بهمن احمدی امویی

فصلی از تاریخ، علیه فراموشی

زیتون ـ سپیده جدیری: «فکر می‌کنم این ۱۰۶۶ دیگر چیست؟ واضح است که من هستم اما می‌توانم فکر کنم، حرف بزنم، بو کنم و تکان بخورم. تمام حواسم کار می‌کنند. بنابراین، یک عدد نیستم. من ۱۰۶۶ نیستم. من انسانم، من یک

گویی آن‌ها وجود خارجی ندارند

زیتون ـ مهسا محمدی: «فراموش شدگان زندان» عنوانی است که بهمن احمدی امویی به گروهی از هم‌بندی‌های سابق خود در زندان رجایی‌شهر و بعضی از زندانیان مشابه آنان در شهرستان‌های مختلف داده است. محبوسینی که با حکم حبس ابد یا

آژیر قرمز

خیابان و کوچه‌ای که خانه‌مان در آن قرار دارد، از سروصدای بچه‌ها آکنده است. «روبرت» بازی می‌کنیم: یک جور بازی جنوبی که در اندیمشک سرگرمی روزانه‌مان بود. چند هواپیمای جت با سرعت بسیار زیاد آسمان را می‌شکافند و از بالای

آخرین دیدار با لقمان و زانیار در بهشت زهرا

مادر لقمان انقدر سروصورتش را چنگ زده که رد ناخن‌هایش را در تمام‌صورتش می‌توان دید. دخترش زیر بغلش را گرفته و باهم شیون می‌کنند. غم سراپایش را گرفته. باورم نمی‌شود این همان خواهر کوچک لقمان است. برادرش در گوشه‌ای دیگر

زندگی در زندان

در طول زندان، نوشتن نامه و ارسال آن به بیرون ممنوع بود. دفترچه‌های خاطرات بسیاری را گرفته بودند و تحویل نمی‌دادند. هر رفت‌و‌آمدی به دقت زیر نظر قرار داشت و تفتیش بدنی صورت می‌گرفت؛ به خصوص در روزهای ملاقات؛ با این همه همیشه راه‌هایی برای ارسال نوشته‌ها به بیرون پیدا می‌شد. من هم مانند دیگران از این راه‌ها استفاده کردم و بخش‌هایی از گزارش‌های درون زندان را به بیرون فرستادم. لازم بود مردم بدانند در پشت این دیوارهای بلند و سیم‌های خارداری که آن را احاطه کرده و در پس آن برج‌های دیده‌بانی چه خبر است. زندانیان چه کسانی هستند و چگونه زندگی می‌کنند و چه رفتارهایی با ایشان می‌شود؟ تجربه‌ی این بی‌خبری را در دهه‌ی ۶۰ سال‌های ۱۳۰۰ خورشیدی داشتیم و سرنوشت جوانانی که پشت آن حصارها کشته شدند تا سال‌ها بر مردم ما پوشیده ماند

اقدام خوب ولی ناکافی

واژه «بخشش» در فرهنگ عامه و مذهبی ایران٬ جایگاه ویژه‌ای دارد اما با این وجود، مطالعات تئوریک و دانشگاهی و متن ترجمه در این باره بسیار اندک است. «بخشش» در دنیای امروز یک موضوع اجتماعی ، فرهنگی ، سیاسی و

اقتصاد فساد

این دولت با استفاده از توان و ظرفیت ضد فساد ، ضد دروغ و خواست شفافیت سازی و پاسخگویی جنبش سبز خود را بالا کشید و همچنان هم از همان انرژی نیرو می‌گیرد. در غیر این صورت بسیاری از اعضای این دولت حتی نمی‌توانستند در انتخابات شورای شهر محل تولدشان رأی بیاورند.

گزارش یک رأی دزدیده‌شده

روزهایی بود که احساس می‌کردیم ستاره اقبال را به چنگ آورده‌ایم و شاهد پیروزی را در آغوش خواهیم گرفت. زمان‌های بسیاری هم در قعر نامیدی فرومی رفتیم. اما کورسوی نور ” اختر “، راه رانشانمان داد و گرمایش تحمل سرمای درون و برون را برایمان میسر کرد. در این لحظات، اسطوره “سهراب ” از دل تاریخمان “ندا ” برآورد که پدر کین من را خواهد گرفت و تو همچنان از مهرورزی گفتی و نه خشونت که: «پیروزی ما در شکست دیگران نیست.»