یادداشت

خطر خلاء سیاسی پس از فروپاشی حکومت در ایران

در میان فعالین سیاسی بحثی جدی در جریان است که سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و گذار یکباره از حکومت چه پیامدهایی خواهد داشت. بررسی شرایط ایران نشان می‌دهد که به احتمال زیاد پیامد سرنگونی حکومت “خلاء سیاسی” خواهد بود. در توضیح ویژگی‌های این پدیده می‌توان گفت که:

یک – در خلا سیاسی، نهادهای حکومتی قدرت تاثیرگذاری خود را از دست می‌دهند.
دو – در شرایط ایران، خلاء سیاسی اجازه انقلاب مخملی را نخواهد داد.
سه – در خلاء سیاسی، نیروهای مدعی قدرت با یکدیگر گلاویز خواهند شد.
چهار – در خلاء سیاسی، مبارزه حذفی تنها راه برون رفت می‌شود.
پنج – ایران نمونه‌های خلاء سیاسی را در انقلاب مشروطه و انقلاب ۵۷ تجربه کرده است.

اگر این پیش‌بینی‌ها درست باشد ضروری است نیروهای سیاسی ایران احتمال خلاء قدرت، و خطرهای ناشی از آن، را در برنامه‌ ریزی‌های خود لحاظ کنند و مد نظر داشته باشند.

خلاء سیاسی چیست؟

خلاء سیاسی یا خلاء‌ قدرت تعریف و مشخصات خاص خود را دارد. اولا و مهمترین ویژگی این است که رهبران درجه اول کشور و افرادی که تصدی و اختیار حکمرانی را به عهده داشته‌اند این مراتب را از دست می‌دهند و از قدرت ساقط می‌شوند.

این نیروهای سیاسی دیگر توان اداره و هدایت جامعه را ندارند و در انظار عمومی دیگر از مرجعیت لازم برخوردار نیستند. آنها تا لحظه قبلی اعتبار و نفوذ برای تاثیر گذاری بر امور جامعه را داشتند ولی به یکباره این قدرت را از دست می‌دهند. نقش آنها در تعیین سرنوشت امور اندک و یا بی‌تاثیر می‌شود.

ثانیا، در حالیکه رهبران عالیرتبه حکومت فاقد قدرت می‌شوند نهادهای کشوری و لشکری (از وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی گرفته تا دستگاه‌های نظامی و امنیتی) نیز توان تاثیر گذاری بر امور مملکتی را از دست می‌دهند.

از یک طرف بدنه سازمانی و تشکیلاتی این نهادها از مدیران و روسای خود پیروی نمی‌کنند و حاضر به همکاری و فرمانبرداری نیستند. از طرف دیگر، چون نهادهای حکومتی موضوعیت سازمانی خود را از دست داده‌اند رابطه آنها با جامعه قطع و بی‌معنا می‌شود. بدینسان هیچ مقامی و نهادی در حکومت باقی نمی‌ماند که بتواند تعیین تکلیف کند.

ثالثا، مسئله جایگزینی قدرت سیاسی نامشخص می‌ماند و موضوع انتقال قدرت سیاسی و جانشینی نامعلوم و نامشخص می‌شود. با از دست رفتن قدرت حکومت، نیروی دیگری در جامعه نیست (و اگر هم هست قدرت کافی ندارد) که فورا و در یک مسیر مشخص، تعریف شده و قابل پیش‌بینی جای حکمرانان ساقط شده را بگیرد و امور کشور را مدیریت کند.

نیروهای گوناگون سیاسی برای پر کردن این حفره و در دست گرفتن قدرت هجوم می‌آورند، تلاش می‌کنند و با یکدیگر درگیر می‌شوند. در این پروسه، کسی عملا برای حکمرانی و تعیین تکلیف امور اجتماعی وجود ندارد و شرایط خلاء سیاسی پدیدار می‌شود.

این روند ایجاد خلاء می‌تواند علل مختلف و حتی متضادی داشته باشد. شرایط خلاء می‌تواند نتیجه فروپاشی درونی حاکمان باشد و از متلاشی شدن داخلی دستگاه حکومتی نشات بگیرد. خلاء‌ همچنین می‌تواند نتیجه یک قیام عمومی، شورش ناراضیان و انقلاب جامعه علیه حکومت باشد. و یا می‌تواند از اشغال کشور توسط یک قوای خارجی نشات بگیرد.

خلاء‌ قدرت را می‌توان حاصل هر یک از این چند روند تصور و سناریو سازی کرد. در هر مورد خاص تاریخی باید شرایط و عوامل خاص آنرا مورد بررسی قرار داد.

بدین سان، خلاء سیاسی یک تغییر اساسا ساختاری و نهادی در کشور است. این پدیده در اینباره نیست که سیاست‌های حاکمان (مثلا نظام پهلوی و یا جمهوری اسلامی) درست و یا غلط است و یا اینکه حقوق عمومی چگونه رعایت خواهد شد.

مسئله خلاء سیاسی اساسا و اصولا در توضیح یک تغییر موجودیتی در ساختار نظام حکومت است که وجود و یا عدم وجود نهادهای کشوری و لشکری را برای مدیریت امور کشور مد نظر و مورد بررسی می‌دهد.

در ایران، خلاء سیاسی اجازه انقلاب مخملی نخواهد داد

اگر انقلاب مخملی را به معنای “تغییر یکباره و ناگهانی ولی مسالمت آمیز و صلح‌جویانه” حکومت تفسیر کنیم احتمال وقوع یک انقلاب مخملی در ایران بسیار اندک است.

در ایران شرایطی وجود دارد که یک انقلاب توده‌ای و یا فروپاشی درونی حکومت شرایط خلاء قدرت را ایجاد خواهد کرد و مانع شکل گرفتن یک انقلاب مخملی خواهد بود. شرایطی که مانع وقوع یک انقلاب مخملی در ایران می‌شود، از جمله عبارتند از:

یک – نیروهای بنیادگرای حاکم داوطلبانه از قدرت کنار نخواهند رفت.
دو – نخبگان سیاسی ایرانی گرفتار تضادهای شدید حذفی میان خودشان هستند.
سه – احزاب مسلح در ایران فعالند.
چهار – فرهنگ خشونت‌پرهیزی میان مردم کوچه و بازار ضعیف است.
پنج – کشورهای خارجی با قدرت تمام در ایران دخالت خواهند کرد.

برخی از این نکات را بررسی می‌کنیم.

یکی از شرایط ضروری انقلاب مخملی این است که مقامات حکومتی در برابر نیروهای مخالف مقاومتی نکنند، داوطلبانه استعفا دهند و از قدرت کنار بروند. یعنی، مقامات به این جمع‌بندی برسند که سیاست و روشی که در پیش دارند فایده و سودی برایشان ندارد و امکان ادامه آن موجود نیست. آنها، به هر علتی، تصمیم می‌گیرند که داوطلبانه از قدرت کناره‌گیری کنند.

این شرط ضروری در هسته سخت جمهوری اسلامی دیده نمی‌شود. آنها تاکنون نشان داده‌اند که از اراده، ابزار قدرت و پایگاه اجتماعی کافی برای جنگ در جهت بقاء سیاسی خود برخوردارند و داوطلبانه از صحنه سیاسی کنار نخواهند رفت.

آنها حتی میتواند نیروهای هم‌سو و هم‌فکر غیر ایرانی خود از عراق، سوریه، افغانستان و لنبان را وارد صحنه کنند. همانطور که تاکنون چند بار به احتمال آن اشاره شده و نمونه‌هایی اجرا شده است.

سابقه حکومت در سرکوب بی‌رحمانه ید طولانی دارد. نمونه‌های تاریخی آن در سرکوب‌های اول انقلاب ۵۷، اعدام‌ها و ترورهای دسته‌جمعی و سرکوب خشونت‌بار شورش‌های خیابانی چند دهه اخیر است.

این ارزیابی از موقعیت هسته سخت قدرت جمهوری اسلامی به معنی تایید و یا تکذیب حقانیت آنها نیست. در عین حال، نمی‌توان موقعیت، توان و پایگاه اجتماعی این هسته سخت را نادیده گرفت.

این امکان و توان آنها، هر چند هم که اقلیتی باشد، احتمال مقابله قهرآمیز با دیگر نیروهای اجتماعی را فراهم می‌آوزد.

ضرورت دیگر انقلاب مخملی این است که فرهنگ سازش و سازگاری میان الیت سیاسی وجود داشته باشد تا آنها بتوانند در کنار هم زندگی کنند و حیات مشترک سیاسی داشته باشند. چنین فرهنگی میان نخبگان سیاسی ایران ضعیف است.

فرهنگ، زبان و عرف حاکم بر الیت ایرانی عمدتا حذفی است. کافی است به جدل‌های پلمیکی آنها در رسانه‌ها رجوع شود. در نظر نیروهای برانداز، نیروهای میانه‌رو داخل نظام، مزدور رژیم، خندق، استمرارطلب و ماله‌کش هستند و باید از صحنه سیاسی حذف شوند تا شرایط سرنگونی رژیم فراهم گردد.

در نظر برخی نیروهای اصلاح‌طلب نیز، نیروهای خارج از نظام منحرف و مزدور کشورهای خارجی‌اند. جریان‌ حاکم اصولگرا هم حاضر به قبول و همزیستی با هیچ یک از دیگر جریان‌های دیگر سیاسی نیست و آنها را عملا کافر می‌داند.

به عبارت دیگر، جامعه نخبگان سیاسی ایران پراکنده‌ و تفکر حذفی میان بسیاری از آنها حاکم است. در شرایطی که خلاء سیاسی (پس از فروپاشی حکومت) بوجود بیاید این اختلاف‌ها می‌تواند بسرعت به تضاد قهرآمیز تبدیل شود.

ضرورت دیگر انقلاب مخملی این است که نیروهای مخالف حکومت اعتقاد به مبارزه مسلحانه نداشته باشند و در خلاء پیش‌آمده پس از کنارگیری مقامات حکومتی از درگیری خشونت‌بار و مبارزه مسلحانه میان خودشان اجتناب کنند.

چنین شرایطی در ایران وجود ندارد. در میان گروه‌های اپوزیسیون چند سازمان شبه مسلح وجود دارد که سال‌هاست رسما و عملا درگیر مبارزه مسلحانه با رژیم بوده‌اند.

از جمله سازمان مجاهدین خلق که سابقه ۶۰ ساله فعالیت مسلحانه دارد، همچنان مرام و سازماندهی نظامی را دنبال می‌کند و علنا مجری روش قهرآمیز است.

دیگر اینکه، دو حزب قومی عضو “شورای مدیریت گذار” از مجریان روش مسلحانه شناخته می‌شوند. احزاب دمکرات و کومله که هر دو مسلح هستند از اعضای رهبری “شورای مدیریت گذار” هستند.

حزب دمکرات رسما اعلام جنگ مسلحانه کرده و حتی از دولت واشنگتن خواسته که برای حملات نظامی‌ حزب در خاک ایران، نیروی هوایی آمریکا را وارد صحنه کند.

در شرایطی که خلاء سیاسی پدیدار شود این سازمان‌های شبه مسلح از ورود مسلحانه به صحنه سیاسی دریغ نخواهند کرد و از تئوری انقلاب مخملی چیزی جز یک افسانه به جا نخواهند گذاشت.

ضرورت دیگر انقلاب مخملی وجود یک فرهنگ نیرومند خشونت پرهیز و اهل سازشکاری و سازگاری در میان توده مردم است. متاسفانه، گرایش مردم (و یا حداقل بخش‌های تعیین کننده‌ از آن) به خشونت سیاسی در سال‌ اخیر مشهود بوده و هست.

این را  از جمله می‌توان در انقلاب ۵۷ دید که بخش مهمی از توده مردم، با شعار‌هایی مانند “رهبران، رهبران، ما را مسلح کنید” و یا “خمینی عزیزم، بگو که خون بریزم”، به فضای خشونت‌بار سیاسی دامن می‌زدند.

گرایش به خشونت در شورش‌های خیابانی ۹۶ و ۹۸ نیز نمایان بود و بااینکه جنبه غالب آنها محسوب نمی‌شد اما عنصر تعیین کننده‌ای در شکل گیری تحولات و واکنش به خشونت حکومتی بود.

البته باید اذعان کرد که یک عنصر ملاحظه‌کاری و حتی محافظه‌کاری در اندیشه توده مردم رشد کرده که می‌تواند موجب پرهیز از خشونت در سیاست شود. ناکامی‌های تجربه‌ انقلاب ۵۷، جنبش سبز ۸۸، بهار عربی و شورش‌های خیابانی به بخش مهمی از مردم، بخصوص طبقه متوسط، آموخته که تزریق خشونت به سیاست می‌تواند انتحاری باشد.

اما در شرایط ۱۴۰۱ نگرانی و عصبانیت مردم از اوضاع کشور و اشتباهات حکومت بسیار جدی است. در شرایطی که خلاء سیاسی بوجود آید این اضطراب و تشویش می‌تواند بسادگی زمینه درگیری‌های خشونت‌بار را در صحنه اجتماعی فراهم آورد.

ضرورت دیگر انقلاب مخملی عدم دخالت کشورهای خارجی در تحولات داخلی کشور است.

می‌دانیم که تعدادی از قدرت‌های جهانی به علل مختلف با جمهوری اسلامی مخالفت ماهوی دارند و خواهان تضعیف و در صورت امکان برانداری آن هستند. علل این امر گوناگون است و از جمله می‌توان به دشمنی اسلام انقلابی با قدرت‌های جهانی و فرصت طلبی ژئوپولتیک استعماری اشاره کرد.

این کشورها ابزار موثری را در دست دارند که از طریق آنها می‌توانند بر امور ایران تاثیر بگذارند. آنها از جمله می‌توانند از رسانه‌های فارسی زبان، از همکاری با عناصر ایرانی، از تحریم‌ اقتصادی و از جنگ‌های غیر متقارن (چون ترور، حملات سایبری و حملات تک هدفی) استفاده کنند.

اهداف بلند مدت این کشورها تضعیف ایران و در صورت امکان تجزیه آن به قطعات کوچک و قابل مدیریت است. ماهیت سیاست‌ورزی کشورهای خارجی (تا هنگامیکه رژیم ایران دست از تضاد قهرآمیز با آنها برنداشته) مبارزه حذفی با آن است.

هنگامی که در ایران شرایط خلاء سیاسی ناشی از فروپاشی فراهم شود کشورهای خارجی با تمام قدرت از روش قهرآمیز استفاده خواهند کرد و امکان و فرصت شکل گرفتن سناریوی انقلاب مخملی را نخواهند داد.

پیامدهای خطرناک خلاء سیاسی در ایران

گفتیم که فروپاشی و سرنگونی حکومت شرایطی را بوجود می‌آورد که می‌توان از آن به عنوان خلاء سیاسی نام برد. علل و پیش‌ زمینه این شرایط و همچنین پیامدهای مشخص آن قابل بررسی است. همایون کاتوزیان، نظریه‌پرداز علوم سیاسی، پیامدهای خلاء قدرت را در تحقیقات خود مورد نظر قرار داده و آنرا در نظریه معروف “چرخه استبداد و هرج و مرج ایرانی” ارائه کرده است.

در شرایط خلاء سیاسی، نیروهای گوناگون اجتماعی برای پر کردن حفره ایجاد شده و در دست گرفتن قدرت هجوم ‌می‌آورند و با یکدیگر درگیر می‌شوند. نبود حکومت قدرتمند و مرجعیت مرکزی زمینه شکل گیری و تداوم درگیری‌ها اجتماعی را فراهم می‌آورد.

شرایط قانونمند‌تر قبل از خلاء (یعنی در حکومت قبلی) جای خود را به اغتشاش، بی‌سامانی و ناامنی گسترده اجتماعی می‌دهد و هرج و مرج و آشوب را بر جامعه حاکم می‌کند.

به خاطر نبود آن سنت و عرف سیاسی که همزیستی، سازش و سازگاری اجتماعی را فراهم آورد زمینه خشونت آسان‌تر می‌شود. جریان‌های مختلف اجتماعی که به تعیین سرنوشت جامعه علاقمندند وارد درگیری‌های بی‌قاعده، بی‌رحم و خشونت‌بار با یکدیگر می‌شوند و هدفشان را حذف جریان‌های رقیب از صحنه سیاسی می‌گذارند.

در این اوضاع هرج و مرج، احتمال دخالت کشورهای خارجی افزایش پیدا می‌کند. این مسئله در موقعیت جاری ایران جدی است. قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای، بخاطر ۴۰ ساله اختلاف با جمهوری اسلامی، به احتمال زیاد برای دامن زدن به خشونت و تضعیف بیش از پیش ایران سرمایه‌گذاری خواهند کرد. موارد مشابه قبلا دیده شده. در سناریوهای عراق و سوریه دیده شد که حمله آمریکا و متحدینش با تشویق و حمایت کشورهای منطقه صورت گرفت.

در شرایطی که خلاء قدرت بوجود آید این احتمال اندک می‌شود که نیروهای میانه‌روی لیبرال و مردمسالار به قدرت برسند. این قاعده به این خاطر است که اگر نیروهای طرفدار دمکراسی به اندازه کافی نیرومند بودند اصولا و اساسا اجازه فروپاشی و سرنگونی را نمی‌داد و با استفاده از ابزار قدرتی که در دست داشتند امور را بدست می‌گرفتند.

به عبارت دیگر، یک جریان دمکراتیک به این نکته آگاه است که فروپاشی و سرنگونی حکومت در ایران نمی‌تواند به شکل گرفتن یک روند دمکراتیک کمک کند و به همین خاطر باید از آن بپرهیزد.

خلاء سیاسی احتمال بیشتری را برای شرایط غیر دمکراتیک خشونت‌بار و درگیری‌های حذفی فراهم میکند. از جمله اینکه احتمال پیش‌درآمد جنگ‌ داخلی، کودتای نظامی و یا دیکتاتوری یک شخصیت و یا یک گروه اجتماعی را فراهم می‌آورد.

در اینجا کسانی قدرت را بدست می‌آورند که میان توده مردم تا حدودی جذبه داشته باشند و بتوانند از نفوذ کلام و تبلیغاتی استفاده کنند. شخصیت‌های رسانه‌ای، روحانیون و سران فرقه‌های حزبی و آقازادگان از جمله این افرادند. اما عامل تعیین کننده، قدرت برهنه میدانی، یعنی توان نظامی و تسلیحاتی، و بی‌رحمی خشونت‌بار در اعمال قدرت است تا بتوان بزور اوضاع جامعه را در دست گرفت.

دوره‌ای که با خلاء سیاسی آغاز شده سرانجام با شکل گیری ارزش‌ها و روابط جدید سیاسی آرام می‌شود. از اولین مراحل نظم جدید تنظیم نوعی قرارداد اجتماعی در شکل قوانین اولیه یا قانون اساسی است که در آن ضرورتا ضمانتی برای تامین حقوق شهروندی نیست.

نمونه‌های تاریخی خلاء سیاسی

نمونه‌های خلاء سیاسی در تاریخ ایران و دیگر کشورهای جهان قابل شناسایی و بررسی است.

در انقلاب ۵۷ ایران دیدیم که پس از خروج شاه از کشور مقامات دیگر حکومتی بسرعت پست‌های خود را ترک کردند و بدنبال آن نهادهای کشوری و لشکری عملا فرو ریختند. حکومتی باقی نماند که بخواهد بر روند امور تاثیر بگذارد. خلاء سیاسی به سرعت در سراسر کشور نمایان شد و عواقب عمیق اجتماعی داشت.

در سطح شهرهای بزرگ، کمیته‌های مسلح محلی توسط نیروهای رادیکال سیاسی، نیروهای فرودست اجتماعی و اراذل و اوباش تشکیل شدند و اوضاع محله‌ها را بدست گرفتند. در طول چند ماه، و بخاطر خلاء سیاسی بوجود آمده، اموال و املاک بسیاری از طبقات بالاتر اجتماعی، به بهانه‌های مختلف تصرف و مصادره شد.

نیروهای سیاسی (از جمله نیروهای اسلامی، مجاهد، چپ و اتنیکی) بسرعت مسلح شدند و زمینه یک درگیری‌های مسلحانه را برای سال‌های بعد فراهم آوردند که طی آن ده‌ها هزار نفر به هلاک رسیدند.

همین خلاء سیاسی در فروپاشی ارتش نیز مشهود بود و طمع حکومت بعث عراق را برای آغاز یک جنگ برانگیخت. جنگی که نهایتا به مرگ چند صد هزار ایرانی انجامید.

انقلاب مشروطه نیز پیامدهایی هم‌شکلی داشت که خلاء سیاسی مشابهی بوجود آورد. انقلاب مشروطه موجب شد که دولت مرکزی و دستگاه سنتی اجرایی بیش از پیش ناتوان شوند، نیروی گریز از مرکز قدرت بگیرد و جامعه هزار پارچه ایرانی دستخوش ناآرامی گردد.

وقوع جنگ اول جهانی نیز اوضاع را بیش از پیش متشنج کرد و دولت مرکزی عملا فلج و ناتوان شد.

میزان هرج و مرج، تنش اجتماعی و بی‌ثباتی به درجه‌ای رسید که اغلب اندیشمندان و کارگزاران سیاسی بر این باور شدند که برای نجات از این حفره، برقراری نوعی حکومت قدرتمند با دیوانسالاری سازمان یافته و متمرکز کشوری ضروری است. روش استبدادی رضا شاه واکنشی به آن خلاء سیاسی و هرج و مرج ناشی از آن بود.

در دوران اخیر، نمونه لیبی آموزنده است. بیش از چهار دهه لیبی تحت تسلط معمر قذافی بود تا اینکه دخالت نظامی خارجی در سال ۲۰۱۱ به سرنگونی وی انجامید. بدنبال سقوط قذافی کشور گرفتار خلاء سیاسی گسترده شد و مناطق مختلف لیبی بدست جناح‌های مسلح رقیب تقسیم شدند.

مناطق غربی و دولت طرابلس در دست عبدالحامد دبیبه افتاد و مناطق شرقی تحت تسلط نیروهای مسلح خلیفه حفتر درآمد. نبود قدرت موثر مرکزی به نیروهای افراطی مذهبی فرصت داد که قسمت‌هایی از کشور را تحت کنترل خود درآورند.

در هر یک از سناریوهای بالا خلاء‌ سیاسی زمینه حکومت‌های استبدادی بعدی را فراهم آورد.

در یک جمع‌بندی کوتاه باید گفت که خطر خلاء سیاسی در شرایط سرنگونی و یا فروپاشی نظام جمهوری اسلامی جدی است. وظیفه نیروهای سیاسی است که با توجه به این خطر احتمالی برنامه‌های سیاسی خود را تنظیم و ارائه کنند. نادیده گرفتن خطر خلاء قدرت به مثابه بی‌مسئولیتی سیاسی است.

Recent Posts

مناظره‌ای برای بن‌بست؛ در حاشیه مناظره سروش و علیدوست

۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظره‌ای بین علیدوست و سروش…

۲۴ آبان ۱۴۰۳

غربِ اروپایی و غربِ آمریکایی

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ملاحظاتی فرامحتوایی بر یک مناظره؛ عبدالکریم سروش و فقه

۱. بدیهی است که می‌توان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ترامپِ جنگ‌افروز

دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سال‌های آمریکا و جهان، پس از سال‌ها تلاش و پایداری…

۱۸ آبان ۱۴۰۳

معنای بازگشت ترامپ برای اقتصاد ایران چیست؟

بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بن‌بست راهبرد "نه جنگ، نه مذاکره" رهبر حاکمیت ولایی را…

۱۸ آبان ۱۴۰۳