جمع بندی و نتیجه گیری از بخش اول این نوشته ( اسلام رحمانی):
وقتی در مشیت خدا به دشمنان انبیاء آزادی داده شده که در برابر کتاب و آموزشهای آنان سخنان فریبندهای القاء کنند تا مخالفین این سخنان را بشنود و راضی شوند و آنچه میخواهند بکنند، و این که هیچ اجبار و اکراهی در دین نیست و پیامبر اسلام برحسب آیات فراوان قرآن، حفیظ، وکیل، جبار، مسیطر و اهل تکلیف به مردم نبوده و در امور دینی نمیتوان مردم را به صورت مستقیم یا غیر مستقیم برای اجرای احکام دینی تحت فشار قرار داد، میتوان نتایج زیر را با توجه به آیات مورد استناد گرفت:
۱- سلب آزادی بیان، قلم، فیلم و تبلیغ مخالفان علیه دین و سانسور کتاب و نشریه مجاز نیست ( انعام ۱۱۲،۱۱۳، ۱۲۳ و فرقان ۲۰ و ۳۱).
۲- احکام فقهی علیه شرابخواری، بی حجابی، روزه خواری و امثالهم با فلسفه قرآنی «اختیار» مغایرت دارد. مگر در مواردی که عملکرد شخص مخل آزادی و آسایش دیگران گردد(یونس۹۹، ص۸۶، غاشیه ۲۳)
۳- تعطیل قمارخانه و مشروب فروشی به دلیل باور اکثریت مردم مسلمان یک کشور ملاک قرآنی ندارد. اکثریت نمیتوانند مانع آزادی اقلیت گردند. بهانه گمراه شدن دیگران نشانه سست ایمانی خود آنهاست(مائده ۹۰ تا ۹۲).
۴- آحاد ملت باید از حقوق یکسانی برخوردار باشند و از حقوق مخالفین دینی یا سیاسی همانقدر باید مراقبت شود که از حقوق موافقان (مائده ۲و ۸).
۵- در یک نظام راستین اسلامی، حتی هنگام جنگ خارجی، مخالفین حق دارند علیه نظریات رهبری تبلیغ کنند و تشکیل جلسه یا تجمع مردمی دهند (نساء ۸۰ و ۸۱).
۶- اگرمخالفان در گردهمآییهای خود نسبت به آیات خدا کفرگویی و استهزاء کردند، مومنین جز ترک موقت جلسه تا تغییر سخن، وظیفهای در برخورد با مخالفین و تعطیل جلسه ندارند (نساء۱۴۰ و انعام ۶۸).
۷- در برابر زخم زبانهای اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) و مشرکین علیه مسلمانان، جز با صبر و تحمل و تسلط برنفس (تقوی) نمیتوان (آل عمران ۱۸۶).عکس العملی نشان داد،
۸- خیانت مستمر پیروان دیگرادیان را، مادام که به تجاوز نظامی کشیده نشده، جز با عفو و صفح ( به روی خود نیاوردن و به فراموشی سپردن) نمیتوان مقابله کرد(مائده ۱۳).
۹- مرگخواهی و دشنام دادن، حتی به مشرکین، ممنوع است (انعام۱۰۸)، جواب جاهلان را جز با صلح و سلامت نمیتوان داد (فرقان ۶۳ و قصص ۵۵).
۱۰- تغییر دین و مذهب کاملا آزاد است و احکام فقهی شدید علیه ارتداد و الحاد و انکار احکام دین، ابدا مبنای قرآنی ندارد ( اعراف۱۸۰، فصلت۴۰، بقره ۲۱۷، نساء۱۳۷ و آل عمران ۹۰).
۱۱- با اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) شایسته است به اتکاء مشترکات سه گانه ( توحید، پرهیز از شرک و دوری از اربابان غیر خدائی) وحدت کرد(آل عمران ۶۴)، اطمینان داد که مسلمانان به کتابهای آسمانی آنان و پیامبرانشان ایمان دارند و هیچ مخاصمهای با آنان ندارند (شوری ۱۵ و بقره ۱۳۶). مسلمانان همه کتاهای آسمانی را باور دارند و باید به آنها احترام بگذارند( مائده ۶۶، ۶۸ و ۸۲).
۱۲- به همه ملتها مختلف میتوان نیکوکاری کرد و با آنان روابط عادلانه اقتصادی داشت، تنها با متجاوزین دینی به مسلمانان، و آواره کنندگان آنان و پشتیبانانشان باید ترک ارتباط سلطهآور کرد.
خداپرستی و دین را چه به جنگ و جهاد؟
سخن پیشین با ارائه آیات و شواهد قرآنی در تبیین فراگیری رحمت الهی، از جمله بر دین و سیاست، ممکن است چرایی وفور آیات مربوط به جهاد و قتال در قرآن را مطرح سازد که اگر دین ناظر به اخلاق و معنویات و حسن روابط انسانها با یکدیگر در سایه خداپرستی است، چه نیازی به قدرت سیاسی یا نظامی دارد، آیا بهتر نیست حساب دین را از سیاست جدا کرد؟
سالیانی پیش عنوان: «گل سرخ توحید را تیغ نگهبان است» در سلسله نشریاتی دیده بودم! به تجربه نیز دریافتهایم که «آزادی و امنیت» در برابر تجاوز زورمندان به حقوق فرودستان، از جمله در انتخاب دین و آیین را جز«عدالت» پاسداری نمیکند. عدالت نیز نیازمند «قدرت قانون» برای «دفاع» از حقوق مردم است که پس از هزارهها در اواخر قرن بیستم در ماده نخست منشور سازمان ملل متحد به تصویب رسید. اما سخن ما مربوط به اقلیتی است که ۱۴ قرن پیش از «بُت پرستی» آباء و اجدادی به «یکتا پرستی» ایمان آورده و به دلیل شکنجه و آزار از مکه رانده و به مدینه مهاجرت کرده بودند، آیا چنین مردمی حق داشتند از ایمان و امنیت خود دفاع کنند؟
با اینحال، اگر آیات مربوط به جهاد و قتال در طول دوران رسالت را که (به طورمستقیم یا غیرمستقیم) ۲۸۲ آیه، معادل ۴/۵٪ آیات قرآن، با ۵۰۳۳ کلمه، معادل ۶/۴٪ کلمات کل آن (مطابق جدول شماره ۳۸ کتاب سیر تحول قرآن) میباشد در نظر بگیریم، متوجه میشویم این نسبت درباره مهمترین موضوع آن زمان ، یعنی جنگ دفاعی! که به دوام و بقای یک اقلیت موحّد در میان اکثریت معتصّبان خشن و بُتپرست شبه جزیره عربستان (در ۱۴ قرن قبل) ارتباط مستقیم داشته، چقدر اندک است!
مکانیسم دفاع الهی از مظلومان
اصل دفاع الهی از آزادی ایمان را، به طور کلی برای همه انسانها، از جمله در آیات زیر مطرح کرده است.
حج ۳۸ تا ۴۱ – «إِنَّ اللهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ. أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللهَ عَلَىٰ نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاَّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللهُ وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللهِ کَثِیرًا وَلَیَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ. الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَهُ الْأُمُورِ»
بیتردید خدا از کسانی که ایمان آوردهاند دفاع میکند، بیتردید خدا خیانتکارانِ حق ستیز را دوست ندارد، (از این روی) به کسانی که جنگ بر آنها تحمیل شده، چون مورد ستم قرار گرفتهاند اجازه (دفاع) داده شده است، و بیتردید خدا بر یاری آنان تواناست. همانهایی که به ناحق، تنها به این (جرم) که میگویند ارباب ما خداست ( نه جباران و طاغوتها)، از دیارشان اخراج (آواره) شدهاند، و اگر خدا (در نظاماتش) بعضی از مردم را توسط بعضی دیگر دفع نمیکرد، بیتردید صومعهها و دیرها و کنیسهها و مساجد، که نام خدا در آنها بسیار یاد میشود ویران میگردید، و بیتردید خدا کسانی را که او را یاری کنند یاری خواهد کرد، بی تردید خدا بسیار نیرومند شکست ناپذیر است.
ماجرای نجات قوم بنی اسرائیل از جباریّت جالوت و جنود او شاهدی دیگر بر این مدعاست. این جنبش که به سرداری طالوت و برانگیخته شدن داود موجب انتقال قدرت به صالحانِ با علم و حکمت گردید، چنین پیامی دارد:
بقره ۲۵۱ ¬ـ «…وَلَوْلا دَفْعُ اللهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلَٰکِنَّ اللهَ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْعَالَمِینَ»
…اگرخدا بعضی از مردم (ستمگر) را به وسیله بعضی دیگر نمیکرد، زمین (دنیا) را تباهی میگرفت، اما خداوند ( با دفع فاسد) به جهانیان فزون بخشی دارد.
این که خدا دفع ظالمان را به خود نسبت داده، با آنکه آدمیان از خود دفاع میکنند، بیانگر همان عزّت نفس فطری و نیروی حیاتی نهفته در نهاد آدمی است که وقتی ظلم و ذلت از حدّی گذشت، برانگیخته و بیدار میشود. درسرآغاز ماجرای ابتلاء بنیاسرائیل، از مردمی یاد میکند که به رغم جمعیتی بسیار، از ترس رویارویی با دشمن، مخاطب این فرمان تکوینی خدا قرار گفتند که «بمیرید»! سپس با «مرگ روح ملی»، به تدریج عزّت نفسشان بیدار و نفس مرده شان زنده شد: « ثم احیاهم»!
پس از این مقدمه، یادآور این نعمت فراموش شده الهی به ملتهای مأیوس از رهایی میشود:
«إِنَّ اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ» (۲۴۳)
بیتردید خدا بر مردمان فزون بخشی دارد ولی بیشتر مردم شکر آن نمیگذارند (از این استعداد استفاده نمیکنند)
آنگاه به ذکر تاریخ بنیاسراییل، میپردازد که چگونه این قوم رانده و آواره شده از شهر و دیارشان، از پیامبری که پس از موسی داشتند، تقاضای تعیین سرداری میکنند تا تحت فرماندهی او بجنگند. او با یادآوری بهانهجوییها و ترس همیشگی آنان از رویارویی با دشمن، ابراز تردید از جدی بودن درخواستشان میکند و آنان به ذلت از دست دادن دیار و پسرانشان را دلیل میآورند که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند! (آیات ۲۴۳ تا ۲۵۱)
اما با وجود همان ضعف و زبونی و ترس و بهانه جوییها، همین که معدود جوانان شجاع و خداترسی در میانشان قد علم کردند و آماده مقابله با دشمن شدند، سرنوشتشان تغییر کرد و با شکست دادن جالوت و سپاه نیرومندش، زمینه ساز حاکمیت ملت و تحقق فرمانروایی داود و سلیمان و تمدن باشکوهی پس از آن شدند.
شاهد دیگر، دعایی بسیار آشنا در مجالس مذهبی است که همواره برای رفع پریشانی از گرفتاران خوانده میشود. این دعا برخلاف کاربرد فردی متداول و نیمه خواندن آیه! دقیقا کاربرد ملی دارد و دعایی برای آزادی ملت از سلطه ستمگران است که در سوره نمل، به دنبال تجربه تاریخی ۵ پیامبر (موسی، داود، سلیمان، صالح و لوط) در مصاف با جباران و متجاوزان آمده و با حمد و سپاس خدا و نقش بندگان برگزیدهاش در این جنبشهای حق طلبانه تاریخی آغازشده است.
«أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَٰهٌ مَعَ اللهِ قَلِیلا مَا تَذَکَّرُونَ» (نمل ۶۲)
ترجمه- آیا آن (خدایی) که درمانده (به ستم) را آنگاه که او را (به کمک) بخواند، اجابت میکند و گزند را برمیدارد و شما را جانشینان (نظام ستمگر حاکم) درزمین (دیارتان) میسازد (آیا مساوی است با معبودانی که فاقد چنین توانایی هستند)، آیا معبودی (دیگر) با خدای یکتاست؟ اما کماند کسانی که پند میگیرند.
سنت دفاع از آزادی در قرآن
به مصداق: «سُنَّهَ اللهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللهِ تَبْدِیلا» (فتح ۲۳) این سنت تغییر ناپذیر الهی در دفاع از مردم که در طول تاریخ همواره تکرار شده، شامل مسلمانان نخستین نیزمیشود؛ آنهایی که ۱۳ سال در مکه به جرم امتناع از پرستش بتهای آباء و اجدادی و ایمان به خدای واحد، تحت شکنجه و حبس و حصر و آزار و اذیت مشرکان قرار داشتند. همانهایی که برای حفظ جان خود ناچار به پناهندگی به حبشه و سرانجام، با ترک خانه و دیار ناچار مهاجرت به مدینه شدند. درآنجا نیز چاره ای جز دفاع از خود و آرمانشان در برابرمشرکان، منافقان وقبایل یهودی نداشتند و باید با چنگ و دندان در برابر دشمنانی چندین برابر خود دفاع میکردند.
همین ضرورت بود که برای تقویت روحیه مسلمانان ضربه خورده و فراری از مکه، که ناخودآگاه دشمن را قوی و غالب میدیدند، آیات سال اول دوران مدینه بردفاع قاطع و جسورانه توصیه مؤکد شده است. تلاوت این آیات دراین روزگار و در راحت و رفاه و دنیا و دردهایی دیگر، بدون توجه به مقتضیات آن ایام، بدیهی است که خشن تلقی شود. از این روی شناخت آیات قرآن برحسب سال نزول در بستر زمان و مکان و مقتضیات خود ضروری است.
جهادیترین سورههای قرآن «انفال» و «محمد» است که هر دو در اوایل هجرت پیامبر به مدینه پس از نبرد «بدر» نازل شدهاند، این آیات مهاجرانی را که برای حفظ جان مخفیانه از مکه گریخته بودند، برای دفاع در برابر کافران مکه و قبایل بُت پرست که تماماً دشمن آیین توحیدی مخالف دین آباء و اجدادی خود بودند، آماده میکرد.
درهمین ارتباط، کتاب «سیر تحول قرآن» نوشته مرحوم مهدی بازرگان، سیر تحول موضوعی و محتوایی قرآن را مورد بررسی قرار داده است؛ سیر تحول محتوایی درباره ترتیب مطرح شدن موضوعات قرآن برحسب سالهای رسالت، و سیر تحول موضوعی، به عنوان زیر مجموعه آن محتوی، درباره ترتیب مطرح کردن تدریجی موضوعاتی متنوع است مثل: حرمت شراب، ربا، فحشاء و زنا، پدیده نفاق، معرفی ابراهیم،، آفرینش آدمیزاد، تزکیه، موسی و بنی اسراییل. از جمله این موضوعات «جهاد» است که ترتیب نزول آیات مربوط به آن در ۲۳ سال رسالت در (جدول ۳۸)، در یک طبقه بندی سه گانه معرفی شده است:
۱ – دوران تدارک ( سال ۳ تا ۱۳ بعثت در مکه)
۲ – دوران تشریع و تحکیم ( سالهای نخست در مدینه)
۳ – دوران اجرایی (آخر مدینه)
این مطالعه موضوعی (که در صفحات ۱۳۵ تا ۱۵۳ کتاب مذکور با ۲۲ جدول آمده است)، میتواند برای مطالعه «جهاد و قتال در قرآن» بسیار رهگشا باشد، نوشته حاضر تنها به شدیدترین آیات جنگی، که عمدتاً در اولین سال هجرت به مدینه در باره مشرکین بُت پرست نازل شده و نحوه مقابله بعدی با منافقین و اهل کتاب را، که به ظاهر خشن میآید، مورد بررسی قرار میدهد.
گردن زدن در پیکار با دشمنان!
بیشترین آیات جهادی قرآن درارتباط با « کافران» است، منظور از کافران، هرگز مردم بی اعتقاد و به تعبیر امروزی «دگراندیش» ولائیک ولامذهب ولاادری… نیست، آنها خداباور معتقد به شفاعت بتها، یعنی مشرک بودند. «کفر» آنها به دلیل انکارحق تغییر دین از طریق شکنجه و آزار و قتل و تحمیل جنگ به مسلمانان بود. تعمیم امروزی این عنوان بی توجه به منطق آن نادرست میباشد.
جنگ «بدر»، اولین نبرد نابرابر مسلمانانِ رانده شده از مکه در برابرسپاه سه برابر ومجهز و مسلح بُت پرستان متجاوز قریش بود، در مقدمه آیات مربوط به این نبرد، ناخوشایندی و وحشت برخی از مسلمانان را از مواجه شدن با گروهی مسلح و مجهز نشان میدهد که گویی به سوی مرگ میشتابند، به دنبال آن مقدمه است که چنین قاطعیتی را ضروری میشمارد:
محمد ۴ – «فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّىٰ إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّىٰ تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَٰلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللهُ لانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰکِنْ لِیَبْلُوَ بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ»
ترجمه – پس هرگاه با کسانی که کفر ورزیدند (مانع ایمان آوردن مردم به خدای یگانه شدند، در جبهه جنگ) برخورد کردید ( نترسید، راه دفع تجاوزشان) زدن گردن (متجاوزان) است تا زمینگیرشان سازید، آنگاه بند (اسیران جنگی) را محکم کنید، سپس (از موضع قدرت و یک جانبه) آزادشان سازید و یا فدیه (غرامت) بگیرید تا سنگینی جنگ فروکش کند. چنین است ( شیوه مقابله قاطع با متجاوز) و اگر خدا میخواست، (خود) از آنان نجاتتان میداد، ولی میخواهد شما را ( درمناسبات و مقابله) با یکدیگر پالایش (و پرورش) دهد و کسانی که در راه خدا کشته شدند، هرگز اعمالشان نادیده و بی نتیجه گرفته نخواهد شد.
همانطور که در مقدمه گفته شد، دو سوره «محمد و انفال» جهادی ترین سوره های قرآن محسوب میشوند، آیات زیر از سوره انفال نیز همان شدت عمل را نشان میدهد. در این دو سوره به «زدن گردن و پنجه»های متجاوزین در جنگ توصیه شده که ناخودآگاه عملکرد« داعش» را تداعی میکند. بدیهی است در ادوار پیشین که خبری از توپ و تانک و مسلسل نبود و شمشیر و نیزه سلاح معمول ملتها به شمار میرفت، زدن گردنِ و سر پنجههای شمشیربرافراشته تجاوزکاران، قاطع ترین دفاع برای پس راندن دشمن محسوب میشد، هرچند در افکار عمومی این دوران بمباران هزاران غیر نظامی درعراق و افغانستان، لیبی و یمن و… کمتر خشونت احساس و بیان میشود، تا گردن زدن داعش. ملتهای غربی نیز یک صدم حمایتی را که از مردم آسیب دیده اروپایی «اوکراین» میکنند در بمباران عراق نکردند!
:
انفال ۱۲ – «إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى الْمَلائِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْنَاقِ وَاضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ»
ترجمه- به یاد آورید آنگاه که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم ، پس کسانی که ایمان آورده اند ثبات قدم بخشید، به زودی در دل کسانی که کفر ورزیدند رُعب خواهم انداخت. پس بالای گردنها و پنجههای( شمشیر برکشیده) آنان را بزنید.
این قلم، در ترجمه دو آیه فوق عمدا همان برداشت معمول در گردن زدن را تکرار کردهام تا خشنترین حالت را توضیح دهم، اینحال با توجه به فراخ بودن معنایی دو تعبیر: « ضرب الرقاب» و «فوق الاعناق» (که در محمد۴ وانفال۱۲ به کار رفته)، میتوان این برخورد را با توجه به شرایط و مقتضیات زمان و مکان، در طیفی از شدت عمل تا ملایمت به استدلال زیر تفسیر کرد.
کلمه «رقاب» و مفرد آن رقبه، ۸ بار دیگر در قرآن تکرار شده که تماما به معنای «برده» میباشد. آیا از همین اشتراک معنی نمیتوان منظور از «زدن گردن» در دو آیه فوق را فهمید؟ مگر غیر از این است که سیاهه لشکر سلاطین در طول تاریخ «برده وار» به دنبال توسعه طلبیهای آنان کشیده میشدند؟ آیا هدف از«ضربالرقاب» نمیتواند پس زدن و فراری دادن سپاهی باشد که ناخواسته به دنبال تمایلات اربابان خود کشیده شدهاند؟ در اینصورت برخورد با آنان میتواند برحسب شرایط و مقتضیات از سهلترین (مذاکره، ترساندن و فراری دادن) تا سختترین (کشتن در جنگ) باشد.
اما کلمه ضرب (زدن)، جمعا ۵۸ بار در قرآن تکرار شده که بیش از نیمی از آن (۳۱ بار) در باره «ضرب المثل» است! بقیه موارد عبارتند از: گام زدن در زمین «ضرب فی الارض» (۷ بار)، عصا زدن (۳ بار)، ذلت زده شدن (۳ بار)، روسری را به گردن زدن، زدن فرشتگان به وجوه و ادبار (رویکردها و پشت کردنهای) کافران، مخلوط کردن و به هم زدن، زدن گوساله قربانی به بدن مرده (قتل را به حساب آن وابستگیها گذاشتن)، زدن حائلی میان دو فضای مجازی، پس زدن روی توجه خدا به بندگان و… در زبان فارسی نیز معانی مجازی مثل: مثال زدن، قدم زدن، چانه زدن، قُر زدن، حدس زدن، دست زدن، چشم زدن، زبانزد شدن و امثالهم فراوان است.
از این ۵۸ مورد، تنها یک مورد که مربوط به ضربه ابراهیم خلیل به بتهاست، منظور همان زدن است، نمونه دیگر، که مورد تردید کسانی قرار گرفته، زدن زنان ناشزه است. میگویند«آخرین درمان داغ کردن است»، ممکن است در شرایط اضطراری تنها راه دفاع، گردن زدن دشمن باشد، اما نمیتوان همواره آخرین درمان را به همه شرایط تعمیم داد.
اما درباره تعبیر «فوق الاعناق»؛ عُنُق همان گردن و اعناق جمع آن است، از ۹ مورد تکرار این کلمه در قرآن، ۷ مورد آن «گردن» در معنای مجازی خود به کار رفته است، مثل «سرنوشت هرانسانی را به گردن خودش قرار دادهایم» (اسراء ۱۳).
درآیه ۱۲ سوره توبه آمده است: با رهبران کفر پیکار کنید. آنها بیگمان هیچ پایبندی به عهد و پیمان ندارند، باشد تا دست بردارند. آیا نمیتوان گفت عنوان «فوق الاعناق» در آیه ۱۲ سوره انفال، که قبلا دیدیم، همان مقام مافوق و فرمانده گردنکش جنگ باشد که بار مسئولیت و سرنوشت سپاه را به گردن دارد؟ در اینصورت میتواند چنین تفسیر شود که مسئولیت آن تجاوز را به حساب رهبران بگذارید و با او برخورد کنید، وگرنه در گردن زدن تفاوتی در بالا و پایین آن وجود ندارد.
آیا حمله ارتش عراق به ایران، با تصمیم ملت مسلمان و سربازان عراقی بود یا شخص صدام حسین؟ آیا ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر تا رفع فتنه از عالم و بازشدن راه قدس از کربلا! تصمیم اکثریت ملت بود، یا آقای خمینی و مشاوران مرید؟ آیا حمله روسیه به «اوکراین» مصوبه مجلس نمایندگان و ملت روسیه بود، یا تصمیم فردی «پوتین» و اصحابش؟ پس مهم است که بدانیم تجاوز را باید به حساب ملتها گذاشت یا رهبران؟ و مسلما نمیتواند یک راه حل (گردن زدن) داشته باشد.
آیا پیامبران باید خون میریختند تا موفق شوند؟
نکته دیگر درباره «أَثْخَنْتُمُوهُمْ» (متوقف وزمینگیرشان سازید) میباشد که در بیشتر ترجمهها «ریختن خون دشمن» و کشتار آنان آمده است. معنای دقیقتر این کلمه که در آیه ۶۷ همین سوره (یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ) نیز تکرار شده، الزاماً «ریختن خون» نیست، هرچند ممکن است در شرایطی خاص ناگزیز گردد، در کتاب لغت «المنجد» اولین تعریفی که از این کلمه کرده « ستبر، کلفت و غلیظ شدن» است. مثل مایعی که غلیظ و بیحرکت شود. از این روی ضربه کاری به متجاوز وارد کردن و ممانعت از گسترش تجاوز را «اثخان» میگویند که موجب از تحرک انداختن دشمن و چیره شدن بر او میگردد.
این معنای طبیعی و عام کلمه است، اما در قرون گذشته با غلبه خشونت و تجاوز در جوامع بشری و غیبت ارزشهایی مثل حقوق بشر، در ترجمه و تفسیر «فوق الاعناق»، همان روحیه غلبه یافته و مفسرین و مترجمین نخستین قرآن خشن ترین برداشت را از آیات جهادی کردهاند.
اما دلیل پرهیز از اسیر کردن دشمن، در شرایطی که هنوز توان تهاجمیاش باقی است، مشغول شدن به نگهداری اسیران و غفلت از یورش مجدد آنها میباشد. هرگاه دشمن تار و مار شد و انسجامش را از دست داد، آنگاه میتوان اسیر کرد، سپس از موضع قدرت آزاد ساخت، یا غرامت تجاوز جنگی گرفت.
۶۷ – «مَا کَانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرَىٰ حَتَّىٰ یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَاللهُ یُرِیدُ الْآخِرَهَ وَاللهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»
ترجمه- هیچ پیامبری را نسزد که برای او اسیرانی باشد (تا برای آزادی آنان فدیه بگیرد)، مگر زمانی که در زمین (میدان نبرد) دشمن را زمین گیر (متوقف و تار و مار) ساخته باشد. شما (به انگیزه اسیر گرفتن) بهرههای دنیا را طلب میکنید در حالی که خدا (برای شما زندگی) آخرت را میخواهد و خدا شکست ناپذیری محکم کار است.
۶۸ – «لَّوْلاَ کِتَابٌ مِّنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»
ترجمه- و اگر نبود قانونی (اختیار و مهلت به آدمی برای امتحان) که از سوی پروردگارت (بر قانون علت و معلولی و بازتاب فوری عواقب اعمال) پیشی گرفته، در آنچه (از اسیران که به نیت منافع دنیایی) گرفتید عذابی بزرگ دامنگیرتان میشد.
انفال ۳۰ – «وَإِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَیَمْکُرُونَ وَیَمْکُرُ اللهُ وَاللهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»
ترجمه- و (به یاد آور) آنگاه که کافران علیه تو مکر میکردند (نقشههای خائنانه میکشیدند) تا تو را سر جایت بنشانند (متوقف سازند) یا بکُشند و یا اخراجت کنند، آنها مکر (توطئه) میکردند و خدا نیز مکر مىکند (نظاماتی خنثی کننده دارد) و خدا بهترین مکرکنندگان است.
اگر متجاوز دست برداشت، گذشته نادیده گرفته میشود
انفال ۳۸ و ۳۹ – «قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَإِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ. وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ وَإِنْ یَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّهُ الأَوَّلِینِ»
ترجمه- (ای پیامبر) به کسانی (متجاوزینی) که کفر ورزیدند بگو: اگر (از تلاش برای بازداشتتن مردم از اسلام) باز ایستند، آنچه گذشته است (زجر و شکنجه مؤمنین و آواره ساختن آنها از مکه) بخشیده میشود؛ و اگر (به شیوه گذشته خود) بازگردند، سنّت (خدا که در کیفر) پیشینیان گذشته است (در مورد آنها نیز تکرار خواهد شد). با آنها پیکار کنید تا بساط فتنه (سلب آزادی تغییر دین) برچیده شود و دین یکسره برای خدا باشد (از کنترل قدرتمندان آزاد گردد)، پس اگر (از تهدید مؤمنین) دست برداشتند، در این صورت خدا به آنچه میکنند بسی بیناست.
به این ترتیب انتقام گیری و ادامه جنگ و پاک کردن خون با خون برای تسویه حساب گذشته، در قرآن محکوم است. این اصل را درباره رباخواری (بقره ۲۷۵) و منافقین (احزاب ۶۰) و نیز مؤمنین (انفال ۱۹)، و مسیحیان (نساء ۱۷۱) تکرار کرده است. هدف از هر شدت عملی جلوگیری از ظلم و ستم است، همین که متجاوز دست برداشت، گذشته ها نادیده گرفته میشود، پیامبر اسلام نیز فرمود: «الاسلامُ یَجُبُّ ما قَبلَهُ» (اسلام پیش از خود را می بخشد – با تسلیم حق شدن گذشته پاک میشود).
دفاع در برابر نقضکنندگان پیمان صلح
آیات بعدی سوره انفال نشان میدهد شدت عمل توصیه شده شامل کافران غیر معارض و بیطرف نبوده، بلکه تنها کافرانی را مورد نظر داشته که پیمان صلح و همزیستی مسالمت آمیز را نقض کرده بودند و به اصطلاح فقهی « کافر حربی» نامیده میشدند. بدیهی است حساب دفاع در برابر متجاوزین از مخالف دینی جداست.
۵۶ – «الَّذِینَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهٍ وَهُمْ لا یَتَّقُونَ»
ترجمه- کسانی که (به دفعات) با آنها پیمان (همزیستی مسالمتآمیز) بستهای و هر بار عهد خود شکستهاند و(از عهدشکنی) پروایی ندارند.
۵۷ – «فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»
ترجمه- پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتی، پس (با برخورد قاطع با صفوف مقدم دشمن، نفرات) پشت سر آنها را پراکنده ساز تا به خود آیند.
۵۸ – «وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَهً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَىٰ سَوَاءٍ إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ»
ترجمه- و اگر از خیانت قومی (در پیمان شکنی، به استناد شواهدی) بیم کردی، متقابلاً و به تساوی عهدشان را به خودشان برگردان. مسلماً خدا خائنین را دوست ندارد.
۵۹ – «وَلا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ»
ترجمه- آنان که کفر ورزیدند (عهد شکنی کردند)، مپندارند که (از نظامات ما) پیشی گرفتهاند، آنها نمیتوانند (خدا را) به تنگ آورند.
قوی باش تا ذلیل نشوی!
آیه زیر فراهم کردن نیرو و تجهیزات نظامی، متناسب با زمانه، را با تمام امکانات موجود توصیه میکند، اما نه برای توسعه سرزمین و صدور اسلام و مسلمان کردن دیگران، بلکه، به اصطلاح «قوی باش تا خورده نشوی»، برای این که دشمن همواره در بیم تجاوز به شما باشد. توصیه به انفاق در نیمه آخر آیه، تدارک بودجه ارتشِ «فی سبیل الله» است که سودش با سلامت ماندن مردم به خودشان میرسد:
۶۰ – «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ»
ترجمه- تا آنجایی که در توان دارید، برای (مقابله با) تجاوزات آنها از نیرو(های نظامی) و اسبان جنگی فراهم کنید تا بدین وسیله دشمنان خدا (دینتان) و دشمنان خودتان، و غیر از آنها (منافقان، دورویان داخلی)- که شما آنها را نمیشناسید (ولی) خدا میشناسدشان – در بیم و هراس نگه دارید. و (بدانید اگر در تدارک مخارج دفاع) هر چه در راه خدا هزینه کنید، (با سلامت جامعه) به خودتان برمیگردد و ضرر نمیکنید.
پیشنهاد صلح باید پذیرفته شود
بدیهی است اگر جنگ تنها به کسانی اجازه داده شده که مورد حمله قرار گرفتهاند ( حج ۳۹)، پیشنهاد صلح دشمن دفاع را منتفی میسازد. اتفاقا توکل به خدا موقعی توصیه میشود که شخص نگران نتایج آن باشد، حتی اگر تصور فریب هم از ناحیه دشمن، به منظورخرید زمان برای حمله مجدد باشد، باز هم باید پیشنهاد صلح پذیرفته شود. در همین توقف جنگ و روی آوردن به مذاکره آشته جویانه است که امکان الفت و برادری فراهم میآید.
۶۱ – «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»
ترجمه- و اگر(دشمن) به صلح تمایل نشان دادند، تو نیز تمایل نشان ده و به خدا توکل کن که مسلماً او همان شنوای داناست.
۶۲ – «وَإِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ»
ترجمه- و اگر هم بخواهند (با پیشنهاد صلح) فریبت دهند، (نگران مباش) خدا تو را کافی است، اوست همان که تو را (پیشتر) به یاری خویش و (حمایت) مؤمنان نیرومند ساخت.
آیه بعد آشکارا نشان میدهد که استقبال از پیشنهاد صلح دشمن و سعه صدر نشان دادن جز این نیست که زمینه آشتی و الفت پدید آید:
۶۳ – «وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مَا أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَٰکِنَّ اللهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ»
و میان دلهای آنها (همین قبایل متخاصم و غارتگر) الفتی پدید آورد که اگر هرآنچه را که در زمین است خرج میکردی نمیتوانستی میان دلهاشان الفت برقرار کنی، اما خدا (به نیروی ایمان) میان آنان الفت داد.
جز تشویق، هیچکس را به زور نباید به جنگ فرستاد
دربیشتر کشورهای دنیا رفتن جوانان به جنگ اجباری است، اگر کسی نخواست درجنگی که به آن باور ندارد شرکت کند، چرا باید به زور قانون به آن اعزام شود؟ کسی که به زور به جبهه فرستاده شود، آیا الزاما به سود خود و کشورش تمام میشود؟ ملتی که فرماندهانش را از خود بداند، حتما در دفاع از سرزمینش شرکت میکند و اگر نکند، دودش به چشم خودش میرود و در هر حال آزاد است.
۶۴ – «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»
ترجمه- ای پیامبر، (یاری) خدا برای تو و مؤمنانی که پیرو تو هستند کافی است (به او توکل کنید و نگران نباشید).
۶۵ – «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ»
ترجمه- ای پیامبر، مؤمنین را به پیکار (بامتجاوزان) مشتاق کن، اگر بیست نفر از شما صابر باشند، بر دویست نفر غلبه میکنند و اگر صد نفر، بر هزار تن از کسانی که (حقیقت را) انکار کردند، پیروز خواهند شد، زیرا آنها مردمانی هستند که (حقیقت را) در نمییابند.
۶۶ – «الْآنَ خَفَّفَ اللهُ عَنْکُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَهٌ صَابِرَهٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصَّابِرِینَ»
ترجمه- (ولی) اینک خدا بر شما سبک گرفت و دانست که در شما ضعفی است، پس اگر صد نفر از شما صابر باشند، بر دویست نفر پیروز میشوند و اگر هزار نفر، به اذن خدا (طبق نظامات او) بر دو هزار نفر پیروز میشوند و خدا با صابرین است.
آنها در باطلشان متحدند، شما چرا در حقتان متفرقید؟
اشتراک منافع استیلاگرایان و ارباب زر و زور و تزویر ایجاب میکند از یکدیگر حمایت کنند، شاهد امروزی آن جناح بندی دو قدرت بزرگ زمانه و حمایت اقمارشان از آنها، و به خصوص حمایت آمریکا از اسرائیل در برابر کشورهای اسلامی است. در زمان نزول قرآن نیز اتحاد قریش و قبایل مشرک عرب به کارگردانی یهودیان اطراف مدینه که اوج آن در جنگ احزاب با همبستگی همه آنان بود (رک به مائده ۵۱، انفال ۷۳ و جاثیه ۱۹).
۷۳ – «وَالَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ إِلاَّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَهٌ فِی الْأَرْضِ وَفَسَادٌ کَبِیرٌ»
ترجمه- کسانی که کفر ورزیدند (مانع اسلام آوردن مردم شدند) یاور یکدیگرند، اگر (دفاع) نکنید فتنه و فسادی بزرگ در زمین (دیارتان) خواهد شد.
برخورد با منافقین مسلح و متجاوز
منافقین مورد نظر در آیات زیر به ظاهرمسلمانانی در مکه بودند که با وجود هجرت ناگزیر پیامبر و سایر مسلمانان به مدینه ( برای حفظ جان) که منجر به مصادره اموالشان نیز گردید، باقی ماندن در میان دشمنان ایمانی خود را تحمل میکردند و حتی برای حفظ ظاهر همراه لشکر کافران در جنگهای بدر و اُحد علیه مسلمانان همباور خود شرکت کرده وبعضا کشته شده بودند. چه دورویی و نفاقی بدتر از این که فاصله میان ادّعا و عمل چنین دور باشد؟
این افراد چون عموما از خانواده و خویشان یا دوستان مهاجران به مدینه بودند، پیوندهای احساسی وعاطفی مانع از تشخیص خطر جدی این گروه و آلت دست قرار گرفتنشان میشد، از این روی میان مسلمانان دو دستگی در برخورد جدی با آنان پدید آمده بود که آیات زیر داوری در این تفاوت نظر و توصیه قاطعیت میباشد. این آیات در سال ۸ هجرت، یعنی دوسال پیش از رحلت پیامبر نازل شده و نوعی تهدید و اتمام حجت و پیشگیری میباشد. عملکرد منافقانه آنان را از آیه ۷۵ تا آیه زیر شرح داده است:
نساء ۸۸ تا ۹۱ – «فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللهُ أَرْکَسَهُمْ بِمَا کَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللهُ وَمَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً ؛ وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّىٰ یُهَاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَلا نَصِیرًا ؛ إِلاً الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَىٰ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلاً ؛ سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَیَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّ مَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَهِ أُرْکِسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَیُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَیَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَٰئِکُمْ جَعَلْنَا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا مُبِینًا»
ترجمه- چرا درباره منافقین (با شناختی که از سوابق آنان دارید) دو دسته شدهاید؟ حال آنکه خدا (شخصیت) آنها رابه خاطر عملکردشان واژگونه کرده است. آیا میخواهید کسی را که خدا در گمراهی رها کرده هدایت کنید؟ و آن را که خدا در گمراهی رها کرده باشد راهی برای او نخواهی یافت.
آنها دوست دارند که شما هم همانطور که خودشان( با دو رویی) مرتکب کفر (حق پوشی) شدند، کافر شوید و یکی شوید، پس از آنان یاری نگیرید، مگرآن که در راه خدا هجرت کنند، پس اگر روی برتافتند (نخواستند ماندن در جبهه دشمن را ترک کنند) پس هرکجا آنان را یافتید، دستگیرشان کنید و به قتل رسانید و از آنان هیچ یار و یاوری مگیرید؛
مگر گروهی که به قومی (قبیلهای) بپیوندند که میان شما و آنان پیمانی (صلح) برقرار است، یا آنکه (با موضع بیطرفی و تعهد) نزد شما آیند که از جنگ با شما یا با قوم خود به تنگ آمدهاند ( بیطرف شدهاند) و اگر خدا میخواست مسلما آنان را بر شما مسلط میکرد تا با شما بجنگند. پس اگر از شما کناره گیری کردند و دیگر با شما نجنگیدند و از در مسالمت با شما برآمدند در این صورت خدا هیچ راهی برای شما علیه آنها قرار نداده است؛ به زودی گروه دیگری را خواهید یافت که میخواهند از شما و نیز از قوم خود در امان باشند، هرگاه به سوی فتنه کشیده میشوند، واژگونه به آن کشیده میشوند، پس اگر از شما کناره نگرفتند و از در مسالمت برنیامدند و دست از شما برنداشتند، پس هرکجا به کمینگاه آنها دست یافتید، دستگیرشان کنید و بکشید، (تنها) همینها هستند که برای شما علیه آنان دلیلی آشکار قرار دادهایم.
جهاد فکری-فرهنگی!
منظور از جهاد در قرآن الزاماً برخورد جنگی نیست، این سخن پیامبرمکرم خطاب به مجاهدان از جنگ بازگشته است که: «از جهاد اصغر بازگشتهاید و بر شما باد جهاد اکبر»! پس جهاد با نفس جهادی بزرگتر است نوع دیگر، جهاد آگاهی بخش به وسیله قرآن است که موثرترین شیوه در ارتباط با کافران و منافقین میباشد. اتفاقا پیامبر اسلام هرگز جهادی نظامی با منافقین برپا نکرد و حتی یکنفر از آنان هم کشته نشد، بلکه همواره آنان و حتی رهبرشان «عبدالله بن ابیّ» را تحمل میکرد. دو آیه زیر در همین ارتباط است.
فرقان ۵۰ تا ۵۲ – «وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَىٰ أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاً کُفُورًا… فَلا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَجَاهِدْهُمْ بِهِ جِهَادًا کَبِیرًا»
ترجمه- از کافران اطاعت نکن و به وسیله آن (قرآن) با آنها جهاد کن، جهادی کبیر.
توبه ۷۳ و تحریم ۹ – «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ…»
ترجمه- ای پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنها سخت باش.
پیکار با اهل کتاب
آیه زیر نیز در سال هشتم هجرت، همزمان با آیه مربوط به منافقین محارب، در اتباط با اهل کتاب به اصطلاح «شناسنامهای» است که از اهل کتاب بودن فقط هویت تاریخی آنرا حمل میکردند، آنها نه تنها اهل فسق و فجور بودند، بلکه از پرداخت مالیات (جزیه) هم خودداری میکردند. متاسفانه کسانی با بی اطلاعی تمام، این آیه را دلیلی بر ضدیت مسلمانان با یهودیان و مسیحیان گرفتهاند.
توبه ۲۹ – «قَاتِلُوا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ وَرَسُولُهُ وَلا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّىٰ یُعْطُوا الْجِزْیَهَ عَنْ یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ»
ترجمه- با کسانی از اهل کتاب که نه ایمان به خدا دارند، نه به آخرت، نه آنچه را که خدا و رسولش حرام کردهاند، محترم میشمارند و نه (اصلا) به دین حق یایبندی دارند پیکار کنید، تا به نیرو(ی قانون) جزیه (مالیات) را از موضع خضوع و تسلیم ( نه گرنکشی) بپردازند.
حشر ۲ – «هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ دِیَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ یَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللهِ فَأَتَاهُمُ اللهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ یَحْتَسِبُوا وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ. وَلَوْلا أَنْ کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمُ الْجَلاءَ لَعَذَّبَهُمْ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذَابُ النَّارِ»
ترجمه- اوست آنکه کافران اهل کتاب را ( که عامل توطئه جنگ احزاب بودند) در نخستین بسیج نیرو از دیارشان بیرون کرد، شما فکر نمیکردید که آنها (به این آسانی) کوچ کنند و خودشان هم میپنداشتند دژهاشان نگهدار آنها در برابر خداست، اما از جایی که هرگز حساب نمی کردند خدا به سراغشان آمد و ترسی در دلهاشان افکند که خانههاشان را ( برای عدم استفاده بعدی مسلمانان) به دست خویش و به دست مومنان ویران میکردند، پس ای اهل بصیرت، عبرت بگیرید.
احزاب ۲۶ – «وَأَنْزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا. وَأَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَدِیَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَکَانَ اللهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرًا»
ترجمه- و (نیز) کسانی از اهل کتاب (یهودیان همجوار مدینه که به پشتیبانی احزاب پرداخته بودند) را از برج و باروهای (مستحکمشان) به زیر کشید و در دلهاشان (از قدرت یافتن مسلمانان) هراس افکند، (به گونهای که) عده ای را کشتید و عده ای را به اسارت گرفتید.
ضوابط کلی جنگ در قرآن
بقره ۱۹۰ تا ۱۹۴ – «وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ؛ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَالْفِتْنَهُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَلا تُقَاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّىٰ یُقَاتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذَٰلِکَ جَزَاءُ الْکَافِرِینَ ؛ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ؛ وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ ؛ الشَّهْرُ الْحَرَامُ بِالشَّهْرِ الْحَرَامِ وَالْحُرُمَاتُ قِصَاصٌ فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَیْکُمْ وَاتَّقُوا اللهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»
ترجمه- در راه خدا با آنان که به جنگ شما برخاستهاند بجنگید و(لی از حدّ) تجاوز نکنید که خدا متجاوزان را دوست ندارد ؛ و هرکجا بر آنها (متجاوزین کمین کرده، با مهارت) دست یافتید بکُشیدشان و از آنجا که بیرونتان راندهاند بیرونشان کنید و (بدانید) فتنه از کُشتن سختتر است و با آنها در حریم مسجدالحرام نجنگید مگر آنکه با شما در آن مکان بجنگند. پس اگر با شما جنگیدند، پس آنها را بکُشید. چنین است سزای کافران ؛ پس اگر (از تجاوز) باز ایستادند، خداوند آمرزنده مهربان است (شما نیز از آنان درگذرید و به صلح گرایید) ؛ با آنان پیکار کنید تا فتنهای نباشد و دین برای خدا باشد (کسی به خاطر عقیده و آیین آزار نبیند). پس اگر باز ایستادند، هیچ تجاوزی جز بر ستمگران نیست ؛ ماه حرام در برابر ماه حرام است (اگر با شکستن حرمت آن ماه بر شما یورش آوردند، حرمت آن مانع دفاع شما نشود، زیرا شکستن) حرمتها قصاص (مقابله به مثل) دارد. پس هر که به (شهر و دیار) شما تجاوز کرد، همانگونه که تجاوز کرده با او مقابله کنید و از خدا (در زیاده روی) بپرهیزید و بدانید که خدا با پرهیزکاران است
مائده ۸ – «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ وَاتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»
ترجمه- ای کسانی که ایمان آوردهاید، همواره ایستاده برای (دفاع از ارزشهای) خدا، شاهدانی (نمونه و الگوهایی در عمل) به عدالت باشید و مبادا دشمنی با گروهی (از مخالفان)، شما را به ترک عدالت وادارد.عدالت کنید که به تقوا (تسلط بر نفس) نزدیکتر است و از خدا پروا کنید که مسلماً خدا بر آنچه میکنید بس آگاه است.
سیاست خارجی قرآن در ارتباط با دگراندیشان
ممتحنه ۷ تا ۹ – «عَسَى اللهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّهً وَاللهُ قَدِیرٌ وَاللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ؛ لا یَنْهَاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ ؛ إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ»
ترجمه- امید است که خدا میان شما و کسانی از آنها که با یکدیگر دشمنی میورزید، دوستی پدید آورد و خداوند توانا و آمرزندهای مهربان است ؛ خدا شما را از نیکی سرشار و رعایت عدالت در حق کسانی که در امر دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان آواره نساختهاند نهی نمیکند؛ مسلماً خدا عدالتگران را دوست دارد ؛ (بلکه) خداوند شما را تنها از دوستی کردن (سلطهآور) با کسانی که در دین (به خاطر عقیده) با شما جنگیدند و از اخراجتان پشتیبانی کردند نهی میکند و هر کس آنها را به ولایت بگیرد، چنین کسانی ستمگرند.
5 پاسخ
بادرود : در علوم پس از اثبات گزاره ای میتوان به آن تکیه کرد و جلو رفت دقیقن چون پله ساختمان ها . در طبیعت هم
گیاهان پس از ساختن ساقه بر آن برگ وبار می سازند .هیچ عاقلی در حساب وهندسه فیزیک وشیمی حتا قسمت هایی از
فلسفه ووووامثالهم تشکیک نمی کند.چرا که خلاف عقل وخرد سالم است.
این جناب از پدر مرحومشان (که در فرازی درجه گرمای جهنم را بیش از ۵۰۰۰سانتیگراد مخاسبه کرده بودند)اوراق و افکاری
را به ارث برده اند وبدون توجه مشغول به خرج آن هستند .جناب بازرگان در حالی که عده ای بحث کذب بودن ادعای پیامبری را با
ادله هایی بیان می کنند وعده ای دیگر نیاز ما به خدا را معادل نیاز خدا به بنده متفکر عنوان می نمایند وتاریخ طمع اعراب
به ویژه محمد را به ثروت ایران و روم و حتا کینه عمیق محمد رابه ایرانیان بارها به تفصیل ذکر کرده اند .چیستی وچرایی این مقالات هر ذهنی را با علامت سوالی بزرگ مواجه می کند چرا که خوب میدانی روشن فکری عکس شیدایی که همان یک سو نگری وزبانم لال دیوانگی است. کدام عقل سالمی خوبی ها را می بیند وکوچک ترین ایرادی درآن گزاره را نمی تواندتصور هم کند ؟ .
در پایان زیبایی دلاوری خوشگلی ودر یک کلام بهترین ها بودن (چشم های سبز وموهای سیاه ووووو بارها وبارها ذکر شده شما هم
که پیاپی تایید خودشان در کتاب یا روایات را ردیف می کنید .اگر اندک عقلی مانده باشد مدح کسی از خودش فاقد اعتبار بل عکس آن ادعا
را ثابت می کند.رجوع شود به عکس هنرپیشه ای هندی اروپایی با چشمهای بزرگ وسبز وموهای مشگی که بجای فلان شخص مقدس
به مردم قالب می کنند .قمر فلان قبیله که نبایدشمایل افراد قبیله اش (چشمهای ریز وموهای مجعد ودماغ بزرگ که اهل حجازدارند شاید
علت نور شدید آفتاب وبی آبی بدن باشد.) را داشته باشد.
“تاریخ طمع اعراب به ویژه محمد را به ثروت ایران و روم و حتا کینه عمیق محمد رابه ایرانیان بارها به تفصیل ذکر کرده اند.”
آقای شمس این مهملات را از کجا پیدا کرده اید. محمد سالها قبل از رسیدن مسلمانان به بین النهرین و ایران از دنیا رفته بود. جنگهای دوران محمد همگی دفاعی بود و قران محمد هم بیش از این اجازه نداده است. مسلمانان در زمان عمر به ایران حمله کردند که بقول همین آقای بازرگان — غلط کردند — دستور محمد و قران نبود.
فکر کردید سوء استفاده از مسائل اخلاقی و انسانی برای دستیابی به زر و زور به تازگی مد شده؟
شاید این مقاله از منظر شناخت شیفتگان یا شیدا شدگانی که دیری است عقل را به نقل باخته واز منظر تفکر (همانی که داعیه اش
را دارند)چنان عقیم شده اند که حتا دست در معانی واژگان برده تامراد خو داز آن ستانندکه در بسیاری از فرازها در نظر عاقلان شوخی
است{{ضرب الرقاب}} شایدهم بهتر بودبیشتر تلطیف نموده ترجمه می کردند شما برای بردگان ضرب بگیرید تابرقصندوشادی کنند.
حاج آقا خیلی دیر تشریف آوردیدشاید اگر امام علی ۹۰۰ اسیر دست بسته یهودی را در یک بعد ازظهرگردن نمی زد شایدهم قبل از
جنگ شیمیایی پیامبرت که با عطوفت تمام کل مخازن وچاه های آب رابرای دشمنان سمی نکرده بودباید این فرمایشات را می فرمودید.
حقیرسراپا تقصیر در کمال حضوع عرض میکنم این آرد بیز سوراخ فراوان دارد ومیلیون ها واله وشیدا وقرن ها لازم است تا بتوانی
اندکی تاقسمتی فرهنگ عرب های بادیه نشین که همان متن وزمینه ام الکتابت است رااندکی تلطیف نمایی.آیا میدانی حجر الاسودت
را چند قرن قرامطه به چه منظوری برده بودند ؟اگر میدانی تلطیف و تطهیر فرما .عامین رب ال….
شمس
بازی عجیبی راه انداخته اند این جماعت فیل خیلی سوفان .هر گزاره ای که گفته اید وهر امری که شمرده اید نهی آن
در همان صفحه ویا دیگر مواضع گفته شده است . عده ای در لیست کردن نهی ها برآمده وبه مقصود خود رسند ودیگران
درامر کردن ها سعی وافر دارندواینان نیز خشنود .قوم عزیز لر آنگاه که نمی خواهند جوابی داده باشند از (نه بعله) هنوز هم
استفاده می کنند .شاید روش بهتر آن است که کل اوامر بکشید به قتل برسانید وووو را یکجا جمع کرده از نکشید ببخشید ها
کم کنید تا نتیجه ای !!! حاصل شود .فیلسوف های عزیز در زمانه ما هر کودکی آیات مکی ومدنی شما بخوانید در زمان فرودستی
وفرمان روایی را میشناسند پس بهتر است این دام بر مرغ نادانی دگر نهید.شاید در افریقا وپاکستان وامثالهم.
با سلام
می فرماید: «هَٰذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ» [و یعنی؛ تو اگر چراغ نبینی؛ به چراغ چه بینی؟]
و می فرماید:
«یادتان است؟
که از شما پیمان گرفتیم و سپس کوه طور را بر فراز سرتان بالا بردیم و گفتیم:
شما نیز بر سر پیمانتان چنین استوار باشید؟!
و گفتیم: [هشیوار باشید!]
و اگر پروای خدا دارید؛
پیمان خود را هرگز از یاد مبرید؟!» (بقره ۶۳)
«و می پرسم آیا یادتان است؟
که از شما پیمان گرفتیم و سپس کوه طور را بر فراز سرتان بالا بردیم و گفتیم:
شما نیز بر سر پیمانتان چنین استوار باشید؟!
و هم گفتیم که این گفته را خوب به یاد داشته باشید؟
[شگفتا که] گفتند: چنین باد و آنگاه وفای به عهد نکردند.
و این چنین بود که شیفتۀ گوساله شدند.
[پس به آنان گفتیم:]
این هم دین و ایمان است که شما دارید؟
دین و ایمانی که شما را به پستی و پلشتی سوق می دهد!؟» (بقره ۹۳)
[«قُلْ بِئْسَمَا یَأْمُرُکُمْ بِهِ إِیمَانُکُمْ؛ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»]
صَدَقَ اللَّهُ العَظیم!
آقای عبدالعلی بازرگان در نوشته پیشین خود از مقوله ای به اسم “اسلام رحمانی” سخن به میان آورده اند. من بر این گمانم که ایشان آنگاه از خود پرسیده اند: «اسلام اگر رحمانی است این همه آیات قتل و قتال و دست بریدن و شلاق زدن که در قرآن آمده دیگر برای چیست؟» و سپس نوشتۀ حاضر را در موجه دانستن آنچه در قرآن در این باره آمده و مربوط به تاریخ دین است و لذا عَرَضی و نه ذاتیِ دین است قلمی کرده اند و در اقدام به این کار خود هیچ توجه نکرده اند که تاریخ دین دین نیست تاریخ است. [تاریخ هنر تاریخ است هنر نیست. تاریخ موسیقی تاریخ است موسیقی نیست. تاریخ ادبیات تاریخ است ادبیات نیست!] و ازیراست که گفته اند: «لِّی عَمَلِی وَ لَکُمْ عَمَلُکُمْ» (یونس ۴۲) «لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَالُکُمْ» (بقره ۱۳۹) «تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ لَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (بقره ۱۳۴)
من در شرحی که این جا در بخش اول می آورم این را می گویم که (۱) گزارۀ «اسلام رحمانی» در قرآن نیست. (۲) واژۀ رحمت متضاد واژۀ جنگ و خونریزی و خشونت نیست. (۳) گزارۀ «هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ» که در بردارندۀ معنایی کانونی در نگرش دینی است در بُن مایۀ خود ناظر به “اختیار” انسان در گزینش شیوۀ زندگی خود – با مسئولیت خود – است.
آنگاه در بخش دوم پنج نکتۀ قرآنی را در میان می نهم که بنا به باور من “ذاتی دین” است. “ذاتی دین” یعنی این که این نکات ربط به شبه جزیرۀ عرب در ۱۴۰۰ سال پیش ندارند و حرف و حدیث قرآن در هر جا و در هر زمانند.
بخش اول
1- کائنات که مخلوق خداست در دستگاه نظری قرآن دادمند و برخوردار از نظامی عادلانه است.
2- خدا را ولی مقرر است که زندگی آدمی تا “أَجَلٍ مُسَمًّى” بر مدار اختیار او باشد.
در این باره می گوید:
و آنگاه گفتیم «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا» (۳۶ بقره)
و گفتیم «لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِینٍ» (۳۸ بقره)
3- آدمی که زندگی اش بر مدار اختیار اوست رفتارش و کردارش می تواند آن باشد که باید باشد [یعنی روا و عادلانه باشد] و یا نباشد [و یعنی ظالمانه و ناروا باشد.]
4- چون خدا را مقرر است که زندگی آدمی تا “أَجَلٍ مُسَمًّى”بر مدار اختیار خودش باشد پاسخ سزاوار رفتارش [اعم از خیر و شر] به زندگی اُخروی اش [که پس از مرگش خواهد بود] موکول شده است.
5- خدا را از این رو بنا نیست که به هر رفتار شرارت بار آدمی در زندگی دنیوی اش بی درنگ پاسخی به سزا و عادلانه دهد. [که در این صورت جنبنده ای بر زمین باقی نمی ماند.]
در این باره می گوید: «وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا کَسَبُوا مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّهٍ وَلَٰکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِ بَصِیرًا (فاطر ۴۵)
6- پس به این ترتیب خدا خواسته که آدمی در زندگی اش تا “أَجَلٍ مُسَمًّى” جای عدل از رحمت او برخوردار گردد. این است که می گوید: «کَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَهَ» ۚ(انعام ۱۲) و می گوید: «هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِیمُ» (حشر ۲۲)
بخش دوم: پنج نکتۀ ذاتی در قرآن
۱- پیامبر مسئول کار و کردار خود است.
فرد آدمی در دستگاه نظری قرآن؛ اعم از این که چه کس باشد؛ و حتی پیامبر خدا باشد؛ تنها به منزلۀ کسی است که هر آینه مسئول کار و کردار خود است. این است که قرآن در معرفی اسلام به پیامبر خدا می گوید: «بگو که از من حُکماً خواسته اند که اوّل مسلمان در میانتان باشم … و به من گفته اند تا بدانم که روز داوری مرا [و خویشان و بستگان مرا] نیز است. [«قُلْ إِنِّی اُمِرْتُ … لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ – قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمِ عَظِیمٍ» (زمر ۱۲ و ۱۳) «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» (شعراء ۲۱۴)]
۲- پیامبر کار و کردارش سنجۀ عدل نیست؛ از او خواسته اند که کار و کردارش عادلانه باشد.
قرآن می گوید:
«پیامبرا!
بگو ای مردم؛ من خدایم رفتار به عدل و داد را حُکماً آویزۀ گوش من کرده است … و به من گفته که [در میانتان بانگ برآرم و] بگویمتان که ما – همگی مان – لخت آمده ایم و لخت هم از این دنیا خواهیم رفت! [«قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ … کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» (اعراف ۲۹) ]
و می گوید:
«پیامبرا! به مخالفینت بگو!
«خدای من از من حُکماً خواسته که کار و کردارم به عدل و داد باشد. به من گفته اند که خدای من و شما یکی است. نه من مسئول کار و کردار شمایم؛ نه شمایان مسئول کار و کردار منید. داور اختلافی که اکنون ما – در امر دین – با هم داریم اوست. بازگشت ما – همگی مان – به سوی اوست.» [«لَا حُجَّهَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ ؛ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا ؛ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ.» (شوری ۱۵)]
۳- پیامبران را خدا به این سبب به پیامبری گمارده تا آدمیان در زندگی شان دادمند گردند.
می گوید:
«ما پیامبران را با کتاب هاشان بَهر این معنا به پیامبری گماردیم تا آدمیان در زندگی شان دادمند گردند.» [لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید ۲۵)]
و می گوید:
«به مردم باورمند بگو؛
رفتارِ به داد؛
خویش از بیگانه باز نمی شناسد. [«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا» (النساء: ۱۳۵)]
و می گوید:
«به مردم باورمند بگو؛
رفتارِ به داد؛
دوست از دشمن هم باز نمی شناسد!» [«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚاعْدِلُوا» (مائده ۸)]
۴/ در قرآن وحی خداست که فی نفسه حق است؛ نه پیامبر خدا.
قرآن می گوید:
«فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا؛ فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» (۲۶ البقره)
«الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ! فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ» (۱۴۷ البقره) و (۶۰ آل عمران)
«فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ؛ لَمَّا جَاءَهُمْ» (۵ الانعام)
«وَکَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ؛ وَهُوَ الْحَقُّ!» (۶۶ الأنعام)
و در این گزاره ها حق یعنی وحی. و در هیچ کجای قرآن گفته نشده که حق یعنی عیسی یا موسی و یا محمد! اگر که چنین بود دیگر نمی گفت: چرا پیامبران خدا را به ناحق کُشته اید؟ [«وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ!» (آل عمران ۲۱)] می گفت: چرا پیامبران خدا را کُشته اید؟
۵- بستن دهان کسی که نه پیامبر است و نه دعوی دین دارد و اما به دادخواهی برخاسته است؛ خلاف منویات دین است.
قرآن می گوید: پیامبران خدا را به ناحق کُشتن عملی سخت مجرمانه [و همسنگِ با کفر] است. در بارۀ کسی که نه پیامبر است و نه دعوی دین دارد و تنها دادخواه است می گوید: «کُشتن فرد دادخواه [حق و ناحق ندارد و] عملی سخت مجرمانه [و همسنگِ با کفر] است.
می گوید: [«إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ – أُولَٰئِکَ الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ.» (آل عمران ۲۱ و ۲۲)]
با احترام
داود بهرنگ
دیدگاهها بستهاند.