اخیرا یکی از روزنامهها در مصاحبه با کاظم دارابی، متهم ایرانی دادگاه میکونوس ادعاهایی را در مورد نحوه پیگیری این پرونده از سوی مقامهای جمهوری به ویژه سفیر وقت ایران در آلمان، سید حسین موسویان مطرح کرده است. سید حسین موسویان، سفیر پیشین ایران در آلمان و پژوهشگر دانشگاه پرینستون ضمن برشمردن برخی خاطرات خود از مراحل رسیدگی به پرونده ترور رستوران میکونوس، ناگفتههایی تازه از عواملی مطرح میکند که عامدانه در جهت بر هم زدن روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران با اروپا فعالیت میکردند. در ادامه متن کامل گفتوگوی «اعتماد» را با سید حسین موسویان، پژوهشگر دانشگاه پرینستون مطالعه میکنید.
اخیرا یک رسانه اصولگرا طی مصاحبهای با کاظم دارابی متهم دادگاه ترور میکونوس در برلین مدعی تکرار دادگاه میکونوس در ماجرای حمید نوری در سوئد شده و نوشته است که مختصات دادگاه میکونوس با محاکمه حمید نوری بیشباهت نیست و نقش منافقین در این پرونده پررنگ است. آیا به عنوان فردی مطلع این تشبیه را قبول دارید؟
معتقدم طرح چنین ادعایی در چنین مقطعی ضربه سنگینی به پرونده آقای حمید نوری است، چون موضوع پرونده آقای حمید نوری در سوئد با پرونده قتل میکونوس در آلمان دارای دو ماهیت حقوقی و سیاسی کاملا متفاوت است.
پرونده دادگاه میکونوس مربوط به قتل چهار تن از رهبران کرد ایرانی بود که به دعوت رسمی حزب سوسیال دموکرات آلمان برای شرکت در اجلاس بینالمللی احزاب سوسیالدموکرات جهان به برلین سفر کرده بودند و هر چهار نفر در یک عملیات در رستوران میکونوس برلین به قتل رسیدند. بعد از این حادثه سرویسهای امنیتی و جنایی آلمان بلافاصله چهار نفر را دستگیرکردند که سه نفر آنها لبنانی و یک نفر ایرانی به نام آقای دارابی بود. موضوع این پرونده ترور در خاک یک کشور خارجی بود که دستگاههای امنیتی و پلیسی و جنایی آلمان هم عاملین عملیات دستگیری بودند.
اما موضوع آقای حمید نوری ماهیتی کاملا متفاوت دارد، چون اولا: ایشان مرتکب هیچ قتل و ترور یا جرمی در خاک سوئد یا یک کشورخارجی نشده است. ثانیا: شاکیان و عاملین بازداشت ایشان منافقین بودهاند و ثالثا: ادعای آنها راجع به احکامی است که آقای نوری در دوران قضاوت خود به عنوان قاضی در ایران داده است. کشور ایران قوانین مقررات خودش را دارد و لذا دستگاه قضایی سوئد از نظر حقوقی و قانونی حق بازداشت آقای حمید نوری را ندارد، چون هر کشوری دارای حاکمیت و قوانین و مقررات خاص خود است.
لذا تشبیه این دو پرونده یک ضربه سنگین به آقای حمید نوری است، چون اساسا پرونده ایشان نه ربطی به ترور دارد و نه قتل و نه تخلفی در خاک یک کشور خارجی. کسانی که غرب را میشناسند به خوبی متوجه میشوند شبیهسازی این دو پرونده و حتی اینکه آقای کاظم دارابی خواستار آزادی حمید نوری شود، صرفا به ضرر آقای حمید نوری است و موجب تقویت و گسترش تبلیغات در غرب علیه حمید نوری میشود.
قبلا آقای کاظم دارابی مصاحبهای کرد و کتابی هم نوشته و ادعا کرده بود «که در آن مقطع نظام، قوه قضاییه و دستگاه دیپلماسی اقدامات لازم برای حل بحران ترور میکونوس انجام ندادند، حالا یا نخواستند یا نتوانستند». اخیرا هم در مصاحبهای مدعی شده که شما نامهای به دادگاه نوشتهاید و این نامه موجب شده که رای دادگاه برلین علیه ایشان بشود.آیا ادعای ایشان درست است؟
چند نکته مهم در مورد قضیه دادگاه برلین عرض کنم: اول اینکه قتل رهبران کرد در رستوران میکونوس در شهریور ۱۳۷۱ صورت گرفت و رای دادگاه برلین هم در اردیبهشت ۱۳۷۶صادرشد. آقای کاظم دارابی در این مدت در حبس بودند و لذا اصلا از تلاشهای دستگاههای مختلف جمهوری اسلامی برای اثبات بیگناهی ایشان و عدم مداخله ایران در این ماجرا هیچ اطلاع نداشته و ندارند.
در روند دادگاه اسمی از دو ایرانی مطرح شده بود که در قضیه ترور برلین دخالت داشتهاند. دستگاه قضایی آلمان میخواست که این دو نفر در دادگاه برلین حاضر شده و به اتهامات پاسخ دهند. این دو نفر و همه دستگاههای مسوول هم مخالف سفر به آلمان بودند، چون تضمینی وجود نداشت که بازداشت نشوند
دوم اینکه پیگیری موضوع دادگاه برلین یک موضوع حاکمیتی در ایران بود نه موضوع یک دستگاه یا یک شخص. بلافاصله بعد از حادثه ترور، معاون وزیر اطلاعات ایران به آلمان آمد و با سران سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی آلمان گفتوگو کرد. آقای فلاحیان وزیر اطلاعات یکسال بعد به آلمان سفر و در بالاترین سطوح امنیتی دو کشور گفتوگو کرد. آقای سعید ایروانی مدیرکل وزارت اطلاعات دوبار به آلمان سفر و با مدیران ارشد دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آلمان گفتوگو کرد. آقای ولایتی وزیر خارجه، آقای واعظی و آقای متکی معاونین وزیر خارجه، آقای آصفی مدیرکل وزارت خارجه در سفرهای متعدد به آلمان در سطوح مختلف موضوع را گفتوگو کردند. معاون رییس قوه قضاییه و رییس دفتر قوه قضاییه در سفر به آلمان این موضوع را مطرح کردند. در این مدت آقایان علی حقیقیان و وحید عطاریان نمایندگان وزارت اطلاعات در آلمان بودند. این عزیزان روزمره موضوع بحران میکونوس را پیگیری میکردند. رییسجمهور در گفتوگوهای تلفنی با صدراعظم آلمان موضوع را مطرح کرد. من شخصا بیش از ۳۰۰ ملاقات در وزارت خارجه، دستگاه قضایی، پارلمان آلمان، دفتر صدراعظم و حتی با سران رسانههای آلمان با هدف نشان دادن عدم مداخله دولت ایران و بیگناهی آقای دارابی انجام دادم.
سوم اینکه تمام اقدامات و مکاتبات سفارت ایران در آلمان با مراجع قضایی، سیاسی و امنیتی آلمان در مورد موضوع ترور میکونوس، طبق نظر دستگاههای مسوول و با هماهنگی آنها صورت گرفت که اسناد آن هم در وزارت خارجه موجود است و هم در وزارت اطلاعات. در این مدت با آقایان علی حقیقیان و وحید عطاریان نمایندگان وزارت اطلاعات از نزدیک و روزمره موضوع بحران میکونوس را پیگیری و هماهنگ میکردیم.
چهارم اینکه در یازده سالی که در دانشگاه پرینستون تدریس میکنم، منافقین و صهیونیستها و سلطنتطلبها دو اتهام علیه من مطرح کردهاند: اول اینکه من در ترور میکونوس دخالت داشتم و دوم اینکه من از کشورم دفاع میکنم. منافقین به اوباما نامه سرگشاده نوشتند، سلطنتطلبها به دادستان ترامپ نامه سرگشاده نوشتند. گروه «اتحاد علیه ایران هستهای» که متشکل از دهها شخصیت ضد ایران است ازجمله سران پیشین سرویسهای امنیتی اسراییل و انگلیس و امریکا و فرانسه و آلمان در هیات رییسه آن هستند نیز اقداماتی مشابه انجام دادند. رییس این گروه سناتور جو لیبرمن، ضدایرانیترین سناتور امریکایی، پنج، شش ماه پیش طی نامهای رسمی به رییس دانشگاه پرینستون با طرح همین دو اتهام، خواستار اخراج من از دانشگاه پرینستون شدند. اینکه همه دشمنان ایران علیه من با این اتهام متحد شدهاند، جای تعجب نیست، اما اینکه یک روزنامه و یک خبرگزاری اصولگرا و انقلابی در داخل کشور که هر دو با بودجه بیتالمال اداره میشوند هم در مورد موضوع برلین من را متهم میکنند؛ باعث شگفتی است.
آیا ادعای آقای دارابی مبنی بر اینکه این نامه موجب شده که رای دادگاه برلین علیه ایشان بشود، درست است؟
آقای دارابی در مورد تاثیر نامه در رای دادگاه در این مصاحبه هم یک ادعایی را مطرح کرده و هم خودشان جواب ادعای باطل خودشان را دادهاند. ایشان در این مصاحبه میگوید: «یک روز رییس دادگاه گفت دادگاه تمام است… قرار شد دو هفته بعد رییس دادگاه حکم شفاهی را قرائت کند. وکیل من گفت نه اسم ایران و نه اسم هیچ ارگان ایرانی را نمیآورند و فقط به من ابد میدهند، اما بعد از یک هفته دادگاه دوباره همه را خواست. در حالی که من در سلول خود خوشحال بودم که ابد میگیرم و دادگاه تمام شده است….اما بعد از آن یک نامه توسط آقای موسویان از طرف سفارت جمهوری اسلامی ایران همراه با مهر و سربرگ رسمی روی میز دادگاه آمد که نوشته بود با توجه به اینکه دو شاهد به نام آقای فلان و فلان قرار بود به آلمان بیایند و نیامدند، در ایران حاضر هستند شهادت بدهند…و به این ترتیب دادگاه دوباره دو سال ادامه یافت…و این اتفاق همه روند را به هم ریخت و در واقع با نامه موسویان ورق برگشت.»
خب این عین اظهارات آقای دارابی است.
نکته اول اینکه ایشان مدعی است دادگاه تمام شده بود و وکیلشان در زندان به وی گفته بودند که قرار است رای محکومیت حبس ابد به ایشان بدهند و ایشان هم خیلی شاد و خوشحال بودند که قرار است حبس ابد بگیرند. اما نامه من ورق را برگرداند. لذا ایشان اقرار میکند رای ایشان قبل از نامه من محکومیت حبس ابد بوده و خودشان هم خیلی خوشحال بودهاند. طبق رای نهایی دادگاه برلین که دوسال بعد صادر شد، ایشان بعد از ۱۵سال حبس آزاد شدند. پس حداقل اینکه نامه من هیچ تاثیری در رای ایشان نداشته است. لذا خودشان در همین مصاحبه ادعای خودشان را تکذیب کردهاند.
نکته دوم اینکه ایشان به حرف وکیل تسخیری دولت آلمان اعتمادکرده و مسوولان جمهوری اسلامی را متهم میکند که الحق و الانصاف جای بسی تعجب و تاسف است.
این حرف آقای دارابی در مورد خوشحال بودن از محکوم شدن به حبس ابد، به نوعی پذیرش جرم و اتهام دخالت در قتل است وگرنه کسی که جرمی نداشته نباید از حکم محکومیت حبس ابد خوشحال شود
نکته سوم اینکه ایشان میگوید قبل از نامه من قرار بوده حکم حبس ابد بگیرد و ایشان از این بابت خیلی خوشحال بوده است. در آلمان و اروپا محکومیت اعدام وجود ندارد و حداکثر محکومیت حبس ابد است. اینکه آقای دارابی بگوید در مورد حکم حبس ابد شاد بوده، یک مطلب است، اما اینکه روزنامه و خبرگزاری اصولگرای کشور این مطلب را منتشر کردهاند، جای تامل و تعجب زیاد دارد، چون این حرف آقای دارابی در مورد خوشحال بودن از محکوم شدن به حبس ابد، به نوعی پذیرش جرم و اتهام دخالت در قتل است وگرنه کسی که جرمی نداشته نباید از حکم محکومیت حبس ابد خوشحال شود.
نکته چهارم اینکه آقای دارابی در این مصاحبه میگوید یکی از دلایلی که من را محکوم کردند اینکه من حزباللهی و بسیجی بودم و اینها میگفتند این بچه مسلمان است و چماق به دست است، بسیجی است، طرفدار نظام جمهوری اسلامی ایران است، تظاهرات برگزار کرده است و… ایشان در قسمت دیگری از مصاحبه میگوید: «در بین تماشاچیان افرادی به من میگفتند دهان خود را ببند، خفه شو! من آنجا به بنیصدر فحش میدادم، به تمام کسوکار منافقین فحش میدادم و میگفتم از دیشب در دیسکو بودید، رقص و عرق و برنامههای خود را داشتید، حالا الان اینجا به من میگویید خفه شو؟»
ایشان افتخار میکند که در دادگاه فحش میداده و به آنها گفته شما دیشب در دیسکو بودید و عرق خوردید و… قاضی که شاهد چنین صحنهای است وقتی میشنود که آقای دارابی در حالی که در زندان بوده و تماسش با خارج قطع بوده چطور در دادگاه رسمی مدعی است که اینها دیشب در دیسکو بودهاند و عرق خوردهاند و در جلسه رسمی دادگاه فحاشی هم میکند و… چنین رفتار و گفتاری روی قضاوت قاضی در مورد چنین فردی تاثیر مهمی دارد. به نظرم منافقین در قسمت تماشاچیها با چند شعار و توهین ایشان را به عکسالعملی وا داشتهاند که به ضرر خودشان و کشور تمام شده است.
نکته آخر اینکه متن رای دادگاه برلین یک صفحه است که فقط در مورد چهار نفر است و هیچ محکومیتی در مورد دولت ایران یا مقامات ایران در متن اصلی رای نیست. روش دادگاههای آلمان این است که در مورد هر رای، طی یک ضمیمه به سوابق و دلایل و تاریخچه مربوط به رای گزارش توضیحی میدهند. در ضمیمه رای دادگاه برلین در۳۹۶ صفحه توضیحات مفصلی داده است. مثلا اینکه حزب دموکرات ایران دنبال تجزیه کردستان ایران است و لذا حکومت ایران با تجزیهطلبان مبارزه میکند و اینکه رهبر حزب دموکرات کردستان هم با تصمیم یک کمیته ویژه مقامات ایران به قتل رسیده است. در گزارش ضمیمه رای، به قتل قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان و برخی اکراد و سیاسون فعال دیگر ایرانی در خارج مثل قتل بختیار در پاریس و کاظم رجوی در سوییس و غیره هم اشاره میکند. بعد از صدور رای و ضمیمه رای، دادستان آلمان طی بیانیهای ادعای دخالت مقامات عالیرتبه ایران را فاقد وجاهت قانونی خواند و مشخصا با ذکر نام مقام معظم رهبری، ریاستجمهوری و وزیر خارجه تصریح کرد که مطرح شدن نام این افراد به عنوان کمیته ویژه، وجاهت قانونی نداشته و هیچ تعقیبی هم از سوی دستگاه وجود نخواهد داشت.
موضوع نامه شما به رییس دادگاه برلین چه بود؟
در روند دادگاه اسمی از دو ایرانی مطرح شده بود که در قضیه ترور برلین دخالت داشتهاند. دستگاه قضایی آلمان میخواست که این دو نفر در دادگاه برلین حاضر شده و به اتهامات پاسخ دهند. این دو نفر و همه دستگاههای مسوول هم مخالف سفر به آلمان بودند، چون تضمینی وجود نداشت که بازداشت نشوند. هم وزارت خارجه و هم نماینده وزارت اطلاعات در سفارت از من خواستند که به عنوان سفیر طی یک نامه به قاضی بنویسم که نمایندگان طرف آلمانی میتوانند با این دو نفر در تهران بهطور خصوصی ملاقات و هر سوالی دارند، مطرح کنند. این تصمیم وزارت اطلاعات و وزارت خارجه هماهنگ شده بود و میخواستند با شهادت این دو نفر، به اثبات بیگناهی آقای دارابی و عدم دخالت دولت ایران کمک کنند. لذا من هم انجام وظیفه کردم و این نامه را به قاضی نوشتم. در اوایل بحران میکونوس هم با نظر دستگاه قضایی و امنیتی و وزارت خارجه، نامهای به قاضی نوشتم. آن نامه من دو، سه خط بیشتر نبود. اتهامات به جمهوری اسلامی را تکذیب و از قاضی خواسته بودم چنانچه مدرکی در مورد دخالت دولت ایران دارند، ارایه دهند تا رسیدگی و پاسخ دهیم. قاضی هم در پاسخ تشکر کرد.
در قسمتی از مصاحبه با آقای دارابی از وی در مورد پروژه نفوذ و مذاکرات جاری هستهای و بدعهدیهای امریکا سوال کرده و به نحوی سعی میکنند که موضوع مذاکرات جاری را زیر سوال ببرند.
من واقعا نمیدانم که اهدافشان از طرح چنین مطالبی چیست و اساسا آقای دارابی چه تخصصی در موضوع هستهای و مذاکرات هستهای ایران دارد، چون برای همه کاملا روشن است که مذاکرات مستقیم ایران و امریکا در دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد در سال ۱۳۹۱ بین مقامهای وزارت خارجه دو کشور با موافقت مقام معظم رهبری انجام شد. در دوران ریاستجمهوری آقای روحانی هم با موافقت مقام معظم رهبری در سطح وزرای خارجه دو کشور مذاکرات مستقیم ایران و امریکا انجام شد. موافقت با برجام در دوره ریاستجمهوری آقای روحانی یک تصمیم حاکمیتی بود. مذاکرات برای احیای برجام در دوره جناب رییسی هم یک تصمیم حاکمیتی است و در هر دو دوره هم شورای عالی امنیت ملی مرجع اصلی سیاستگذاری و تصمیمگیری بوده که مصوبات این شورا هم صرفا با تایید مقام رهبری قابل اجراست. به همین دلیل هم مقامات دولت آقای رییسی رسما اعلام کردهاند که «برجام خط قرمز دولت ایشان است». طرح مباحثی مثل اینکه برجام خیانت بود و خیانت است و حاصل نفوذ جریان غربگراست و غیره؛ د رنهایت به معنی متهم کردن سطوح تصمیمگیری حاکمیتی کشور است.
قبل از ترور میکونوس، قاسملو رهبر حزب دموکرات کردستان در وین، شاپور بختیار و رضا مظلومان در فرانسه و کاظم رجوی در سوییس نیز ترور شده بودند که در این موارد هم رسانههای اروپا و غرب و دستگاههای امنیتی اروپا و غرب، وزارت اطلاعات ایران را متهم کردند. آیا این سابقه در رای دادگاه برلین اثر داشت.
بله اثر داشت. علاوه بر آن در طول دوران دادگاه میکونوس، با حوادث دیگری مثل قتل فرخزاد در بن، حکم اعدام یک تبعه آلمانی در ایران به نام شیمکوس، بازداشت آقای باخمن عضو هیات رییسه اتاق بازرگانی ایران و آلمان و رییس دفتر شرکت ام.آ.ان آلمان، دستگیری تعداد دیگری از اتباع آلمانی همچون دیتریش فرش و اشلاگز در ایران روبهرو شدیم. علاوه بر همه اینها، تنها چند ماه قبل از ترور برلین، در آلمان آقای پتروس کارمند اداره مطبوعات فدرال دفتر صدراعظم آلمان به دستور دادستان فدرال آلمان به اتهام جاسوسی برای ایران بازداشت شد. هر یک از این حوادث نه تنها موجب تخریب روابط میشد، بلکه تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم بر روند دادگاه داشت.
بهرغم همه این رخدادهای پی در پی و تلخ، با تلاش بیوقفه و فوقالعاده سنگین و فشرده، روند بهبود و توسعه روابط ایران با آلمان حفظ و روند تخریبی دادگاه میکونوس مهار شد تا اینکه اتفاقی افتاد که کنترل کار را هم از دست مسوولان ایران و هم آلمان خارج و روند دادگاه میکونوس را زیر و رو کرد.
چه اتفاقی رخ داد که کار از دست آلمانها خارج شد؟
در حالی که پرونده میکونوس در دادگاه برلین در دست رسیدگی بود و با رایزنیها و جلسات مختلف بخش عمدهای از تبعات سوء آن مهار شده بود، تقریبا یکسال قبل از رای دادگاه میکونوس یعنی در اسفند ۱۳۷۴ کشتی ایرانی به نام ایران کلاهدوز با باری به مقصد مونیخ در بندر آنتورپ بلژیک توسط نیروهای پلیس و امنیتی مورد بازرسی قرار گرفت که متاسفانه در آن محموله خمپارهانداز یا موشک به مقصد مونیخ آلمان کشف شد که در کانتینرهای مواد غذایی و خیارشور مخفی شده بود. این حادثه قاچاق سلاح به خاک ناتو بود و دیگر طرف ما آلمان نبود، بلکه با امریکا و ناتو طرف بودیم. مقامات ناتو و آلمان هم این اقدام را «یک تهدید امنیتی علیه ناتو» میدانستند.
اما نکته حیرتآور در زمانبندی این ماجراست که بدین ترتیب بود:
٭ روز۱۹ اسفند ۱۳۷۴ کشتی ایرانی به مقصد مونیخ در بندر آنتورپ بلژیک مورد بازرسی قرار گرفت و محموله خمپارهانداز یا موشک توسط امریکاییها کشف شد.
٭روز ۲۳ اسفند ۱۳۷۴ کنفرانس جهانی مبارزه علیه تروریسم در شرمالشیخ مصر بود. یعنی حادثه صدور موشک چند روز قبل از این کنفرانس رخ داد.
٭ روز ۲۴اسفند ۱۳۷۴ صدراعظم آلمان و رییسجمهور امریکا در کنفرانس دیدار کردند.
٭روز ۲۵ اسفند ۱۳۷۴ صدراعظم به آلمان برگشت .
٭روز ۲۶ اسفند ۱۳۷۴دادگاه حکم جلب آقای فلاحیان را صادر کرد. تا این مقطع دولت آلمان بر اساس ماده ۱۵۳ قانون کیفری آلمان، مانع صدور حکم جلب شده بود.
وقتی که برای اعتراض با مقامات آلمانی دیدار کردم به من گفتند که امریکاییها جزییات قاچاق خمپاره را روی میز صدراعظم گذاشتند، حتی نام فردی که محموله را از تهران به بندرعباس حمل کرده، لذا کار از دست آلمان خارج است.
وقتی که برای اعتراض با مقامات آلمانی دیدار کردم به من گفتند که امریکاییها جزییات قاچاق خمپاره را روی میز صدراعظم گذاشتند، حتی نام فردی که محموله را از تهران به بندرعباس حمل کرده، لذا کار از دست آلمان خارج است.
بعد از این حادثه بود که بنیصدر و شاهد سی (مصباحیمقدم) به دادگاه دعوت شدند و علیه ایران شهادت دادند. آقای مصباحی ادعا کرده بود که کارمند وزارت اطلاعات ایران بوده است. او به پاکستان گریخته و یکی، دو ماهی را در پاکستان گذرانده بود. طی این مدت در گرفتن پناهندگی سیاسی از سفارتهای اروپایی ناکام مانده بود تا اینکه توانسته بود سفارت فرانسه را متقاعد سازد که اطلاعات و اسناد مهمی دارد. او به محض ورود به فرانسه در اختیار سرویس اطلاعاتی فرانسه قرار داده میشود، سپس مدتی در اختیار سرویسهای اطلاعاتی امریکا و بلژیک و انگلیس قرار میگیرد و سرانجام هم تحت مراقبت ویژه انگلیسیها برای ادای شهادت به برلین اعزام میشود. بعد از این حوادث یعنی در آبان ۱۳۷۵ دادستان آلمان کیفرخواستی صادر کرده و قاضی هم پنج، شش ماه بعد یعنی در فروردین ۱۳۷۶ رای نهایی را صادرکرد.
تاثیر ترور برلین بر روابط ایران و آلمان و اروپا چه بود؟
بعد از جنگ تحمیلی و با آغاز بازسازی، استراتژی جمهوری اسلامی ایران با تاکید مقام معظم رهبری بر مبنای توسعه روابط با اروپا قرار گرفت و هدف هم این بود که «روابط اروپای منهای امریکا» شکل گیرد. طبیعی بود که امریکا و اسراییل و انگلیس با این استراتژی مقابله کنند. دستگاه دیپلماسی با تمام ظرفیت وارد عمل شد و قرار بود که محور هم توسعه روابط با آلمان و فرانسه به عنوان موتور متحرک اروپا باشد.
اولین شانس تحول مهم در روابط با اروپا، توافقی بود که با فرانسه در مورد سفر میتران رییسجمهور این کشور به تهران صورت گرفت که با ترور بختیار منتفی شد. در آن مقطع من مدیرکل اروپای غربی در وزارت خارجه بودم. آقای ولایتی وزیر خارجه وقت در مصاحبهای گفت: «ایجاد رابطه متعادل با اروپا از اولویتهای اصلی ما در سیاست خارجی بود. در میان کشورهای اروپایی نیز ما بیشترین وزن را به فرانسه دادیم و در حال فراهم کردن مقدمات سفر میتران به تهران بودیم که میتوانست نقطه عطفی در رابطه ایران و فرانسه و حتی اروپا باشد و باعث سرازیر شدن روسای کشورهای اروپایی به تهران میشد که ناگهان حادثه قتل بختیار رخ داد و همه چیز مختل شد.»
لذا با ترور بختیار چرخ توسعه روابط با فرانسه را پنچر کردند. من مدتی بعد در مهر ۱۳۶۹ به آلمان رفتم و ظرف دو سال اول ماموریت من، تقریبا نصف کابینه دو کشور دیدار کردند و با ۱۴ میلیارد مارک، ایران در راس لیست اعتبارات بیمه دولتی هرمس قرار گرفت و دهها توافق مهم اقتصادی و صنعتی و فرهنگی و سیاسی امضا شد. تحولات بیسابقه در روابط ایران و آلمان موجب تنش سنگینی در روابط کشورهای امریکا-اسراییل-انگلیس با آلمان شد. رسانههای آلمان، امریکا و اروپا مرتب مینوشتند که روابط گرم ایران و آلمان یکی از مهمترین اختلافات بین رهبران آلمان و امریکا و اسراییل است. در این مقطع در تمام جلسات ناتو یا هفت کشور صنعتی موسوم به جی ۷، شاهد مخالفت آلمان با امریکا در مورد اقدامات ضد ایران بودیم. روابط با سرعت غیرقابل انتظاری رو به توسعه بود که یکباره ترور میکونوس رخ داد و اولین ضربه مهلک به روند بازسازی و توسعه روابط وارد کرد.
چه دستی پشت پرده این حوادث شوم بود؟
من صلاحیت اظهارنظر ندارم، چون واقعا از عوامل دستاندرکار این حوادث بیاطلاع بودم و اکنون هم هستم. نه عوامل خودسر را میشناسم و نه ادعایی در مورد آنها دارم.
منتها شخص اول مملکت، مقام معظم رهبری در سخنرانیهایشان در مورد قتلهای زنجیرهای و چنین حوادثی به صراحت فرمودند که دست صهیونیسم پشت این حوادث است. مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی که در آن مقطع دومین شخص مملکت بودند، در مصاحبهای با روزنامه همشهری در دی ۱۳۷۸ درباره این حوادث گفتند: «درباره باند سعید امامی در دوران من برای ما مشخص شد که آنها با سیاستهای جاری کشور از جمله تشنجزدایی مخالفند. اینها موشک بردند به یک کشور خارجی و آنها پیدا کردند. از داخل وزارت اطلاعات قضیه را پیگیری کردیم. ثابت شد. رهبری و من به وزارت اطلاعات گفتیم که اینها باید کیفر ببینند.»
آقای نیازی، رییس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح، در مصاحبهای رسمی اعلام کرد که سعید امامی هنگام استحمام در بازداشتگاه با خوردن داروی نظافت خودکشی کرد و رسما سعید امامی را به عنوان یک عامل اصلی قتلهای زنجیرهای معرفی کردند و گفتند که با توجه به مدارک موجود و اعترافهای صریح سعید امامی، او هیچگونه راه فراری نداشت و اگر با این اتهامات به دادگاه میرفت، حکم او اعدام بود.
وزارت اطلاعات هم در اطلاعیهای، عوامل قتلها را شماری از پرسنل وزارت اطلاعات معرفی و تصریح کرد که آنها همکاران کجاندیش و خودسر و آلت دست عوامل پنهان و مطامع بیگانگان بودهاند. مقام معظم رهبری هم فرمودند که من نمیتوانم باور و قبول کنم که این قتلهایی که اتفاق افتاد، بدون یک سناریوی خارجی باشد؛ چنین چیزی ممکن نیست.
وزیر خارجه آقای ولایتی مسوول دستگاه دیپلماسی کشور بود. ایشان در مقطعی که مشاور بینالملل مقام معظم رهبری بودند در مصاحبهای در سال ۱۳۸۴ درباره تکرار خرابکاری در روابط ایران و کشورهای اروپایی خصوصا آلمان گفتند: «هر بار که روابط با کشورهای اروپایی به نتیجه میرسید، با یک خرابکاری روابط مختل میشد. در رابطه با آلمان ارتباط دو کشور به قدری نزدیک شده بود که هانس دیتریش گنشر، وزیر خارجه استثنایی آلمانها، برای اولینبار در مورد جنگ تحمیلی اعلام کرد که عراق متجاوز است. این مساله مانند بمب در دنیا صدا کرد. پس از پایان جنگ نیز رابطه ایران و آلمان رشد خیرهکنندهای داشت که با حادثه میکونوس متوقف شد. به نظر من کسانی که مخالف روابط متعادل و فعال ایران با اروپا بودند در پشت پرده این اقدامات قرار داشتند… با اتفاقات زنجیرهواری چون قتل بختیار و میکونوس و حادثه اتریش و بلژیک نتایج این تلاشها ضربه خورد… آنچه مسلم است، حوادثی چون قتل بختیار و میکونوس به مصلحت کشور نبود.»
اینها مواضع عالیترین مراجع سیاسی و امنیتی و قضایی کشور است. حالا در این راستا شما نباید تعجب کنید که دیپلماتهایی امثال بنده که در مورد توسعه روابط ایران و اروپا شبانهروز زحمت کشیدیم، هم از ضدانقلاب مثل منافقین و صهیونیستها و نئوکانهای امریکا فحش بخوریم و هم برخی در داخل به ما تهمت بزنند.
ظاهرا تیم قتلهای زنجیرهای قصد داشت خود شما را هم به قتل برساند؟
بله! آقای علی ربیعی، عضو کمیته ویژه پیگیریهای قتلهای زنجیرهای به من گفت که عوامل دستگیر شده قتلهای زنجیرهای اعتراف کردهاند که ماموریت داشتند شما را هم در آلمان به قتل برسانند و بنا داشتند طی عملیاتی چند ماه قبل از رای دادگاه میکونوس در ایام تعطیلات ژانویه ۱۹۹۶ یعنی حدود دیماه ۱۳۷۵ شما را در آلمان ترور کنند و به عنوان «شهید ملی» در ایران تشییع جنازه تاریخی برگزار شود و بدینترتیب رابطه ایران و آلمان قطع و حکم دادگاه میکونوس را بیاثر کنند. اما تیم عملیاتی موفق به پیدا کردن من نمیشوند؛ چون من در آن ایام که تعطیلات ژانویه بود بدون اطلاع کسی، به سفر حج عمره و زیارت عتبات مقدس در عراق رفته بودم.
منبع: روزنامه اعتماد
2 پاسخ
موسوی جان: شما حقت هست که نام یک دولتمرد، و کسی که پستهای مختلف دولتی ، در بالاترین سطح را داشته یدک بکشی و اکنون نیز خود را استاد دانشگاه ، در یکی از دانشگاه های آمریکا بدانی و ، به ادعاهای یک لات چاقو کش شپشو جواب بدهی، که ارزش او از نظر معنوی در نظام عرف باندازه یک دست کله پاچه در کله پزی نیست! او عهده دار اجرای یکی از سیاستهای اصیل جمهوری اسلامی بوده و کار شما ، کاری بوده که غربیها هم انجام می دهند، اما ترور کردن را نه! این کار ترور ، شور حسینی و انقلابیگری میخواهد که کسی بتواند اسلحه بدست بگیرد و چند نفر مخالف را بی هوا و بی دفاع ، به رگبار ببندد و نام اسلام را پر آوازه کند، او اینکار را کرده و پانزده سال هم حبس کشیده و اگر دنیا را در محضر به نامش بزنی باز حق مطلب را ادا نکرده ای ، او طلبکار است چون به اندازه کافی از او قدر دانی نشده، رفت و آمد اینهمه آدم به آلمان برای در بردن او از زیر بار مجازات که کافی نبوده، باید در ایران یک موج براه می افتاده و تظاهرات میلیونی مردم شکل می گرفته ، در سازمان ملل بمب کار می گذاشتند، هر چه فریدون فرخزاد در جهان وجود داشته باید ترور می شده اند و خلاصه اینکه خیلی کم کاری شده! می گویند دارابی در یکی از بهترین خیابانهای تهران ، یک نمایشگاه و فروشگاه اتومبیل برپا کرده ، وضعش از نظر مادی خوب است، اما از نظر روانی نه ! هر وقت شما را می بیند ، انگار شوهر ننه اش را دیده و بهم می ریزد، مواظب باش که ترور نشوی، اگر ایشان هیچ هنری نداشته باشد ، اینکار را خوب بلد است!
اینگونه حوادث که نمونه اش هم کم نیست و عمر آن برابر با عمر این نظام است ، مانند درختی است که همه برگ و بار آن از ریشه این درخت تغذیه و منشعب شده اند! ریشه ها خواستار چه هستند؟ غیر از این است که تلاش دارند غرب را ضد اسلام به مردم معرفی کنند و عامل هر جنایتی در جهان ، از جمله عقب ماندگی کشورهای اسلامی را نتیجه استعمار کلاسیک و جدید غرب بدانند و همه حرکتهای خشونت آمیز خود را بر اساس مبارزه دایم و شبانه روزی با غرب تعریف کنند و با تبلیغات دروغین ، بشارت پیشرفت در این سیاست و خبر ناتوانی و عجز غرب را در مقابل این حرکت جهاد گونه به اطلاع مردم خودش و جهان برساند و چون در عالم واقعیت دستاوردی وجود ندارد ، به سیاست مرور زمان و طولانی مدت رو آورده اند که در کنارش عملیات ایذایی انجام بدهند که شاید در آینده ای که معلوم نیست تا کی باشد ، با موعظه و نصیحت اگر شد که هیچ و اگر نشد با تو سری بخورد مردم بدهند تا همچنان در این راه باقی بمانند و اعتقاد داشته باشند که دارند در راه شرع و عمل به تکلیف شرعی قدم برمیدارند ، اگر شرع هم در مواقعی مخالف راه متخذه آنان باشد ، میتوانند بوسیله فقه پویا تغییراتی در شرع ایجاد کنند که اصلا اشکالی ندارد ، چون اختیار دار شرع هستند! گفتنی در این رابطه کار ده خط و بیست خط نوشتن نیست، مثنوی هفتاد من کاغذ لازم است تا شرح این قصه کند ، اما منظورم این است که برای طرح منطقی صورت مسأله و حل آن ، باید ابتدا صورت آن به شکل منطقی طرح شده و سپس راه حل آن مورد بحث قرار بگیرد، صحبت از خود سر یا اشتباهات این یا آن شخص بحثی انحرافی است برای گیج کردن لطمه خورده های این ماجرای احمقانه، یعنی جمهوری اسلامی ، بازیگران این صحنه هیچ یک سر خود کاری نمی کنند و فریب خورده و از این دست افسانه ها هم نیستند ، پیچیدگی از آنجا آغاز می شود که آتش به اختیار خوب تبیین نمی شود ، و به تشویق کردن های مستقیم و غیر مستقیم در لا بلای حرفها ی آغا عنایتی ندارند ، در زمانی که تروریست اصلی میکونوس لب به انتقاد از سفیر وقت ، در محل جنایت ، می گشاید ، دیگرانی که همسو با سیاست های آغا نیستند ، باید بدانند که ممکن است تاریخ مصرف موسوی تمام شده باشد ، اسلام آقایان که با کسی عهد اخوت نبسته! یک روز زنده او ، و در مقام سفیر ، گره ای از مشکلات باز میکرد ، و امروز شاید جنازه تیر باران شده اش مثمر ثمر باشد ، ما با اینچنین مسلمانان و انقلابیون و اسلامی مواجه هستیم که صد رحمت به مافیاهای ایتالیایی!
دیدگاهها بستهاند.