامه‌نگاری علیرغم فضای آن دوران رادیکال نبود. گرچه هیچگاه مانع گردش آزاد خبر در روزنامه نمی‌شد و از روی محافظه‌کاری مقالات و اخبار را جرح و تعدیل نمی‌کرد.

در دوره‌ای که با او هر روز کار می‌کردم هیچگاه برخوردی از او ندیدم که منجر به کدورت با همکارانش شود. با مدیریت او  گروه سیاسی نشاط  و عصر آزادگان همچنان محلی برای روزنامه‌نگاران جوان تجربه‌جو بود.

بی‌اغراق بگویم دوره همکاری من با رجایی در روزنامه‌های نشاط و عصر آزادگان بهترین روزهای کاری من بود که هیچگاه تکرار نشد. آنچه باید سال‌ها می‌خواندم و تجربه می‌کردم در طی دو سال همکاری با رجایی آموختم.

پس از توقیف فله‌ای مطبوعات رشته همکاری ما نیز بریده شد، اما او برایم همچنان الگویی است در روزنامه‌نگاری و سیاست‌ورزی.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

چهره‌ی مچاله‌شده از گریه و لابه‌ی بسیارِ او، بِرندی شده بود. بر بالای هر منبری که می‌رفت، در جمعِ هر جماعتی که می‌رفت؛ اشک‌اش دمِ مشکش بود. چشمِ جوانان مؤمن و انقلابی را خوب گرفته

ادامه »

سالها پیش که رهبر جمهوری اسلامی در بزنگاه انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ جنجال سند آموزشی ۲۰۳۰ را به‌پا کرد در مطلبی با عنوان «اصولگرایان

ادامه »

توی یک عالم دیگری سیر می‌کرد. در عوالمی که به واقعیت راه نداشت. تک‌تک جمله‌هایی که بیان می‌کرد و سفارش‌هایی

ادامه »