بیاد مرحوم امیرانتظام

غلام‌حسین کرباسچی

مرحوم عباس امیرانتظام پس از تحمل دوره طولانی زندان و حصر درگذشت. باید احترام کسانی که از میان ما می‌روند را نگه داشته و جز ذکر خیرشان بر زبان نرانیم. از همین رو شاید بهتر باشد به ماجرای امیرانتظام و آنچه که این پرونده پرحاشیه را رقم زد،‌ فعلا نپردازیم؛ چراکه این ماجرا با گذشت نزدیک به چهاردهه به مسئله‌ای تاریخی وپیچیده بدل شده و قضاوت عادلانه درخصوص آن مستلزم صرف وقت بسیار و بررسیهای دامنه‌دار و همه‌جانبه است. اما به صورت مشخص سه نکته درباره عباس امیرانتظام را نمی‌توان نادیده گرفت.

یکم- مرحوم امیرانتظام در اواخر عمر و پس از سال‌ها تحمل زندان و محرومیت به بینشی انسانی، اعتدالی و واقع‌گرایانه دست یافته بود و آن‌ها که به زندگی و شخصیت ایشان علاقمند هستند باید به این بینش و باوری که او پس از این‌همه تحمل به آن دست یافته بود، توجه ویژه‌ای داشته باشند. پس از نزدیک به ۸۶ سال زندگی و بیش از ۶۰ سال مبارزه سیاسی امیرانتظام، این نگاه که درواقع حاصل رسوب تجربیات فراوان در شخصیت اوست را شاید بتوان مهمترین یادگاری برای جامعه امروز ایران و نسل جوان دانست. طی سال‌های اخیر گفتارها و نوشته‌های امیرانتظام حاکی از تاثیر تجربیات و فراز و فرودهای فراوان زندگی او بر شکل‌گیری باور ارزشمندی بود که باید مورد توجه قرار گیرد. خیلی خلاصه و صریح این پیام را در بخشی از نامه ایشان خطاب به یکی از افراد خارج از کشور ودر پاسخ به برخی اظهارنظرها (که شاید او را دعوت به دادخواهی در خارج ازکشور فرا می‌خواند) می‌توان دید که نکات بسیار مهم در آن نهفته بود؛ نکاتی که بازهم تاکید می‌کنم باید آن‌ها را حاصل بیش از ۶۰ سال مبارزه سیاسی ‌‌دانست که او اوج سردی و گرمی را در این سالیان چشیده و نه از روی ترس از عقوبتی و نه امید به بخشش وگشایشی دروضعیت سیاسی خود بیان داشته و به همه توصیه می‌کنم به این بخش از نامه توجه ویژه‌ای داشته باشند واین جمله طلائی که: ” ایجاد امید و انگیزه درهموطنانم را بر ابراز احساس پر از درد و رنج خود از طریق واکنش‌ها ترجیح می‌دهم …”

دوم. به هرترتیب ابهامات وحاشیه‌هائی در زندگی و پرونده مرحوم امیرانتظام و البته برخوردهایی که با ایشان شده، وجود دارد که به لحاظ تاریخی وظیفه داریم بالاخره روزی پرده از آن‌ها برداشته و آن‌ها را روشن کنیم که اگر چنین نشود، این ابهامات همچون نقطه‌ای تاریک و سیاه در کارنامه مجموعه‌ای از نیروهای سیاسی و شاید نیروهای مذهبی باقی خواهد ماند. نکته حائز اهمیت است که شخصیتی مانند مهندس بازرگان که امام خمینی (ره) بعنوان اولین فرد اجرائی بعد از انقلاب به او اطمینان کرده و نخستین حکم اجرایی را به ایشان دادند و با وجود اینکه نسبت به جریان سیاسی مربوط به بازرگان اظهارنظرها و پاسخ‌های شاید متفاوتی داشتند اما هرگز تا پایان عمر امام(ره) نشنیدیم که نسبت به ویژگی‌های شخصیتی، اخلاقی و صداقت او انتقادی کرده باشند. شخص مهندس بازرگان نیز تا آخرین لحظات زندگی نسبت به اتهاماتی که به مرحوم امیرانتظام زده شد و برائت ایشان، ابراز صریح می‌کرد. بارها مرحوم بازرگان به صداقت و امانت او تاکید کرده بود. ازطرفی اشخاص و گروه‌هایی که به نوعی در پرونده امیرانتظام نقشی داشتند، اگر نخواهیم آنها را تا سطح کم‌اشتباهی یا بدون اشتباه بودن، بالا ببریم و بگوئیم، ممکن است خطاهایی کرده باشند ولی درعلاقمندی و تبعیت آن‌ها ازامام تردیدی وجود نداشت. این سوال در ذهن باقی می‌ماند که دادگاهی چنان رسمی و علنی با دامنه‌ای که مدت‌ها به طول انجامید و آن هم به ریاست یکی از معتمدین امام خمینی(ره) از یک سو و مهندس بازرگانی که حضرت امام او را تایید می‌کرد و حمایت تمام قدش از عباس امیرانتظام از سویی دیگر چگونه قابل جمع است. باتوجه به حساسیت وصراحت و آگاهی از جزئیات مسائل بخصوص درآن‌روزهای حساس آغاز انقلاب که امام (ره) داشتند واقعا نمی‌شود این جریان را با تحلیل سطحی “تصفیه‌های سیاسی اول انقلاب” یا “مخالفت امیرانتظام با خبرگان” یا “مخالفت با ارتباط با کشورهای انقلابی مثل لیبی و امثال آن” تبیین کرد. غیر از‌ دانشجویان خط امام که بنظرم باید با یک جمع‌بندی مورد توافق (نه اقدامات و اظهارات انفرادی و احیانا عذرخواهی شخصی) برای ثبت در تاریخ و تبیین یکی از نقطه عطف‌های پر رمز و راز دوران انقلاب به شرح کامل این ماجرا و تبیین همه زوایای آن بپردازند؛ یکی از معتبرترین ومرتبط ترین مراکز برای یافتن پاسخ، مجموعه‌ دفتر حفظ و نشر آثار امام است که پس ازحدودچهل سال صریح و بی‌پروا و قانع‌کننده برای نسل جوان سخت‌باور امروز کشور به واکاوی این دو رفتار و برخورد غیرقابل جمع بپردازد و برای افکار عمومی و خارج از جو احساسی که در آن برهه زمانی بر تمامی ما حاکم بود،مساله توضیح داده شود.

زمانی‌‌که این اواخر روایت آقای امیرانتظام را خواندم که با لحنی تاثربرانگیز از رفتارها در زندان حکایت می‌کرد، مثلا اینکه ایشان ناچار بودند۷سال پابرهنه درزندان راه برود یا این‌که در برخوردی دیگر برای رساندن‌شان به بیمارستان بادسته بسته به عقب یک حیوان بسته شده بود، با وجود آنکه نمی‌دانستم این روایات تا چه اندازه دقیق است، برای نوه حضرت امام پیغامی فرستادم و از ایشان خواستم پیش از اینکه برای عباس امیرانتظام با توجه به سن‌شان و آنچه که بر او گذشته، اتفاق ناگواری روی دهد، برخی از شخصیت‌های انقلاب به دیدار ایشان رفته و اگر رفتار اشتباهی از ماموری سر زده، از دل ایشان دربیاورند و شاید که برخی ابهامات روشن شود؛ چراکه در آن موقعیت بازگشت به سی‌وچند سال پیش شاید اقدامی نادرست بود و شخص امیرانتظام هم به اعتقاد من نمی‌خواست که انتقامی از گذشته بگیرد. اما متاسفانه این اتفاق هرگز رخ نداد. این در حالی است که برخی از شخصیت‌های انقلابی که در بحبوحه انقلاب جوان بوده و در جریان اشغال سفارت نسبت به امیرانتظام اتهاماتی را وارد کردند، به دیدار ایشان رفته و عذرخواهی کرده بودند اما به باور من، مجموعه‌ای از آن جریان باید بیان بسیار مشخصی را نسبت به وضعیت او عنوان کنند، به خصوص با رفتار پارادوکسیکالی که در مجموعه خط‌ امام نسبت به این مجموعه وجود داشت.

سوم، نکته‌ای اخلاقی نیز در زندگی مرحوم امیرانتظام وجود داشت که برای شخص اینجانب جالب است و براین باورم که باید آن را به نسل‌های آینده ایران نیزمنتقل کنیم؛ رفتارهای ما چه آن‌ها که به آن اعتقاد داریم و چه رفتارهای احساسی که تصور می‌کنیم درست است، ولی درحقیقت ناروا وستمکارانه است اگر روا به مفهوم عدالت نباشد (که در مقابل آن رفتارهای ناروا، ظالمانه و ستم است)، بالاخره روزی دامانمان را خواهد گرفت. این مفهومیست که همه بارها تکرار کرده‌ایم و در پند و اندرزها خوانده‌ایم ولی دقت در وقایعی عینی از این دست حتما نوعی دیگر از باور و ایمان به دادگری نظام طبیعت که منطبق بر عدالت عمومی در جهان آفرینش است و نشانی از عدالت الهی حاکم بر جهان است را در ما احیا می‌کند. حتما خوشحال نمی‌شویم که این دادوری عمومی روزی ما و دوستانمان را شامل شود یا شده باشد ولی چه کنیم که جبری است تغییرناپذیر، که رفتارها و گفتارها و قضاوت‌های ناروا بدون پاسخ نخواهد ماند. درخصوص اشخاصی که در پرونده مرحوم امیرانتظام دست داشته و برخی رفتارها را انجام دادند که لااقل شخص ایشان و دوستان‌شان معتقد بودند که اعمالی نارواست؛ عموما شاهد ناروائیهائی بودیم که درگردش ایام دامن تقریبا همه آن‌ها را گرفت و در نهایت با خودشان همان رفتارهایی که در حق او روا داشتند، تکرار شد. چه بسا که تصور می‌کردند رفتارهای عادلانه و روایی نیست! بسیار سربسته و بی‌توضیح دیگری به این جمله کلی اکتفا می‌کنم که آن‌چه ما در حق دیگران انجام می‌دهیم، در این عالم حساب و کتابی دارد که روزی مصداق ضرب‌المثل معروف «ای کشته، که را کشتی تا کشته شدی باز»،‌ انعکاس و بازتابش را در زندگی خواهیم دید. گاهی هم ممکن است ناروایی‌ها در سطوح مدیریتی چنان گسترده شود که دامنه آن کل جامعه را گرفتار کند و دود آن نه به چشم یک عامل که به چشم تمامی آن‌هایی برود که موارد بسیاری را دیدند و هیچ نگفتند.

مرحوم عباس امیرانتظام سختی‌های فراوانی کشید اما در نهایت به روحیه اخلاقی متعادل و متعالی رسیده بود. به اعتقاد من باید این جمله را از ایشان همواره به خاطر بسپاریم که می‌گفت:«دامن زدن به روحیه انتقام و کینه‌جویی و تکرار این زنجیره، هیچ نتیجه‌ای برای مردم و کشور و سرنوشت نظام ندارد.» گذشتن از چنین حق شخصی یا درواقع مبارزه علیه نفسانیت آن زمان که در انتظار یک پاداش حتی در حد یک کلام و گفتار باشی، کار هر کسی نیست و روحیه بالایی می‌طلبد.

منبع: روزنامه سازندگی

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

یک پاسخ

  1. این مثل در بین مردم رواج دارد که ، تره به تخمش میره و حسنی به باباش !
    دلجویی از امیر انتظام ؟!

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

جامعه ایران را می توان از نظر سیاسی به سه طیف مخالفان، موافقان و قشر خاکستری تقسیم کرد. باید گفت که مخالفان کسانی هستند که معتقدند جمهوری اسلامی اصلاح ناپذیر است و باید برود. موافقان

ادامه »

دکتر بیژن عبدالکریمی جزو معدود اندیشمندان و فلسفه‌ورزانی است که اغلب تلاش می‌کند اخلاق‌مدارانه، در اندیشه‌ورزی و کنشگری‌اش، با پرهیز از رادیکالیسم و اتخاذ

ادامه »

بسیاری از شهروندان و بازیگران اقتصادی اعم از مصرف‌کننده، سرمایه‌گذار، تولیدکننده از خود می‌پرسند که چرا با هر تکانه در

ادامه »