زیتون– بیش از یکصد و بیست تن از فعالان سیاسی و مدنی با انتشار بیانیهای نسبت به خشونتآمیز شدن «جنبشهای به حقِّ مردمِ خشمگین» هشدار دادند و «حاکمیت بیکفایت» را «مسئول هرگونه واکنش مردم» دانستند.
در میان امضاءکنندگان بیانیه اسامی فعالان سیاسی شناختهشده متعددی به چشم میخورد.
نویسندگان بیانیه میگویند که از نارضایتی و ناامیدی مردم از «انتخابات مدیریتشدهی ۱۴۰۰» و «دولت انتصابیِ یکدست شده» مشخص بود «جنبشهای اجتماعی از لایههای زیرین جامعه سربرکشد و تا زمان استمرار بحرانها نیز فرو نخواهدنشست» و «دیگر صدا با سکوت آشتی نخواهد کرد».
بهزعم امضاءکنندگان حاکمیت «باز هم خبر از جراحی میدهد» اما چون «الگو، برنامه و سیاستِ اجتماعی» ندارد، برای «نگاه داشت ملّت زیر تیغ جراحی خود، به سرکوب متوسل میشود».
آنها در ادامه مینویسند «اگر دوران جنگ را با نخست وزیرِ درحصرگرفتارش کنار بگذاریم دولتها در ایران گاه به اسم حفظ نظام و گاه تعدیل اقتصادی، دست به جرّاحی برای جداسازی دستاوردهای انقلاب از تن جامعه زدهاند».
آنها سپس نمونههایی از این جداسازی را آوردهاند و به آثار آنها اشاره کردهاند: «جدایی مغزهای متفکر و خلّاق را از تن دانشگاهها»، «جدایی آزادیهای صنفی و سیاسی را از تن حوزهی مدنی و سیاسی»، «جدایی تن شهر و طبیعت از شهروندان با تراکم فروشی» و بهدور انداختن رفاه کارگان با سیاست تعدیل و اصلاح قانون، «تورمهای بالای ۱۰ درصد و ۳۰ درصد»«تخریب و آلودگی محیط زیست در ایران»، «رانتجویی نیز بخش مولد ایران»، «مهاجرت، سرمایهی انسانی و اجتماعی».
در ادامه این بیانیه آمده است«این حاکمیت، فاقد صلاحیت برای هرگونه تدوین و اجرای برنامهی توسعه است، چه رسد به اینکه تیغ جّراحی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی به دست گیرد. زمانی گفتهمیشد که هر ۹ روز با یک بحران مواجه هستیم امّا اکنون باید گفت که هر روز با یک فاجعه روبروییم»
بیانیه در پایان «ضمن تسلیت به مردم آبادان، خوزستان و همه ایران» حاکمیت را مسئول واکنشهای مردم و خشونتامیز شدن اعتراضها میداند: «دور نیست جنبشهای به حقِّ مردمِ خشمگین دربرابر حاکمیتی بیکفایت، به ناچار به خشونتهایی رنجآور بیانجامد زیرا نظامی که به میثاقهای خود با ملت پایبند نیست و با مسدود ساختن فضای سیاسی و اجتماعی، راه هرگونه اصلاح و تحول را بستهاست، لاجرم خود نیز مسئول هرگونه واکنش مردم هم خواهدبود»
متن کامل این بیانیه که برای انتشار بهدست «زیتون» رسیده، به این شرح است:
جرّاحی معیشت مردم و فروریزش متروپل الیگارشی حاکم
به نام هستیبخش
با مشاهدهی انتخابات مدیریتشدهی ۱۴۰۰ مشخص بود که اکثریت جامعهی ایران، به این دولت انتصابیِ یکدست شده امیدی نمیبندد و در ابتدا نیز تنها به نظارهگری اقدامهای داخلی و خارجی آن بسنده خواهدکرد. بهنحوی ویژه برای چنین دولتی ضروری بود که حداقل برای تنشهای خارجی و مسالهی تحریم راهحلّی پیدا کند تا واکنش نسبت به حاکمیت، به دخالتهای ناروا و مخرّب خارجی نینجامد. اما ناتوانیِ قابل انتظار در ایجاد اندکی بهبود در زندگی عمومی مردم، باعث شدهاست که بار دیگر جنبشهای اجتماعی از لایههای زیرین جامعه سربرکشد و تا زمان استمرار بحرانها نیز فرو نخواهدنشست. چشم انداز کلّی و اجتماعی این است که دیگر صدا با سکوت آشتی نخواهد کرد زیرا حاکمیت با تداوم این روند، جامعه را مجبور میکند که درد و رنجِ فراگیری جنبش را برای دستیابی به بهروزی و توسعه، به جان بخرد.
در حالی که سرزمین ما بهوضوح دچار عقبافتادگی عمیق رشد و توسعه است، مذاکرات رفع تحریمها نه برای توسعه و رفاه ایران بلکه بیشتر معطوف به چشماندازِ افزایشِ قدرتِنظامی است و حاکمیت، خود را مجاز میداند که رفاه و توسعهی ملت را قربانی این بلندپروازی نظامی کند. از سوی دیگر، پس از پایان یافتن امکانِ کسب رانت از درآمد نفت، این تورم است که به نام واقعی کردن قیمتها کسب رانت را برای حاکمیت و در جهت تداوم مخرّبِ قدرت، ثروت و مالکیت انحصاری بر منابعِ این جامعه، ممکن میکند. امّا واقعی کردن قیمتها تنها هنگامی به توسعه و رفاه میانجامد که الگو، برنامه و سیاستِ اجتماعی برای آنها وجود داشته باشد ولی حاکمیت به جای تدوین و تبعیت از الگویی توسعهبخش و متّکی به نیروهای یکپارچهی اجتماعی و سیاسی، باز هم خبر از جرّاحی ملّت میدهد و برای نگاه داشت ملّت زیر تیغ جراحی خود، به سرکوب متوسل می شود. باید پرسید دیگر چه مانده که شما جراحی نکردهاید؟ آن جرّاحی که نام می برید اول باید تراکم فروشی، شرکتهای خصولتی، انحصارات، تیولداریِ شرکتها، قاچاق دولتی، بنگاه داریِ بانک ها و… را در برگیرد.
اگر دوران جنگ را با نخست وزیرِ درحصرگرفتارش کنار بگذاریم (و نیز بجز ارادهای که خاتمی در دور دوم انتخاب خود برای تدوین یک برنامهی جامعِ توسعهی دانشبنیانِ متکی بر عدالتِ اجتماعی داشت) دولتها در ایران گاه به اسم حفظ نظام و گاه تعدیل اقتصادی، دست به جرّاحی برای جداسازی دستاوردهای انقلاب از تن جامعه زدهاند. نخست، مغزهای متفکر و خلّاق را از تن دانشگاهها، و آزادیهای صنفی و سیاسی را از تن حوزهی مدنی و سیاسی جدا ساختند؛ بعد نه تنها قانون زمین شهری، بلکه قوانین شهری و آمایشی را نیز زائد دانسته، تن شهر و طبیعت را از شهروندان جداساخته، با تراکمفروشی، بر آنها چوب حراج زدند؛ در گام بعد و به اسم سیاست تعدیل، قانون کار را برای کارگاههای زیر ۱۰ نفر اضافی دانستند و رفاه کارگران را به دور انداختند؛ همچنین در مرحلهای دیگر مالکیت اجتماعی مردم را بر شرکتها سلب کردند و آن را برای رانتجویی و تیولداری به انواع شرکتهای خصولتی و نهادهای وابسته به نظامیان واگذار کردند؛ بعدتر با شعار ما می توانیم، برنامهی توسعهی دانشبنیان و سازمان برنامه و بودجه را زائد دانستند تا باقیماندهی حقوق اقتصادی و اجتماعی جامعه را تاراج کنند و طبقهی متوسط را به دور اندازند؛ سرانجام نیز با دادن یارانهی نقدی، به استقبال تحریم رفتند تا کاسبان تحریم، اشتغال و رفاه و توسعهی جامعه را قربانی حقوق هسته ای کنند… و اینک نیز در آخرین مرحله، نوبت به: صیانت دولت از خود درمقابلِ آزادی مردم و جامعه مدنی در فضای مجازی؛ چوب حراج زدن به میراث فرهنگی؛ و بدتر از همه، جرّاحیِ حداقلِّ توانِ معیشتیِ باقیمانده برای مردم رسیدهاست.
از سازمان برنامه و بودجهی دولت یکدستِ حاضر، بهجای برنامهی هفتمِ توسعه و طرح آمایش و سیاستِ جامعِ اجتماعی، ساطور سلّاخیِ معیشت مردم برآمدهاست. گروهی از تطاولگران پیشین نیز خود را به تیم جدید چسباندهاند تا خونی که به دیوار میپاشد را بپوشانند و همچون گذشته از بخشی از رانتِ واردات خودرو، فروش میراث فرهنگی و درآمدهای احتمالیِ پس از رفع تحریم و… بهرهمند بمانند.
تحقیقات نشان میدهد تورم بالای ۱۰ درصد تاثیری منفی، و تورّم بالای ۳۰ درصد تاثیری مخرّب بر تولید و رفاه در ایران داشتهاست بهنحوی که هر یکدرصد افزایشِ تورمیِ قیمتها تا ۲۰ درصد بر نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی میافزاید. یارانههای نقدی نهتنها تاکنون نتوانسته حوائج اولیهی خانوارها را تامین کند، بلکه رفاه آتی خانوارها را – در اثر کاهشِ هزینههای تحصیلی و ناتوانی در دسترسی به ابزار لازم برای بهبود زندگی (مانند رایانه و غیره) – ازبینبردهاست. ازسویدیگر تخریب و آلودگی محیط زیست در ایران به حد غیرقابل جبران رسیدهاست و بویژه میلیونها نفر از روستاییانِ فقیر در صف نخست قربانیانِ آن جای دارند. رانتجویی نیز بخش مولد ایران، بخصوص بنگاههای صنعتیِ خصوصی را از پای انداختهاست، چرا که براساس برخی پژوهشها رانتجویان و مفسدان واقعی سالیانه تا ۸۰ میلیارد دلار از کشور خارج میکنند و مانع بالندگی چرخهی ارزش-افزا میگردند. همچنین نیروی کارِ شایستهی ایران که نمیتواند به اندازه مهارت و تلاش خود در بخش مولد پاداش بگیرد، برای گذران زندگی مجبور به حضور در چرخهی رانتیِ اقتصاد میشود. نیروی کارِ تحصیلکرده و جوان نیز در پی بیکاریِ بالای۳۰ درصدی، یا مجبور به حضور در این چرخهی معیوب و مخرّب شده، یا با مهاجرت، سرمایهی انسانی و اجتماعی را با خود از کشور خارج میسازد. اکنون روند تلاشی و اضمحلالِ بخش مولّدِ ایران باعث ازدیاد بیکاری و پایین آمدن سهم مشاغل ثابت گردیده که اینها افزون بر ورشکستگیِ نظام بیمهای، بتدریج سهم”خانوارهای زیر پوشش حمایتی“ و نیز سهم اعانات را در درآمد خانوارها بالا بردهاست و اکنون تا ۹۰ درصدِ خانوارهای ایران مستحق دریافت یارانه شدهاند. بدین ترتیب در حالی که بهای یک مسکن متعارف به بیش از ۲۰ برابر درآمدِمتوسطِ خانوارِ شهری رسیده ـ که حداکثرِ قابل قبول آن ۵ برابر است ـ برنامههایی نسنحیده مانند مسکن مهر و ملّی افزون بر اثر مخرّب آنها بر کل اقتصاد،نمیتوانند ۵ دهک پایینی جامعه را پوشش دهند که عمدهی آنها در مسکنِ اجارهایِ نامناسب و در بافتهای فرسوده و در سکونتگاههای غیررسمی و در حاشیهی شهرها سکونت دارند.
آن چه آمد حکایت از آن دارد که این حاکمیت، فاقد صلاحیت برای هرگونه تدوین و اجرای برنامهی توسعه است، چه رسد به اینکه تیغ جّراحی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی به دست گیرد. زمانی گفتهمیشد که هر ۹ روز با یک بحران مواجه هستیم امّا اکنون باید گفت که هر روز با یک فاجعه روبروییم. آخرین این فجایع، سقوط و ریزش برجی در آبادان بود که بهطور واضح، نمادی دردناک از فساد ساختاری در بینظمی افسارگسیختهی یکنظام رانتی و اساساً فاقد مسئولیت است. کشته، مجروح و مصدوم شدن دهها انسان بیگناه تنها بخشی از هزینههای بزرگی است که مردم بیپناه هر روزه در ذیل یک حاکمیت تبعیضآمیز و “غیرمسئول در قبال رنج بیپایان تودهها” میپردازند.
ما ضمن تسلیت به مردم آبادان، خوزستان و همه ایران، تاکید میکنیم که دور نیست جنبشهای به حقِّ مردمِ خشمگین دربرابر حاکمیتی بیکفایت، به ناچار به خشونتهایی رنجآور بیانجامد زیرا نظامی که به میثاقهای خود با ملت پایبند نیست و با مسدود ساختن فضای سیاسی و اجتماعی، راه هرگونه اصلاح و تحول را بستهاست، لاجرم خود نیز مسئول هرگونه واکنش مردم هم خواهدبود. جلوگیری از خشم در واکنشهای بهحق مردم، خارج از ارادهی فعاّلان سیاسی و مدنیِ خشونتپرهیز است، چرا که بهترین فرزندان این ملّت که چنین روزهایی را هشدار داده بودند یا در حصر و بند به سر میبرند یا از هرگونه فعالیت اجتماعی و سیاسی منع میشوند. ما ضمن به حق دانستن جنبشهای اجتماعیِ “فراگیر-شوندهی” مردم، به عنوان عضوی از این جنبشها، باید بکوشیم همچنان بر خصلت مسالمتجویانه و خشونتپرهیزی حرکتهای اعتراضی تاکید کنیم و مانند هر نیروی اجتماعی دیگری، با ارائهی برنامهی جامعِ دستیابی به توسعه، آزادی و عدالت، پیمودن راه تحقق آنها را کم درد و رنجتر سازیم زیرا که آینده ایرانِ بدون تبعیض باید از آنِ همه ایرانیان باشد و مسلّماً بدون فراگیری و تعمیم همه جانبهی آزادی و عدالت، چنین ایرانی شکل نخواهدگرفت.
هاشم آغاجری، رضا آقاخانی، زهرا آقاخانی، بهداد آوند امینی، احمد معصومی، کمال اطهاری، مریم افرافراز، فیروزه افضلیان، هوشیار انصاری فر، لیلا ایپکچی، علی باباچاهی، مسعود باستانی، امیر بانشی، افسانه برزویی، قربان بهزادیاننژاد، سیّدعلیرضا بهشتیشیرازی، بهنام بیات، مهدی بیک ، پارسا پورغفار مغفرتی، فاضل ترکمن، علی تکفلاح ، زهرا توحیدی، سید تورج ریحانی، علیرضا توکلی، حسین ثاقب، سپیده جدیری، مهرداد جهانگیری، فرانک چالاک، بهنام چگینی، آتفه چهارمحالیان، حسین حبیبی، میرسلیمان حسینیمقدم، بهزاد حقپناه، عبدالکریم حکیمی، محمدسعید حناییکاشانی، شبنم خان مصدق، حوریه خانپور، امیر خرم، منصوره خسروشاهی، جلال خسروی، ادیب خلیلی، ابراهیم خوش سیرت، اکبر دانش سرارودی، محمد داوری، رضا دبیر ابراهیم، محمود دردکشان، امیرخسرو دلیرثانی، معصومه دهقان، نظام الدین قهاری، صادق ربانی، ویدا ربانی، حسین رجایی، سهیلا رجایی، علیرضا رجایی، جلال رستم کلایی ، بهمن رضاخانی، محمّد رضایی، حسین رفیعیفنود، رقیه زارع پورحیدری، هانیه زارع، جعفر زمانی، حامد سحابی، فریدون سحابی ، نشاط سحابی، حسین سحر خیزان، حسین سربندی، پروانه سلحشوری، عبدالفتاح سلطانی، حامد سیاسی راد، لاله شاکری، احسان شریعتی، حجت شریفی، سعید شهرتاش، فیروزه صابر، لیلا صادقی، مهدی صادقی، غلامرضا صراف، مانی صفار، نیمار صفار، طاهره طالقانی، علی طهماسبی ، امیر طیرانی، معصومه طوفانپور ، احسان عابدی، محمدلطیف عباس پناه، احد عبدالحسین وند، سید عبدالمجید الهامی، سیما عبدلی ، بهروز عرب زاده (وفا)، سکینه عرب نژاد، لیلا عسگری وش، روئین عطوفت، مزدک علی میرزایی، محمود عمرانی، منیژه فتحی، فرید خاتمی، حسین فلاح، ابوالفضل قدیانی، شیده قربانی، محمد کارخانه چین، رحمان کارگشا، محمد کریمی، خالق گرجی، فاطمه گوارایی، ساناز محسنی زاده، محمد محمدی، محمّد محمّدیاردهالی، سید مراد بابا حیدری، شهین مسعودیان، اکرم مصباح، امیرحسین مصلی، سروش مظفر مقدم، داریوش معمار، سعیده منتظری، بهناز موچه کیانی، محیا موحدمنش، عبدالله مومنی، سعید نعیمی، محمود نکوروح، حسین نوری زاده، علی نیکجو، محمّدامین هادوی، سید یعقوب آل شفیعی.