اندیشه

شریعتی، روشنفکری و چشم‌انداز امروز

مقدمه
مفهوم روشنفکری در تاریخ تحول فکری و اجتماعی بشر، به‌طور خاص، زاییده نهضتی است که در حدود قرن هفدهم میلادی در اروپا در برابر حاکمیت مذهبی کلیسا شکل گرفت و تحولات عظیمی را در ساحت معرفت، سیاست، مذهب و علم رقم زد. اما در ایران، این مفهوم در حدود قرن نوزدهم و همزمان با آشنایی جامعه سنتی ما با اروپا و دستاوردهای آن، وارد ادبیات فکری و اجتماعی این ملت شد و به تبع آن، تحولات، نهضت ها و تاثیرات خاص خود را در ایران موجب گشت. این نوشتار، به مفهوم روشنفکری و بایدها و نبایدهای ان از دیدگاه یکی از شخصیت های جریان روشنفکری، علی شریعتی، می پردازد و الگوی روشنفکری او را با نگاهی به ایران امروز ارزیابی می کند.

منشاء مفهوم روشنفکری و سرآغاز تاریخی آن
مفهوم روشنفکری برخاسته از عصر روشنگری است، دوره ای سرشار از چالش و تحول و اشتیاق به تغییر در تاریخ غرب. این دوره تحول خواهی حدودا از اواسط قرن هفدهم تا اواخر قرن هجدهم به طول انجامید. این عصر، عصر تابانیدن نور درک و شناخت بر ذهن های تاریک قرون وسطایی بود. انگلستان و فرانسه، دو مهد اصلی این نهضت بودند که در نهایت، سراسر اروپا و آمریکا را متاثر ساختند. روشن اندیشی یا روشنفکری، واکنشی است در برابر شیوه تفکر دیگری که پیش از آن، تحت حاکمیت مذهب رسمی در اروپا رایج بود. در اوایل قرن هفدهم، احکام متون مسیحی که کلیسای کاتولیک خود را مفسر ان می دانست بر فضای فرهنگی اروپای غربی حاکم بود. کلیسا کلیه علوم بشری و پدیده های طبیعی را بر اساس کتاب مقدس تبیین می کرد و هیچ کس دیگری مجاز به نظریه پردازی و اظهار عقیده نبود. بدین ترتیب هر گونه تبیین برخواسته از مشاهده علمی و تجربی که مخالف با آموزه های کلیسا بود تکفیر می گردید. جریان روشنگری یا روشنفکری، پرچم عقل گرایی و آزاد اندیشی را در برابر بنای انحصارطلبانه و استبدادی کلیسا علم کرد و به کرسی نشاند.

روشنفکری از دیدگاه شریعتی
اندیشمندان مختلف هر یک تعاریف خاص خود را از روشنفکری داشته اند. برخی روشنفکری را در انکار مذهب و سنت ها تعریف کرده اند و برخی تفکر عقلانی-انتقادی و بدون پیش فرض را روشنفکری نامیده اند. اما به نظر میرسد تعریف شریعتی از روشنفکری مانند هیچ یک از تعاریف یاد شده نیست گرچه ممکن است پاره هایی از ان تعاریف را نیز دربر داشته باشد. وی روشنفکری را چنین تعریف می کند:

” روشنفکر در یک کلمه، کسی است که نسبت به وضع انسانی خودش در زمان و مکان تاریخی و اجتماعی ای که در آن است خودآگاهی دارد و این خودآگاهی، جبرا و ضرورتا به او احساس یک مسئولیت بخشیده است. روشنفکر، خودآگاه مسئول است که اگر تحصیل کرده هم باشد موثرتر است و اگر نباشد شاید کم اثر تر… . روشنفکر کسی است که امروز در زمان تحول جامعه و بن بستی که انسان به ان رسیده و ناهنجاری های بسیاری که جامعه های عقب مانده… با آن دست به گریبانند، می تواند به توده مردم مسئولیت، آگاهی، حرکت فکری و جهت اجتماعی ببخشد. بر اساس این تعریف، روشنفکر کسی نیست که وارث و ادامه دهنده کار گالیله ها، کپرنیک ها، سقراط ها، ارسطوها و بوعلی ها باشد…. . اساسا مسئولیت و نقشی که روشنفکران امروز جهان دارند مشابه نقشی است که پیشوایان و رهبران تغییردهنده و دگرگون کننده جوامع قدیم یعنی پیامبران و بنیان گذاران مذاهب دارا بوده اند…”(۱).

همانطور که مشخص است روشنفکری از نگاه شریعتی دارای دو عنصر اساسی است:
۱.خودآگاهی تاریخی و اجتماعی
۲.احساس مسئولیت نسبت به جامعه

پس روشنفکر، نه دانشمند صرف است و نه فیلسوف صرف، اما می تواند دانشمند یا فیلسوف هم باشد. روشنفکر، کسی نیست که آگاهی علمی یا فلسفی صرف داشته باشد بلکه جنس آگاهی او، تاریخی و اجتماعی است. به عبارتی، روشنفکر مد نظر شریعتی، «زمان شناس» و «مکان شناس» است. بعلاوه، انسانی که خودآگاهی تاریخی و اجتماعی دارد اما نسبت به جامعه احساس مسئولیت نمی کند و منفعل است نیز روشنفکر نیست. پس در پارادایم فکری شریعتی، روشنفکری یعنی «خوداگاهی و مسئولیت پذیری». خودآگاهی و حرکت، دو عنصر اصلی مفهوم روشنفکری هستند در این دیدگاه.

آسیب شناسی روشنفکری ایرانی-شرقی از منظر شریعتی
شریعتی در تحلیل اجتماعی خود، اسیب هایی را در مورد نوع روشنفکری ایرانی-شرقی برمی شمارد که بنابر باور او، موجب عدم موفقیت پروژه روشنفکری بوده و جامعه را از تحول و پیشروی بازداشته و حتی زمینه تفرقه اجتماعی را از فراهم ساخته است. آسیب های مورد نظر وی از این قرار اند:
۱.انزوای روشنفکران از جامعه و بیگانه شدن با عامه مردم
۲.تقلید محض از قالب ها و اندیشه های غربی و تزریق آن در جامعه ایرانی-اسلامی بدون در نظر گرفتن تفاوت های فرهنگی و تاریخی میان جامعه غربی و جامعه خود
شرح مفصل این آسیب شناسی و پیامدهای ناشی از خطاهای روشنفکری را می توان در نوشته های زیر مشاهده کرد:

” ما روشنفکران یا تحصیل کرده های این جامعه، یک گروه اجتماعی مجرد نیستیم. یکی از بزرگترین خطاهای روشنفکران این است که خودشان را به عنوان یک گروه یا قشر یا طبقه خاص از جامعه مجرد می یابند… ممکن است تحصیل کرده کم کم توی کتاب ها، توی معلومات، توی رشته های تحقیقاتی اش آنقدر فرومی رود و حساسیت های علمی و یا ادبی و یا مذهبی یا فلسفی آنقدر می گردد که از عینیت و از عالم واقعیت و از زندگی روزمره مردم و جامعه اش فارغ می شود، دور و بیگانه می شود، و روشنفکر خودش را یک گروه مجرد و مجزا از جامعه اش و از زمانش احساس میکند. این یک خطا و یک بیماری روشنفکری است در دنیا” (۲).

” روشنفکر، تمام جامعه را بر اساس سلیقه خودش و روابط روشنفکرانه درون گروهی خودشان نباید تعمیم بدهد. این یکی از اشتباهات روشنفکرانه است. در جامعه مذهبی زندگی می کنیم، وابسته به یک تاریخ مذهبی هستیم و از یک جو فرهنگی تنفس می کنیم که مذهبی است و همچنین فرهنگ مان فرهنگ دینی است” (۳).

” متاسفانه غالب روشنفکران که در کشورهای اسلامی و بطور کلی در کشورهای شرقی بوجود آمده اند، چون ادبیات فکری و ذهنی و اعتقادی خودشان را از ادبیات غربی گرفته اند و آنها بر اساس یک زیربنای اجتماعی با مذهب شان، با مذهب خاص خودشان، و با نقش خاص مذهبی که در تحکیم قرون وسطی و نظام قرون وسطایی بازی می کرد، در افتادند و برای پیشرفت و پیشبرد طبقه خودشان و برای از بین بردن بسیاری از قوانین و مقررات و اعتقادات راکدی که به زیان حرکت و پیشرفت کلی انسانی بود، مکتب های ضد مذهبی و ضد کاتولیک را بنا نهادند. ما نیز بی آنکه در چنان موقعیتی باشیم و مذهب مان نقشی همسان مذهب آنها داشته باشد، اندیشه های آنان را گرفتیم و عقیده اجتماعی ساختیم بر مبنای اعتقادات غرب. این است که مبارزه روشنفکر- در قرن ۱۶ و۱۷- علیه مذهب موجود و حاکم، در قرون وسطی، بطور موقت و در زمان خودش، مبارزه ای مترقی است. اما تکرار ان حرف ها، بوسیله روشنفکر ما – از لحاظ اینکه آن عقاید با تجربه اجتماعی محیطش وابستگی ندارد و مذهبش بی شباهت به مذهب اروپایی ست و تضادهای طبقاتی و بطور کلی وضع اجتماعی خاص خودش را دارد- نقشی منفی می یابد و هیچ تحرک راستینی را ایجاد نمی کند” (۴).

” روشنفکران غرب – با عقاید تازه شان در قرون ۱۶ و ۱۷- نقش مثبتی ایفا کردند و طبقه ای متحرک و سازنده را شکل بخشیدند و راه پیشرفت علم را گشودند و اختراعات و اکتشافات مختلف علمی را ممکن ساختند اما همان حرف ها و اندیشه ها و همان مفاهیم و بینش ها و شعارهای روشنفکران قرون ۱۶ و ۱۷، در شرق اسلامی تنها دو نتیجه داشت:اول اینکه جامعه متوجه نشد که روشنفکرانش چه می گویند… چرا که جامعه ما زبان روشنفکر را نمی فهمد و نقاطی که روشنفکر تکیه می کند و انتقاداتی که می کند هیچ تناسبی با متن زندگی توده ندارد. در حالی که روشنفکران اروپا در متن جامعه شان، در متن کلیساهای کاتولیک، در متن مراسم و عقاید مذهبی جامعه و مثل ماهی در دریای توده و جامعه شان شناور بودند و به هدایت و تصفیه افکار و مبارزه با خرافات… می پرداختند. اما روشنفکران ما چون از متن جامعه نروییده اند و در خارج ساخته شده اند و قشری هستند نتوانسته اند در جامعه و توده نفوذ کنند. این است که اینجا جامعه شرقی، قشر روشنفکری داریم اما نهضت روشنفکری نه.
و دوم این بود که ایجاد قشری چنین مصنوعی که در خارج ساخته شده بود، در وطنش علت تفرقه و شکست وحدت اجتماعی شد. چرا که آن گروه اندکی که می توانستند خوب بیندیشند و آگاهی شان مجهز به علم نیز بود، بجای اینکه خودآگاهی شان را به متن جامعه ببرند و به اندام کلی اجتماع و توده مردم بدهند، از توده و متن جامعه جدا ماندند و از این تفرقه، دشمن سود جست و در میان این خلاء سکنی گزید. چنین است که در کشورهای اسلامی – و شرق و در میان توده های مسلمان و شرقی – استعمار فرهنگی و سیاسی را باید در جایی میان روشنفکران و توده جست” (۵).

روشنفکری اصیل از نگاه شریعتی
پس از برشمردن و شرح آسیب ها و خطاهای روشنفکران ایرانی-شرقی، شریعتی الگوی ایده‌آل و اصیل خود را از روشنفکری تعریف می کند. از منظر او، روشنفکر موثر و جامعه ساز، باید دو ویژگی داشته باشد:
۱.برقراری ارتباط با جامعه از طریق یافتن و تمرکز بر محورهای اساسی ای که جامعه بر آن بنا شده است و شناخت و تحلیل آن محورها
۲.بازشناسی محورهای اساسی جامعه با روش های نوین، به روز و جهانی

شریعتی در توضیح این الگو چنین می گوید:

“… اگر روشنفکر عبارت است از گروه آگاه و خودآگاهی که مسؤلیت هدایت و آگاهی جامعه اش را در خود احساس می کند، این روشنفکر بیش از هر چیز باید به فکر ایجاد یک پلی بین خودش و جامعه اش باشد و چنین پلی جز تکیه به مذهب، آشنا شدن به مذهب و تحلیل علمی دقیق مذهب و شناختن مذهبی که متن روحی جامعه ما را می سازد نیست ” (۶).

“… ما به عنوان روشنفکر، یک بعد دیگر داریم و آن وابستگی فکری و روحی به قشر روشنفکر جهانی است. ما در عین حال که از جامعه خودمان و تاریخ خودمان و متن زندگی اجتماعی و ملت خودمان تغذیه روحی و فکری می کنیم تحت تاثیر جو فکری و ایدئولوژیک جهانی هستیم… وابسته به یک قرنی هستیم و یک زبان و روابط جهانی هستیم که در آن روابط جهانی، مسائلی مطرح است و بنابراین ما چون در این قرن زندگی می کنیم نمی توانیم مسائل اساسی این قرن را نادیده بگیریم و عجیب این است که یکی از عوامل و شرایط اساسی شناختن انسان، الان طرح مجدد مذهب از طریق اجتماعی و سیاسی و از طریق فلسفی و علمی و فکری است زیرا مذهب مجددا به این عنوان در میان انسان جدید بخصوص بعد از جنگ بین الملل دوم مطرح شده است” (۷).

” ما به عنوان کسانی که وابسته به یک فرهنگ مذهبی بزرگ و یکی از بزرگترین ادیان تاریخ هستیم و آخرین دین بزرگ تاریخ، {باید} در تلاش عمومی روشنفکران و متفکران امروز و هماهنگ {با} روح جستجوگر و مضطرب بشر برای پیدا کردن یک ایمان ماوراء علمی ولی منطقی و معقول، در تلاش سهیم باشیم و هم در راه یافتنِ آن ایده آل بزرگ، بشریت را کمک کنیم و برای این کار، اول لازمه اش این است که ما خودمان و این فرهنگ مان را نه به آن صورت منجمد منحطی که الان در دسترس ما هست بلکه بصورت یک مکتب جوشان که خودآگاهی، روشنگری و حرکت می آفریند بشناسیم و برای این کار باید بر اساس یک متد دقیق علمی و تحقیقاتی کار کنیم…” (۸).

” روشنفکر راستین باید هدفش زدن پلی باشد که بر این خلاء {خلاء میان روشنفکر و توده} بگذرد و بین خود و توده تفاهم ایجاد کند. باید انفصال خطرناک و وحشتناک را که ایجاد شده است، به اتصال و تفاهم و آشنایی و همدردی تبدیل کند که تا این پل زده نشود توده در رکود خویش خواهد ماند و روشنفکر در بیگانگی و تجرد خویش. روشنفکری که در کافه های بالای شهر می نشیند و هی از جامعه های عقب افتاده و جلو افتاده و مکتب فلان و فلان بحث می کند، فقط برای خودش وجود دارد که توده اصلا وجودش را احساس نمی کند. اگر می خواهد احساس بشود باید از آن پله ها فرود بیاید و آن خانه های بلند و کافه ها و تریاهای بالا را ترک کند و خود را به میان توده بیفکند و درد و نیازشان را لمس کند” (۹).

طرح روشنفکری شریعتی برای امروز
به نظر می‌رسد طرحی که شریعتی از روشنفکری ترسیم می کند به نسبت طرح ها و تعاریف رایج دیگر، اخلاقی تر، اقدام-محور تر و انعطاف پذیر تر است. خودآگاهی تاریخی و اجتماعی، انسان روشنفکر را از افتادن در دام تقلید، زمان پریشی و ظاهرگرایی بازمی دارد و کمک می کند که روشنفکر، دردهای این زمان و این مکان را درک کرده و به دور از قالب های از پیش تعریف شده، برای این مکان و این زمان، راه حل ارائه کند. بعلاوه، شرط مسئولیت پذیری، انسان روشنفکر را از انفعال، انزوا و شعارزدگی بیرون می اورد و برای او رسالت اجتماعی و انسانی ایجاد می کند. شرط مسئولیت پذیری یک روشنفکر، بخصوص زمانی اهمیت بیشتر می یابد که پروژه «بی تفاوت سازی اجتماعی» از سوی جریانات اصلاح گریز و تحول ستیز در دست اجراست. لذا در یک چنین شرایطی، اصل مسئولیت پذیری، روشنفکر را به سوی پروژه «حساس سازی اجتماعی» متعهد می سازد.
برای روشنفکر امروز ایران که می خواهد نقشی در بهبود وضعیت انسانی و اجتماعی جامعه خویش ایفا کند، بر اساس الگوی روشنفکری شریعتی، شناخت وضعیت تاریخی و اجتماعی خویش، اولین شرط اساسی است. روشنفکر ایرانی می بایست از خود بپرسد امروز دردهای اجتماعی ایران چیست، مذهب چه نقشی در حیات سیاسی و اجتماعی ایران امروز ایفا می کند، اقتصاد، ساختار سیاسی، حقوق، اخلاق و فرهنگ در ایران امروز چه وضعیتی دارد و ضعف های فرهنگی جامعه ایرانی چیست، جامعه ایران چه ادوار تاریخی و تحولاتی را پشت سر گذارده است، چه پیروزی ها و شکست هایی داشته و علل کامیابی ها و ناکامی ها چه بوده است و علل و ریشه های کاستی ها و بن بست های کنونی چیست. بدین ترتیب، با کسب یک چنین خودآگاهی مبتنی بر واقع گرایی، روشنفکر باید تصمیم بگیرد که اولویت و ضرورت برای جامعه ایرانی چه می باشد و فعالیت روشنگرانه یا میدانی در چه حیطه ای موثرتر یا ضروری تر است. هر چند این ارزیابی ناشی از خودآگاهی، از فردی به فرد دیگر ممکن است متفاوت باشد اما در هر حال، از دریچه یک چنین ارزیابی ای است که روشنفکرِ خودآگاهِ مسئول، تصمیم می گیرد که روشنفکر سیاسی باشد و ناهنجاری ها و نقصان های قدرت را به چالش بگیرد و کنش سیاسی انجام دهد، روشنفکر فرهنگی باشد و به کار اصلاح فرهنگ بپردازد، روشنفکر حقوقی باشد و در حیطه حقوق بشر فعالیت و آگاه سازی کند، روشنفکر دینی باشد و بر اصلاح اندیشه دینی متمرکز شود و یا هر ساحت تحول خواهانه و اصلاح گرانه دیگری. هر یک از حیطه های روشنگری، ممکن است با حیطه یا حیطه های دیگر همپوشانی داشته باشد اما برای انسان روشنفکر، هر انتخابی که بکند، در یک چنین مدلی از روشنفکری، بهره مندی از یک شناخت واقع گرایانه و احساس تعهد اخلاقی و عملی به هدف، ضروری است.
به نظر میرسد که مدل روشنفکری شریعتی، همچنان برای ایران کنونی مدلی کارامد، انعطاف پذیر، اخلاق مدار، عمل-محور و سازنده است و می توان با تمسک به اصول اساسی این مدل و تحقق آن در زمینه و زمانه کنونی، قدم های روشنفکرانه و کارامدی در جهت اصلاح امور و گذار از دشواری ها برداشت.

منابع
۱.شریعتی، علی. چه باید کرد؟. صص ۲۵۵-۲۵۶
۲.شریعتی، علی. تاریخ ادیان. ص ۷
۳.همان. ص ۸
۴.همان. ص ۴۸
۵.همان. صص ۴۹-۵۰
۶. همان. ص ۸
۷. همان. ص ۸
۸. همان. ص ۹
۹. همان. ص ۵۰

Recent Posts

بی‌پرده با کوچک‌زاده‌ها

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

سکولاریسم فرمایشی

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

مسعود پزشکیان و کلینیک ترک بی‌حجابی

کیانوش سنجری خودکشی کرد یک روایت این است که کیانوش سنجری، جوان نازنین و فعال…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

چرا «برنامه‌های» حاکمیت ولایی ناکارآمدند؟

ناترازی‌های گوناگون، به‌ویژه در زمینه‌هایی مانند توزیع برق، سوخت و بودجه، چیزی نیست که بتوان…

۲۸ آبان ۱۴۰۳

مناظره‌ای برای بن‌بست؛ در حاشیه مناظره سروش و علیدوست

۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظره‌ای بین علیدوست و سروش…

۲۴ آبان ۱۴۰۳

غربِ اروپایی و غربِ آمریکایی

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…

۲۳ آبان ۱۴۰۳