بابک مینا در مقالهی خود تحت عنوان «اصلاحطلبان و ریاکاری دوسویه» کار اصلاحطلبان را در انتخابات خبرگان و مجلس دهم مورد نقد قرار داده و آن را نوعی ریاکاری دانسته است. نوشته زیر پاسخ به این محقق عزیز است.
او میگوید در این انتخابات اصلاحطلبان «ریاکاری» کردند. زیرا از یک طرف به جامعه مدنی میگویند ما به دموکراسی و حقوق بشر پای بندیم و از طرفی دیگر برای ورود به قدرت رسمی تن به هر ذلتی میدهند و به لیستی رأی میدهند که در آن ناقضین حقوق بشر قرار دارد. در پایان نتیجه میگیرد این «بدعهدی» اصلاحطلبان به آنان نه در حکومت و نه در جامعه مدنی سودی نمیرساند و صرفاً بار حکومت را بار میکند و نیروهای دموکراسیخواه را سرگردان.
اولاً او دستاورد اصلاحطلبان در این انتخابات را دست کم میگیرد. علیرغم همهی حذفها و محدودیتهای فراوان، رئیس و نواب رئیس مجلس دهم همه از لیست امیدند و ائتلاف حامیان دولت و برجام اکثریت پارلمان را در دست دارد و هدفی که اصلاحطلبان برای شرکت در انتخابات به مردم معرفی کردند (مجلسینی با تندروهای کمتر) محقق شده است، بیش از انتظار اولیهی اصلاحطلبان. بلندترین صداهای معترض به حصر هم نواب رئیس مجلس شدهاند و هاشمی و روحانی هم به جای حذف بالاترین رأی در خبرگان را آوردهاند. وزنکشی اجتماعی و انتقال پیام جامعه به حاکمان هم به روشنترین وجه اتفاق افتاده است. اصلاحطلبان در این انتخابات با اقدامی سنجیده، جمعی و استراتژیک و در عین حال با دستهای بسته توانستند بخشی از مهندسی خطرناک تندروان را خنثی کنند و از این نظر هم به جامعه مدنی و هم به روند اصلاحجویی و توسعه کشور کمک کردند. هم بعد از دوازده سال به هیئت رئیسهی مجلس برگشتند و اعتماد ساختار سیاسی را بیشتر جلب کردند و هم با رأی بالای نمایندگان تیم امیدشان (بعد از حذف چهرههای شاخصشان) نشان دادند که اعتماد جامعه را جلب کردهاند. همهی نظرسنجیهای معتبر هم نشان میدهد وضعیت اصلاحطلبان و دولت در افکار عمومی بهتر از قبل است و اعتماد عمومی به محمد خاتمی و حسن روحانی و اکبر هاشمی بیش از قبل شده است.
ثانیاً از قضا اگر اصلاحطلبان این گل را نمیکاشتند مصداق بدعهدی با جامعه بود. بخشی در این دوره حساس جانشینی میخواست اولاً خبرگانی صد در صد در مشت داشته باشد و هاشمی را با رأی مردم از ورود به خبرگان محروم کند تا در روز مبادا دردسرساز نباشد و وزن اجتماعی کمتر هم داشته باشد. و ثانیاً مجلسی با اکثریت «آفندی» به ریاست حداد تشکیل دهد. اگر چنین میشد میتوانست پیامدهای سهمگین بلندمدت برای جامعه داشته باشد و هزینههای بسط دموکراسی را بسیار افزایش دهد. اصلاحطلبان ولی جامعه را تنها نگذاشتند، بدعهدی نکردند و با بازی ماهرانه (و در شرایط حذف حداکثری) هر دو هدف را خنثی کردند. علیرغم بسیج گسترده، در همین خبرگان سی نفر (بیش از یکسوم) به جنتی رأی ندادند و هاشمی با بیشترین رأی در تاریخ جمهوری اسلامی به خبرگان رفته است. در مجلس دهم هم که تندروها به جای اکثریت، اقلیتی ده درصدی شدهاند. این مجلس هم خیر بیشتری خواهد داشت و هم شر کمتری. اگر به این کار سیاسی مردم و اصلاحطلبان شاهکار نمیگوییم اقلاً «ریاکاری» سیاسی هم نباید نامید. به شهادت نتایج انتخابات تلاش صادقانه و مجدانهی اصلاحطلبان برای بسط خیر همگانی و هزینههایی که در این مسیر دادهاند هم از چشم افکار عمومی دور نمانده است.
مگر واژه قحطی است؟ چرا در گزینش خست به خرج میدهیم؟ مثلاً چرا نگوییم در حالی که خاورمیانه در آتش میسوخت و تندروها در ایران در موضوع جانشینی از هیچ مهندسیای فروگذار نمیکردند، ایرانیان و اصلاحطلبان «خردورزی سیاسی» کردند و با دست بسته به نرمالیزاسیون ایران کمک کردند و دل تندروان را شکستند؟
این ارزیابی تیز بابک مینا به روش بررسی نامناسب او هم بر میگردد. در این روش محقق میآید یک مفهوم فلسفه سیاسی را میگیرد (در اینجا بابک مینا سیاست مدرن را در «عهد» متقابل صورتبندی میکند) و بدون استدلال کافی آن را جانمایهی سیاست مدرن محسوب میکند و بعد هم مصداقی اشتباه برای آن انتخاب میکند و بدون اینکه مشخصات جامعه سیاسی ایران را در نظر بگیرد و بدون توجه به زمینه و معنای سیاسی رفتار اصلاحطلبان با تکیه به این مفهوم و مصداقیابی بیاساس و «بدعهدی و ریاکاری» خواندن آن به شکست اصلاحطلبان رأی میدهد. درحالیکه با نگرش تحلیلی و تجربی این نحوه تحلیل راهگشا نیست و ارزش معرفتی ندارد. اگر این نحوه تحلیل مسموع تلقی شود هر کسی قادر است دست بکند و از سفره پر برکت فلسفه سیاسی مفهوم مورد نظر خود را بردارد و به سوی رقیب پرتاب کند. به عنوان نمونه یک نویسنده دیگر میتواند پیدا شود و بر خلاف بابک مینا بگوید سیاست مدرن یعنی «اعمال قدرت به بهانه قانون و مقاومت در برابر آن به نام حقیقت قانون». یعنی همین کاری که حکومت و مردم ایران در انتخابات مجلس دهم کردند. یا یک نویسنده پراگماتیست دیگر پیدا میشود و میگوید سیاست مدرن یعنی «قدرتنمایی جامعه برای حاکمان» و بعد نتیجه بگیرد که در این انتخابات مردم چنین کردند و تندروها باختند و میانهروها (و از آن جمله اصلاحطلبان) بردند.
به بیان دیگر این درست نیست که ما سر سفره پر برکت فلسفه سیاسی بنشینیم و دست بکنیم یک مفهوم (مثل سیاست مدرن یعنی بدعهدی) را بگیریم (و بدون ورز تجربی و بدون اینکه مشخصات جامعه سیاسی ایران را در خاورمیانه روشن کنیم) با تحلیلی تکعلتی و ساده و با مصداقیابی نامناسب احکام کلی صادر کنیم و صادقترین نیروی فعال سیاست ایران را با برچسب ریاکاری نوازش کنیم. این شیوه بررسی همان شیوه بی در و پیکر چپ شلخته انتقادی در کشور خودمان است که با آن هر چیزی را که میخواهند با دو مفهومپرانی هوا میکنند. به نظر میآید بابک مینا از این سبک شلختهی سنت انتقادی فاصله گرفته، اما همچنان گاهی به آن بازمیگردد.
ظاهراً نویسنده علیرغم زندگی در فرانسه با مفهموم «رأی منفی» هم آشنایی نداشته. رأی دادن با قضاوت کردن در دادگاه و تبرئهی رایگیرنده از سوابقش متفاوت است. گاهی برای منع کسانی که در آینده مانع بسط دموکراسی و حقوق بشر خواهند شد، چارهای جز رأی سلبی نیست. اقدام اصلاحطلبان در جریان انتخابات مجلس دهم ریاکارانه نبود، بلکه کارستانی خردمندانه و بردی استراتژیک با دستان بسته بود که نتایج قابل دفاع تجربی داشت (و اگر چنین نمیکردند احتمالاً در بلندمدت هزینههای سهمگینی برای دموکراسیخواهان و خیر عمومی میداشت). تاجزادهها، خاتمیها، ظریفها و حجاریانهایی که از شرکت در انتخابات دفاع کردند مورد اعتماد اصلاحجویان و بخش بزرگی از جامعهی ایراند که آنها را صادق میدانند و استراتژی هوشمندانهی سیاسیشان هم (علیرغم همهی حذفها) در کاهش تندروهای مجلسین و دولت پیشرویهای تحسینبرانگیزی داشته است که از دیدهی ناظران منصف دور نمیماند. رخصت به تندروتر شدن مجلس دهم و خبرگانی که شاید جانشین رهبری را انتخاب کند، بدعهدی بود، نه شرکت مسئولانه و کامیاب در انتخابات.
توضیح: زیتون آمادگی خود را برای انتشار توضیحات و جوابیه آقای بابک مینا اعلام می دارد.
2 پاسخ
آنچه که مهم است خروجی این “پیروزی اصلاح طلبان “است.به یاد داشته باشید که تاثیرات منفی این خروجی ها بود که مردم را منفعل و زمینه ظهور و پیروزی پوپولیستی چون آقای احمدی نژاد را موجب شد.آنچه که تاکنون در عمل دیده شده است:
۱-تمایل شدید نفرات پیروز لیست امید به فراکسیون های نان و آبدار بطوریکه فراکسیون فرهنگی مجلس علیرغم حمایت بی دریغ هنرمندان و فرهنگیان از لیست امید، کاملا مطرود و مهجور واقع شد.
۲-با تمام جنجالی که در خصوص جایگزینی زنان لیست امید با امثال خانم لاله افتخاری و….شد انفعال آشکارشان در جریان اعتبلرنامه آقای قاضی بسیار مایه سرافکندگی حامیان پروپا قرص لیست امید شد.
۳-نفر اول انخابات خبرگان حتی جرات کاندید شدن برای ریاست را نداشت و نفر آخر لیست بی هیچ تهدیدی به ریاست مجلس رسید.
۴-ورود آقایان علم الهدی،شاهرودی واحمد خاتمی بسیار بسیار عجیب و باورنکردنی بود .درست مثل حکایت آقای حداد عادل در مجلس ششم.که البته امثال آقای جلایی پور ترجیح دادند براحتی از این قضیه عبور کنند.
۵-آخرین دست گل لیست امید و شرکا هم که ورود آقای کدخدایی بعنوان حقوقدان شورای نگهبان از کانال مجلس بوده است.
امثال آقای جلایی پور متاسفانه هرگز ایجابی برخورد نمیکنند بلکه با تاختن وترساندن مردم از لولویی بنام جریان محافظه کار دنبال آرا مردم هستند.غافل از آنکه باید خروجی های پیروزی خود را بصورت عملیاتی به مردم گزارش کنند نه کلی و فیلسوفانه!!
“در عصر مدرن سیاست عهدی سکولار است میان حکومت و شهروندان”
در کدام زمینه ، لابد در جامعه ای مدرن که نه ولایتی هست با چماقی در مشت و کلید زندان در جیب و سیاستی به ارث رسیده از بنیانگزار به نام خدعه ؟!
دیدگاهها بستهاند.