خواندنی‌ها

طبقه متوسط نمرده است

مهدی بیک اوغلی:  در فضای سیاسی و عمومی کشور چه بر سر طبقه متوسط آمده است؟ آیا این طبقه بر اثر مشکلات اقتصادی برآمده از تحریم‌ها و ایده آزادسازی قیمت‌ها دچار ایست قلبی، کما و مرگ شده است؟ مطالبات این طبقه چه سمت و سویی پیدا کرده و افق پیش روی تحرکات سیاسی این طبقه چه دورنمایی است؟ این پرسش‌ها و پرسش‌های دیگری از این دست، دریچه‌ای است که از طریق آن می‌توان تصویری تازه از تحولات آتی کشور در حوزه سیاست و جامعه به دست آورد. تقی آزاد استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران معتقد است که نه تنها نشانه‌ای از میرایی طبقه متوسط مشاهده نمی‌شود، بلکه دلایل بسیاری وجود دارد که این طبقه در حال بازیابی و بازتعریف دوباره خود برای کنشگری‌های فعال در چشم‌انداز پیش رو است. آزاد با اشاره به این واقعیت که اصولگرایان همواره در نقطه مقابل مطالبات طبقه متوسط کشور قرار داشته‌اند، خطاب به تصمیم‌سازان و سیاست‌گذاران کشور هشدار می‌دهد، چنانچه به مطالبات اصلاحی این طبقه، بی‌توجهی شود، زمینه پیوستن این طبقه کلیدی به سکولاریسم رادیکال را فراهم خواهند کرد. پدیده‌ای که این روزها در زیرپوست تحولات سیاسی کشور در بطن شبکه‌های اجتماعی در حال تبلیغ و ترویج شدن است تا بتواند طبقه متوسط را به سمت ایده‌های رادیکال سوق دهد.
این روزها فرضیه‌ای در فضای سیاسی و عمومی کشور شکل گرفته که مبتنی بر آن اعلام می‌شود، طبقه متوسط به دلیل مشکلات اقتصادی به اندازه‌ای نحیف شده که دیگر امکان کنشگری را از دست داده و دچار مرگ سیاسی شده است. این فرضیه به خصوص بعد از آغاز آزادسازی قیمت‌ها و گرانی بی‌سابقه، بیشتر مطرح شده، یک چنین فرضیه‌ای را از اساس درست می‌دانید؟

این فرض همواره خواسته و مطالبه اصولگرایان در ایران بوده و همچنان نیز هست. منظورم از اصولگرایان، آن دسته از فعالان سیاسی است که قدرت را در لایه‌های مختلف در اختیار گرفته‌اند. اصولگراها از ابتدای انقلاب علاقه‌مند به حذف و میرایی طبقه متوسط بودند و این طبقه را مزاحم برنامه‌های خود می‌دانستند. اغلب اصولگراها معتقدند با ایدئولوژی حاکم بر جمهوری اسلامی به راحتی می‌توان طبقه پایین و محروم را مدیریت کرد، اما با یک چنین راهبردهایی، مدیریت طبقه متوسط دشوار است. به همین دلیل است طی ۴۴ سال اخیر یک منازعه بنیادین میان اصولگراها وجود داشته و مبتنی بر آن برخی چهره‌های اصولگرا نقش طبقه متوسط در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران را مخرب ارزیابی کرده‌اند و از ضعف و مرگ و میرایی این طبقه صحبت می‌کنند.

اما شما این گزاره را قبول ندارید؟
واقعیت چیز دیگری است. جامعه ایران به صورت بنیادین از عهد باستان تا به امروز، یک جامعه طبقاتی بوده است. ضمن اینکه در تحولات عمده تاریخ اجتماعی ایران، این طبقه همواره نقشی تحول‌آفرین داشته و موجب نجات جامعه از حالت انحطاط و میرایی بوده است. این روند حتی در طبقه متوسط کوچک دوره ساسانیان تا عصر میانی دوره مغول، برهه حاکمیت صفوی و دوران معاصر که طبقه متوسط فربه‌تر بوده است، جاری و ساری بوده است. عرضم این است که جامعه ایرانی طبقاتی است، طبقه متوسط جانداری هم دارد و این طبقه، نقش اصلی خود را در بطن تحولات و رخدادهای کلیدی ایفا کرده است. حتی اگر در برخی برهه‌ها به درون خود خزیده باز هم بیرون آمده و تاریخ‌سازی کرده است. از همه مهم‌تر در شرایط امروز نیز، جامعه ایران یک جامعه طبقاتی است. درست است که بخش زیادی از طبقه متوسط به دلیل سوءمدیریت‌های اقتصادی به طبقه محروم (یعنی کسانی که به لحاظ اقتصادی نحیف شدند به لحاظ اجتماعی در اختیارند و به لحاظ سیاسی تحت کنترل هستند) هبوط کرده‌اند، اما طبقه متوسط ارزش‌های بنیادین خود را همچنان حمل می‌کند. در این میان ۲ طبقه دیگر در جامعه ایرانی وجود دارند که بسیار تاثیرگذار هستند، یکی طبقه برخوردار جامعه که متشکل از حاکمان، نزدیکان آنها و افراد دارای نفوذ و رابطه هستند و دیگری هم طبقات متوسط میانی و روبه پایین. در دوره مدرن ایران، طبقه متوسط از نظر آموزش، رفاه، شهرنشینی، ارتباطات، تکنولوژی و… گسترش زیادی پیدا کرده است. هر چند طی دهه اخیر به دلیل تحریم‌ها، فسادها، سوءمدیریت‌ها و… به طبقه متوسط سخت گذشته است، اما نمی‌توان از مرگ طبقه متوسط و میرایی و حذف او صحبت کرد. ریشه‌های این طبقه در خاک این سرزمین به اندازه‌ای قطور است که با خواست یک حزب سیاسی و برخی افراد و جریانات نمی‌توان این ریشه‌های قطور را قطع کرد.

آیا برای این استدلال خود دلیلی هم دارید؟ به هر حال عامل اقتصاد یک گزاره مهم در شکل‌گیری طبقات است. (اگر نگوییم مهم‌ترین عامل)
آفتاب آمد دلیل آفتاب؛ طبقه متوسط در جامعه ایران حاضر است. البته از منظر اقتصادی نحیف شده، اما در عین حال به لحاظ اجتماعی، فرهنگی، ارتباطی و سیاسی بسیار قدرتمند‌تر نیز شده است. معنای اینکه طبقه متوسط به لحاظ اقتصادی ضعیف شده، این نیست که به لحاظ اجتماعی و فرهنگی و سیاسی نیز ضعیف شده است. اتفاقا طبقه متوسط انعطافی دارد که به او امکان می‌دهد که در زمان بروز مشکلات اقتصادی خود را به لحاظ فرهنگی و اجتماعی و سیاسی بازآفرینی کند. این فرآیند ممکن است در ادامه منجر به کنش‌های سیاسی و اجتماعی بشود، اگر طبقه متوسط هنوز به سمت این نوع کنشگری نرفته است، چون هنوز ضرورت آن را احساس نکرده است. عدم کنش سیاسی به معنای ضعف این طبقه نیست، به معنای آگاهی او است. پس طبقه مهم متوسط مهم موثری وجود دارد که به لحاظ اقتصادی ضعیف شده و در ادامه اگر احساس نیاز کند، ممکن است به سمت کنش‌های سیاسی و اجتماعی نیز سوق پیدا کند.

درباره ارتباط طبقات کم برخوردار و متوسط صحبت کردید، چه زمانی این دو طبقه به یک زبان مشترک دست پیدا کرده و در راستای تحقق مطالبات یکدیگر گام بر می‌دارند؟
چند شرط برای این همکاری وجود دارد؛ نخست اینکه طبقه متوسط احساس کند، اوضاع اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی به اندازه‌ای نابهنجار شده که کنشگری به یک ضرورت بدل شده و راه دیگری وجود ندارد. توجه داشته باشید، ‌طبقه متوسط در ایران محافظه‌کار است و رویکردهای لیبرالی-محافظه‌کارانه دارد. همچنین دنبال تحقق اصلاحات است، بنابراین به دنبال کنش‌های رادیکال نمی‌رود. اما اگر این طبقه احساس کند، مطالبات و کنش‌های فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی‌اش یکسره سرکوب می‌شود و به رسمیت شناخته نمی‌شود ممکن است به عرصه سیاسی ورود کند و مطالبات خود را با زبان سیاسی معنا کند. در این شرایط است که زبان مشترکی میان دو طبقه محروم و متوسط شکل می‌گیرد.

جامعه ایرانی تا چه اندازه با رسیدن به یک چنین مرحله‌ای فاصله دارد؟
هنوز طبقه متوسط به یک چنین ضرورتی نرسیده است. کافی است شما بروید و با هنرمندان، شعرا، اساتید دانشگاهی، نویسندگان، صاحبان کسب و کار و… صحبت کنید. اغلب این گروه‌ها که مشاغل طبقه متوسط دارند از شرایط ناراضی هستند و گلایه می‌کنند، اما همچنان امید دارند که از طریق روش‌های مسالمت‌جویانه می‌توان به مطالبات مردم پاسخ داد. اما اگر این روند به بن‌بست ختم شود، احتمالا بازی عوض می‌شود و طبقه‌ای که امروز به انسجام و آرامش دعوت می‌کنند دست به رفتارهای رادیکال‌تر می‌زند. امکان دوم آن است که طبقه بالای جامعه دچار تزاحم درونی شود. من نشانه‌های این تزاحم را به عینه می‌بینم؛ هر چند قدرت ظاهرا یک‌دست شده است، اما مشخص است که برخی طیف‌های اصولگرا که قدرت را در دست دارند، دچار شکاف شده‌اند. شما قضاوت و داوری محمدرضا باهنر و احمد توکلی را به عنوان دو چهره مهم اصولگرایان درخصوص سیاست‌های دولت ببینید. باهنر به ‌طور علنی می‌گوید: «من که چیزی به لحاظ سیاست اقتصادی و نظریه‌پردازی نمی‌بینم.» یعنی به لحاظ اقتصادی صحبت از دولت تهی می‌کند. احمد توکلی هم همین دیدگاه‌ها را دارد و رویکردهای اقتصادی دولت سیزدهم را نقد می‌کند. البته این افراد ممکن است در برخی برهه‌ها سکوت هم کنند، اما این سکوت معنی داراست. درخصوص رابطه میان ابراهیم رییسی و قالیباف هم یک چنین شکاف‌هایی پیداست. پیگیری برنامه‌های خبری نشانگر آن است که هر دو هم نقدهای جدی می‌کنند. در واقع روسای دو قوه مهم کشور تلاش می‌کنند در رفتارهای رادیکال از هم عقب نیفتند. در حالی که راهکار درست آن است که این دو چهره با هم هماهنگ می‌شدند و هر دو به رهبر انقلاب اقتدا می‌کردند. با دمیدن هر خورشید سحرگاهی، رییس قوه مقننه ناگهان حرف‌های رادیکالی می‌زند که نوعا دعوت به رادیکالیسم است. به عنوان نمونه صحبت‌هایی که درباره برخی طیف‌های اصولگرا و بی‌عملی آنها زد، بسیار تند بودند. این نشانه‌ها نوعی تزاحم در منافع اصولگرایان است. در کنار این موارد تحولاتی هم در حوزه‌های امنیتی، سیاسی و اطلاعاتی افتاده است که خبر از شکاف بزرگ می‌دهد. موضوعاتی که حتی من اگر آنها را بشکافم، شما امکان چاپ آنها را ندارید. اگر جناح راست با این حجم از قدرت، نتواند این شکاف‌ها را مدیریت کند، این تعارضات عمیق‌تر شده و به عرصه عمومی منتقل می‌شود. در این وضعیت طبقه متوسط بدون اینکه بخواهد ایدئولوژی خاصی را طراحی کند، طبقه پایین جامعه را به سمت خود می‌خواند و طبقه پایین جامعه هم لبیک می‌گوید.

برای برون‌رفت از این وضعیت چه راهکاری را پیشنهاد می‌کنید؟
قبلا توضیح دادم که باید حول محور رهبری عمل کنند. این یک فرصت طلایی است که می‌توان از آن بهره برد. معتقدم باید گشایشی ایجاد شود تا طیف‌های مختلف سیاسی در فرآیند رشد جامعه مشارکت کنند. اساسا ضرورتی هم وجود ندارد که همه این طیف‌ها وارد قدرت شوند، بلکه می‌توان نمایندگان جامعه را وارد دایره کنش‌های فعال مدنی و سیاسی کرد. این گشایش، شاه‌کلید حل مشکلات است. طبقه متوسط باید احساس کند، مورد ستیز نیروهای امنیتی قرار ندارد و می‌تواند نقش خود را ایفا و مطالبات خود را پیگیری کند. طبقه متوسط می‌تواند کنش‌های مثبت اصلاح‌طلبانه در توفیق جامعه مدنی داشته باشد و برای مسائل مهم جامعه راهکار ارایه کند. با شاه‌کلید «گشایش» می‌توان از تعارضات ساختاری جلوگیری کرد و مسیر تازه‌ای برای جامعه تصویرسازی کرد.

اما آیا هرگز دولتی مبتنی بر مطالبات طبقه متوسط در ایران شکل گرفته است؟
قبلا هم در گفت‌وگو با «اعتماد» تاکید کرده‌ام که دولت اصلاحات، تنها دولتی بوده که در دهه‌های اخیر مبتنی بر مطالبات طبقه متوسط شکل گرفته است. جالب اینجاست که منافع این دولت نه فقط طبقه متوسط را بلکه طبقات محروم جامعه را نیز بهره‌مند کرده است. آمارها می‌گوید بهترین شاخص‌های اقتصادی در زمان دولت اصلاحات ثبت شده است. اما امروز رهبران و سخنگویان طبقه متوسط در حوزه‌های هنری، سیاسی، فرهنگی و… که شامل اساتید دانشگاه، هنرمندان برجسته، فعالان سیاسی مصلح می‌شوند به رسمیت شناخته نمی‌شوند. نمونه بارز یک چنین برخوردی را در ماجرای دستگیری تاج‌زاده و برخی هنرمندان می‌توان مشاهده کرد. همه این اتفاقات لایه ابتدایی تحولات سیاسی است. در لایه‌های پنهان حرف این است که برخی اصولگرایان حاضر به کوتاه آمدن نیستند، اما اصولگرایان باید بدانند که صحنه منازعه دیگر میان تاج‌زاده و طرف‌های مقابل یا اصلاح‌طلبان و اصولگرایان نیست. رویارویی دیگری شکل گرفته است. یک زمانی در این کشور، رویارویی میان باحجاب‌ها و بی حجاب‌ها شکل گرفته بود. یعنی یک گروهی در کشور طرفدار حجاب بودند و طیف دیگر طرفدار بی‌حجابی. گروه‌های طرفدار حجاب قدرتمند‌تر بودند و توانستند طرفداران بی‌حجابی را کنار بزنند. اما امروز دعوا میان طرفداران بی‌حجابی با نظام سیاسی است. این بدترین اتفاق است. یعنی برخوردهای سلبی و خشن با مقولات فرهنگی باعث شده تا حتی برخی افراد با حجاب نیز دیگر طرفدار حجاب اجباری نباشند. این یک فاجعه است که در اثر راهبردهای اشتباه شکل گرفته است.

اما آیا نظام سیاسی از این تجربه‌ها، درس گرفته است؟
اینجاست که به ابتدای بحث بازمی‌گردیم، مجموعه این گزاره‌ها براساس یک فرض اشتباه شکل گرفته است. برخی اصولگرایان تصور می‌کنند، طبقه متوسط لاغر، نحیف و میرا شده، بنابراین براساس این پیش‌فرض اشتباه، اقداماتی (اغلب سلبی، خشن و یک‌سویه) ترتیب می‌دهند. اما طبقه متوسط نمرده است و زیرپوست تحولات کشور به حیات خود ادامه می‌دهد. اصولگرایان با این فرض اشتباه، اجازه نمی‌دهد طبقه متوسط مطالبات خود را پیگیری کند. ۵ سال است من در این کشور فریاد می‌زنم، آقایون مسوول، طبقه متوسط را جدی بگیرید، به مطالباتش اهمیت دهید، او را مرده نپندارید. اجازه ندهید طبقه متوسط ناسیونالیسم افراطی را دنبال کند، غرب‌گرای رادیکال شود یا اسلام‌گرایی تند، هوش این طبقه را برباید. وقتی همه سخنگویان و رهبران اصلاح‌طلب به عنوان نمادهای طبقه متوسط سرکوب شود، این طبقه چاره‌ای جز حرکت به سمت رادیکالیسم (ایران‌گرایی رادیکال، سکولاریسم رادیکال، غرب‌گرایی رادیکال و…) نخواهد داشت.

منبع: روزنامه اعتماد

Recent Posts

مناظره‌ای برای بن‌بست؛ در حاشیه مناظره سروش و علیدوست

۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظره‌ای بین علیدوست و سروش…

۲۴ آبان ۱۴۰۳

غربِ اروپایی و غربِ آمریکایی

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ملاحظاتی فرامحتوایی بر یک مناظره؛ عبدالکریم سروش و فقه

۱. بدیهی است که می‌توان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ترامپِ جنگ‌افروز

دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سال‌های آمریکا و جهان، پس از سال‌ها تلاش و پایداری…

۱۸ آبان ۱۴۰۳

معنای بازگشت ترامپ برای اقتصاد ایران چیست؟

بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بن‌بست راهبرد "نه جنگ، نه مذاکره" رهبر حاکمیت ولایی را…

۱۸ آبان ۱۴۰۳