قرآن و اسلام رحمانی 

عبدالعلی بازرگان

سخن از سیطره رحمت و محبت، بر سیاست و قدرت در اسلام، در نوشته‌های صاحب نظران دینیِ پیش و پس از انقلاب فراوان به چشم می‌خورد، اما عنوان «اسلام رحمانی» حداقل از دو دهه پیش، گویا توسط دکتر محسن کدیور، در واکنشی به اسلام دولتیِ متکی بر زر و زور و تزویر مطرح گردید که اینک بیش از چهار دهه است با تداوم و تقدسِ چپ گرایانه انقلاب و تداوم خشم و خشونت‌ و تنگ نظری، برسیاست خارجی و داخلی‌ کشورمان حاکم است.

عملکرد گروه‌های القاعده، طالبان، داعش و امثال آنان در سایر کشورهای اسلامی نیز که ظاهراً از اسلام انتقام محورِانقلاب ایران الگو گرفتند، ضرورت رویکرد جدی‌تر به اسلام رحمانی و تبیین تئوریک آن را از ابعاد مختلف نشان می‌دهد. نوشته مختصر زیر پژوهشی است در صفت «رحمن» در متن شریعت و کاربرد «رحمانیت » درارتباط با مخالفان، غیر مسلمانان و دشمنان.
جایگاه رحمانیت در قرآن

اگر کتاب فردوسی شاهنامه است، قرآن را می‌توان خدای‌نامه نامید که بیشترین کلمه آن با ۲۶۹۶ بار تکرار«الله» (یکتا معبود) می‌باشد. جمله «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ» که حاوی مهمترین نام «الله» می‌باشد، به تعداد سوره‌های قرآن تکرار شده و هر سوره جلوه‌ای از نام‌های او را نشان می‌دهد و«الرَّحْمَٰن» اولین و شاید مهم‌ترین صفتی باشد که برای «الله» تعریف شده است.

«الرَّحْمَٰنِ» اشاره به رحمت عام و گسترده خدا دارد که شامل همه چیز می‌شود؛ از جماد و گیاه و حیوان گرفته، تا انسان و فرشتگان.(۱) اما «الرَّحِیمِ» رحمت ویژه خدا بر انسان است، انسانی که به سوی آفریدگارش روی می‌آورد.(۲) در مثال، «الرَّحْمَٰنِ» همچون خورشیدِ رحمتی است که بر همه زمین می‌تابد و نور و گرما می‌بخشد، همان‌طور که دریا به دلیل استعداد جذب نور و گرمای بیشتراز سنگ و کوه، نور بیشتری جذب می‌کند (الرَّحِیمِ)، آدمیان نیزمی‌توانند طیفی از سنگدل یا دریادل باشند!

به همین دلیل نام رحیم، که با رویکرد انسان به خدا جلوه می‌کند، همواره (به غیر از ۴ مورد) در ترکیب با صفات دیگری آمده است، مثل: غفورٌ رحیم (۷۳ مورد ۶۴٪)، پس از آن: عزیزالرّحیم، توّاب‌ رحیم، رحیم ودود، رؤف‌ رحیم، ربّ رحیم، بَرّ رحیم.
مهمترین صفتِ الله «الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ»، یعنی رحمت عام و خاص اوست. خدا را باید در سه جلوه شناخت و به او پناه برد: ۱ – ربوبیّت (مدیریت وسرپرستی)، ۲ – ملوکیّت (پادشاهی و فرماندهی)، ۳ – الوهیّت (عشق و پرستش)، آن‌گونه که اولین سوره قرآن (حمد)، که جنبه فهرست و خلاصه دارد، هم درآغاز، سخن از الوهیت، ربوبیت و ملوکیت به میان آمده، و هم درآخرین سوره قرآن، که جمع بندی و آخرین پیام است، به این مثلث اشاره شده: «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلَٰهِ النَّاسِ».
در مورد «الوهیّت» (عشق و پرستش)، نشان دادیم که مهمترین صفتِ «الله»، «الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ» است، یعنی معبود بی‌نهایت مهربان و خیررسان به عام و خاص. مهمترین صفت «رَب» نیز«الرَّحْمَٰن» است، یعنی ارباب و صاحب اختیار جهان و انسان (ربّ العالمین)، برخلاف اربابان استثمارگر و ثروت اندوز دنیایی، مدیریتش برای رحمت رسانی به خلق می‌باشد.(۳)

او نه تنها «الرَّحْمَٰنُ» بلکه «أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»است! این مقام تنها از زبان پیامبران در قرآن ذکر شده است؛ موسی، ایّوب، یعقوب و یوسف.(۴) پیامبر اسلام نیز نماد رحمت الهی برای بشریت بود.(۵) قرآن هم از سرچشمه رحمت عام و خاص خدا «الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ» نازل شده است،(۶) فرشتگان هم «عِبَادُ‌الرَّحْمَٰنِ»اند که شفاعتشان به او نسبت داده شده است.(۷)
جلوه دیگر «الله»، مَلَک بودن، یعنی پادشاهی و فرماندهی اوست که آن نیز پیوندی با رحمت دارد. اما چون پادشاه و فرمانروا مجبور است در برابر متجاوزین بجنگد، در ۵ موردی که نام ملک درباره خدا به کار رفته، به جای نام «رحمن» آثار رحمانیّت را که: قداست، سلامت، امنیت، محافظت، عزّت، کرامت، حکمت، حقانیّت و بزرگی می‌باشد ذکر کرده است.(۸)

اسلام رحمانی در ارتباط با مخالفین و دشمنان
اشارات زیر نمونه‌هایی از جلوه رحمانیّت در ارتباط با دگراندیشانِ مخالف یا دشمن در قرآن است:

آزادی بیان و عمل دشمنان انبیاء
در مشیّت ربّ کریمی که اولین کلمه وحی شده‌اش به پیامبر اِقرَأ (بخوان) است و درهمان آیه، نشانه‌ کرامتِ ربّ به انسان را، آموختن کاربرد قلم شمرده است «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»، آزادی بیان، قلم و عمل دشمنان انبیاء تضمین شده و این از موهبت «اختیار» و آزادی انتخابی است که به انسان، نه فقط مومنین داده شده است، وگرنه چه فرقی است میان اختیار و اختناق!؟ آیه زیر از صریح‌ترین آیات قرآن در این زمینه است که ملاحظه می‌نمایید:
انعام ۱۱۲ و ۱۱۳- «وَکَذَٰلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ. وَلِتَصْغَىٰ إِلَیْهِ أَفْئِدَهُ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَلِیَرْضَوْهُ وَلِیَقْتَرِفُوا مَا هُمْ مُقْتَرِفُونَ»
و ما بدین‌سان (در مشیت خود) برای هر پیامبری دشمنانی قرار داده‌ایم؛ شیطان صفتانی آشنا و پنهان (منافق)! که سخنان (به ظاهر) آراسته فریبنده‌ای را به یکدیگر می‌رسانند، و اگر پروردگارت می‌خواست (آزادی نداده بود) چنین نمی‌کردند، پس آنان و نیز آن‌چه به دروغ می‌بافند (محصولات فکریشان) را آزاد بگذار!

اگر بدون پیشداوریِ متأثر از نظریات پیشینیان به این آیه نگاه کنیم، خود به حد کافی گویاست؛ مشیّت خدا همان نظامات و قوانین تشریعی و تکوینی اوست، زُخْرُفَ الْقَوْلِ سخنان یا نوشتارهای مردم فریب است و «وحی» کردن آدمیان، انتقال مطلب به‌گونه غیرمعمول برای پنهان‌کردن چهره منافقانه آنانست.

در مورد «فَذَرْهُمْ »، واژه « وَذَرَ» که ۴۴ بار در قرآن تکرار شده، کسی یا چیزی را به حال خود آزاد و رهاکردن می‌باشد. «وَمَا یَفْتَرُونَ» شامل هرآنچه دشمنان پیامبران از خود بافته و منتشر می‌کنند،از گفتار و نوشتار گرفته، تا تولیدات فکری امروزی مثل کارتون، فیلم وانواع رسانه‌های ارتباط جمعی می‌باشد، یعنی دشمنان دین در بیان عقایدشان، مادام که سلب آزادی از مومنان نکرده و علیه آنان به جنگ و تجاوز دست نزده‌اند، در بُعد ابراز عقیده و تبلیغ عقاید خود آزاد هستند.

اما اسلام تاریخی که آبشخوری در۱۱ قرن فقاهتِ وابسته به خلفای بنی‌امیه، بنی‌مروان و بنی‌عباس در توجیه طغیان و ستمشان داشته، تمام تلاش و تبلیغاتش برای پوشاندن ضعف فکری خود در پاسخگویی به مخالفان، سانسور و سرکوب دگراندیشان می‌باشد. متولیان تنگ‌نظر و تمامیت‌طلب تلاش می‌کنند مردم جز روایت و قرائت آنان از دین را نشنوند تا تزلزلی درکاخ پوشالی پندارهای قرون وسطایی آنان وارد نشود، اما در آیه فوق، تضارب آراء دشمنان را از مشیت خداوند حکیم برای رشد انسان‌ها می‌شمارد.

پیامبر اسلام رحمانی
«پیامبرشناسی» قرآنی نیز فرسنگ‌ها با روایت‌های سینه به سینه نقل شده بشری فاصله دارد و «سنّت» آن رسول را می‌توان از قرآن و بسیار خالص‌تر از روایات تاریخی نامطمئن و بعضاً غلوآمیز به دست آورد.

در قرآن ۱۹ بار به پیامبراسلام توصیهِ به «صبر» و تحمل دربرابر مخالفین شده که ۴ مورد آن در تحمل سخنان شرک‌آمیز و کفرگویی‌های آنان است.(۹) آیا این جز «آزادی بیان» است که بعد ازحدود ۱۴ قرن در سال ۱۹۴۸ میلادی در «اعلامیه جهانی حقوق بشرسازمان ملل متحد» مورد پذیرش رسمی دولت‌ها قرار گرفت؟

در قرآن ۴ بار به پیامبر هشدار داده شده و خود آن رسول نیز تأکید کرده است وظیفه پاسداری و مراقبت از دینداری و ایمان مردم را ندارد.(۱۰) علاوه بر آن، ۷ بار به آن پیامبر هشدار داده است که وکیل خدا در برابر مردم نیست و چنین وظیفه‌ای ندارد!(۱۱) شگفتا، خدا چنین ولایتی به پیامبر عظیم‌الشأنش نداده، اما متولیانی با توهّم وکالت و ولایت و پاسداری از عقاید و اعمال مردم، ادّعایِ «ولایت مطلقه فقیه» می‌کنند و ولایت خود را در امتداد ولایت رسولی می‌شمرند که توصیه‌های قرآنی فوق خطاب به اوست!!

خداوند به پیامبر می‌فرماید: ما خود بهتر می‌دانیم (منکران) چه می‌گویند و تو که بر آنها «جبار» نیستی، پس به وسیله قرآن به تذکر کسی که از من بیم دارد بسنده کن. «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخَافُ وَعِیدِ» (ق ۴۵)
پیامبر به تصریح قرآن، در امور دین حق آمریت و دیکته کردن فرمان هم نداشته است.«مُصَیْطِر» از ریشه سَطَرَ (خط، نوشته، صف) مفهوم آمریت و دیکته کردن (دیکتاتور) دارد که مسلط و مراقب عملکرد دیگران است: پس (مردم را به حقایق) یادآوری کن که تو فقط یادآوری کننده هستی و بر آنها سیطره نداری. «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ، لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه ۲۲ و ۲۳)
پیامبر اهل سخت‌گیری و تکلیف به مردم هم نبود و خود فرمود: من از تکلیف کنندگان (تحمیل کنندگان بیش از توان) نیستم، یعنی نمی‌خواهم چیزی را به زور بر شما تحمیل کنم: ص ۸۶ – «…مَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ». اصولا تحمیل و تکلیف با اصل «لا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» (بقره ۲۵۶) مباینت دارد و پیامبر نیز مجاز نبود مردم را به اکراه به ایمان وادارد تا به اصطلاح برخی فقیهان حکومتی، « مردم را به زور هم شده به بهشت ببرد»! یونس ۹۹ – اگر پروردگارت می‌خواست همه اهل زمین (جبرا) ایمان می‌آوردند، آیا تو می‌خواهی مردم را به اکراه واداری تا مومن باشند؟ «وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»

این حقیقت حتی از زبان نوح به صراحت اعلام شده است: هود ۲۸- «…أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ» (آیا درحالی‌که کراهت دارید، ما شما را به هدایت وادارسازیم)؟ به طور خلاصه؛ اگر پیامبرِ رحمه لِلعالمین، حفیظ، وکیل، جبار، مسیطر، متکلف و مکرّه نسبت به بندگان خدا نبوده است، در اسلام رحمانی هم هیچ مقام دینی چنان حقوقی ندارد و ولایت فقیه ادّعایی خلاف اسلام قرآنی است. ناگفته نماند که شأن و اختیارات رهبرسیاسی جامعه توسط نمایندگان واقعی مردم و قوانین مصوبه تعریف و تعیین می‌گردد و اجرای برخی قوانین اجبارهایی را ایجاب می‌کند که حسابش از امور دینی به کلی جداست و کسی ولایتی فوق قانون بر ملت ندارد.

الگوی عدالت بودن در رفتار با دشمنان
معمولا برای بد رفتاری با دگراندیش و مخالف، بی توجه به حقوق اولیه هر انسان، صرف نظر ازتفاوت‌ها، توجیه دینی می‌سازند و همین که خود را حق می‌پندارند، به نفع هم‌خط و هم‌فکرهای مذهبی و سیاسی، حقوقی از دیگران پایمال می‌کنند. دو آیه زیر خط بطلانی است بر هرگونه تبعیض درباره دگراندیشان و ملاک و معیاری است برای الگوی عدالت وخدا محوری:
مائده ۸ – «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، همواره ایستاده برای (دفاع از ارزش‌های) خدا، شاهدانی (نمونه و الگوهایی) به عدالت ورزی باشید و مبادا دشمنی با گروهی (از مخالفان)، شما را به ترک عدالت وادارد. عدالت کنید که به تقوا (تسلط بر نفس) نزد یک‌تر است و از خدا پروا کنید که مسلماً خدا بر آنچه می‌کنید بس آگاه است.

مائده ۲ – «…وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ…»
…و مبادا دشمنی با گروهی که (در گذشته) شما را از مسجدالحرام بازداشتند، (اینک که مکه را فتح کرده‌اید) به تجاوز (و تلافی) وادارتان کند، و (یکدیگر را) در نیکی و پروا داری (تسلط بر نفس) یاری کنید، نه در گناه و تجاوز.

آزادی منافقان در مخالفت پنهانی با سخنان رسول هنگام جنگ
نساء ۸۰ و ۸۱ – «وَ مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللهَ وَمَنْ تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا. وَیَقُولُونَ طَاعَهٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طَائِفَهٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَاللهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ وَکَفَىٰ بِاللهِ وَکِیلاً»
هرکس از رسول اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده و هرکه روی گرداند، پس (بدان که) تو را نفرستاده‌ایم تا محافظ مردم باشی. و(در حضور تو) اظهار فرمانبرداری (برای مشارکت در جهاد) می‌کنند، با این حال وقتی از نزد تو بیرون می‌آیند، گروهی از آنها خلاف آنچه (از ضرورت همبستگی علیه تجاوز دشمن) می‌گویی، نقشه شبانه (مخفیانه) می‌کشند. و خدا آنچه را شبانه توطئه می‌کنند ثبت می‌کند. پس (با وجود این خیانت‌ها) درگیرشان مشو و به خدا توکل کن که خدا در وکالت (سپردن کارها به مشیّت او) کفایت می‌کند.

ترک موقت مجلس، تنها عکس‌العمل مشروع به کفرگویی و استهزاء آیات خدا
نساء ۱۴۰ – «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّىٰ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ…»
(خطاب به مسلمانان) در این کتاب (این حکم) بر شما نازل شده که اگر (در مجلس و محفلی) شنیدید که آیات خدا مورد انکار و استهزاء قرار می‌گیرد، با آنان منشینید تا به سخنی دیگر درآیند، بی‌گمان در این صورت (با حضور رضایت آمیزتان) مانند آنان محسوب می‌شوید… (ترک موقت تا عوض شدن بحث، مفهوم عدم درگیری، قهر، ترک رابطه و حتی پاسخگویی به زور دارد).

انعام ۶۸ – «وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّىٰ یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَإِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَىٰ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»
و(خطاب پیامبر) هرگاه دیدی کسانی در (تمسخر) آیات ما فرو رفته‌اند، از آنان روی گردان (درگیرمشو) تا به سخنی دیگر فرو روند، و اگر شیطان ترا به فراموشی انداخت، پس از یاد آوردن، با مردم ستمگر منشین.

توصیه به تحمل و تسلط برنفس در برابر زخم زبان‌های مخالفین

آل‌عمران ۱۸۶ – «لَتُبْلَوُنَّ فِی أَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا أَذًى کَثِیرًا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»
بی تردید شما در اموال و نفس خویش آزموده خواهید شد، و بی‌تردید از کسانی که پیش ازشما به آنان کتاب داده شده (یهودیان و مسیحیان) و نیز از مشرکین زخم زبان‌های زیادی خواهید شنید و اگر تحمل کنید و تقوا پیشه سازید (از عکس‌العمل انتقامی خودداری کنید)، پس بی‌گمان این (تسلّط بر نفس) نشانه اراده (شما) در کارهاست.

مائده ۱۳ – «وَلا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَىٰ خَائِنَهٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»
پیوسته بر خیانتی از آنان (اهل کتاب علیه مسلمانان و تحریک مشرکین علیه آنها) آگاه می‌شوی، مگر اندکی از آنان. با این حال از آنها در گذر و به روی خویش میار که مسلماً خدا نیکوکاران را دوست دارد.

برخورد رحمانی با منافقین مسلح
یکی از شدیدترین تهدیدات قرآن، آیات ۸۸ تا ۹۱ سوره نساء در ارتباط با منافقین محارب است که در نحوه برخورد با آنان اختلافی میان مسلمانان دوران مدینه در نرمش یا شدت عمل وجود داشته که قرآن به ظاهر شیوه دوم را توصیه کرده است، اما اگر کناره گیری کردند و دست از کشتن مسلمانان برداشتند و حاضر به صلح و آشتی شدند، سخت‌گیری منتفی می‌شود. حتی با وجود عملکرد خونین گذشته، در دو حالت: ۱ – پیوستن و پناهنده شدن به قومی که میان آنان و مسلمانان پیمان صلح برقرار است، ۲ – خسته شدن و کنار کشیدن از مبارزه، خداوند رحمن انتقام را مجاز نشمرده و هیچ اقدامی علیه آنها را مجاز ندانسته است.
شرط اول به دلیل اولویت حُسن روابط با اقوام دیگر و احترام به قوانین آنان، و شرط دوم به دلیل غلبه عفو بر انتقام در اسلام و بستن پرونده گذشته می‌باشد، آنچنان که فرمود: اگر دست بردارند، گذشته نادیده گرفته می‌شود (انفال ۳۸). در ضمن آیه ۹۳ همین سوره شدیدترین تهدیدات قرآن علیه کسانی آمده است که به خاطر قدرت سیاسی مومنی را به عمد، با انگ شرعی به قتل برسانند.

ممنوعیت دشنام به مشرکان
انعام ۱۰۸ – «وَلا تَسُبُّوا‌الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ‌اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ، کَذَٰلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّهٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»
و هرگزکسانی (مشرکین) را که غیر از خدا را می‌خوانند دشنام مدهید، که (دراین صورت آنها نیز) از روی نادانی به خدا دشنام خواهند داد! ما این چنین کردار هر قومی را برای آنان خوب جلوه داده‌ایم، سپس بازگشت آنان به سوی پروردگارشان است و او آنان را به آنچه می‌کردند آگاه خواهد ساخت.

پاسخ صلح و سلامت به سخنان لغو جاهلان
قصص ۵۵ – «وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ»
و هر گاه یاوه‌ای بشنوند، (بزرگوارانه) از آن روی برمی‌تابند (درگیر نمی‌شوند) و می‌گویند: اعمال ما برای خودمان و اعمال شما برای خودتان است (بندگان آزاداند و حساب هر کس باخداست)، سلام بر شما (سلامتی و خیرتان را خواهانیم) ما در پی جاهلان نیستیم (قصد مشاجره و منازعه نداریم).

فرقان ۶۳ – «وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلامًا»
و بندگان (خدای) رحمان (که از پرتو رحمت او مهربانی آموخته‌اند)، آنهایند که فروتنانه بر زمین گام می‌نهند (فخرفروشی به عالم و آدم نمی‌کنند) و چون جاهلان (با سخنی سخیف و زشت) خطابشان کنند، پاسخی به سلامت (با مهربانی و مدارا) می‌دهند.

آزادی انتخاب یا تغییر دین، و فقدان حکم ارتداد و الحاد و سنگسار
احکام مربوط به قتل مُرتد یا مُلحِد مطلقاً جایگاه قرآنی ندارد و مستند به روایات بی‌پایه دوران خلفای بنی‌امیه و بنی‌عباس می‌باشد. با وجود آن که مفهوم ارتداد در قرآن جنبه عملی یعنی پیوستن به جبهه دشمنان دارد و نه جنبه نظری و عقیدتی، با این‌حال نه تنها هیچ کیفردنیایی برای آنان ذکر نکرده، بلکه آزاد گذاشتن آنان را توصیه کرده است.(۱۲)
حکم سنگسار نیز برساخته متولیان مصلحت‌اندیش مذهبی در قرون گذشته بوده و مبتنی به روایات مغایر با قرآن و رسوم حکومت‌های ستمگر علیه پیامبران و مومنین بوده می‌باشد.(۱۳)

پناه دادن به مشرکان و رساندنشان به مکان امن
توبه ۶ – « وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّىٰ یَسْمَعَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْلَمُونَ»
(ای پیامبر) اگر یکی ازمشرکین از تو پناه خواست، پس پناهش ده تا سخن خدا را بشنود، سپس او را به مکان امنش برسان، چرا که آنها مردمی نا آگاهند.

شراب و قمار و قرعه‌کشی کیفر دنیایی ندارد!
آخرین آیه قرآن، که در آخرین سال رسالت نازل شده، عناوین فوق را کارهایی شیطانی شمرده که به دلیل مستی و بُرد و باخت موجب دشمنی و سلب دوستی میان مردم می‌شود. این آیه که در اوج اقتدار اسلام نازل شده، می‌توانست از موضع قدرت حکم جریمه و تعزیز شرعی برای شراب‌خواری و قمار و امثالهم صادر کند، اما نه تنها چنین نکرده، بلکه در انتها به صراحت اعلام کرده که اگر به این توصیه پشت کردید، این را بدانید که تنها وظیفه رسول ما ابلاغ آشکار بود! یعنی هیچ کیفر دنیایی برای این امور در کتاب خدا وجود ندارد، هرچه هست مربوط به خدا و بندگان در قیامت است:

مائده ۹۰ تا ۹۲ – «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ… وَأَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ»
آیا جای این سئوال نیست که مگر کتاب راهنمای عمل قرآن ناقص بوده، یا پیامبر آن‌را ناقص ابلاغ فرموده که فقیهان حکومتی از دوران بنی‌امیه، بنی‌مروان و بنی‌عباس تا صفویه و قاجار و امروز، فقیهان ده‌ها حکم تعزیز شرعی به دین خدا افزوده‌اند؟ پاسخ کسانی را که به جرم شرابخواری، روزه خواری، بی حجابی یا بدحجابی شلاق خورده، جریمه شده‌ یا جان باخته‌اند را فقیهان حکومتی چگونه می‌دهند؟

مجازات‌های وضع شده تماماً جنبه مصلحت اندیشی بشری برای مراقبت از شریعت و حفظ ظاهر، از قبیل رعایت حجاب، داشته است که در عمل کار را به پستو و پنهان کشانده و نفاق و نادرستی و ضدیتی با شریعت را موجب شده است که آسیب آن برای جامعه به مراتب بیش از ارتکاب آن امور می‌باشد. اصلا در قرآن به غیر از چهار کیفر دنیایی برای: سرقت، قصاص، زنای علنی و سلب امنیت مردم (محاربه و افساد)، که تماما در ارتباط با مناسبات میان خود مردم می‌باشد، هیچ مجازاتی در دنیا در ارتباط میان فرد با خالق خود مقرر نشده است.

رحمانیت خط بطلانی بر تمایز طلبی میان بندگان خدا!
سرسلسله «خود برتربینی» ابلیس است که از سجده به آدم سر باز زد و برآفریننده خود طغیان کرد. در طول تاریخ نیز قدرت طلبانی برای توجیهِ برتری خود نسبت به ملت، ادعای روابط ویژه‌ای میان خود و خدا کرده‌اند. از قبیل: فرّه ایزدی، سایه خدا (السطان ظلّ‌الله)، ولایت ‌مطلقه، خلیفهِ رسول‌الله و… از۵۴ تن خلفای بنی‌عباس که نزدیک به ۹ قرن به نام اسلام حکومت کردند، ۵۰ نفر از آنان پیشوندی پر طمطراق بر نام خود دراتصال با خدا قرار داده بودند تا ممتاز از بقیه مردم جلوه کنند. همچون: الواثق‌بالله، المتوکل‌بالله، المعتصم‌بالله، المنتصر‌بالله، المستعین‌بالله، المعتزبالله، المهتدی‌بالله… تا ۴۳ عنوان دیگر!!(۱۴)

توده‌های مردم نیز که به غلو درباره شخصیت‌های دینی و انتساب ویژه‌گی خاصی میان آنان و خدا خو کرده بودند، ناخودآگاه همان عناوین را باور می‌کردند و سلطه جبارانه آنان را می‌پذیرفتند. حال آن که در قرآن تأکید شده هیچکس در آسمان‌ها و زمین نیست (اعم از فرشتگان وانسان‌ها)، جزآن که سر بر آستان عبودیت خدا گذارد.(۱۵)

نام رحمن در قرآن نماد رحمت عام خداوند بر همه عالم است و واسطه‌ای میان خالق و مخلوق جز خود او نیست و آدمیان، همچون فرشتگان، باید در صراط مستقیم فقط به او متوسل شوند، اما مشرکین معاصر پیامبر اسلام، با آن که خدا را خالق آسمان‌ها و زمین، و نیزخالق و رازق خود می‌دانستند و او را به صفت «عزیزالعلیم» وصف می‌کردند،(۱۶) امکان ارتباط مستقیم با خدا را محال دانسته و به بُت‌ها، که آنان را نماد فرشتگان می‌شمردند متوسل می‌شدند.

مشرکین فرشتگان را دختران خدا و واسطه حاجات خود (در دفع ضرر و جلب منفعت) می‌پنداشتند و می‌گفتند این‌ها شفیعان ما نزد خدایند،(۱۷) آنها را تنها به این خاطر که ما را به خدا نزدیک کنند عبادت می‌کنیم.(۱۸)

به این ترتیب مشرکین نام «رحمن» و صفت رحمانیت را که نماد توحید دربندگی است منکر می‌شدند، از آن روی برمی‌تافتند و با آن ضدّیت می‌کردند.(۱۹) حتی امتناعشان از خوردن گوشتی که به نام خدا ذبح شده بود، غیرممکن شمردن ارتباط مستقیم با خدا، جز از طریق واسطه‌ها، یعنی بتهایی بود که آنها را نماد فرشتگان در زمین می پنداشتند!(۲۰)

دعوت یهودیان و مسیحیان به وحدت حول محورهای مشترک
آل‌عمران ۶۴ – «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»
(ای پیامبر) بگو: ای اهل کتاب (از لجاجت و جدایی و جفا) به حقیقت مشترکی میان ما و خودتان (برای تفاهم و تقریب) برتر آیید (که) جز خدا بندگی نکنیم و با او چیزی را شریک نسازیم و بعضی از ما بعض دیگر را به جای خدا ارباب (صاحب اختیار) نگیریم. پس اگر (به این پیشنهادات وحدت‌بخش) پُشت کردند، بگویید: شاهد باشید که ما (به حکم خدا در پیوند توحیدی با شما) تسلیم شده‌ایم.

بقره ۱۳۶ – «قُولُوا آمَنَّا بِاللهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ»
(به اهل کتاب) بگویید: ما به خدا، به آنچه بر ما و به آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحق و یعقوب و اسباط (۱۲ تیره بنی‌اسرائیل) نازل شده، و به آنچه به موسی و عیسی داده شده و به آنچه به (سایر) پیامبران از سوی پروردگارشان فرستاده شده، ایمان آورده‌ایم، ما میان هیچیک از آنان فرق نمی‌گذاریم و (تنها) تسلیم او (خدا) هستیم.

شوری ۱۵ – «…وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللهُ مِنْ کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ لا حُجَّهَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ اللهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ»
…و (با تکیه بر مشترکات) بگو: من به همه کتاب‌هایی که خدا نازل کرده ایمان دارم و فرمان یافته‌ام میان شما به عدالت رفتار کنم؛ خدا پروردگار ما و پروردگار شماست، اعمال ما برای ما و اعمال شما برای شما است، جدالی (برای برتری طلبی) میان ما و شما نیست، خدا همه ما را (در رستاخیز برای داوری) گِرد خواهد آورد و سرانجام (همه امور) به سوی اوست.

احترام و اعتبار قائل شدن برای تورات و انجیل و علمای دینی آنان
مائده ۶۶ – «وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ»
اگر آنها تورات و انجیل و آنچه را که از جانب پروردگارشان بر آنها نازل شده به پا می‌داشتند، از بالا و زیر پاهاشان (آسمان و زمین، روزی) می‌خوردند.

مائده ۶۸ – «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَىٰ شَیْءٍ حَتَّىٰ تُقِیمُوا التَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ…»
بگو: ای اهل کتاب! شما بر هیچ (حقانیّتی استوار) نیستید، مگر تورات و انجیل و آنچه (قرآن) را که از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده به پا دارید (عمل کنید).

مائده ۸۲ – «وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّهً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَىٰ ذَٰلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ»
و بی‌شک از آنان (اهل کتاب) کسانی را در دوستی نسبت به مؤمنین، نزدیک‌تر می‌یابی که گویند: ما نصاری (یاران خدا) هستیم. زیرا برخی از آنان کشیش و راهب‌اند و (مهم‌تر این که) تکبّر نمی‌ورزند.

امداد دنیاطلبان و توفیق دادنشان به اهداف دنیایی
هود ۱۵ – «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لا یُبْخَسُونَ»
هر که همواره خواستار زندگی دنیا و زینت‌های آن باشد، (چنین کسانی، نتیجه) اعمال‌شان را در همین دنیا به طور کامل به آنها می‌دهیم (مانع پیشرفت‌شان در مسیر مادّی که برگزیده‌اند نمی‌شویم) و در دنیا حق‌شان (محصول تلاش‌شان) کاسته نمی‌گردد.

اسراء ۱۸ – «مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِیدُ…»
هر که همواره شتابان (زندگی زودگذر دنیا) را بخواهد، ما نیز برای او آنچه خواهیم، برای آنکه اراده کنیم (طبق مشیت و نظامات خود)، شتاب می‌کنیم، سپس دوزخ را (در بازتاب اسیر شدن به دنیا) برای او قرار می‌دهیم که نکوهیده و طرد شده به آن درآید.

شوری ۲۰ – «مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ نَصِیبٍ»
هرکه همواره کشت آخرت خواهد، کِشتش افزون سازیم (برکت دهیم) و هرکه همواره کشت دنیا خواهد، از آن به او می‌دهیم و در آخرت نصیبی او را نیست.

آل‌عمران ۱۴۵ – «…وَمَنْ یُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَنْ یُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَهِ نُؤْتِهِ مِنْهَا ۚ وَسَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ»
هرکه خواهان بهره (نتیجه ومحصول) دنیا باشد (و برای آن بکوشد) از آن به او می‌دهیم، و هرکه بهره آخرت خواهد، به او (نیز) از آن می‌دهیم و به زودی(در آخرت) شاکران را پاداش می‌بخشیم.

جاثیه ۳۳ – «وَلَوْلا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّهً وَاحِدَهً لَجَعَلْنَا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمَٰنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّهٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ. وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَیْهَا یَتَّکِئُونَ. وَزُخْرُفًا وَإِنْ کُلُّ ذَٰلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ»
و اگرنبود که (در صورت فراگیری جلوه‌های مادی) همه مردم همسو می‌شدند، بی گمان برای کسانی که منکر خدای رحمانند، خانه‌هایی با سقف‌های از نقره وپلکانی که (در طبقات مختلف) برآن بالا روند، قرار می‌دادیم. و(همچنین) برای خانه‌هاشان درهایی (اطاقهایی متعدد) و تختهایی (مبلمانی) که برآن تکیه زنند و (علاوی برآن، دکوراسیون) و تزئیناتی! ولی همه اینها جز برخورداری دنیایی نیست و آخرت نزد پروردگارت ویژه پرهیزکاران است.

حُسن روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهای غیر مسلمان و نیکی به آنان
ممتحنه ۸ و ۹ – «لَا یَنْهَاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ. انَّمَا یَنْهَاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»

خدا شما را از نیکی کردن و عدالت ورزی به کسانی که در دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان آواره نکرده‌اند نهی نمی‌کند، مسلماً خدا عدالت‌گران را دوست دارد. بلکه تنها از دوستیِ سلطه آور با کسانی که در دین باشما جنگیدند و از اخراج و آواره کردنتان پشتیبانی کردند نهی می‌کند، و هرکس به ولایتِ سلطه‌آور آنان درآید، چنین کسانی ستمگرند.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

منابع و پانوشت‌ها
۱ – اعراف ۱۵۶ و غافر۷.
۲ – نساء ۲۹، اسراء ۶۶، یاسین ۵۸، احزاب ۴۳.
۳ – نبأ ۳۷ – …ربِ (گرداننده) آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آندو، همان «الرَّحْمَٰن»است (….رَبِّ‌السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا الرَّحْمَٰنِ).
انبیاء ۱۱۲ – …ربِ ما، رّحْمَٰن مرجع یاوری است در آنچه مشرکین وصف می‌کنند (…رَبُّنَا الرَّحْمَٰنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ).
طه ۹۰ – مسلما ربِ شما همان «الرَّحْمَٰن» است (وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَٰنُ…).
طه ۵ – این رحمن است که بر عرش- نظام مدریتی جهان- استیلا دارد (الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ).
فرقان ۵۹ – همان- خدایی- که آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آندوست را در شش دوران آفرید، سپس براداره‌اش پرداخت؛ همان الرَّحْمَٰنُ! پس از او، که از همه چیز خبر دارد، بخواه (الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا).
۴ – اعراف ۱۵۱، انبیاء ۸۳، یعقوب ۶۴ و یوسف ۹۲.
۵ – ما تو را جز (به عنوان) رحمتی برای جهانیان نفرستادیم (وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ – انبیاء ۱۰۷)
آل‌عمران ۱۵۹ – پس به خاطر رحمت ویژه خدایی بود که تو برآنها چنان نرم شدی و اگر خشن و بد زبان بودی از پیرامونت پراکنده می‌شدند (فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ….).
توبه ۱۲۸ – همانا رسولی از خودتان (برای هدایت شما) آمده که (تحمّل) رنج‌های شما بر او گران می‌آید (درد مردمی دارد)، بر (هدایت) شما حریص و بر مؤمنان رئوف و رحیم است. (لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ).
۶ – قرآن نازل شده از سوره رحمن رحیم است (تَنْزِیلٌ مِنَ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ – فصلت ۲).
رحمن قرآن را آموخت (الرَّحْمَٰنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ… – الرحمن ۱).
پیامی از رحمان بر آنها نیامد، مگر از آن روی‌گرداندند. (وَمَا یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمَٰنِ مُحْدَثٍ إِلَّا کَانُوا عَنْهُ مُعْرِضِینَ – شعراء ۵).
۷ – مریم ۸۷، طه ۱۰۹، انبیاء ۲۶ تا ۲۸، یاسین ۲۳، زخرف ۸ و ۱۹.
۸ – حشر ۲۲ و ۲۳- او خدایی است که معبودی جز او نیست، همان دانای نهان و آشکار، اوست رحمت گستر بر عام و خاص. او معبود یکتایی است که معبودی جز او نیست، همان پادشاه مطلقا پاک، کانون سلامت و امنیت، محافظت کننده و جبران کنندهِ بزرگی‌جوی ( برترین ترمیم کننده شکست‌ها)، منزه است خدا از آنچه شرک می‌ورزند (هُوَ اللهُ الَّذِی لا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ .هُوَ اللهُ الَّذِی لا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ سُبْحَانَ اللهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ).
مومنون ۱۱۶ – پس برتر است آن خدای پادشاهِ برحق که معبوی غیراو که گرداننده نظام حکومتی کریمانه‌ است وجود ندارد. (فَتَعَالَى اللهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ).
جمعه ۱- برای خدا هرآنچه در آسمانها و زمین است تسبیح می‌کنند، همان پادشاه بی نهایت پاکِ ابرقدرت فرزانه. (یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ).
۹ – لقمان ۱۷، طه ۱۳۰، ص ۱۷، ق ۳۹، مزمل ۱۰.
۱۰ – انعام ۱۰۴ و ۱۰۷، نساء ۸۰ و شوری ۴۸.
۱۱ – انعام ۶۵ و ۱۰۷، یونس ۱۰۸، زمر۴۱، شوری ۶، اسراء ۵۴، فرقان ۴۳.
۱۲ – در مورد الحاد و ارتداد رجوع کنید به: اعراف ۱۸۰، فصلت ۴۰، مائده ۴۵، بقره ۲۱۷، نساء ۱۳۷ و آل‌عمران ۹۱.
۱۳ – رک به: هود ۹۱، کهف۲۰، مریم ۴۶، شعراء ۱۱۶، یس ۱۸ و دخان ۲۰.
۱۴ – المعتمدعلی الله، المکتفی بالله، المقتدربالله، المرتضی، القاهربالله، الراضی‌بالله، المتقی‌بالله، المستکفی‌بالله، المطیع‌لله، الطائع‌لله، القائم بامرالله، المقتدی بامرالله، المستظهربالله، المسترشد بالله، المقتفی بالله، المستنجد‌ بالله، المستضیء بامرالله، الناصر لدین‌الله، الظاهربامرالله، المستنصربالله، المستعصم بالله، الحاکم بامرالله، الحاکم بامرالله، المستمسک بالله. امین، مامون، منصور، معتصم، واثق و بقیه با کم آوردن اسم، اول و ثانی و ثالث به آن اضافه می‌کردند!
۱۵ – مریم ۹۳.
۱۶ – عنکبوت ۶۱ و ۶۳، لقمان ۳۵، زمر ۳۸، زخرف ۹ و ۸۷.
۱۷ – یونس ۱۸.
۱۸ – زمر ۲ و ۳.
۱۹ – رعد ۳۰، انبیاء ۳۶، مریم ۶۹، فرقان ۶۰، زخرف ۳۳ و۳۶.
۲۰ – انبیاء ۲۶، زخرف ۱۹، ۲۰ و ۸۱.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

8 پاسخ

  1. یک قرآن و هزاران تفسیر. جناب محترم، اگر به حقوق ملت باور دارید و همچنین میخواهید در صف مومنان هم باشید، بهتراین است به عقل انسانی (که حتما خدا داده است بنا بر باور مومنان) تکیه کنیم و بس و نقایص آنرا با تجربه خود، دیگران و تاریخ بر طرف سازیم؛ راه ادیگری نیست. اینگونه هم دنیا آباد میشود و هم مومنان آسوده خاطر خواهند بود.

  2. شمس:
    درود یاران جان
    جناب بازرگان بجای این همه این در وآن در زدن وپستان به تنور چسباندن برای رحمانی کردن اسلام که گواهانی چون
    خمینی وخامنه ای وملا عمر وبن لادن وبغدادی وطالبان وووو در دوره معاصر والبته سیف الاسلام هایی که آسیاب هابا
    خون طرفداران گفتار وپندار ورفتار نیک والبته سایرنخله های فکری چرخاندند و با آتش برافروخته از کتاب ها وفرهنگشان
    نان پختند ومیل فرموده اند وهنوز هم وزارت ارشاد وتقیه وبگیر وبکششان برقرار است.چگونه تصور می کنید رحمانی است؟
    ((ای مدعیان عدل وانصاف الطاف شما مزید بادا//// گر معنی عدل وداد این است حق با پدر یزید بادا)).میدانیم عاشق والبته
    شیدا شده اید اما اینجامحل عقل است نه شیدایی .خودت هم خوب میدانی اگر من سخن تندی بگویم واجب القتل آنهم
    به رای ودست شیدایی چون شماهستم .چنان که بر اهالی شارلی عبدو رفت وخواهد رفت .پس به خود ودیگران دروغ نگو
    حتا اگر در کوچه پس کوچه های آسمانی به اندازه پیرشدگان در روش های فراوری وتولید خرما ونخیل خبره شده باشی و
    هم ادعایت راست باشد هم برآورد دانش آسمانی خودت نزدیک واقعیت باشد.

  3. این اقا که پدرش به این کشور خیانت کرد بهتر است دست از سر مردم بر دارد و از رحمانی بودن چیزی که اشکارا خشن و غیر رحمانی هست دست بردارد.

  4. (۱)
    با سلام

    مقدمه
    چنان که من نوشتۀ آقای بازرگان را می خوانم ایشان برآنند تا به ما:
    1- بگویند که ما در زمانه ای به سر می بریم که اسلام در ایران و جهان دارای دو نُمایۀ متضاد است. یکی حکومت گرا و متکی بر زور (و استبداد) و زر (و پول) و تزویر (و حقه بازی و شارلاتانیزم) است و دیگری اسلام رحمانی است. اولی را فقیهان ساخته اند و دومی بر اساس قرآن است.
    2- آقای عبدالعلی بازرگان آنگاه حجم بزرگی از آیات قرآن را در نوشته شان آورده اند تا گواه گفته شان باشد.

    من ضمن پذیرش هر دو دعوی آقای بازرگان در بارۀ نکتۀ دوم ایشان یاد آور می شوم که قرآن به ما می گوید:
    «کسی قرآن را گرامی می دارد که اگر او را به آیه ای از آن تذکار دهی تمکین کند و سپاسگزارت گردد و کلام خدا را سجده برد. [نه این که گردن کلفتی کند!] » (سورۀ سجده آیۀ ۱۵)

    و من آنگاه گفتار آقای بازرگان را با در میان نهادن شش نکته پی می گیرم و در نکتۀ ششم نکته ای را در میان می نهم که به گمانم تازگی دارد.
    سپس من در پایان حرفی را با ایشان و با کسانی که باورمند به دینند در میان می نهم.

    نکتۀ اول: أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ‌»
    قرآن انسان را بندۀ خدایی می داند که در وصفش می گوید: «خلق و امر» از اوست.
    می گوید: «هلا! این می بدان که خلق و امر از اوست.»
    معنی دوم این گزاره بالضروره این است که مسلمان نبایست تن به بندگی مخلوق دهد.
    اسلام به عبارتی اساساً حکومت یا ولایت یا قیمومیت کسی بر کسی را به رسمیت نمی شناسد.
    دعوی حکومت در اسلام بالضروره شرک است.
    و کسی که حکومت بندۀ خدا را می پذیرد مشرک است. گفته می شود: پیامبرا! بگو من ولیّم خدایی است که مرا به رسالت گماشت و این کتاب را به من وحی کرد و مرا گفت که ولی همه صالحین است. (اعراف ۱۹۶)

    نکتۀ دوم: اسلام برای همه است
    اسلام دین انسان در معنای «کُلُّهُمْ اجمعین» است. دین تِذکار از برای انسان است و هرگز و هیچگاه برانگیزانندۀ انسان بر علیه انسان نیست. هیچ کس حق ندارد که “بَغْیاً بَیْنَهُمْ” خود را با کسی به دین نسبت دهد.

    نکتۀ سوم: اسلام مقدسات ندارد و پیامبر خدا مقدس نیست.
    قرآن در (سورۀ انعام آیۀ ۴) و در (سورۀ رعد آیۀ ۱) و در (سورۀ شعراء آیات ۸ و ۶۷ و ۱۰۳ و ۱۲۱ و ۱۳۹ و ۱۵۸ و ۱۷۴ و ۱۹۰ ) و در (سورۀ یس آیات ۷ و ۴۶) و در (سورۀ غافر آیۀ ۵۹) و در (سورۀ فصلت آیۀ ۴) می گوید:
    جز مورد یونس نبی (یونس آیۀ ۹۸) آنهم یکبار؛

    – مردم هیچ گاه و در هیچ جا و در هیچ موردی از گفتار پیامبران خود استقبال نکرده اند و بیشتر مردم از پذیرفتن فراخوان آنان رویگردان بوده اند.

    در (سوره انعام آیۀ ۳۴) و در (سوره حج آیات ۴۲ تا ۴۴) و در (سوره مؤمنون آیات ۳۸ و ۴۴) و در (سوره شعراء آیات ۶ و ۱۰۵ و ۱۲۳ و ۱۳۹ و ۱۴۱ و ۱۶۰ و ۱۷۶ و ۱۸۶) و در (سوره عنکبوت آیۀ ۱۸) و در (سوره فاطر آیات ۴ و ۲۵) و در (سوره ص آیات ۴ و ۱۴) و در (سوره ق آیات ۱۲ تا ۱۴) می گوید:

    – مردم در عصر انبیاء آنان را دروغ گو خوانده اند.

    در (سورۀ حجر آیۀ ۶) و در (سورۀ انبیاء آیۀ ۵) و در (سورۀ مؤمنون آیات ۲۵ و ۷۰) و در (سورۀ صافات آیۀ ۳۶) می گوید:

    – مردم انبیاء را دیوانه و خیالباف پنداشته اند.

    در (سورۀ انعام آیۀ ۳۴) و (ذاریات آیۀ ۵۲) می گوید:

    – مردم انبیاء را آزار رسانده اند.

    در (سوره بقره آیۀ ۱۴) و در (سورۀ انعام آیۀ ۵) و در (سورۀ رعد آیۀ ۳۲) و در (سورۀ حجر آیۀ ۱۱) و در (سورۀ کهف آیۀ ۵۶) و در (سورۀ انبیاء آیۀ ۴۱) و (در سورۀ فرقان آیۀ ۴۱) و (در سورۀ یس آیۀ ۳۰) و (در سورۀ صافات آیۀ ۱۴) و (در سورۀ زخرف آیات ۶ و ۷) می گوید:

    – مردم انبیاء را همواره مسخره کرده اند.

    در (سورۀ انعام آیۀ ۲۵) و در (سورۀ انفال آیۀ ۳۱) و در (سورۀ نحل آیۀ ۲۴) و در (سورۀ مؤمنون آیۀ ۸۱) و در (سورۀ فرقان آیۀ ۵) و در (سورۀ نمل آیۀ ۶۸) و در (سورۀ احقاف آیۀ ۱۷) می گوید:

    – مردم به پیامبران خود گفته اند که: با پیشینیان ما نیز افسانه از این دست گفته اند.

    و در قرآن هرگز گفته نمی شود که مسلمان برود و متعرض کسی شود که از گفتار پیامبر خدا استقبال نمی کند و از پذیرش فراخوان او رویگردان است. یا این که پیامبر خدا را دروغ گو می خواند. یا این که پیامبر خدا را دیوانه و خیالباف می پندارد. یا این که پیامبر خدا را آزار می رساند. یا این که پیامبر خدا را مسخره می کند. یا این که به او می گوید: با پیشینیان ما نیز افسانه از این دست گفته اند.
    ادامه در ۲

  5. (۲)

    نکتۀ چهارم: قرآن خر مقدس بازی را برنمی تابد
    [اصطلاح “خر مقدس بازی” برگرفته از آیۀ ۵ سورۀ جمعه است.]
    در قرآن گفته می شود: این کتاب به این خاطر زبانش عربی است که مخاطبش در شبه جزیره زبانش عربی است. (سورۀ یوسف آیۀ ۲ ) [این کتاب عقل را مخاطب قرار می دهد] و لذا “خر مقدس بازی” را بر نمی تابد؛ و نمی خواهد که کسی نخوانده و نشنیده و نفهمیده آن را گرامی بدارد و سجده برد. (سورۀ فرقان آیۀ ۷۳)
    کسی این کتاب را گرامی می دارد که اگر او را به آیه ای از آن تذکار دهی تمکین کند و سجده برد و خدا را حمد بگوید [نه این که گردن کلفتی کند!] (سورۀ سجده آیۀ ۱۵)
    این کتاب بار نیست که کسی آن را چون خر به کول بگیرد! بوده اند کسانی که رفتارشان ضد دین بوده و اما [آگاه یا نا آگاه] کتاب دین را چون خر به کول گرفته اند و تظاهر به دین کرده اند. (سورۀ جمعه آیۀ ۵)

    نکتۀ پنجم: دین در روایت قرآن به شاء [و یعنی به اختیار] است.
    من در این باره تنها آیات را می آورم؛ چون مرادم بیشتر طرح نکتۀ ششم است.
    «فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره ۳۸)
    «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ» (بقره ۲۵۶)
    «وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْیَکْفُرْ» (کهف ۲۹)
    «وَمَا أَرْسَلْنَکَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِیرًا – قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا» (فرقان ۵۶ و ۵۷)
    «فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَآبًا. (نبأ ۳۹)
    «إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَهٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا.» (مزمل ۱۹)
    «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ ۖ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکْفُرْ» (عنکبوت ۲۹)
    «کَلَّا إِنَّهُ تَذْکِرَهٌ – فَمَن شَاءَ ذَکَرَهُ» (مدثر ۵۴ تا ۵۶)
    «إِنَّ هَٰذِهِ تَذْکِرَهٌ ۖ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِیلًا.» (انسان ۲۹)
    «کَلَّا إِنَّهَا تَذْکِرَهٌ – فَمَنْ شَاءَ ذَکَرَهُ.» (عبس ۱۱ و ۱۲)
    «فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ ﴿۲۶﴾ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ ﴿۲۷﴾ لِمَنْ شَاءَ مِنْکُمْ أَنْ یَسْتَقِیمَ ﴿۲۸﴾ وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ ﴿۲۹﴾ (تکویر)
    «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ (۲۱) لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ (۲۲) … ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ ﴿۲۶﴾ (غاشیه)

    نکتۀ ششم:
    دین تنها در خطاب به انبیاء جنبۀ امری [و نهیی] دارد و در رابطه با سایران اختیاری و به “شاء” است:
    در قرآن گفته می شود: پیامبرا! به آنان بگو: به من است که فرموده اند تا دینم مخلصانه باشد. به من است که فرموده اند مسلمان باشم… شما آن کنید که می خواهید!
    «قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ – وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ … فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُم مِّن دُونِهِ … (زمر ۱۱ و ۱۲ و ۱۵)

    گفته می شود:پیامبرا! بگو من قیمومیت کسی را بر نمی تابم. من خدایم خدای “خلق و امر” است. به من فرموده اند که اول مسلمان باشم. من خدا انگاشتۀ دیگری ندارم. « قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ ۖ وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (انعام ۱۴)

    گفته می شود: «پیامبرا! بگو که نوح با مردم گفت: به من فرموده اند که مسلمان باشم… اگر خدا می خواست همه مردم مسلمان و مؤمن باشند خودش چنین می کرد … به من است که فرموده اند مؤمن باشم. »
    «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ … وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (یونس۷۲) … وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا ۚ أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ (یونس۹۹) … وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (یونس۱۰۴)

    گفته می شود: بگو فرایند کار و کردار خوب و بد آدمیان آنان راست (نمل ۸۹ و ۹۰) مرا فرموده اند که بندۀ خدا باشم… و از من خواسته اند که مسلمان باشم. (نمل ۹۱)
    «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا … وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (نمل ۹۰) إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَٰذِهِ الْبَلْدَهِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُ کُلُّ شَیْءٍ ۖ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (نمل ۹۱)

    گفته می شود: بگو مراست که نهی کرده اند … مراست که فرموده اند … «قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءَنِیَ الْبَیِّنَاتُ مِنْ رَبِّی وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ (غافر ۶۶﴾

    گفته می شود: به رویگردانان از فراخوانت بگو :به من فرموده اند که با شما به داد رفتار کنم. مسئول رفتار ما ماییم. مسئول رفتار شما شمایید. و داور ما در روز داوری اوست.
    «وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ ۖ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ ۖ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ ۖ لَا حُجَّهَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ ۖ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا ۖ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ (شوری ۱۵)

    ادامه در ۳

  6. (۳)

    حرف پایانی

    حرف پایانی من این است که باورمندان به دین در معنای خداباوری و بارمندی به روز داوری بایست حساب خود را از حکومتگران به نام دین جدا کنند. قرآن در این باره می گوید:

    [پیامبرا!]
    به این دینداران کافر مسلک بگو (۱)
    من اعتنا به آنچه شما آن را دین می دانید ندارم. (۲)
    همینطور شما؛ شما نیز به آنچه من آن را دین می دانم اعتنا ندارید. (۳)
    و همینطور من؛ من نیز به آنچه شما آن را دین می دانید اعتنا ندارم. (۴)
    و همینطور شما؛ شما نیز به آنچه من آن را دین می دانم اعتنا ندارید. (۵)
    [چنان که می بینم؛
    میان دینی که من دارم و دین شما هیچ سنخیت نیست. ]
    دینتان را دین خودتان بدانید.
    و بگذارید؛
    دین من نیز از آن من باشد! (۶)

    «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ ﴿۱﴾ لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ ﴿۲﴾ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۳﴾ وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ ﴿۴﴾]
    وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ ﴿۵﴾ لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ» ﴿۶﴾

    با سپاس و احترام
    داود بهرنگ

    1. دوست عزیز ،فرمایشات شما متین هستند،ولی متاسفانه شخص پیامبر اسلام پس از فتح مکه تقریبا تمام این سنت‌ها و آیات خود را شدیدا نقض کرده است. او پس از فتح مکه صراحتا ابتدا دستور منع ورود “مشرکان”(یعنی عملا هر نامسلمانی) به مکه را داد،سپس فرمان کشتار همگانی آنان را صادر کرد و به مسلمین دستور داد همه جا در کمین آنان باشند و به بدترین شیوه آنان را بکشند،که شاهد پاره کردن افراد توسط دو شتر و یا زنده سوزاندن افراد هم هستیم. دوران ۵ ساله میان فتح مکه تا درگذشت ابوبکر یکی از خونبارترین دوره‌های تاریخ بشر بوده که بر وقایع آن عموما سرپوش نهاده شده و تلاش شده تا حد ممکن کمتر از آن سخن گفته شود،چون واقعا وقایع این سالها با هیچ معیار دینی و انسانی،حتی معیارهای خود اسلام،همخوانی ندارد و رسوایی بزرگی برای سران دین در آن دوره است. برعکس گروههای افراطی و تروریستی دقیقا علاقه فراوانی به این دوره و الگوهای پیش گرفته شده در آن دارند. تا وقتی که تکلیف وقایع این دوره،که مرجع اصلی مشروعیت و استناد افراطیون اسلامی و زدگی و دلسردی شهروندان عادی از اسلام است،مشخص نشود،امکان حل پتانسیل افراط و جنایت در جوامع مسلمان وجود ندارد.چون هر دو طرف میتوانند به سنت‌های دوران خاصی از زندگی پیامبر اسلام استناد کنند. طرفداران اسلام رحمانی به دوران مکی و اوایل دوران مدنی،طرفداران اسلام حکومتی به عمده دوران مدنی و طرفداران افراط و ارعاب و ترور هم به ۲ سال پس از فتح مکه تا درگذشت پیامبر اسلام.همه هم درست میگویند. پس یا باید نقش الزام‌آور سنت نبوی را لغو کرد و یا صراحتا اعتراف کرد که پیامبر اسلام در دو سال آخر عمر واقعا به راه افراط رفت و اعمالش بر اساس گفته‌های سابق خودش محکوم هستند و او خود از دستورات خدایش تخطی کرده است.

      1. اگر قبلش هم مسلمانها خوب بودند به دلیل این بود که زوری نداشتند وگرنه همیشه انسانها را کشته ان همچنانکه سلف هایشان طالبان و داعش می کشند

دیدگاه‌ها بسته‌اند.

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »