اول؛
هویتها برساخته میشوند و بر اساس آنها افراد یک جامعه و گروههای مختلف تعریف میشوند. «برساختنِ هویت » به معنای ایجاد یک مرز با دیگری است. یعنی «هویتْ» همان مرزی است که در یک زمان یا مکان، «ما» را از «غیر/دیگری» جدا میکند. به تعبیر دیگر، هویت مانند حصاری «ما» را در خود میگیرد تا بهوسیلهی آن، قالب ِ «غیر» تشخص یابد و ما بتوانیم خود و دیگری را از هم باز شناسیم .
تاریخ، جغرافی، نژاد، نهادها، خاطرهی جمعی، رویاهای شخصی، تجربههای معنوی و دستگاهها و جهاز قدرت از جمله ابزاری هستند که برای برساختن هویت از آنها استفاده میشود. نظامهای اجتماعی مطابق با نیازها و پروژههای اجتماعی از عوامل هویتساز برای ساختن هویت ِ مطلوب خود بهره میگیرند. هویتها هیچگاه قطعی و نهایی نمیشوند و مدام در حال تغییرند، اما همواره مولفههای واضحی در آنها وجود دارد که توانایی تشخیص ِ غیر و خودآگاهی را به ما میدهند؛ یعنی هویت با آگاهی همراه است.
هویتها همواره ناخالص، مرکب، آمیخته، ناتمام، سیال، گذرا و در حال بازسازی هستند. هویتهای جدید به جای محوکردن خطوط هویتِ قدیمی با آنها همزیستی میکنند و هویت چندگانه را به وجود میآورند. یعنی هویت ِ جدید یک منبع انسجام برای هویتهاست، نه الزاماً یک عامل ادغام. اگر گاهی از بحرانِ هویت سخن می رود، به معنای تکثر و پراکندگی و ناتمام بودن و یا تغییر هویتها نیست، بلکه به معنای بحران در مفاهیمی است که حیات آنها به یک هویتِ خاص، وابسته است. به لحاظ تاریخی هم مشاهده نشده که یک هویت بتواند همهی هویتها را به خود ملحق سازد. تعابیری چون «هویتهای مسلط» یا « هویت ِخالص» بیان یک امر واقع نیست، بلکه یک توهم یا موجود وهمی است که در عمل موجب پافشاری بر یک هویت خاص میشود و به بنیادگرایی میانجامد.
منازعه هم یک مفهوم هویتساز است. در منازعه ما به دیگران در یک موضوع اعتراض میکنیم و بیطرفها هم تماشاگرند و یا نسبت به منازعه بیتوجهاند. یعنی منازعه هویتهای «ما»، «دیگران» و «بیطرف» ها را برمیسازد. اگر یکی از بیطرفها نسبت به موضوع منازعه علاقهمند شود و در خصوص آن آگاهی بیابد، ممکن است هویت او تغییر کند، یعنی به ما یا دیگران بپیوندد، در اینصورت او دیگر بیطرف نیست، «ما» یا «دیگری» است.
جنبش اجتماعی هم یک مفهوم هویتساز است. در قالب ِ یک جنبش اجتماعی(منازعه) ، سه گونه ی کلی هویت را می توان «برشناخت».
-هویت مشروعیتبخش: هویتی است که توسط نهادهای غالب جامعه ایجاد میشود تا تسلط خود را بر کنشگران اجتماعی گسترش دهد و آن را نهادینه و عقلانی کند .
–هویت ِ مقاومت: هویتی است که به دست کنشگرانی برساخته می شود که مغلوب نهادهای رسمی شدهاند و توسط نهادهای غالب به رسمیت شناختهنشده یا ننگین معرفی شدهاند.
-هویت برنامهساز: هویتی است که حاصل ِ بازساخت ِ ارزشها و هنجارها ست. هر کدام از هویتهای قبلی ،که در منازعه بر دیگری غلبه کند، هویت سوم را برمی سازد.
دوم؛
هویتها و کنشها تاثیر متقابلی بر یکدیگر دارند. یعنی هویت به رفتار جهت میدهد و رفتار هم هویتساز است. بر این اساس، هویتِ جمعی فرآیندی است که در حین ِ عمل توسط کنشگران اجتماعی برساخته میشود. تکامل عمل جمعی موجبِ تداوم، تقویت، تضعیف و یا باز تعریفِ یک هویت جمعی میشود .از اینرو هنگامی که از هویتِ یک جنبش سخن میگوئیم، نه به یک موضوع مستقل اشاره داریم و نه به یک ویژگیِ بازیگران؛ بلکه منظور فرایندی است که در حین منازعه شکل میگیرد و تابع ِ تعامل میان ِ باورها و رفتارهایِ جمعی است. به عبارتی دیگر هویت یک جنبش، یک هویت ِ مقاومت است که از طریق ِ مرز میان بازیگران درگیر در یک منازعه برساختـه میشود .
یکی از جدیدترین رویکردها به جنبشهای اجتماعی و بهخصوص جنبش های مدرن، رویکرد «هویتمحور» است . در این رویکرد، جنبش اجتماعی منازعهی میان «هویتهای مقاومت» در برابر «هویتهای مشروعیتبخش» است و هویتِ مقاومت برساختهای است که از ابتدا تا انتهای جنبش شکل میگیرد.
به عبارتی دیگر، هرگاه تلاش نهادهای رسمی برای ایجاد هنجارها و ارزشهای جدید در جامعه با واکنش افراد یا مقاومت هنجارها و یا ارزشهایاجتماعی روبرو شود و این واکنش منجر به یک منازعهی جمعی گردد ، جنبشهای اجتماعی ظهور میکنند .
سوم؛
بیستوپنجم خرداد هشتادوهشت ، بیش از سه میلیون نفر از مردم تهران، در حالی از میدان امام حسین تا آزادی به هم رسیدند که یک سوال مشترک ذهن آنها را به خود مشغول کرده بود «رای من کجاست؟» دو روز بعد، این رفتار جمعی و این اعتراض آرام، با نمادهای سبز تکرار شد تا در میدانهای مرکزی شهر تهران، خواستهی مشترک خود را تکرار و اعلام کنند که جمعیت ۲۵ خرداد اتفاقی نبوده است، بر سوال خود اصرار دارند و موضوع منازعه پابرجاست.
راهپیمایی ِسکوت در روزهای ۲۵ و ۲۷ خرداد ۸۸ توسط میلیونها نفر از مردم تهران خبر شکل گیری یک جنبش ِ مسالمتآمیز را در ایران، به سراسر دنیا مخابره کرد. «سکوت» یک رفتار مسالمتآمیز ، مدنی و نافی خشونت بود و راهپیمایان با سکوت خود هویت ِ مسالمت آمیز جنبش را فریاد زدند و تمایز مدنیِ خود را با خشونتطلبان اعلام کردند. «سبز» ، یک شناسه برگرفته از ارزشهای دینی و جزئی از پرچم ملی ایران بود و بهجا مانده از «جنبش سبزِ اصلاحطلب» که در فرصت رقابتهای انتخاباتی شکل گرفته و «میرحسین موسوی» را حمایت کردهبود. معترضان با در دست داشتن پارچهها و نمادهای سبز پیوند خود را با این جنبش و این نماد نشان دادند. «V»، حرف اول Vote (به معنای رأی) ، یک نماد رایج جهانی است که به حق رای انسانها اشاره میکند. راهپیمایان با نشان دادن علامت V به کمک دو انگشت و با درج شعارهایی چون «رای من کو ؟ » موضوع اصلی منازعه را نشان دادند. حضور «میر»حسین موسوی، «شیخ» مهدی کروبی و «سید» محمد خاتمی و بسیاری از فعالان و همراهان جنبش دوم خرداد و جنبش سبز اصلاحطلب، در میان معترضان در روز ۲۵ خرداد، نشان میداد که این جنبش میتواند از رهبران و کنشگران بزرگی برخوردار باشد و میتواند پایههای یک «هویت مقاومت» را بنیان نهد .
«جنبش سبز ایران» آغاز شد. رفتار خشونتآمیز و ادبیات انکار آمیز حکومت ِ اقتدار گرا از یکسو و تعمیق فعالان جنبش در سوال «رای من کجاست؟»، به سرعت موضوع منازعه را به بحران مشروعیت نظام گسترش داد و این هویتِ جدید، گروهها، دستهها، ریز جنبشها و سازمانهای دیگری رابه بدنهی جنبش پیوند داد. حضور کنشگرانِ توانمند و وجود زیرساختهای ارتباطی سبب شد تا جنبشِ سبز، بسیاری از اعمال و رفتارهای سرکوبگرانهی هویت مشروعیتبخش رابه عوامل ِ همبستگی و شناسههای هویتساز تبدیل کند. انعکاس رسانهای و اجتماعی برخوردهای خشونتآمیز حکومت از یکسو و رفتار مسالمتآمیزجنبش از سوی دیگر، هویتِ جنبش را به عنوان یک جنبش مسالمتآمیز معرفی و تثبیت کرد. صدها فیلم و هزاران عکس و مصنوعات رسانهای به سرعت درشاهراههای رسانهای و شبکههای اجتماعی منتشر شدند. در صدرِ آنها انتشار گستردهی فیلم جان باختنِ دختر جوانی به نام «ندا آقا سلطان» او را به نماد نافذ و موثری دیگر در جنبش تبدیل کرد تا در کنارِ سایر نمادها و نشانهها گسترش هویت مقاومت را سریعتر کند. دیگر کشتهشدگان و زندانیان سرشناس جنبش، در پیوند با هویت دینی، به نام «شهیدان و اسیران سبز» ، به نمادها، نشانهها و الگوهای مظلومیت ، استقامت و درد تبدیل شدند و باانتقال و تعمیق و گسترش پیام جنبش، به یاری هویت مقاومت آمدند. «نماز جمعه روز قدس»، «روز دانش آموز» ، «روز دانشجو» ، بسیاری از مراسمهای مذهبی، سنتی، ملی و قومی ، فرصتهایی را برای تخلیه و ابراز احساسات جنبش فراهم کردند و جنبش سبز ، در نخستین گامهای خود از این روایتها بهره گرفت و در مواردی هویت سنتیِ آنها را دگرگون کرد.
مواضع، رفتارها و بیانیههای بههنگام و روشنگر ِ میر حسین موسوی، همراهی، کنشگریها و افشاگریهای جسورانهی مهدی کروبی، همراهی محتاطانهی محمد خاتمی و حتی پیشنهادات و مواضع معتدل ِ اکبر هاشمی رفسنجانی، مولفه های موثری در تثبیت و تنفیذ و تقویتِ هویت مقاومت شدند.
انگیزههای متفاوتِ اقتصادی، سیاسی و اعتقادی؛ عدم شناخت از ماهیت منازعه، وجود یک هویت بنیادگرا، فقدان اتاق فکر ، عداد محدود و هویت مبهمِ تعدادی از کارگزاران حکومت، کافی بود تا هویتِ مقاومت، با عوامل منفی هم تقویت شود و به تعبیر یکی از مخالفانِ سرسخت جنبش «از سروش تا گوگوش» پایبند جنبش شوند و رهایی خود را در پیوستن به آن بیابند. دستگیری بسیاری از کنشگران اولیه و طیف وسیعی از بدنهی اصلاحطلبِ جنبش؛محدودیتهایی که بر احزاب و رسانههای رسمی اعمال میشد، افزایش هزینههای کنشگری در خیابان و عرصهی واقعیت و سهلبودن کنشگری در فضای مجازی، مجالی شد تا هویتهای تحت انقیاد و حذفشده و طردشده، دیر یا زود، به فراخور حال خویش به جنبش بپیوندند و در آن آیینهای از هویت خویش و خواستههای سرکوبشده یافتند.
در فرایند این جذب و گسترش، هویتهای غلیظ و شناسنامهدارِ سیاسی به تصرف هویتهای رقیقتر و بیشناسنامهی اجتماعی در آمدند. جنبشعدالتخواه دانشجویی، جنبش فیمنیستی دیرپا و کم تعداد، احزاب رسمی و نیمهرسمی و جریانهای اصلاحطلب، بسیاری از اپوزیسیون خارج از کشور و حتی گروههایی که روزگاری سابقهی فعالیت خشونتآمیز داشتند، مجذوب ِ هویت مقاومت شدند و هویتی چهلتکه به همراهی تفکری سیار ، در بسترجنبش سبز ،جاری شد.
بازی بزرگ آغاز شده بود. جشنی که میرفت در پیروزی یک کاندیدای ریاستجمهوری، «مهندس موسوی»، برگزار شود، به جنبشی در ملت به رهبری «میرحسین» تبدیل شده بود. خیابان ها پارلمان مردم شده بودند. خیزش یک ملت و ظهور یک هویت جدید آغاز شد بود؛ هویتی که بسان زنجیرهی همگونی، هویتهای متمایز را به بر گرفته بود. هویتهایتحت انقیاد و حذف شده و طرد شده شورش کردند و در سنگر ِ هویت مقاومت ، پهلو گرفتند. از ریز بدنههای جامعه، قدرت مقاومت جوشیدن گرفت. صداهای خاموشض فریاد میزدند، راهی برای بازگشت به قبل از ۲۵ خرداد وجود ندارد. احساس بیاعتمادی و بیقاعدگی سیاسی، احساس بیگانگی و بیمعنای سیاسی ، و احساس بیقدرتی، جامعه را به مرحلهی عمل سیاسی رساند و اینبار ، بازیِ بزرگ ، تنها بازی بزرگان نبود…«حالا هدف هیچ و جنبش همهچیز بود»*
* برای تنظیم این یاداداشت از کتابچه «زندگی در خیابان» استفاده شده است.
حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هستهای، در تحریریه روزنامه بحثی…
بیشک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلویها در ایران برقرارشد تاثیر مهمی در…
کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…
ناترازیهای گوناگون، بهویژه در زمینههایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…