در پی اعتراضات سراسری اخیر به گرانی اجناس در ایران، برخی از فعالان رسانهای از واژه «شورش برای نان» یا «شورش گرسنگان» برای توصیف این اعتراضات استفاده کردند که از دید برخی دیگر عبارتی توهینآمیز است و نباید به کار برده شود. برخی حتی استدلال کردهاند که مردم معترض به خاطر «نان شب» و «شکم خود» اعتراض نمیکنند بلکه آنان صرفا خواهان آزادی و تغییر نظام جمهوری اسلامی هستند.
احتمالا به خاطر طرح شعارهایی علیه مقامات جمهوری اسلامی و روحانیت به طور عموم، برخی استدلال میشود که اعتراضاتی از جنس دی ۹۶، آبان ۹۸ و اردیبهشت ۱۴۰۱، ماهیت سیاسی دارد. بیتردید هر اعتراضی به تصمیمات خرد و کلان در سطح ملی و محلی، اعتراض سیاسی است. این برآورد نیز وجود دارد که اکثریت قابل توجهی از مردم ایران از حکومت روحانیت ناراضیاند. میزان مشارکت مردم در انتخابات ریاستجمهوری گذشته میتواند دلیلی بر این مدعا باشد. اما ماهیت و روش اعتراض، تعیین خواهد کرد چه سرنوشتی در انتظار آینده کشور خواهد بود.
«شورش گرسنگان» از این منظر توصیف نوعی جنبش سیاسی، اجتماعی است که صرفا به تاریخ و جغرافیای ایران محدود نمیشود. سابقه شورش گرسنگان دست کم به قرنها پیش بازمیگردد. تئوریپردازان انقلاب معتقدند وقتی سطح انتظار مردم با توان آنها برای برآورده کردن آن انتظار، تغییر فاحشی میکند؛ انقلاب یا شورش روی میدهد. نگاه به همه انقلابهای جهان نیز این موضوع را ثابت میکند. جنگهای داخلی در انگلستان تا انقلاب کبیر فرانسه و جنگهای داخلی در آمریکا همه ریشه در فقر، تبعیض و نابرابری داشته است.
در دوران معاصر نیز بارها با پدیده «شورش گرسنگان» مواجه بودهایم. فروپاشی شوروی، شورشهای اقتصادی در آفریقای جنوبی، قرقیزستان، انقلاب تونس و آغاز بهار عربی همه نسخهای از «شورش گرسنگان» هستند. حتی انقلاب اسلامی در ایران نیز دست کم به ادعای رهبران آن «شورش گرسنگان» بود؛ بر خلاف باور موجود که در دوره پهلوی رفاه نسبی اقتصادی وجود داشته است. استفاده از واژههایی چون «انقلاب پابرهنگان» یا «انقلاب مستضعفان» نمونههایی از این دست است. هم اکنون فیلم و تصاویر زیادی از آن دوران وجود دارد که مردم انقلابی را در حال غارت یا آتش زدن و تخریب اماکن عمومی نشان میدهد. از سوی دیگر واژه «شورش ۵۷» نیز بارها از سوی سلطنتطلبان و حتی فرح دیبا بکار رفته است.
فرضیات متعددی در مورد علت شورش مردم ارائه شده است که بسیاری از آنها البته بیاعتبار شدهاند. محققان علوم سیاسی استدلال میکنند که مردم به دلیل احساس محرومیت نسبی از« مزایای اقتصادی» یا در «فقدان موقعیت اجتماعی» شورش میکنند. در مقابل اگر فرصتها و مسئولیتهای اقتصادی قابل توجهی داشته باشند، از شورش منصرف میشوند. «تد گور» در کتاب «چرا مردم شورش میکنند» میگوید انگیزه شورش مردم احساس«محرومیت نسبی» است. مردمی که از «مزایای اقتصادی» یا «صدای سیاسی» که معتقدند مستحق آن هستند، محروم شدهاند. این احساس بیعدالتی است که باعث تعارض میشود. در واقع به باور «تد گور» فقدان«صدای سیاسی» و «دسترسی به قدرت» میتواند احساس محرومیت و بیعدالتی ایجاد کند.
کشور همسایه ما عراق در این زمینه نمونه خوبی برای تشریح این مسئله است. در زمان صدام حسین، هم قدرت سیاسی و هم منافع اقتصادی در میان جمعیت عرب سنی متمرکز بود که حدود ۲۰ درصد از کل جمعیت را تشکیل میدادند. بنابراین کردها و اعراب شیعه احساس کردند که سقوط صدام حسین به آنها فرصتی برای دستیابی به قدرت سیاسی متناسب با جمعیت آنان داده است. در عین حال، سنیها همواره از پیامدهایی که از دست دادن نفوذ سیاسی ایجاد میکند، بیم داشتند. علاوه بر این، میادین نفتی در مناطق کردنشین و شیعه نشین کشور متمرکز بود. این دو گروه به طور طبیعی احساس میکردند که بخش عمده ای از درآمدهای نفتی باید به نفع جوامع محلی آنها باشد، در حالی که سنیها میترسیدند که دیگر از آنچه به عنوان یک منبع ملی تلقی میکردند، منافعی دریافت نکنند. این تبعیض امروز در برخی مناطق ایران نیز وجود دارد.
در کشورهای فقر زده یا به شدت نابرابر، مردم در حمایت از خود و خانواده با مشکل مواجه شوند و چشم اندازهای کمی برای بهبود آینده میبینند. در این شرایط اگر فردی احساس کند که فرصت کمی برای ایجاد یک زندگی شرافتمندانه دارد، حتی حاضر است جان خویش را نیز به خطر اندازد. از این رو گفته میشود که «شورش» ارتباط مستقیمی با « جنگ داخلی» دارد. با آغاز هر شورش، ابتدا هستههای شورشی شکل میگیرد و سپس سازمان مییابد. در جایی که مردم مایل به پیوستن یا حمایت از یک سازمان شورشی هستند، جنگهای داخلی شروع می شود و رشد میکند. بر عکس جایی که مردم تصمیم میگیرند به یک گروه شورشی نپیوندند، شورش به سرعت فروکش کرده و ثبات به کشور بازمیگردد.
در این میان باید از نخبگان و فعالان سیاسی و مدنی پرسید که چه آیندهای را در صورت فراگیر شدن این شورشها برای ایران میتوان تصور کرد. اگر در پی این شورش ها، سازمان های شورشی شکل گیرد و مردم نیز به آن بپیوندند؛ حاصل آن چه خواهد شد؟ آیا به حکومتی فراگیر و با ثبات منتهی می شود؟
از سوی دیگر باید از حاکمان به صراحت گفت تنها راه خروج از این بنبست، سهیم کردن همه مردم در قدرت و تشکیل حکومتی فراگیر است. تنها با گنجاندن همه گروهها در مناسبات سیاسی و اقتصادی و برخوردار کردن آنان از مزایای آن، احساس بیعدالتی ناشی از نابرابری کاهش می یابد. تنها وقتی مردم از شورش سر باز میزنند که چیزی برای از دست دادن داشته باشند. در آن شرایط است که به جای متوسل شدن به خشونت، برای تغییرات مسالمتآمیز تلاش میکنند. در غیر این صورت بروز یک جنگ داخلی اجتناب ناپذیر است.
حاکمیت همچنین باید به این نکته توجه ویژه داشته باشد که «بازوی سرکوب» خویش را از دست داده است. فرمانده میدانی که «مغز متفکر» سرکوب اعتراضات ۸۸، دی ۹۶ و آبان ۹۸ بود؛ امروز دیگر در میدان حضور ندارد و اگر این شعله گسترده تر شود؛ خاموش کردن آن در توان «سلامی» ها و «قاآنی» ها نخواهد بود
2 پاسخ
معلم گرامی سوال بجاییست. اما شما اگر یک صادق در جبهه اصلاحات یافتید، پاسخی هم برای سوالتان دریافت میکنید. این جماعت پشت به مردم و رو به قدرت داخلی و خارجی دارند. یعنی همانا مافیای جهانی زور و ثروت.
بیخود نیست که در عرصه جهانی به تریبون نئوفاشیتها و ناتو در داخل ایران بدل می شوند و در عرصه داخلی مبلغ خصوصب سازی در غالب نئولیبرالیسمی که جاریست و تسلیم در برابر زورگویان.
یک سوال از دوستان صادقی که بهر شکلی خود را در طیف اصلاحات می بینند دارم:
فعالان صنفی مانند معلمان و یا کارگران، طی سال های اخیر صرفا پیگیر مطالبات طبقه خود بوده اند و نوک تیز انتقادات آنها متوجه سیاست های اقتصادی حکومت بوده.
در مقابل چهره های اصلاح طلب مدافع سیاستهای اقتصادی کنونی بوده و اگر انتقادی هم داشته باشند به افزایش دستمزدها و امثالهم اعتراض می کنند. از سوی دیگر اما کلیت سیاست خارجی حکومت را زیر سوال برده و بعضا علنی حتی خامنه ای را زیر سوال میبرند.
حال سوال اینجاست که حکومت چرا اصلاح طلبان که دارای تریبون، پول و ساپورت جهانی هستند را آزاد می گذارد ولی معلمان، کارگران، پرستاران و … که نه پول دارند و نه تریبون را سریع به زندان افکنده و حتی پرونده جاسوسی برای آنها سرهمبندی می کند؟
دیدگاهها بستهاند.