حزبالله لبنان که با حمایتهای جمهوری اسلامی ایران، با اعتماد به نفس در مصاف انتخباتی حضور یافته بود، نتوانست به ۶۵ کرسی مورد نیاز خود دست پیدا کند. عدد ۶۵ کرسی یعنی نصف به علاوه ۱ از ۱۲۸ کرسی پارلمان لبنان که میتواند راه را برای تشکیل کابینه هموار کند. اما چنین نشد و در مقایسه با دورهی قبلی، حزبالله و متحدانش به نتایج ضعیفی دست یافته و ۹ کرسی را از دست دادند.
حزبالله لبنان در حال افول
در انتخابات لبنان، ۱۰۳ فهرست انتخاباتی با ۷۱۸ نامزد رقابت کردند تا ۱۲۸ کرسی را تصاحب کنند. نکتهی مهم اینجاست که حزب سنی المستقبل، این بار به میدان رقابت انتخایاتی نرفت و رهبر این حزب یعنی سعد حریری ترجیح داد از دور نظارهگر تحولات باشد. حالا حریری که گرایش غربی–سعودی دارد، بر روی صحنه نیست و احتمالا بخشی از دلایل مشارکت اندک مردم لبنان در انتخابات اخیر، خودداری المستقبل از ورود به رقابتها بود.
مردم لبنان از شرایط اقتصادی کشور ناراضی هستند و دامنهی این نارضایتی، حتی شیعیان را نیز در بر گرفته است. به طوری که درصد مشارکت رایدهندگان در مناطق شیعی لبنان، کمتر از مناطق مسیحینشین این کشور بود. این موضوع میتواند یکی از نشانههای کاهش اعتماد شیعیان به حزبالله باشد.
سازمان شبهنظامی حزبالله و متحدانش که درست از سال ۲۰۱۸ میلادی توانستند اکثریت پارلمانی لبنان را در اختیار بگیرند، دچار افول و ضعف شده و بنا بر این نتایج اخیر، اکثریت را از دست دادهاند. پارلمان فعلی لبنان ۱۲۸ کرسی دارد و حزبالله، جنبش شیعی امل، جنبش میهنی آزاد مسیحی و برخی دیگر از نمایندگان حامی حزب الله، قبلا ۷۱ کرسی در اختیار داشتند و همیشه در حال رویارویی و صفآرایی در برابر احزاب سنی و گروههای هوادار غرب و عربستان سعودی بودند. حالا مشخص شده که پایگاه مردمی حزبالله لبنان ضعیف شده و در چندین حوزه از جمله در حوزه انتخابی بقاع غربی، مسیحیان همسو با حزب الله نیز کرسی خود را از دست دادهاند. در نتیجه حزب ۵۲ ساله «قوات لبنانی» که مدتها تحت رهبری سمیر جعجع بوده، میتواند به گزینهاب همچون همپیمان شدن با احزاب سنی بیاندیشد. علاوه بر این، برخی از چهرههای مستقل که سیاست حزبالله و احزاب همسو با آن را مورد انتقاد قرار داده بودند، در شرایط مطلوبی هستند.
شکست حزبالله و متحدانش در انتخابات لبنان، اتفاق سیاسی و اجتماعی مهمی است که میتواند ساختار فشل و فروماندهی سیاسی و اجرایی این کشور را زمینگیرتر کند. لبنان، این کشور مدیترانهای که روزگاری عروس خاورمیانه شناخته میشد، حالا تبدیل به کشور ورشکستهای شده که مدتهاست توان تشکیل کابینه ندارد؛ زیر بار بدهیهای سنگین بانکهای خارجی کمر خم کرده و حتی در تامین برق، بنزین و آب آشامیدنی ناتوان است. با این تفاسیر، طبیعیست که مردم لبنان، به نیروها و احزاب و جریانات قدیمی اعتماد نکنند و فضا برای ظهور چهرههای مستقل فراهم شود.
مقایسهی موقعیت سیاسی دوستان شیعی ایران در بغداد و بیروت
شکست حزبالله لبنان، یادآور شکست سنگین جریانات شیعی و به ویژه شکست حشد شعبی در انتخابات عراق است. به همین خاطر، میتوان برخی از تفاوتها و شباهتهای عراق و لبنان را همسو با هم مورد ارزیابی قرار داد.
موقعیت سیاسی، جغرافیایی و اقتصادی این دو کشور، بسیار متفاوت است. عراق یک کشور ثروتمند نفتی است و حتی همین حالا که در بنبست سیاسی گرفتار شده و توان تشکیل دولت ندارد، یکی از فروشندگان قدرتمند بازار نفت جهان است. اما لبنان چنین نیست و از هر نظر، به شدت به دنیای خارج وابسته است. اما وجه اشتراک مهمی که لبنان و عراق را در یک قاب عکس در کنار هم قرار میدهد، میزان ارتباط و نسبت آنها با جمهوری اسلامی ایران و شباهت ناکارآمدی آنان با الگوی انقلابی تهران است.
سالهاست که مقامات جمهوری اسلامی، ایران، عراق، سوریه، لبنان و یمن را همچون تافتهای جدابافته در نظرآورده و قائل به وجود یک جغرافیای سیاسی و دینی به نام «محور مقاومت» هستند که البته از سوی آمریکاییها و اروپاییها، به عنوان منطقهی هلال شیعی شناخته میشود. ایران تلاش کرده تا با ابزاری به نام سپاه قدس، در این کشورها، از بالاترین نفوذ برخوردار شود و به راحتی در مسائل داخلی آنان مداخله کند. سطح این مداخله به جایی رسیده که به عنوان مثال، در کشور عراق، در کنار نیروی رسمی ارتش، نیروی نظامی دیگری به نام حشد الشعبی به وجود آمده که در واقع یک کپی دستچندم از همان سپاه و بسیج است. در سوریه نیز همین اتفاق افتاده و در لبنان نیز، از دیرباز، نیروی نظامی حزب الله، به عنوان کپی ورژن لبنانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران شناخته شده است.
جمهوری اسلامی همواره به دنبال این بوده که در کشورهای مزبور، ابتدا یک نیروی بسیج نظامی شیعی به وجود آورد، سپس با سازماندهی اجتماعی، زمینهی آن را فراهم کند که نیروی نظامی مزبور، حوزهی سیاست را نیز در دست خود قبضه کند. ولی با وجود بودجههای فراوانی که در این راه صرف شده، نتایج انتخابات عراق و لبنان، نشان داده که جمهوری اسلامی، نتوانسته نیروهای پراکسی شبهنظامی خود را در عرصهی سیاست نیز به قدرت برساند.
دلیل این ناتوانی چیست؟
اولا در این کشورها، در کنار نیروهای شیعی، سنیها و دیگران نیز قدرت دارند و ایران نتوانسته با آنان ارتباط برقرار کند. ثانیا، نیروهای شبهنظامی تحت حمایت جمهوری اسلامی که اتفاقا بسیاری از آنها مدتها ساکن قم و تهران بودهاند، در ادارهی امور، ناتوان هستند، غالبا ناکارآمد و آلوده به فساد مالی هستند و از آنجایی که با دیگران سر سازش و تعامل ندارند، کشور را به سمت بنبست سیاسی سوق میدهند؛ درست مانند همان چیزی که حالا در عراق و لبنان دیده میشود. در هر دو کشور، مشارکت مردم در انتخابات، به زحمت به ۴۰ درصد رسیده، مدتها پس از انتخابات امکان تشکیل دولت وجود نداشته، فساد مالی و ناکارآمدی موجب اعتراضات خیابانی شده و دولتها و گروههای مورد حمایت سپاه قدس جمهوری اسلامی در عراق و لبنان، حتی از پس تامین برق و آب آشامیدنی برنمیآیند و بر سر تقسیم رانت و غنایم قدرت، با دیگر گروهها در حال تنش هستند.
تحلیل وضعیت کنونی گروههای شبهنظامی – سیاسی مورد حمایت جمهوری اسلامی در عراق و لبنان، نشان میدهد که بخش مهمی از ویژگیها، رفتارها و مشی و نگرش سیاسی سپاه پاسداران و اصولگرایان دوآتشه، در بین جریانات شیعی این کشورها نیز بازتاب یافته و تکثیر شده است.
شاید سید حسن نصرالله رهبر حزبالله لبنان که از ترس ترور به دست نیروهای اسرائیلی، عملا در جهانِ زیرزمین زندگی میکند، نسبتی با فساد مالی نداشته و نیروهایش، هنوز هم از او حساب میبرند. اما حزبالله، در میدان عمل، نه توان مدیریت و کار اجرایی دارد و نه حاضر است با گروههای دیگر، تعامل کند و کار تیمی پیش ببرد.
اما در عراق، وضعیت از این نیز بدتر است و علاوه بر ناتوانی مدیریتی و اصرار بر تکروی و رفتار دگماتیک، فساد مالی نیز به وجود آمده و بنبست سیاسی در کنار چالشها و اختلافات درونی در این دو کشور عربی، گویای آن است که انتقال الگوی جمهوری اسلامی توسط سپاه قدس، نتایج تلخی به بار آورده است.
یک پاسخ
«ناکارآمد و فاسد»؛ افولِ یاران ایران در لبنان و عراق !!!!
اینان هرگز یاران ایران نبودند و نیستند و نخواهند بود. اینان دوستان حکومت اسلام ناب در ایران بودند و پول ایرانیان که آنها را ثروتمند کرده بود و حالا مکه دارد قطع میشود اینچنین شده اند. شیعیان لبنان دشمنان بسیار خطرناک فردای ایران خواهند بود. ایرانی که از این حکومت نحوست و نکبت دینی آزاد خواهد شد و تشکیل یک حکومت جمهوری یا پادشاهی نوین و لائیک و سکولار ایران خواهد داد. آنگاه است که این گروهها که دیگر پولهای ایران بسویشان سرازیر نشود همین گروهای تروریستی حزب الله و تشکیل گروههای تروریستی جدید و بسیار بدخیم تر بدهند و بمب گذاریها را آغاز کنند… این مقاله ی شما اگر چه بخشی از واقعیتها را گوشزد میکند اما در عین حال بسیار محتاط است که مبدا به کسی زیاد بر بخورد. بگذارید به عنوان فرزند یک قربانی جنگ خمینی بر علیه صدام و مطلع بهتان بگویم که ایران حتا با خریدن مسیحیان چطور آنها نودین شیعه کرده به آنها پول و خانه و امکانت داده حتا دختران ایرانی چگونه با این نودینان ازدواج کرده اند و حالا پس از فروشی حتمی این نظام ضد ایرانی چگونه این مصنوعات نیز فرو خواهند ریخت و چه فجایعی حتمی که به بار نخواهد آمد. اگر این حکومت شیعی اسلامی در ایران سرکار نبود رابطه لبنان ایران میتوانست بسیار سازنده باشد. اما بدبختانه این نظام که بدون رودربایستی در ایران مردم کوچه و بازار نه تنها ضد ایرانی که ضد انسانیش مینامند نه تنها در این ۴۳ سال چنین جنایاتی را در سطح ایران و منطقه و حتا جهان دامن زده بلکه پس از رفتنش با یک انقلاب و یا فروپاشی که حتمی حتمی ست سالها ایران مظلوم و منظقه ی مطلوم و جهان مظلوم باید غرامت این اشتباه تاریخی تمدنی مردم ایران مبنی بر این انقلاب اسلامی و اسلامی انقلابی را بپردازند. انقلابی که تنها فایده اش زیان و ضررش بود و تنها فایده این زیان و ضرر هنگفت شناختن اسلام و تشیع بود توسط مردم ایران. و با همه ی این زیان بزرگ دستاوردش بسیار مهم و تاریخی ست و خواهد بود و هم درسی برای ملت هائی همانند ایران که به قول خمینی توسط محمد که در یک دستش شمشیر بود و در دست دیگرش قرآن اسلامیزه شده بودند. این دستاورد با همه هزینه اش دستاوردی ست بینهایت بزرگ برای همه ی تاریخ و نسلهای آینده ما و حتا جهان.
دیدگاهها بستهاند.