تاجزاده نمیتوانست چشم بر سیاستهای منجرِ به نافرجامی برجام ببندد. او نمیتوانست مسببین برگزاری انتخابات خالی از رقبا را به فراموشی بسپارد.
او نمیتوانست رنجهای بنیانکن ناشی از تحریمهای ظالمانه را ببیند و بیتدبیریها و سیاستهای شلکن سفتکن مسئولان عالیرتبه را، در قبال این تحریمها نبیند و به حکم تن دادن به مصلحتسنجیها و پرنسیپهای ناکارآمد اصلاحطلبان عافیتطلب، آنها را در سخن نیاورد و به نقد استخوانسوز کلمه کلمهی توییتها و سخنان صریح و بیپردهی هر روزهی خود، گوشزدشان نکند.
او را یارای آن نبود که ضرورتهای حیات این سرزمین را در پای مصلحت نظام حاکم قربانی کند. او را تحمل آن نبود که رنج ملت ایران را به لبیکگویی به مصلحتهای مدام نظام، به یاد نیاورد. او نمیتوانست فزونی بحرانهای روزافزون زندگی ملت ایران را ببیند و به خاطر عتاب و خطاب مقامات عالیرتبه، از یادآوری هموارهشان پرهیز کند.
او در مسیر مجاهدت و فعالیتهای خود به این سطح از بلوغ رسیده بود که در لاک پرنسیپهای احزاب ناکارآمد، اسیر و عبیر نماند. در زیر لوای گفتمان رخوتآور مسلط به اغلب اصلاحطلبان، به لاک تنهایی خود نخزد.
این بود که بیخیالِ هرچه فشار امنیتیچیها و کاسبان حرفهای از رنج مردم و چه طعنه و کنایهی اصلاحطلبان عافیتجو، چشمانداز دیگری را برای اصلاحطلبان تحولخواه طرح کرد.
دست یاری به همهی آنها که درد وطن دارند گشود. در پسِ خط و خطکشیهای دیروز و پریروز خط و خطوطهای متعدد سیاسی، نماند. به تحرک، به گفتوگو ، به حضور مدام خود در اتاقهای دیالوگِ چه مجازی و چه حقیقی، زمینهای دیگر فراهم آورد تا بتواند به روی گشادهی خود به همهی انتقادها، عقدهها و کینههای بجای مانده از تاریخ ، فرصت رخنمایی بدهد؛ شاید که راه به مفاهمه گشوده شود.
تاجزاده به استقبال از گفتوگوی همواره با هر گونه از مشربهای سیاسی، داشت اصلاحطلبی را از دالانهای قدرت به کوچه پسکوچههای زندگی مردم، رهنمون میکرد. آرام آرام داشت، زبان اصلاحطلبی را از گنگی و نارسایی نجات میداد. داشت راه ورودِ حرف و حدیث مردم، به مانیفیستهای اصلاحطلبی را باز میکرد. داشت مردم بیپناه را، رنجدیدگان را و مخالفان خشمگین را با مرام و مسلکی از اصلاحطلبی آشنا میکرد که مؤمنِ راستین به اصل اساسی «ایران برای همهی ایرانیان» بود.
او داشت راهگشا میشد. او داشت مرزها و دیوارها را فرومیریخت. او داشت هنجارهای نخنما و بیارزش را، ناهنجار میکرد.
او به گفتوگوی مدام با مردمان زخمخورده از انقلاب، به گردهمنشینی با کسانیکه هیچ اُنس و اُلفتی با اصلاحطلبی نداشتند و از خشم و کینه پر بودند؛ داشت خشونتپرهیزی واقعی را رونمایی میکرد.
او داشت لباس تحولخواهی را به تن اصلاحطلبی میدوخت. او داشت عافیتطلبی را از رخ و روی اصلاحطلبی میزدود و به نمادی اصیل، آن را رونمایی میکرد.
تاجزاده سمبل مسجل اصلاحطلب تحولخواه است که لکنت از کلام گرفته. شیوایی و رسایی و شفافیت را زینت کلام خود داده و به شجاعتی که در مداومت بر راه و مقاومت در برابر تمامیتخواهی داشته است؛ جبهههای دیگری از کاروبار سیاسی را گشوده است که فعالینش از هر قشر و قماشی، تمنای وصال به ایران آباد را در دل خود میپرورانند
یک پاسخ
آقای تاجزاده همه اینهایی که میگویی بود ، به اضافه اینکه معتقد است نظام اسلامی دارای پتانسیل دمکراسی هم هست! از اینجا مسیر تاجزاده با مردم عوض می شود، از اینجا به بعد مانند همه اسلامی خواهان که از مردم عقب ماندند او هم کم و بیش عقب ماند! امروز بسیاری از مردم ، هر کدام چندین دلیل واضح و آشکار در آستین دارند که اسلام و قوانین لایتغیر آن اجازه نمی دهد که کشوری پایبند قوانین اسلامی باشد و هم پای کاروان بشری در حرکت و رو به جلو! مثلا اسلام در ذاتش زن را به هیچ عنوان هم شأن مرد نمی داند و این عوض شدنی نیست ، مثال دیگر اینکه ، اسلام بانکداری مدرن را برابر با ربا خواری می داند و به نوع اسلامی آن هم دست نیافته و نمی یابد! و مثالها در این زمینه بسیار است ، اصلاح طلبی تا زمانی جذابیت داشت که هنوز کور سویی از بازنگری در اسلام و تبدیل آن به موضوعی امروزی به چشم می آمد ، اما دیدیم که متخصصین اسلام خیال همه را راحت کردند و گفتند اصلاح طلبها از خدا بی خبر و در صدد باز کردن پای شیطان بزرگ به ایران اسلامی هستند و همه اصلاح طلبان را زیرشان را جارو کردند، اما آقای تاجزاده هنوز امیدوار است و بگذار تا باشد، ما نمی توانیم نیمی از جمعیت کشور را که زنها باشند ندید بگیریم و خود را از نعمت وجود اینهمه نیروی خبره و کار آمد محروم کنیم که آغا و اسلام و معصومین و علمای دین خوش شأن بیاید، می خواهم هفتاد سال سیاه خوش شأن نیاید.
دیدگاهها بستهاند.