نامه‌ سرگشاده جمعی از جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق به مایک پنس

جمعی از جداشدگان از سازمان مجاهدین خلق  در نامه‌ای سرگشاده به مایک پنس به دیدار و سخنان او  در مقر اصلی این سازمان در آلبانی (در تاریخ  ۲ تیر ۱۴۰۱) به‌شدت اعتراض کردند.

این افراد با اشاره به روند و انگیزه عضویت خود در این سازمان بخشی از «تجربه عملی و زندگی طولانی» خود را در این نامه آورده‌اند که بخش‌هایی از آن در ادامه می‌آید:

«تجربه عملی و زندگی طولانی ما در درون سازمان مجاهدین خلق به ما آموخت که این سازمان برخلاف ادعاها و شعارهایی که می‌دهد یک سازمان غیردمکراتیک و یک تشکیلات توتالیتاریست است. «رهبری عقیدتی» در این سازمان مصداق شخصیت‌پرستی و وفاداری کامل به آن یک وظیفه ایدئولوژیک می‌باشد. رهبری عقیدتی در درون سازمان مجاهدین مانند ولایت فقیه در جمهوری اسلامی می‌باشد. هرگونه انتقاد از رهبری این سازمان در این تشکیلات ممنوع است. آزادی عقیده، آزادی فکر و اندیشه و آزادی بیان در سازمان مجاهدین مفهوم نداشته و می‌تواند با «تنبیه تشکیلاتی» مواجه شود. نه تنها در درون سازمان مجاهدین، بلکه پس از جدایی از این سازمان نیز اعضا یا هواداران جدا شده در صورتی که نظر و دیدگاه‌های انتقادی خود نسبت به رهبری این تشکیلات را بطور علنی ابراز کنند با ترور شخصیت، اتهام‌زنی‌های بی‌پایه و اساس و حتی با تهدید به مرگ مواجه می‌شوند

آقای مایک پنس!
بطور تیتروار توجه شما را به برخی از اتهاماتی که ما متوجه این سازمان و رهبری آن می‌دانیم جلب می‌کنیم:

– نبود مناسبات دمکراتیک، نبود آزادی بیان و آزادی فکر و اندیشه برای اعضا در داخل تشکیلات و نیز برای جداشدگان از این تشکیلات و یا جداشدگان از «شورای ملی مقاومت».
– شستشوی مغزی اعضا از طریق بحث‌های ایدئولوژیک، اشاعه فردپرستی و قدیس‌سازی از مسعود و مریم رجوی
– اشاعه باورهای مذهبی شیعی به عنوان ایدئولوژی «برحق» و آمیخته کردن قدرت سیاسی با مذهب. بر همین پایه بود که پس از حمله تروریستی به برج‌های دوقلو در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ مسعود رجوی در جمع چهارهزار نفره اعضای مجاهدین در قرارگاه اشرف گفت: «با این عملیات شاخ آمریکا شکست. تازه این اسلام ارتجاعی است [اشاره به نیروهای القاعده]، وای بحال اینکه اسلام انقلابی و اعضای انقلاب کرده بخواهد کاری انجام دهد» [اشاره به انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین موسوم به انقلاب مریم رجوی]
– تحت تاثیر فشارهای روحی- روانی مجبور کردن مردان و زنان مزدوج در دهه ۹۰ میلادی به «طلاق ایدئولوژیک» و پس از آن جداسازی جنسیتی بین زنان و مردان که به تدریج اجرا شد.
– جدا کردن حدود ۷۰۰ کودک از خانواده‌های آنها در درون سازمان مجاهدین در آغاز دهه ۹۰ میلادی در عراق. فرستادن آن کودکان به کشورهای مختلف اروپایی و آمریکای شمالی. در عمل از هم پاشاندن نهاد خانواده. این عمل باعث ضربه‌های روحی شدید به این کودکان شد.
– بازگرداندن بخشی از همان کودکان در سنین ۱۵ یا ۱۶ سالگی به اردوگاه اشرف در عراق، مقر اصلی سازمان مجاهدین و سربازگیری اجباری آن کودکان. این عمل در بسیاری موارد با فریب کودکان و با وعده دیدار با پدر یا مادر و بازگشت دوباره به کشوری که در آن ساکن بوده‌اند انجام شد.
– قطع ارتباط اعضای سازمان مجاهدین با خانواده‌ها و برعکس. تنها آن خانواده‌هایی که نسبت به رهبری سازمان مجاهدین وفادار هستند می‌توانند بطور محدود با اعضای خانواده خود در درون سازمان مجاهدین ارتباط داشته باشند.
– تحت تاثیر فشارهای روحی- روانی مجبور کردن اعضا به گزارش‌نویسی در مورد افکار و یا خواب و رؤیاهای جنسی خود. مجبور کردن افراد به صحبت در مورد این موضوعات در حضور جمع‌های کوچک یا بزرگ چند ده یا چند صد نفری. تهییج افراد حاضر در این نشست‌ها به حمله لفظی و پرتاب آب‌دهن و توهین و اتهام‌زنی به فردی که به عنوان «سوژه» چنین گزارشی از خود ارائه داده است. در مواردی حمله فیزیکی به «سوژه». از پایان دهه ۹۰ میلادی این روش برای سال‌های طولانی و بطور مستمر ادامه دارد. همه اعضا می‌دانند روزی نوبت آنها خواهد بود که در برابر جمع حرف زده و به «سوژه» تبدیل شوند. همین موضوع همه اعضا را نسبت به هم بدبین کرده و برای آنکه به «سوژه» تبدیل نشوند به گزارش‌نویسی در مورد فرد دیگر روی می‌أورند.
– سازمان مجاهدین اعضای خود را زیر فشارهای روحی- روانی به آنجا می‌کشاند که در مورد گذشته و خانواده خود و نیز در مورد افکار یا رفتار جنسی خود در گذشته گزارش‌نویسی کنند. این گزارش‌ها به عنوان یک «سند» در اختیار سازمان مجاهدین می‌ماند تا در صورتی که فردی از این تشکیلات جدا شده و بخواهد به انتقاد از این سازمان بپردازد، آن «اسناد» علیه آن فرد جدا شده به کار گرفته شود.
– نبود شفافیت و پاسخگویی از سوی رهبری سازمان مجاهدین خلق. خبرنگاران آزاد امکان دیدار و گفتگو با اعضای این سازمان را ندارند. حتی رهبری این سازمان از گفتگو با خبرنگاران آزاد خودداری می‌کند.
– زندان و شکنجه‌های جسمی‌ و روحی- روانی اعضای ناراضی در درون سازمان مجاهدین. اتهامزنی بی‌پایه و اساس به آنها. راه‌اندازی جنگ روانی، اتهام‌زنی و ترور شخصیت نسبت به‌ آندسته از ناراضیان که از سازمان مجاهدین یا شورای ملی مقاومت جدا شده و پس از جدایی بطور علنی از تجربه خود در درون سازمان مجاهدین سخن گفته یا آنرا انتشار داده‌اند. این اتهام‌زنی حتی شامل آن افرادی می‌شود که با یک رسانه غیرایرانی مصاحبه و گفتگو کرده باشند.
– جذب نیرو از طریق فریبکاری و دادن وعده‌های گوناگون و انتقال آنان از کشورهای مختلف به قرارگاه اشرف در عراق

آقای مایک پنس!
همه آنچه که در بالا به آن اشاره شد تحت رهبری مسعود و مریم رجوی در این سازمان در جریان است. آنچه بر شمرده شد تنها بخش کوچکی از حقایق پنهان در درون سازمان مجاهدین می‌باشد.

[…]

آقای مایک پنس!
ما آگاه هستیم که سیاستمداران هر دو حزب جمهوریخواه و دمکرات بر اساس منافع خود سخن می‌گویند، اما از عدم اطلاعات شما در مورد واقعیت جامعه ایران و میزان «حمایت مردم» از سازمان مجاهدین خلق شگفت‌زده هستیم.

کارنامه عملی ۴۳ ساله گذشته سازمان مجاهدین نشان می‌دهد که این سازمان غیردمکراتیک بوده و به تدریج پایگاه اجتماعی خود در ایران را از دست داده و نمی‌تواند یک آلترناتیو دمکراتیک برای گذار از جمهوری اسلامی باشد.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »