زیتون-فرید بهمنش: درگذشت محمود دعایی، سرپرست روزنامه اطلاعات، عملکرد و شخصیتِ «استثنایی» او با واکنشهای متفاوت و متضادی همراه بود. هادی خانیکی در وصف او نوشت: دعایی در دگرگونیهای ایام، همیشه «پل» بود نه «دیوار»؛ «حلقه وصل» بود نه «ابزار فصل». و علی افشاری او از «تحکیمکنندگان استبداد دینی» دانست و «خادم بیچون و چرای مستبدان و ظالمان» که «بر دستشان بوسه میزد». روزنامهنگاران هم از سبک مدیریتی او در «بیخاصیت کردن روزنامه اطلاعات» انتقاد کردند.
با درگذشت دعایی اما بهانهی فراهم شد که باز هم لفظ «آخوند» مورد نوازش ناراضیانِ حکومت دینی قرار گیرد.
«در کج اقبالی و بداحوالی این بندگان خدا همین بس که کسی در سوگ حجتالسلام دعایی، مدیر روزنامه اطلاعات، نوشت: او نشان داد که هم میتوان آخوند بود و هم آدم خوبی بود».
این کامنتِ فیسبووکی از بهمن احمدیعمویی، روزنامهنگار و زندانی سیاسی سابق، است و البته یکی از «محترمانهترین» کامنتهایی که این روزها نه تنها در شبکههای اجتماعی بلکه از مردم کوچه و بازار میتوان در بارهی «آخوندها» شنید.
شواهدی وجود دارد که کار از سخن و کامنت گذشته است و خشم مردم از حکومت و قدرت روحانیانِ درباری به اعمال خشونت کشیده شده.
حمله به امام جمعهی اصفهان که همزمان عضو مجلس خبرگان رهبری است، تنها یکی از نمونههایی است که عمق خشم از روحانیون قدرتمند جمهوری اسلامی را جلوهگر میسازد.
در جریان این حمله، گردن یوسف طباطبایینژاد که از او با لفظ «آیت الله» نام برده میشود، چند خراش سطحی برداشته است.
آن سوتر در شمال ایران، رحیم توکل، نماینده مازندران در مجلس خبرگان نیز، از حمله جان سالم به در برد اما سه روحانی دیگری که در مشهد مورد حمله قرار گرفتند، به این اندازه خوششانس نبودند و یکی از آنان جان خود را از دست داد.
اینها نمونههای معدود و البته بیسابقهای از شکل گرفتن یک رویهی خشن و عصبانی است که ظاهرا، شباهتی به جریانی هدایتشده ندارد و صرفا مبیّن عصبانیت شهروندانیست که از شدت فقر و گرانی بر سر خشم آمده و روحانیون را عامل فساد و تباهی و مقصر اصلی آسیبهایی میدانند که در حکمرانی جمهوری اسلامی، بیش از هر وقت و دوران دیگری، نمایان شده است.
مردم ایران، یکی از مقاطع تاریخی دشوار کشور خود را سپری میکنند. تورم بیسابقه، بیکاری و فقر، باعث شده دهها میلیون نفر از جمعیت این کشور ثروتمند صاحب منابع کمنظیر نفت، گاز گرسنه بمانند. فقر و گرسنگی از یک سو و نگرانی و ناامیدی در مورد آینده، به اوج رسیده اما ممکن است که وضعیت، حتی از این هم بدتر شود.
آن سوی میز، در هیات حاکمه جمهوری اسلامی و در میان غالب کارگزاران رده بالا و حتی ردهی میانی، مال و نعمت فراوان است و افزایش قیمتها، خللی در زندگی تجملی آنان، به وجود نمیآورد.
یکی از طبقات بالایی که در حاکمیت جمهوری اسلامی و در اغلب نهادهای دولتی، صاحب قدرت و ثروت شدهاند، روحانیون هستند. یعنی همان قشری که در دهههای پیشین قبل از انقلاب ۱۳۵۷، با مبالغ اندکی موسوم به «شهریه»، در کار تعلیم دین و کمک به تقویت فضای معنوی جامعه بودند. اما حالا ورق برگشته و آنها به نمادی از دینداران و هادیان دینی تبدیل شدهاند که «حفظ نظام» را از اوجب واجبات میدانند و بر عکس شهروندان عادی، معتقدند که ایران در مسیر درستی پیش میرود.
این گروه، در سایه و موهبت بیعتی به نام سرپا نگه داشتن حاکمیت و «ولایت» به مثابهی رسالت و ماموریتی مقدس، غالبا از ثروت و رفاه برخوردارند. در نتیجه، مردم به این باور جمعی رسیدهاند که اولا همهی تقصیرات و نواقص، به ناکارآمدی و نابلدی روحانیون ربط دارد و دوم این که کل بودجه و اعتبارات ایران، توسط این گروه، بلعیده میشود.
به همین خاطر است که حالا، به مراتب بیشتر از سابق، از زبان مردم عادی و در کوی و برزن، این عبارت توام با عصبانیت را میشنویم: «این آخوندها!»
بدون شک، در میان روحانیون و مبلغین دینی و طلاب هم افراد تنگدست و فقیر وجود دارند و هم روحانیون وارستهای که خود را در کنار مردم نگه داشته و منتقد وضعیت موجود هستند.
بدون شک، در میان روحانیون و مبلغین دینی و طلاب هم افراد تنگدست و فقیر وجود دارند و هم روحانیون وارستهای که خود را در کنار مردم نگه داشته و منتقد وضعیت موجود هستند. اما مرور مواضع روحانیون، این حقیقت زنده را به نمایش میگذارد که روحانیون منتقد، پاکدست، حقطلب و نگرانِ مردم، در اقلیت قرار دارند؛ اقلیتی که گاه نادیدنی و «چشمپوشیدنی» میشود.
نکتهی مهمتر اینکه برای عامهی مردم امکان تفکیک «نهاد» از «فرد» وجود ندارد، مخصوصا اکنون که نهادِ روحانیت در قدرت است.
لذا عجیب نیست وقتی که میبینیم در جامعهی امروز ایران، خشک و تر با هم میسوزد و بخش غالب مردم، خشم و انتقاد خود را معطوف به «روحانی» و «سپاهی» کردهاند و آنان را مقصر میپندارند.
برای عامهی مردم امکان تفکیک «نهاد» از «فرد» وجود ندارد، مخصوصا اکنون که نهادِ روحانیت در قدرت است.
پیشتر، نهاد مهم و قدرتمند «مرجعیت»، در کنار مردم بود. اما حالا بسیاری از مراجع و روحانیون مشهور، یا به قدرت آلودهاند یا از نعمات آن برخوردارند و یا حفظ «نظام شیعی» را اولویت اول خود میدانند، به همین خاطر مردم را به تحمل گرسنگی و مبارزه با نفس و یا خوردن «اشکنه» دعوت میکنند یا همچون جوادی آملی، خیلی دیر و خیلی کوتاه، در مورد خطرات سپردن اقتصاد به «کارگزاران ابله»، جملهی کوتاهی و کنایهآمیز میگویند و میگذرند.
«آخوند»؛ اعتباری که بر باد رفت
«ملا»، «طلبه»، «روحانی»، «شیخ»، «مُبلغ» و «عالم دینی» الفاظی هستند که در مورد قشر مبلغان دینی در شیعه به کار برده میشوند.
صفت «آخوند»، یکی از آن واژگان خاصی است که روزگاری دور در ایران، تنها برای عدهی قلیلی از روحانیون دینی به کار برده میرفت. یعنی اینگونه نبود که هر طلبهی معممی را ولو پس از اتمام دروس در سطوح بالای فقه، «آخوند» بنامند و افراد کمنظیری همچون محمد کاظم خراسانی، ملاصدرا و ملا حسینقلی همدانی، آخوند نامیده شدهاند و اعتبار این لفظ، حتی فراتر از علامه بوده است.
در مورد بُن و ریشههای تاریخی و جغرافیایی «آخوند»، روایات بسیاری وجود دارد و ظاهرا این واژه از آسیای میانه و از مغولی و اویغوری به زبان پارسی راه یافته است.
صفت «آخوند»، یکی از آن واژگان خاصی است که روزگاری دور در ایران، تنها برای عدهی قلیلی از روحانیون دینی به کار برده میرفت
اما حالا در ادبیات عامهی ایران، آخوند لفظ شایستهای نیست و باری معنایی منفی پیدا کرده است؛ چرا که در ۴۴ سال گذشته، صدها و هزاران «طلبه» و «ملا»، مهمترین ارکان اجرایی و اداری ایران را در دست گرفتهاند و کارنامهی آنها نشان میدهد که شمار روحانیون کاربلد، مدیر و مدبر اندک و کم شمار است؛ شاید به این دلیل که اساسا یک روحانی که به اقتضای منطق فکری خود ایدئولوژیک میاندیشد، دارای جزمیت اعتقادی است و اعتقادات برای او اولویت دارند، نمیتواند بهراحتی تکثر و تنوع دنیای بروکراتها و تکنوکراتها را درک کند.
تحول بوروکراتیک بسیاری از روحانیان نیز پس از سالها یا دههها حضور و تجربه در ساختار مدیریتی اتفاق میافتد؛ نوشداروی پس از مرگ سهراب.
در یک دورهی کوتاه، روحانیون تنها مجلس خبرگان، بخشی از شورای نگهبان و مجلس، قوهی قضائیه و پستهای عقیدتی سیاسی ارتش و سپاه را در اختیار داشتند. اما خیلی زود «ریاستجمهوری» را نیز از آن خود کردند و ذیل سایهی «ولایت فقیه» سالبهسال، دامنهی جذب «آخوند جماعت» در ارکان اجرایی و اداری گستردهتر شد و حالا سالهاست که در ایران، استاندار و فرمانداری، مدیرکلی ادارات و بسیاری پستهای دیگر هم مستقیم یا غیر مستقیم به تسخیر روحانیون درآمده است.
علاوه بر این، شبکهی گسترده و قدرتمندی به نام ائمه جماعات سراسر کشور، نمایندگیهای ولایت فقیه در کل دانشگاههای کشور و رسانهها و اندیشکدهها، پیشنمازی ادارات و سازمانها، دست روحانیون را برای مداخله در تمام امور باز گذاشته و این قضیه آن قدر بیخ پیدا کرده که حتی وزارت نفت هم جدیدا تصمیم گرفته که با استفاده از کلاه شرعی معادلسازی مدارک حوزوی، بخشی از آخوندها را نفتی و گازی کند. شاید به این دلیل که در سراسر ایران، دهها حوزهی علمیه فعال هستند و استخدام خروجیهای آنها، اولویتی است به مراتب مهمتر از بهکارگیری خروجیهای فارغالتحصیل دانشگاهها.
یک حبه قند؟ چند حبه قند؟
در دنیای آخوندها هم رقابت برای کسب قدرت، شهرت و ثروت، داغ داغ است. یک آخوند متصل به چهرههای قدرتمند حاکمیتی، شانس بیشتری برای استخدام و به کارگیری دارد؛ خواه در پستهای بالای حاکمیتی و دولتی، یا در دانشگاهها، ادارات و نهادهای نظامی و جاهای دیگر. اما مساله تنها محدود به استخدام نیست و حتی پیشنمازی مساجدی که در مناطق ثروتمندنشین قرار گرفتهاند، به خودی خود، پست چرب و نرم و موقعیت خاصی هستند که امکان تنعم از سفرهی اغنیا و پولدارهای بازار را به دنبال دارد و رقابت برای نماز خواندن در مسجد اغنیا هم ثوابِ مضاعف دارد.
اینها فقط نمونههای معدودی از موقعیتهایی هستند که مشهود و عیاناند. اما در پشت پرده، آقازادگان آخوندها و دامادها نوهها و منسوبین و رئیس دفترها و حتی محافظین و رانندگان، در میدانی دیگر به دنبال کسب و تقسیم غنائم هستند.
کسب تسهیلات ارزان قیمت بانکی، انحصار واردات برخی کالاها، سوءاستفاده از منابع ارزی، بهکارگیری برخی موقعیتهای تجاری و اقامتی سفارتخانهها و کنسولگریهای ایران، لابی کردن برای انتقال شاگردان علما و مراجع به دولت و حاکمیت، تلاش برای ورود به برنامههای دینی صدا و سیما و حتی استفاده از ظرفیتهای فضای مجازی برای ساماندادن به کانالها و گروههای صیغهیابی، همگی میدان رقابت افرادی است که خود را ملبس به «لباس پیامبری» میدانند و معتقدند که اگر مردم از آنها پیروی نکنند، آخرت خود را از دست میدهند.
در کنار روحانیون، قشر نوپا و نوکیسهی مداحان نامدار نیز شکل گرفته که آنها را باید سوپراستارهای مدرن دنیای روحانیت دانست
در کنار روحانیون، قشر نوپا و نوکیسهی مداحان نامدار نیز شکل گرفته که آنها را باید سوپراستارهای مدرن دنیای روحانیت دانست؛ مداحانی که برخلاف طلاب علوم دینی، عمر خود را صرف مقدمات و جامع و صرف و نحو و دروس دیگر نکردهاند و صرفا با یک تهصدای خشدار و یک تهریش و از بر کردن چند شعر مبتذل، پاکتهای فربه دریافت میکنند. آنها نیز با یدک کشیدن صفت «حاج»، جایگاه مستحکمی برای خود دست و پا کردهاند.
فیلم انتقادی «مارمولک» سالها برای انتشار در صف مجوز ایستاد و سرانجام با سانسور منتشر شد. جمهوری اسلامی، بارها تلاش کرده تا نشان دهد که روحانیون، یک قشر زحمتکش، وارسته و سادهزیستاند و تولید فیلمهایی همون «یک حبه قند» در راستای این بوده که طلبه را به عنوان فردی نشان دهد که حتی به نان شب هم محتاج است ولی از دانش دینی خود، برای رزق و موقعیت، استفاده نمیکند. صد البته در شهرهایی همچون قم، مشهد، تهران و بسیاری دیگر از شهرهای ایران، نمونههای واقعی طلاب و روحانیون فقیر و سادهزیست، کم نیستند. اما در هر حال، نمیتوان این حقیقت را رد کرد که هزاران روحانی و «آخوند»، نهادها و سرچشمههای قدرت و ثروت ایران را در تملک و اختیار خود دارند.
نکتهی مهم اینجاست که اغلب روحانیون قدرتمند و مقتدر، راننده و محافظ دارند و اگر خشونت و حمله به روحانیون به یک رویه تبدیل شود، تنها طلابی زیر دست و پا له میشوند که اتفاقا به قشر روحانیون قدرتمند و غنی تعلق ندارند.
جواب انتقاد: خلع لباس، انزوا، فقر
آمیخته شدن قدرت به ایدئولوژی و سیاسی شدنِ دین، خروجیهای عجیب و پارادوکسیکالی دارد. در حکومتِ دینی تنها مردم نیستند که به این باور میرسند که «آخوندِ خوب، آخوند مرده است»؛ حاکمیت هم همین رویه و سیاست را پیش میگیرد.
مرور تاریخ ۴۴ سالهی حاکمیت جمهوری اسلامی، چهرهها و اسامی فراوانی را به یادمان میآورد که روزگاری در موقعیت ممتاز بودند اما به خاطر دیدگاه انتقادی خود، از بازی اخراج شدند. سلسلهجنبان آخوندهای منتقد نظام و طرفدار مردم، حسینعلی منتظری بود اما در سالیان و دهههای بعد، شمار روحانی مغضوب علیه بیشتر و بیشتر شد. از عبدالله نوری و یوسفیاشکوری تا مجتهد شبستری، امجد و خیلیهای دیگر، تحت فشار قرار گرفتند و حاکمیت نشان داد که در مواجه با «آخوندِ» منتقد، بدون تعارف از ابزار کارآی دادگاه ویژه روحانیت سود میجوید و حصر و اخراجِ از صنف و خلع لباس و منزویسازی و وادار کردن به ترک کشور، تنها بخشی از مجازاتهایی است که برای «آخوندهای خوب» و مردمی در نظر میگیرد.
در پایان، بخش آغازین نوشتهی فیسبوکی بهمن احمدی عمویی را هم باید آورد که «طعمو مزهی دیگری» دارد: «امروز در مترو با یک روحانی چند دقیقه ای هم کلام شدم. با این که تقریبا هم سن من به نظر میرسید، مرتب میگفت پسرم. از اوضاع گلایه داشت و خیلی آهسته صحبت میکرد تا کسی متوجه او نشود. گفت:پسرم! اگر می خواهی هم دنیا را داشته باشی و هم آخرت را، از این کشور برو. برو ترکیه… گفتم: حاج آقا قبلا هم این را شنیده بودم. خنده تلخی کرد و گفت: اما شنیدنش از یک آخوند طعم و مزه دیگری دارد».
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
۱۳ آبان در تاریخ جمهوری اسلامی روز مهمی است؛ نه از آن جهت که سفارت…
در تحلیل سیاسی و روانشناختی دیکتاتوری، مسئله مقصر دانستن پذیرفتگان دیکتاتوری به عنوان افرادی که…
امروز یکم نوامبر، روز جهانی وگن است؛ این روز، یادبودِ تمام دردمندیها و خودآگاهیهایی است…