تیتر یک

تفکر انتقادی (۲) |  به بهانه‌ مناظره مصطفی تاجزاده و مراد ویسی

۱.

در مسابقات جام جهانی فوتبال  در سال ۲۰۱۸ ، در گروه F، ابتدا تیم فوتبال سوئد و کره جنوبی در برابر هم قرار گرفتند و سوئد کره‌ی جنوبی را شکست داد. سپس آلمان و سوئد در برابر هم قرار گرفتند و آلمان سوئد را برد. در بازی نهایی  آلمان و کره جنوبی با هم بازی کردند، اما آلمان از کره‌ جنوبی شکست خورد.‌

نکته این است: تیم آلمان در حالی از کره جنوبی شکست خورد که تیم سوئد را برده بود؛ همان تیمی که کره جنوبی را شکست داده بود.
(فرض کنید کسی قبل از بازی کره‌جنوبی و آلمان بگوید: آلمان حتمن کره جنوبی را شکست خواهد داد چون آلمان، همان سوئدی را شکست داده بود که از کره جنوبی قویتر ظاهر شده بود. آیا استدلال او را می‌پذیرید؟)

این اتفاق در فوتبال امری عادی است، چون «قاعده‌ی تعدی» در مسابقات فوتبال وجود ندارد.

قاعده‌ی تعدی در ریاضیات، منطق و فلسفه بسیار شناخته شده‌است. این قاعده با اسم‌هایی چون «ترایابی» و «تراگذاری» هم مشهور است. بر مبنای این قاعده اگر رابطه‌ای میان «الف» و «ب» برقرار باشد و همان رابطه میان «ب» و «ج» هم وجود داشته باشد، آن‌گاه همان رابطه میان «الف» و «ج» هم وجود دارد.

به‌عنوان ‌نمونه رابطه‌ی «بزرگتر بودن» از قاعده‌ی تعدی پیروی می‌کند. مثلا اگر احمد از رضا بزرگتر است، و رضا هم از نیما بزرگتر باشد، آن‌گاه می‌‌شود نتیجه گرفت احمد از نیما بزرگتر است.

اما در همه‌ی رابطه‌ها قاعده‌ی تعدی وجود ندارد.‌ مثلا دیدیم در بازی فوتبال این قاعده صادق نیست. و یا در نمونه دیگر؛ اگرچه از استانبول به تهران پرواز مستقیم وجود دارد، و از تهران هم به سنندج می‌شود مستقیما پرواز کرد اما نمی‌توان نتیجه گرفت که از استانبول به سنندج هم پرواز مستقیم وجود دارد.‌‌

به‌صورت کلی در «رابطه‌ها» قاعده‌ی تعدی وجود ندارد مگر این‌که وجود این قاعده به شکل کلی (و نه استثنایی) اثبات شود.

حالا بیایید با هم  و به‌ کمک این قاعده یکی از مهم‌ترین استدلال‌های مصطفی تاج‌زاده را علیه «براندازی/انقلاب به کمک فشار افکار عمومی و نیروهای مدنی» بررسی کنیم.‌

مناظره مصطفی تاج‌زاده با مراد ویسی، با موضوع «اصلاحات ساختاری یا عبور از جمهوری اسلامی» احتمالا داغ‌ترین مناظره‌ای بوده ‌است که  تا کنون در فضای کلاب‌هاوسی فارسی‌ اتفاق افتاده است.

تاجزاده در این مناظره و  در یکی از اصلی‌ترین استدلال‌های خود در مقام دفاع از اصلاحات می‌گوید «حکومتی را که با فشار افکار عمومی و نیروهای مدنی نتوان اصلاح کرد نمی‌توان  برانداخت چون نیرویی که توان «اصلاح» نداشته باشد توانِ «براندازی» هم نخواهد داشت (نقل به مضمون*).

تاج‌زاده، در این استدلال در رابطه‌‌ی «حکومت»، «اصلاحات» و‌«براندازی» با هم، از «قاعده‌ی تعدی» استفاده است؛ این در حالی است که وجود این قاعده در این رابطه و رقابت  اثبات نشده و البته بدیهی هم نیست. لذا ‌حکومتی که توانش از نیروی اصلاح‌گر بیشتر است و آن را شکست داد «الزاما» بر همان نیرو در شکل برانداز پیروز نخواهد شد، حتی اگر نیروی برانداز از نیروی اصلاح‌گر کم‌‌توان‌تر هم باشد.

به عبارتی دیگر اگر «فشار افکار عمومی و نیروهای مدنی» در شکل اصلاح‌گرش بر حکومتی پیروز نشد، نمی‌توان نتیجه گرفت که «فشار افکار عمومی و نیروهای مدنی» در شکل براندازانه‌ بر همان حکومت پیروز نخواهد شد؛ اگرچه می‌دانیم در حالت براندازانه «فشار افکار عمومی و نیروهای مدنی» خواسته‌های بیشتری از شکل اصلاح‌گرش دارد.

نکته‌ی منطقی و مهم و مغفول این است که بدانیم: در هیچ ‌رابطه‌ای قاعده‌ی تعدی وجود ندارد مگر این‌که وجود این قاعده «اثبات» شود. یعنی آقای تاج‌زاده باید پیش از آن‌که بخواهد از «قاعده‌ی تعدی» استفاده کند باید وجود آن‌را در رابطه‌ی رقابتی میان تیم‌های «اصلاحات»، «براندازی» و «حکومت» ثابت کند؛ بماند که تنها یک مثال نقض کافی است که عدم وجود این قاعده را در این رابطه نشان دهد (در همین مناظره ویسی مراد ویسی و یکی از حاضر در استیج هر کدام یک مثال نقض می‌آورند ولی ناتمام و ناقص).

علاوه بر این، جای یک تأمل و پرسش انتقادی دیگر خالی است. از کجا معلوم  توان و پتانسیلی که برای انقلاب/براندازی  مورد نیاز است الزاما بیشتر از نیرویی است  که برای اصلاحات مورد نیاز است؟ دست‌کم به‌لحاظ کیفی و توان تخصصی و نهادی چنین نمی‌نماید!

۲.

مشهور است که لوئیس پاستور، خالق واکسن هاری، انرژی زیادی را صرف پاسخ‌گویی و مقابله با منتقدان و مخالفانش کرده. در قرن هجدهم که امکانات آزمایشگاهی امروزه وجود نداشت، اگر فردی که واکسن هاری را تزریق کرده بود به هر علتی فوت می‌شد، مخالفان پاستور مرگ او را به هاری نسبت می‌دادند تا بگویند که واکسن هاری اثری نداشته و یا عامل مرگ بیمار واکسن بوده است . و اگر فردی هم که واکسن هاری گرفته بود به هاری مبتلا نمی‌شد و نمی‌مرد، می‌گفتند ممکن است به هاری مبتلا شده باشد چون هاری همیشه خودش را نشان نمی‌دهد و فرد خود به خود خوب می‌شود.

این نوع استدلال‌های مخالفان واکسن هاری نمونه‌ی مشهوری از مغالطه‌ی damning the alternatives در تاریخ علم است. این مغالطه در زبان فارسی «طرد شقوق دیگر» خوانده می‌شود. برای شناخت بهتر این مغالطه به این مثال توجه کنید:

«کاشت گندم بهترین انتخاب برای زراعت در خاک این منطقه است زیرا محصولات دیگر مانند سیب‌زمینی، پیاز و هویج، در این خاک آزمایش شده و محصول قابل توجهی نداشته».

اگر بخواهیم تفکر انتقادی را در خود پرورش دهیم باید پس از شنیدن این پیشنهاد از خود بپرسیم مگر خاکی که مستعد سیب زمینی و پیاز و هویج نباشد، الزاما مستعد زراعت گندم است؟ و یا از گوینده پرسیده شود اگرچه این خاک مستعد کاشت سیب‌زمینی و پیاز و هویج نیست ولی این نکات منفی، چه نکته مثبتی مربوط به کاشت گندم را در آن ثابت می‌کند؟

در مناظره کلاب‌هاوسی تاجزاده و ویسی، یکی از اصلی‌ترین مدعیات و تکیه‌گاه‌های مراد ویسی در مقام دفاع از براندازی این بود: «بیش از ۷۰ درصد مشکلات کشور در فردای براندازی جمهوری اسلامی حل می‌شود».

از استعداد این گزاره برای طرح مغالطه‌های آماری می‌گذریم، چون این استدلال معیوب است و  حامل مغالطه‌ی «طرد شقوق دیگر».

توضیحات و استدلال مراد ویسی برای اثبات مدعای خود، این مغالطه را بهتر نشان می‌دهد. او می‌گوید «علت این که من می‌گویم اگر جمهوری اسلامی برود ۷۰-۸۰ درصد مسائل کشور حل می‌شود این است که اقتصاد کشور الان گروگان سیاست خارجی است. اقتصاد کشور را الان هم بدهند دست برندگان جایزه نوبل کاریش نمی‌توانند بکنند چون سیاست خارجی ما یقه‌گیری با جهان است.‌همین امروز اروپا با ۲۷ کشور علیه ما بیانیه داد، رابطه با ما امریکا قطعه، با اسراییل دشمنیم، با عربستان دشمنیم و فقط شده‌ایم نوچه روسیه و چین که انها هم از پشت به ما خنجر می‌زنند».

به لحاظ روانی این مغالطه هنگامی رخ می‌دهد که فردی نسبت به یک وضعیت یا مورد خاص با تعصب برخورد کند یا تعصب داشته باشد و بخواهد آن‌را به هر صورت مطلوب نشان دهد اما چون دلیلی برای اثبات نظر خود ندارد مشکلات وضعیت‌های دیگر را برجسته می‌کند. اما از نظر منطقی، تنها با نشان دادن‌ مشکلات وضعیت‌های دیگر، نمی‌توان ثابت کرد که وضعیت مورد نظر ما درست، برتر و یا بهتر است. وقتی می‌گوییم «رضا سه‌شنبه نمی‌آید» نمی‌توان نتیجه گرفت که «رضا چهارشنبه می‌آید» بلکه تنها وقتی این نتیجه را می‌توان گرفت که بدانیم «رضا یا سه‌شنبه می‌آید یا چهارشنبه». به‌همین معیار، حتی اگر ۷۰-۸۰ درصد مشکلات ناشی از جمهوری اسلامی باشد، نمی‌توان نتیجه گرفت که «اگر جمهوری اسلامی برود این مشکلات حل می‌شود» بلکه تنها وقتی می‌توان این ادعا را مطرح کرد که بدانیم «وضعیتی که پس از جمهوری اسلامی می‌آید چنان ایده‌آل است که آن مشکلات را ایجاد نمی‌کند» . و اما از کجا که این گزاره درست است و چه تضمینی وجود دارد که وضعیت بدتر نمی‌شود؟ اصلا مگر تمام موضوع مناظره و محل نزاع این نیست؟ اگر بنا باشد این گزاره را درست و بدیهی در نظر بگیریم که تمام بحث و مناظره منحل و براندازی جمهوری اسلامی بدیهی می‌شود.

Recent Posts

مناظره‌ای برای بن‌بست؛ در حاشیه مناظره سروش و علیدوست

۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظره‌ای بین علیدوست و سروش…

۲۴ آبان ۱۴۰۳

غربِ اروپایی و غربِ آمریکایی

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ملاحظاتی فرامحتوایی بر یک مناظره؛ عبدالکریم سروش و فقه

۱. بدیهی است که می‌توان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ترامپِ جنگ‌افروز

دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سال‌های آمریکا و جهان، پس از سال‌ها تلاش و پایداری…

۱۸ آبان ۱۴۰۳

معنای بازگشت ترامپ برای اقتصاد ایران چیست؟

بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بن‌بست راهبرد "نه جنگ، نه مذاکره" رهبر حاکمیت ولایی را…

۱۸ آبان ۱۴۰۳