دوم خرداد ۱۳۷۷، اولین سالگرد «حماسه دوم خرداد»، نخستین باری بود که مصطفی تاجزاده را از نزدیک دیدم. کنگرهای سراسری در شیراز با عنوان «جوانان و حماسه دوم خرداد» برگزار شد و من نیز بهعنوان هیأترییسه انتخاب شده بودم. پس از پایان روز اول، فرصتی دست داد تا شب را در یکی از مهمانسراهای وزارت کشور با مصطفی تاجزاده، معاون سیاسی وقت وزیر کشور، باشیم. سر میز شام و تا پاسی از شب به بحث و نقد و سوال وجواب با چهرهی برجسته سیاسی وزارت کشور گذشت؛ چهره جدیدی که آنروزها حتی عبدالله نوری هم در سایهی او قرار گرفته بود. لحن و ادبیات تاجزاده، بهعنوان یک مقام رسمی، برای ما که هنوز در بند ادبیات دههی شصت و پابند و مرعوبِ «خدای دههی شصت» بودیم، باورنکردنی بود؛ ساده و بیتعارف و صریح و خودمانی. گویی در یک خوابگاه دانشجویی با پیرهنی رکابی نشستهای و داری با دوستانت سیاستهای حکومت را نقد میکنی. ۱۰-۱۵ نفری بیشتر نبودیم و جملگی دههی پنجاهی و رشد-یافته در سیستمی سیاسی و آموزشی که حتی انجمنهای اسلامی دانشگاه هم نماد سرکوب اعتراضهای دانشجویی بهشمار میآمد. من ابتدا با تردید به بحثهایش گوش میدادم و مشارکت در گفتوگو را دیرتر از بقیه شروع کردم. گمان میکردم دارد ادای ما جوانهای آن روزها را در میآورد؛ مثلا جذبمان کند. ولی هر چه بیشتر گذشت، فهمیدم «خودش» است؛ شوخطبع و سرزنده و حاضرجواب و صمیمی. وقتی در نقد ولایتفقیه از ما هم سبقت گرفت دیگر داشتم شاخ درمیآوردم. بسیار به آینده خوشبین بود. تردیدی نداشت که در انتخابات بعدی، «مجلس» کاملا متحول خواهد شد؛ «دوم خردادی میشود». پیشبینیاش هم درست از آب درآمد. میگفت همهی ارکان حکومت «پیامِ دوم خرداد» را دریافتهاند بهجز «سپاه»؛ «فقط سپاه مانده است». با همان خوشبینی از تصرف سپاه از سوی گفتمان دوم خرداد گفت. این یکی را اشتباه کرد. یکی از بچهها، که در صدا و سیمای تهران شاغل بود، از امکان دسترسی به او در محل کار پرسید. تاجزاده جواب داد هر وقت بخواهید، دست خودم باشد مدیر دفتر هم نمیخواهم، ولی کار و بوروکراسی اداری امکانش را نمیدهد. یکی از بچهها از یکی از شهرهای کوچک استان فارس بود و اهل سنت. در مورد مشکلات اهل سنت گفت و از منظر مذهبی ولایت فقیه را نقد کرد. همراهی تاجزاده با او دیدنی بود. حتی نظراتش در مورد ولایت و امامت مورد اعتراض نسبتا تند بعضی از بچههای همان جمع قرار گرفت. آنروزها کمتر جوانی را میتوان در جمعهای آنچنانی دید که باورهای مذهبی پررنگی نداشته باشد. صراحتش در نقدِ قدرتِ حاکم برایم ترسناک بود؛ خلاصهاش را بگویم، همین تاجزاده کلابهاوس بود. شب داشت به نیمه میرسید که اجازه خواست برود بخوابد چون «باید کمی هم روی سخنرانی فردا کار کنم».
هماتاقیام در میهمانسرا تقریبا همسن و سال خودم بود. چند تن از بستگانش در دههی شصت زندانی و اعدام شده بودند. با تعجب میگفت «اینها (منظورش تاجزاده و تعدادی از دومخردادیهای سرشناس بود) همان حرفهایی را میزنند که ما (خانواده و بستگانش) در دههی شصت میزدیم و بهخاطر آن به ما میگفتند «ضد انقلاب» و زندان رفتیم و اعدام شدیم». از آن روز هر بار که برچسب «ضدانقلاب» را میشنوم و «کارکرد»ش را نزد حسین شریعتمداری و تندروها میبینم، یاد حرفهای آن شب و آن جوان میافتم.
فردای آن روز به صورت محترمانه از سوی دو لباس شخصی مختصرا بازجویی شدم. چند نفر دیگر از میهمانان اصلی هم گفتند که از سوی دو نفر استنطاق شدهاند. تاجزاده هم روز بعد برایمان سخنرانی کرد. سخنران روز اول عبدالله نوری بود. قبل از سخنرانی نسخهای از مقالهام را در همایش به تاجزاده دادم و از خواستم نظرش را برایم بنویسد. بنا شد پاسخ را به معاون سیاسی استاندار شیراز بدهد. چیزی بهدستم نرسید. پیگیری هم نکردم…
همان شب میشد پیشبینی کرد که نه این حکومت زبانِ تاجزاده را تحمل میکند و نه تاجزاده تحمل ستمهای این حکومت را دارد. دولتش در وزارت کشور مستعجل بود، با شکایت جنتی دادگاهی شد و…و حالا پس از بازداشت اول، این سومین باری است که زندانی میشود.
نخستین بار، ۲۳ خرداد ۸۸ بود که تاجزاده بازداشت شد و به مدت ۹ ماه در زندان بهسر برد. در سالگرد بازداشت، از بسیاری از دوستان و همحزبیهای خودش پا را فراتر گذاشت و اتهامهای اصلی خودش را و نسل انقلاب را در «پدر، مادر، ما باز هم متهمیم» اعتراف کرد. تاجزاده در فرازی از این جزوه همان اعترافی را میکند که ۱۲ سال قبل در آن شب به یاد ماندنی در شیراز گفته بود«اشتباه ما این بود که در عمل به برخی امور عرفی تقدس بخشیدیم، غافل از آن که تلاش مذکور عقیم و نتیجهاش عرفی شدن بسیاری از مقدسات است. بزرگترین خطای ما تعمیم مناسبات سیاسی در عصر عصمت، به عصر غیبت بود»
پس از زندان طولانیِ دوم، قامتِ او از تمام حزبها و محفلهای دوستان بزرگتر شد و دیگر در قالب هیچ حزب اصلاحطلبی نگنجید. حالا تاجزاده، یکتنه یکحزب تمام بود و بهتنهایی بیش از تمام احزاب اصلاحطلب در عرصه عمومی فعال شد و بدون خستگی از «اصلاحات ساختاری» گفت. در یکسال گذشته، بیشتر از همیشه صدای او در کلابهاوس به گوش میرسید.
زندان سوم؟! گفتن از زندان سوم زود است. امیدوارم خیلی زود از بند رها شود. اما خلاء سیاسی حاکم بر جامعه، موج حمایتها از او و واکنشها به بازداشتش، نشان میدهد که زندان سوم از تاجزاده یک «رهبر» میسازد. او حالا برای رهبری یک جریان سیاسی چیزی کم ندارد. سابقه مبارزاتی، مقبولیت، قدرتِ بیان، دانش و تجربه سیاسی، شجاعت و پاکدستی از تاجزاده یک «رهبر تمام»ساخته است. مهم نیست چند نفر این رهبری را بپذیرند، مهم این است که اینبار همهی اصلاحطلبانی که بخواهند بمانند، بهجای «حمایتِ توأم با برائت» باید ساعتهایشان را به وقت تاجزاده تنظیم کنند.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…