مقدمه
پوشش در تمامی جوامع متمدن، در طول تاریخ همواره وجود داشته است و مشاهدات انسان شناسی و تاریخی نشان میدهد که پوشش، از طبیعت و فطرت انسانی بشر نشات گرفته است و انسان حتی بدون وجود زور و قانون پوشش، به پوشاندن بخش عمده ای از بدن خود گرایش دارد. پوشش، واکنشی است به احساس غریزی شرم که در وجود انسان نهاده شده است. بهعلاوه، پوشش، حس امنیت، میل به زیبایی و اعتماد به نفس را در انسان برآورده میسازد و آرامش روانی ضروری برای حضور در جامعه را تامین میکند. اقوام ایرانی همچون ملل دیگر، در طول تاریخ، برای پوشش، با توجه به شرایط جغرافیایی و امکانات محیطی و باورهای دینی و سنتی خود، عرف خود را شکل دادند و این قوانین نانوشته نسل به نسل ادامه یافت و مورد تبعیت قرار گرفت. اما در ایران، مساله حجاب یعنی پوشاندن موی سر علاوه بر بدن، از زمان حکومت رضا شاه پهلوی، به یک بحران اجتماعی تبدیل شد. دستور برداشتن حجاب از سر زنان از سوی رضاشاه، در میان اقشار سنتی و مذهبی ایران ناراحتیهای زیادی را موجب شد و اعتراض بسیاری از روحانیون را برانگیخت.
کشف حجاب آثار معکوس و نامطلوب خود را سالها بعد در دوران مبارزه با حکومت محمدرضا شاه نشان داد و به سمبل مبارزه با حکومت بدل گشت. از همین سالها بود که حجاب، مفهوم ایدِئولوژیک یافت و جنبه سیاسی پیدا کرد. در دانشگاههای ایران تا پیش از سال ۱۳۵۰ دانشجوی محجبه دیده نمیشد اما پس از آن، فضا بهگونهاب متحول شد و مساله حجاب چنان نمادین گشت که هر کسی که به وضع موجود معترض بود حجاب بر سر میکرد (۱).
حجاب در جامعه ایرانی، پس از انقلاب اسلامی ۵۷، کارکرد جدیدی یافت و اگرچه سویه شرعی آن همچنان مورد تاکید حاکمیت بود اما اجباری ساختن آن و سرسختی حاکمیت در اجرای آن حتی با روش های قهرآمیز، آن را به نماد و ابزار قدرت تبدیل کرد.
حجاب اجباری و وضع مجازات برای نقضکنندگان، شکاف عمیق و تنش های بسیاری را در چهار دهه گذشته میان مردم و حاکمیت موجب شده است. پس از انقلاب، برخی زنان برای نشان دادن مخالفت خود با نظام سیاسی حاکم، روسری را عقب میزدند و تلاش میکردند فاصله فکری و سبک زندگی خود را با حاکمیت نشان دهند (۲). اکنون با نادیده گرفتن خواست و مطالبه عمومی مبنی بر لغو حجاب اجباری از سوی سیاستگذاران و اصرار آنها بر تداوم اجرای آن و وضع محدودیتهای تکمیلی از طریق آییننامهها و از آن سو، مقاومت رو به گسترش مردم علیه این ممنوعیت، به نظر میرسد این شکاف، عمیقتر شده و پیشبینی میشود با تشدید و تداوم سختگیرها، بهطور روزافزون گسترش یابد. این نوشتار، با معیار قرار دادن اصول کلی مکتب اخلاقی-حقوقیِ «فایدهگرایی»، فارغ از تفاوتهای میان نحلههای مختلف آن، قانون حجاب اجباری را مورد ارزیابی قرار داده است.
حجاب شرعی و انقلاب اسلامی ۵۷
حجاب اجباری، با پیروزی انقلاب اسلامی از همان ابتدا از سوی برخی جریانات انقلابیِ تندرو مطرح شد و مسالهای که پیش از آن و بهطور تاریخی و در سنت اسلامی، یک تکلیف شرعی و یا حکمی فقهی پنداشته میشد، پس از انقلاب با قدرت درآمیخت و به بخشی از ایدئولوژی نظام سیاسی حاکم تبدیل شد. اصرار بر حجاب اجباری اگرچه در سالهای نخست، در حد مجادلات کلامی و تبلیغاتی بود اما در نهایت، در سال ۱۳۶۲ در مجلس شورای اسلامی، با تصویب قانون مجازات اسلامی رسما قانونی و اجرایی شد. اما اعتراضات به حجاب اجباری از همان هفتههای اول پس از انقلاب آغاز شده بود. روز هشتم مارس برابر با هفدهم اسفند ۱۳۵۷ به مناسبت روز جهانی زن، شمار زیادی از زنان و کارمندان برخی ادارات و دانش آموزان برخی مدارس، در اعتراض به لغو قانون حمایت از خانواده و مطرح شدن حجاب برای زنان در محل کار، تجمعاتی را سازماندهی کردند و خواستار آزادی انتخاب پوشش و برابری زن و مرد شدند. این اعتراضات اگرچه از سوی گروههای سیاسی چندان مورد حمایت قرار نگرفت اما برای مدتی، اجرایی شدن حجاب اجباری را به تعویق انداخت. سرانجام با تحکیم نظام سیاسی و بیتوجهی و کمکاری گروههای سیاسی وقت، حکم فقهی و شرعی وجوب حجاب برای «مومنان»- که وجوب آن هم مورد اختلاف است- به حکم قانونی حجاب اجباری برای «همگان» تبدیل و به اجرا گذارده شد.
در دهه ۶۰، قانون حجاب اجباری، با تفسیر موسعِ تندروهای حاکم، بسیار سختگیرانه به اجرا گذاشته شد بهطوری که ماموران، زنان عدول کرده از پوشش مطلوب حاکمیت را در خیابان ها مورد برخوردهای تند قرار میدادند و در مدارس و ادارات، بانوان حتی گاهی بهخاطر رنگ روشن کفش و جوراب و مانتو و بیرون بودن مقدار کمی مو از زیر مقنعه، توبیخ میشدند. در این دوره، از سوی جامعه بهطور عام و از سوی بانوان بهطور خاص، چندان مقاومتی دیده نمیشد گرچه به نظر میرسید نارضایتی از نوع برخوردها وجود دارد. در دهه ۷۰، فضای جامعه تعدیل شد و میزان آگاهیها، حساسیتها و روحیه مطالبهگری، بهخصوص متاثر از جریان دوم خرداد و با به قدرت رسیدن اصلاحطلبان، افزایش یافت و از فشارهای سخت در خصوص پوشش بانوان کاسته شد. مساله حجاب اجباری، دغدغه اصلاحطلبان حاکم نبود و اگرچه فشارها در این خصوص کاهش یافته بود اما از سوی بانوان و جامعه مدنی نیز مقاومت جمعی منسجمی برای مطالبه حق پوشش اختیاری مشاهده نمیشد. از دهه ۸۰ و ۹۰، بهخصوص بعد از اوج گرفتن دوباره فشارها در قالب گشت های ارشاد، نارضایتیهای زنان، به یک مطالبه جدی و جمعی تبدیل شد. برخوردهای فرا قانونی و تند برخی از ماموران گشتهای ارشاد، خشم بانوان را بیش از پیش برانگیخت و لذا اعتراض مدنی زنان و برخی مردان را در خیابان در برابر ماموران به همراه داشت; واکنشی که در گذشته چندان سابقه نداشت. علاوه بر اعتراضات فردی، کارزارهایی در اعتراض به حجاب اجباری شکل گرفت که نارضایتیها را به یک کنش جمعی هماهنگ، بدل ساخت. این کنشهای جمعی اعتراضی از دهه ۹۰ افزایش یافت و اکنون به نظر میرسد اعتراض به حجاب اجباری، در حال تبدیل شدن به یک مطالبه جدی ملی است و مشارکت بسیاری از مردان از جمله برخی اندیشمندان و شخصیتهای دینی را نیز به همراه داشته است.
در ادامه، پس از مروری به مکتب فایدهگرایی، ارتباط آن با قانون و بهطور ویژه، قانون حجاب اجباری مورد بررسی قرار خواهد گرفت و پیامدهای این قانون با مدل فایده گرایی ارزیابی خواهد شد.
فایدهگرایی، رویکردی واقع گرایانه به قانون و مجازات
فایدهگرایی یکی از مهمترین نظریهها در فلسفه اخلاق است که کاربرد آن، به حقوق و سیاست هم گسترش یافته است. از این منظر، اعمالی اخلاقی هستند که بیشترین فایده و شادی و خوشبختی را به ارمغان آورند و نهادها نیز باید با این معیار شکل بگیرند. به عبارت دقیقتر، فایدهگرایی، آموزهای است که میگوید درستی یا نادرستی اعمال، بر مبنای خوبی یا بدی نتایجشان تعیین میشود (۳). فایدهگرایی، به لحاظ تفاوتهای جزیی که میان صاحبنظران بوده به دو نوع فایدهگرایی «عملمحور» و فایدهگرایی «قاعدهمحور» تقسیم میگردد. در این نوشتار، فایدهگرایی عملمحور، بر اساس مدل جرمی بنتام و جان استوارت میل، معیار ارزیابی قرار گرفته است. بر اساس نظریه فایدهگرایی عملمحور، درستی یا نادرستی هر عمل جزئی، مستقیما بر اساس نتایجاش ارزیابی میشود (۴). جرمی بنتام در کتاب مقدمهای بر اصول اخلاق و قانون، بیان داشت که اصل فایده بدین معناست که ارزش هر عمل، آن است که ببینیم به شادی، کامیابی و حال خوش انسانهای متاثر از آن عمل، یاری میرساند یا خیر(۵). جان استوارت میل، که حامی این نظریه بود تلاش کرد با حفظ اصول و ارکان این نظریه، خوانشی از آن ارائه دهد که تعارضی با فضیلتها و تعالی انسانی نداشته باشد (۶). فایدهگرایی به قانونگذاران و سیاستمداران چنین توصیه میکند که هدف کلان در ساختن زندگی فردی و اجتماعی، باید افزایش لذت و شادی و خوشبختی باشد (۷).
از نظر بنتام، آن یگانه اصل حاکمی که هم درستی رفتار آدمیان را میسنجد، هم جهت قوانین حکومتی را تعیین میکند و هم نهادهای حکومتی را موجه می سازد اصل فایده است (۸). وی بر این باور است که وظیفه قانونگذارانی که تحت نظارت مردم هستند نیز چیزی جز افزایش فایده نیست (۹). فایدهگرایی، کیفر و کیفرگذاری را به جهت آنکه مستلزم تحمیل رنج یا کاهش لذت است، طبیعتا امر مذمومی میداند اما در صورتی که وجود کیفر، خیر بیشتری به بار آورد و در مجموع، خیر ناشی از آن بر شرش غالب باشد و به «خیر عمومی» منجر شود امر مطلوب و منطقی ای خواهد بود (۱۰). از نظر فایدهگرایان، خیر عمومی دارای دو جنبه سلبی و ایجابی است. جنبه ایجابیِ خیر عمومی، همان تقویت خوشبختی انسانها است و جنبه سلبی آن، کاستن از رنج انسانها. لذا اعمال کیفر باید در نهایت احتیاط صورت گیرد تا علاوه بر شر ذاتی که دارد، شر اضافهای به بار نیاورد (۱۱). پس آنچه تا کنون دریافتیم این است که از منظر فایدهگرایی، ماهیت قانون عادلانه این است که موجب افزایش سعادت عمومی یا کاهش رنج عمومی گردد.
فایدهگرایان نخستین از جمله بنتام، از شاخص «بازدارنگی عام» و «بازدارندگی خاص» و برخی دیگر از فایدهگرایان از شاخص «بازپروری» برای ارزیابی کارامدیِ قانون (افزایش خوشبختی عمومی یا کاهش رنج عمومی) استفاده کردهاند (۱۲). بنتام هدف اولیه کیفر را ایجاد مانع در برابر تکرار یا وقوع جرم میدانست. از منظر بنتام، بازدارندگی عام زمانی ایجاد میشود که بزهکاران احتمالی، از تصور مجازاتشدن، از ارتکاب جرم خودداری کنند و بازدارندگی خاص زمانی محقق میگردد که شخص مرتکب، در اثر درد و رنج تحمیل شده توسط قانون، از تکرار جرم خودداری کند (۱۳). برخی دیگر از فایدهگرایان، روش بازپروری را مطرح ساختهاند که در آن، تلاش می شود با بهکرگیری تکنیکهایی، تمایلات و انگیزههای نقضکنندگان قانون، تغییر یابد بهطوری که مجرمین، نسبت به پیروی از قانون، دیدگاه مثبت پیدا کنند و مشتاقانه از نقض قانون درآینده خودداری نمایند (۱۴). روش مذکور، در شرایط آرمانیتر، از پیشگیری فراتر رفته و به دنبال اصلاح شخصیت مرتکبین است (۱۵). با توجه به دیدگاه فایدهگرایی نسبت به قانونگذاری و شاخصهای قانون کارامد، قانون حجاب اجباری و مجازات معین شده برای ناقضان آن، مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
فایدهگرایی و حجاب اجباری
قانون حجاب اجباری از سال ۱۳۶۲، رسما در ایران به اجرا گذاشته شد و در این چهل سال، پیامدهای بسیاری را به لحاظ اجتماعی، سیاسی و روانی داشته است که می تواند دادههای کافی برای ارزیابی این قانون در اختیار ما قرار دهد. با توجه به مدل فایدهگرایی، قانون خوب یا عادلانه، قانونی است که موجب افزایش شادی و خوشبختی عموم مردم باشد و یا از میزان رنج و ناراحتی عموم مردم کم کند. تجربه اجرای چهل سال قانون حجاب اجباری، حقایق حداقلیِ زیر را بدست میدهد:
۱. عدم تبعیت بخش گستردهای از بانوان از این قانون
۲. نافرمانیهای آگاهانه و عامدانهی اعتراضی شماری از زنان علیه این اجبار
۳. مخالفت بسیاری از زنان محجبه با حجاب اجباری
۴. مخالفت بسیاری از مردان با حجاب اجباری
۵. مخالفت برخی اسلام پژوهان با حجاب اجباری (۱۶).
این حقایق حداقلی، نشان میدهد که علیرغم چهل سال تبلیغات گسترده حاکمیت در خصوص حجاب و بهکارگیری قوای قهریه جهت اجرای این قانون در سطح جامعه، افکار عمومی جامعه در این زمینه نه تنها متقاعد نشده است بلکه حتی «بازدارندگی خاص» و «بازدارندگی عام» این قانون نیز تا حد بسیار زیادی کاهش یافته است. به عبارتی، نه تنها اذهان عموم جامعه مبنای نظریِ این اجبار را نپذیرفته است بلکه حتی با مشاهده قوای قهریه، آگاهی از مجازات تعیین شده برای ناقضان و حتی تجربه مجازات و برخوردهای فرا قانونی برخی ضابطان و شبهضابطان، ترس از برخورد انتظامی، تا حد بسیار زیادی از بین رفته است.
علاوه بر حقایق حداقلی فوق، چند حقیقت دیگر نیز وجود دارد که می تواند به ارزیابی مساله یاری رساند:
۱. به نظر میرسد ایران، در کنار طالبان افغانستان، تنها دول اسلامیای هستند که قوانین فراگیر برای حجاب اجباری دارند و اکثر قریب به اتفاق کشورهای اسلامی شناخته شده، چنین قوانین فراگیری ندارند یا همچون عربستان سعودی، آن را لغو کردهاند. تجربه اکثر قریب به اتفاق کشورهای اسلامی می تواند قرینهای باشد در اثبات این مساله که حجاب اجباری، سودمند نیست و یا اینکه ضرر آن از سود آن بسیار بیشتر است.
۲. حامیان حجاب اجباری باید بتوانند بطور عینی، علمی و مستند نشان دهند که اجرای این قانون در چهل سال گذشته، چه فایده عملی برای جامعه داشته است. به عنوان مثال، آیا موجب کاهش روابط جنسیِ خارج ازدواج شده است یا خیر. ایا موجب کاهش میزان خیانت در روابط زناشویی شده است یا خیر. آیا در قیاس با قبل انقلاب یا در قیاس با کشورهای اسلامی دیگر، میزان مزاحمت برای بانوان یا کاهش یافته است یا خیر. تا کنون هیچ پژوهش روشمند، قابل اعتماد و بیطرفانهای که بتواند چنین مدعاهایی را نشان دهد وجود نداشته است.
۳. حامیان حجاب اجباری باید بتوانند نشان دهند که حجاب اجباری دست کم برای نظام سیاسی حاکم، سودمند بوده و موجب تقویت اقتدار و مشروعیت نظام شده است حال آنکه چهار دهه معارضه و مخالفت رو به گسترش بسیاری از بانوان و حتی مردان با این قانون، عکس این مطلب را نشان میدهد و چنین مینماید که حجاب اجباری، به میدان جنگ میان مردم با نظام سیاسی بدل شده است و یک چنین جنگی، به اقتدار و مشروعیت یک نظام سیاسی لطمه خواهد زد. اگر سعادت هر نظام سیاسی را «برخورداری از مشروعیت و اقتدار» بدانیم، نزاع طولانی مدت مردم با حاکمیت بر سر این قانون و نافرمانی مستمر و مصرانه آنها، نشاندهنده این است که قانون حجاب اجباری، سود و فایده ای برای حاکمیت هم نداشته است.
در تکمیل حقایق فوق، گزارش مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی در تاریخ ۳/۵/۹۷ با موضوع عوامل موثر بر اجرایی شدن سیاستهای حجاب و راهکارهای پیش رو، دادههایی را بدست میدهد که ارزیابیهای این نوشتار را تایید مینماید. در این گزارش چنین آمده است:
” …بخشی از سیاست های اتخاذی در سالهای گذشته، با نوعی عدم توفیق روبرو بوده و مطابق با آمارهای موجود، بدپوشی در جامعه روند افزایشی داشته است… در حوزه رفتار، نتایج نشان میدهد که دامنه ۶۰ تا ۷۰ درصدی از زنان جامعه در گروه «بدحجاب با تعریف شرعی»، قرار دارند و از این میان، ۱۰ تا ۱۵ درصد، در وضعیت حاد یا بدحجاب هنجارشکن قرار دارند و تنها ۳۰ تا ۴۰ درصد از زنان، در گروه با حجابها قرار دارند… لذا نزدیک به ۷۰ درصد از زنان جامعه در قشر خاکستری قرار دارند که با تغییرات متغیرهای تاثیرگذار، احتمال جابجایی آنها به گروه های دیگر بهخصوص به گروه هنجارشکن بسیار زیاد است…” (۱۷)
در جای دیگری از گزارش، چنین نتیجهگیری شده است که از حیث «ارزشمندی»، میزان ارزشمندی حجاب، رو به افول بوده است و بر اساس برخی تحقیقات، این میزان به ۳۵ درصد کاهش یافته است (۱۸). در مورد مداخله دولت در موضوع حجاب با محوریت گشت ارشاد، نگرش مثبت افراد کاهش چشمگیری یافته است بهگونه ای که تنها ۳۵ تا ۴۵ درصد از مردم، موافق دخالت حکومت در امر حجاب با این روش ها هستند و از سوی دیگر، تعداد افرادی که حجاب را امری شخصی می دانند روند افزایشی یافته است (۱۹).
با توجه به مجموع نکات فوق، به نظر میرسد که قانون حجاب اجباری و مجازات تعیین شده برای نقضکنندگان و نیز مداخله حکومت در این موضوع از طریق گشت ارشاد و غیره، طبق مدل حقوقی فایدهگرایانه، نه تنها هیچ فایده و سودی برای عموم جامعه نداشته و افزایش شادی و خوشبختی را در جامعه موجب نشده و اصطلاحا «خیر عمومی» بدست نیامده است بلکه اثرات منفی همچون خشم، نارضایتی و نافرمانی از نظام سیاسی حاکم را در میان شهروندان افزایش داده است. بهعلاوه، با پذیرفتن «اقتدار و مشروعیت» به عنوان دو عامل مهم سعادت و موفقیت هر نظام سیاسی، این قانون از لحاظ تقویت مشروعیت نظام حاکم، اثر معکوس داشته است. لذا چنین قانونی، طبق این رویکرد، عادلانه نیست و نمی تواند سعادت جامعه را تامین نماید.
منابع
(۱). باقی، عمادالدین، ۱۳۹۶. بحثی در آیه ضرب و قیمومت. تهران: انتشارات سرایی، صص ۱۸۸-۱۸۹
(۲). همان، ص ۱۸۹
(۳). ادواردز، پل، ۱۳۹۲. دانشنامه فلسفه اخلاق. تهران: انتشارات سوفیا، ص ۲۶۱
(۴). همان، ص ۲۶۰
(۵). استوارت میل، جان، ۱۳۸۸. فایده گرایی. تهران: نشر نی، ص ۲۳
(۶). همان، ص ۲۳
(۷). همان، ص ۲۷
(۸). رستمی، هادی، ۱۳۹۹. حقوق کیفری و لیبرالیسم. تهران: نشر نگاه معاصر. ص ۹۸
(۹). همان، ص ۱۰۰
(۱۰). همان، ص ۱۰۱
(۱۱). همان، ص ۱۰۲
(۱۲). همان، ص ۱۰۳
(۱۳). همان، ص ۱۰۳
(۱۴). همان، ص ۱۰۴
(۱۵). همان، ص ۱۰۵
(۱۶). رجوع شود به وبسایت تحلیلی زیتون https://www.zeitoons.com/103652
(۱۷). رجوع شود به گزارش مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامیhttps://rc.majlis.ir
(۱۸). همان
(۱۹). همان
5 پاسخ
درود این بزرگوار(جناب شفاهی) هم چون بسیاری دیگر پس از نیافتن دستور شرعی به قانونی شدن حجاب به قانون چنگ زده اند.
این سخن را بارها شنیده اید ودر جرایدو رادیو تلوزیون هم بارها وبارها پخش شده است که {{اگر ولی مطلقه فقیه
دچار انحراف شد با اولین دستور اشتباهش ولایت از او ساقط میشود بنا براین هرگز نمیتوانددیکتاتور باشد}} از همان
لحظه بیان وعمل {{خدعه کردم خمینی }}وتنگ کردن آزادی های مردم به بهانه جنگ وغیرو ولایت ایشان باطل شد
ودیگر پیمان وقراری بین ایشان ومردم وجود نداشت.روزنامه های سال های ۵۶ تا۷۶ که باز تاب دهنده وعده های ایشان
ودر واقع بند بند موادی که باعث بیعت مردم با ایشان بودهنوز هم غیر قابل دسترسی حتا در دانشگاه ها می باشد. با
ابطال این بیعت تمامی مواردی که خمینی وخامنه ای مدیر آن بوده اند مانند نمایندگان مجلس وقوانین صادره باطل است.
واگر این رودر بایستی ایرانی نبود وعده ای بازاری وچال میدانی ووو بنا بر رسم پادشاهی خاکسار وچاکری نمی کردنددرهمان
سال ۵۸ مواردخیانت در بسیاری از مواد قرارداد بیعت مشهود شده و دلیلی بر باقی بودن ایشان در آن مسولیت نبود (همان که
در ایران آزادی هایی مانند فرانسه به وجود نیامد و بجای تدریس سوسیالیزم توسط بزرگان فکری توده وتدریس بهاییت توسط
اندیشمندان آن وووو اقدام به بستن دانشگاه ها واستحاله آن شدیکی از بزرگترین خدعه های خمینی بود وتا امروز هم همان
دینی که به قبظه شمشیر ها به ایران وتا اسپانیا رفت برقرار است .به هر روی مردمی ساده دل اعم از بی سوادش تا استاد تمام
های دانشگاهی هم این کلاه سرشان رفت .چرا که هیچ دلیلی برای دیکتاتور شدن انسانی که هشتاد سال در پی رضای الله
ومردم مخلوق الله بود وجود نداشت چرا که مشغول الذمه شدن آن هم ده ها میلیون نفر وبانی کشته شدن یک میلیون مسلمان
اغلب شیعه ایرانی عراقی وناقص شدن چندین برابر آن جوانا ن دوکشور واز بین رفتن هزارها میلیارد دلار مال گناهی است که
خود شخص شیطان را هم می ترساند.دیدیم که شد وحتا فلاسفه مسلمانی چون سروش را هم به صرافت تخریب علوم وبرپا
کردن علومی که عطر چنین اسلامی را داشته باشد وا داشت اگرچه اکنون ایشان بزرگی و شناعت این امر را فهمیده هنوز هم
رگه های شیدایی باعث میشود بجای متوهم ترین ومخرب ترین مسول مملکت از صفت عالم ترین {علم در اینجا به معنای فقه
واصول (لابد اصول خدعه وفریب مد نظر است) استفاده کرده وهرگز از جنایتش به علم وعالم پوزش نخواسته است .
علاج ودرمان همان ریختن دیوار رودر بایستی ونقد بیرحمانه است و این نقد از همان الله ومحمد ووو که بیشترین سهم را دارند
بایدباشد.مگر میشودآفریده بینهایت کهکشان ها فکر وذکرش رختخواب ونوبت هم بستری باشد وحتا آشپز شده هریسه ویاگرا
برای کسی که تفاوت سنی ۵۰ سال با همسر کودکش دارد بپزد وسرو کند تا هم بستری به همه زنان برسد وکسی محروم نشود.
درود یاران کسانی که عمرشان بیش از ۶۰ سال است بیاد دارند که مرشدی بود و بچه مرشدی هر چه که مرشد می گفت
(البته تکرار سخنان آموخته از دیگران)بچه مرشد وظیفه داشت ردیه ای بر آن بگوید وآنگاه که نمی توانست با کلماتی
چون آره ارواح بابات یا امثالهم جواب می داد.نمی دانم چرا هر موضوعی که اینجا مطرح میشودجناب همه چیز دانی با روایات
ویا آیه وسوره البته با درج آدرس در جهت تایید آن چنان گام های پی در پی برمی دارند که بعد از “با احترام فلانی ” جمله
زمان درج دیدگاه ها به پایان رسیده باشد.نتیجه آن که هیچ نوبتی هرگز به منتقد یا زبانم لال به مخالف نمی رسد .چرا تعداد
وکلمات نویسندگان دیدگاه محدود نمی شود!تا این شبهه بر طرف شود .{{دو دیدگاه ۵۰۰ کلمه ای}}
اما دو سوال ۱-چه نسبتی بین روایت های حجاب وتعدد زوجات عمومن جوان محمدپیر (در سن بیش از ۵۰ سالگی ایشان) مثل
همان حکایت عایشه وجود دارد.(هنوز هم شیعیان کامل بی گناهی عایشه را قبول ندارند).
دوم- در عربستان وآن آفتاب وباد وشن ووو مگر میشود انسان چه نر وچه ماده بدون پوشیدن سر در محیط آزاد نیم ساعت
دوام بیاورد؟چرا این دستور قانون ویا روایت را نیمی از مردمی که آن مشکلات را در محیط ندارند باید اجرا کنند .درست مثل
آن است که در جایی که هر روز باران می بارد قانون داشتن چتر تصویب شود وشامل کسانی که سالی چند روز باران می باردهم
بشود.
نویسنده با همان ادبیات مربوط به اصلاح طلبان با کمی رودربایستی کشف حجاب رضا شاه را باعث پر رو شدن زنان دانسته و در مورد اعتراض آنها به آپارتاید جنسی یکی از بدنام ترین نظام های سیاسی در منطقه بعد از داعش و قبل از طالبان و جمهوری عربی سوریه، احتمالا شرم ندارد که ابراهام لینکلن را نیز برای اعتراضات به تبعیض نژادی سرزنش کند.
سلام بزرگواران.حال که تجربه نمودید و با چشم ظاهر وباطن مشاهده کردید سخت ترین کار دنیا اندیشیدن است کو
از گاو نر ومرد کهن هم برنمی آید ونادر انسانهایی توان آن را دارند(حقیر هم حکمن از ناتوان ترین ها در این موردهستم)
بدون هیچ شرمی اعلام نماییدکه توان نشر اندیشه مخالف را ندارید.مطمین باشیدهیچ اشکالی در منولوگ گویی وجریان
یک طرفه سخن گفتن یا به عبارت ساده تر اعلام موضع کردن وجود ندارد .شاهد هم همین منابروعاظ که ۱۴ قرن است
سخت مشغول سخن وتکرار و تکرار هستند نمونه اش. میماند نام اندیشه که برگزیده اید میتوان به اندیشه گروه ما
یا مشابه اش تغییر داده شود.
با سلام
می فرماید:
[پیامبرا!]
داستان آن کس که هار شد را با مردم گفته ای آیا هیچ ؟
[بگو!
باشد که از آفات دین نیز با خبر گردند.]
آن که پیوسته پارس می کرد؛
به نام دین؛
به کام خود!
پیامبرا!
داستان آن کس که هار شد را با مردم گفته ای آیا هیچ ؟
بگو !
باشد که به آن بیندیشند.
می فرماید:
«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثۚ »
«فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (اعراف ۱۷۶)
صَدَقَ اللهُ العظیمُ
من نخست پیش از هر نکته می خواهم این را بگویم که نوشتۀ آقای شفاهی نمونۀ کاری است که در غرب یک فارغ التحصیل دانشگاهی در رشتۀ علوم انسانی به سفارش مراجع قانونی چون پارلمان یا وزارت کشور می کند. زمینه اش این است که در غرب اگر چنانچه شما قانونگذار یا مجری قانون باشید بایست پیش از اقدام به کار قانونی تان پاسخ ۴ پرسش را روشن کنید:
۱/ قانونی که تصویب می کنم آیا مغایر با قانون اساسی این جامعه است یا نیست؟
۲/ قانونی که تصویب می کنم را چگونه باید اجرا کرد؟
۳/ اجرای قانونی که تصویب می کنم خرجش چقدر است؟
۴/ اجرای قانونی که تصویب می کنم چه نفعی به حال جامعه دارد؟
و اما؛
من این جا در نوشته ام بر اساس دو تئوری دینی به این می پردازم که :
۱- زمینۀ پیدایش آیات حجاب در قرآن چیست؟
۲- آیات حجاب آیا از اجزای دین در معنای فرا مکان و فرا زمان است یا نیست؟
تئوری اول: مراد از دین اسلام هرگز دیندار کردن کسانی نبوده که بی دین بوده اند؛ مراد عاقل کردن کسانی بوده که دیندار اما بی عقل بوده اند.
تئوری دوم: اعتبار قرآن به آیاتی است که آن را فرا زمان و فرا مکان می کند.
گفتار در بارۀ تئوری اول
ادیان الهی به روایت قرآن در همۀ اعصار بَهر آن پدیدار گشته اند که مردم دیندار و خدا باور را عاقل کنند و آنان را از سیاهچال دینی که داشته اند و به آن خویمند بوده اند به این دلیل بیرون آرند که دینشان عاقلانه نبوده است. در اثبات این معنا گفتنی است که واژۀ “بی دین” در تورات و انجیل و قرآن نیامده است. افزون بر این ؛
۱- قرآن که کتاب رهنمود به راهی است که «هِىَ أَقْوَمُ» است مردم شبه جزیره عرب را نه به خدا و بلکه به فرو نهادن خداانگاشته فرا خوانده است. می گوید: هر خدا انگاشته که «مِن دُون اللّه» دارید را فرو نهید.
۲- ابراهیم به روایت قرآن به نزد پدرش و بزرگان قومش شد و به آنان گفت: «اُف بر شما با این دینی که دارید؛ شما مگر عقل ندارید؟» [«أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ ۖ أَفَلَا تَعْقِلُونَ؟» (انبیاء ۶۷)]
۳- قرآن می گوید: «بنیانگذار دین اسلام ابراهیم است. اوست که این دین را اسلام نام نهاده است.» (حج ۷۸)
پس عقل بر این اساس شناسۀ آغازین و فرا زمان و فرا مکان دین اسلام به روایت قرآن است. سنجۀ «affirmation» و «Negation» در دستگاه نظری قرآن و نیز سنجۀ «تصدیق و تکذیب» نزد فرد مسلمانِ خدا باورِ باورمند به روز داوری است.
گفتار در بارۀ تئوری دوم
اگر چنانچه بگوییم که اسلام دینی است که در تقابل با شرایط زیست و زندگانی مردم بدوی در شبه جزیره عرب و در تقابل با ابوجهل در وجود آمده آنگاه (۱) بایست «صلاه و سلام» را به ابوجهل بگوییم که اگر نبود اسلام در وجود نمی آمد. (۲) بایست ذهنیتی در ذهنمان ایجاد کنیم که هر جا را به ما شبه جزیرۀ عرب و هر کس را به ما ابوجهل بنمایاند؛ تا آن که بتوانیم اسلامیت مان را هر آینه در تقابل با این دو پدیدار که ذهنی اند در ذهنمان اثبات کنیم و اگر چنین کنیم معنی اش این است که ما به لحاظ روحی و روانی بیماریم. پس شرط آن که اسلام را دین ناظر بر واقعیت زندگی مان بدانیم آن است که دین را عبارت از آموزه ای بدانیم کنیم که فرا زمان و فرا مکان است.
زمینۀ پیدایش آیات حجاب در قرآن
از آنجا که جامعۀ پیشاپوشاکِ بدوی در شبه جزیره دارای شباهت زیاد با جامعه ای است که ابن فضلان در هزار و صد سال پیش آنجا را دیده و شرحش را در کتابش آورده فرازی از نوشته او را و آنگاه نوشتۀ ابن بطوطه را در این باره این جا می آورم تا ذهنمان نخست با شرایط زیستی در جامعۀ پیشاپوشاک آشنا گردد:
ابن فضلان می نویسد: «این مردم زندگی صحرایی دارند. زندگی شان سخت است. «دین مین» ندارند. [آخوند و] ارباب اما دارند. شستشو نمی دانند که چیست. زن ها عریانند. یادم است روزی کنار مرد و زنی نشستم. ناگاه زن دستش را بُرد و شرمگاهش را خاراند. جا خوردم. تُندی گفتم “استغفرالله”. مردی که آن جا نشسته بود و همسرش بود قاه قاه خندید. ( ص ۶۹ و ۷۰)
ابن بطوطه هفتصد سال پیش در سفرنامه اش می نویسد: این جا در “جزایر مالادیو” [مجمع الجزایر جنوب غربی هند] که اهالی اش مسلمانند من یک سال و نیم ماندم. (ج۲؛ ص ۲۲۲) زنان [مسلمان این جا] در مالادیو از ناف به پایین را با لنگ می پوشانند. باقی بدن آنان عریان است. موی سرشان را نیز نمی پوشانند. آنان به همین وضع در کوی و برزن و بازار می گردند. من که آنجا قاضی بودم هر چه کوشیدم نتوانستم تغییری در رفتار آنان ایجاد کنم. (ج۲؛ ص ۲۲۶) و می نویسد: «من در مالی که مرکز قلمرو سیاهان [امپراتوری مالی] است به سال ۷۵۳ هجری هفت ماه و اندی ماندم. با همه دیدار و معاشرت داشتم. این جا رسوم پسندیده و ناپسند آنان را می نویسم: از پسندیده های آنان این که میانشان ظلم و ستم بسیار کم است. دزدی نیست. مردمش نمازخوان [متعصب] اند. نماز را به جماعت می خوانند. فرزندانشان را اگر نماز نخواند تنبیه می کنند. آنان را مجبور می کنند که قرآن را حفظ کنند. (ج۲؛ ص ۳۵۸) بدترین رسم ناپسندی که دارند این است که دختران جوان، کنیزکان و خدمۀ زن در میانشان لختِ لخت – و بی هیچ تنپوشی – در کوی و برزن می گردند. من خودم [بارها] دختران سلطان [امپراتور] را لخت و عریان در میان سایر دختران دیده ام. (ج۲؛ ص ۳۵۹)
جامعۀ روزگار پیامبر در شبه جزیره عرب به درجاتی جامعۀ پیشاپوشاک بود. بخارایی می نویسد: گفته اند کم کسی بیش از یک تنپوش داشت. (صحیح بخاری؛ فارسی؛ ج ۱؛ حدیث ۳۵۲ ص ۱۸۷) و (صحیح بخاری؛ فارسی؛ ج۱ ؛ حدیث ۳۵۸ ص ۱۸۹) و (صحیح بخاری؛ فارسی؛ ج۱ ؛ حدیث ۳۶۲ ص ۱۹۱) و (صحیح بخاری؛ فارسی؛ ج۱ ؛ حدیث ۳۶۷ ص ۱۹۳) و (صحیح بخاری؛ فارسی؛ ج۱ ؛ حدیث ۳۷۰ ص ۱۹۴) و (صحیح بخاری؛ فارسی؛ ج۱ ؛ حدیث ۴۴۲ ص ۲۲۸)
می نویسد: گفته اند چون لُنگ و پوشش نمازگزاران کوتاه بود [و به هنگام رکوع و سجود دم و دستگاهشان پیدا بود] به زنان گفته شد تا مردان سر از سجده برنداشته اند و راست ننشسته اند سر از سجده برندارند. (صحیح بخاری؛ فارسی؛ ج۱؛ حدیث ۸۱۴ ص ۳۸۹) جای دیگر می نویسد: سهل بن سعد گفته که در میان ما کسانی بودند که چون با پیامبر نماز می گزاردند دستشان به لُنگشان بود تا شرمگاهشان پیدا ناید. به زنان گفته می شد که سرهاشان را از سجده هنگامی بردارند که مردها فراز آمده و بنشسته اند. (صحیح بخاری؛ ف؛ ج۲؛ حدیث ۱۲۱۵ ص ۶۱)
در چنین جامعه ای سخن از “حجاب” تا پیش از واقعۀ “تهمت زنا به عایشه” به میان نبود تا آن که در پی این رویداد کار ابلاغ رسالت پیامبر تحت الشعاع قرار گرفت و آنگاه آیاتی که در سورۀ نور آمده و آن را آیات حجاب خوانده اند نازل شد. واقدی در کتاب المغازی خود در این باره می نویسد: گفته اند که «پیامبر دو تن از زنان خود را در سفرهای جنگی اش همراه خود می برد.» (المغازی فارسی ص ۳۱۸) «زنان وی در کجاوه می نشستند.» (المغازی ف ص ۳۱۸) گفته اند که عایشه در بازگشت از غزوۀ مُرَیسیع از کجاوه بیرون شده بود و کاروان بی خبر از این رویداد به راه خود رفته بود و او را این چنین بر جای گذارده بود. (المغازی ف ص ۳۱۸) نبودش را کاروانیان فردای آن روز دانستند. صفوان بن معطل سُلمی را پیامبر از برای یافتن او فرستاد که وی پس از طی مسافتی نیم روزه او را یافت و با خود به کاروان باز رساند. این رویداد سبب اشاعۀ تهمت زنا نسبت به عایشه شد. (المغازی ف ص ۳۱۹) عایشه گفته که دیگر از من جز گریه و زاری کار دیگری بر نیامد. (المغازی ف ص ۳۱۹) و پیامبر با من گفت باشد که در این باره وحی بر من نازل شود. تو اگر چنانچه مرتکب گناه شده ای توانی که از خدا خواستار آمرزش گردی. (المغازی ف ص ۳۲۲) از ابوبکر نقل است که گفت من از اسلامیت مان در شگفتم. من در زندگی ام هرگز در روزگار پیش از اسلام با چنین تهمت شکننده ای روبرو نبوده ام. (المغازی ف ص ۳۲۳) عایشه گفته تا به گاهی که در این باره وحی آمد پدر و مادرم از شدت غم واندوه نزدیک بود دق کنند. آیه ۱۱ سورۀ نور که نازل شد پیامبر بیامد و این به ما گفت. پدر و مادرم سخت شادمان گشتند. مادرم مرا گفت که برخیزم و از برای سپاسگزاری به نزد پیامبر شوم. گفتم: من سپاسگزار خدایم؛ نه او! (المغازی ف ص ۳۲۴) این را طبری نیز در کتاب خود آورده است. می نویسد از عایشه نقل است که گفته چون پیامبر خبر بی گناهی مرا با من گفت گفتم «خدا را سپاس؛ که این آیه از برای نکوهش دیگران نیز است. (طبری ج ۳ ف ص ۲۰۸)
عایشه گفته که در آن یک ماهی که – تا نزول آیات وحی – بر ما گذشت من گریستم و پدر و مادرم از شدت اندوه نزدیک به مرگ بودند. آیه آمد که «آنانی که چنین تهمتی را متوجه خانوادۀ پیامبر کرده اند نیز از شمایند! [همچون شما مدعی دین و ایمان و مدعی پیروی از پیامبرند!] این را اکنون به سان آموزه ای که عبرت انگیز است به فال نیک بگیرید. [«إن الذین جاؤ بالافک عُصبَهٌ منکم. لا تحسبوهُ شرّاً لکُم بل هو خیرٌ لکم.» [از خود بپرسید که] چرا خودتان را جای متهمین نگذاشتید و نگفتید که این شدنی نیست! نیک پنداری تان کجا رفت؟ [«لَّوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَٰذَا إِفْکٌ مُّبِینٌ»]
واقدی می نویسد: من این آیه را همخوان با حکایت میان ابوایوب و همسرش یا اُبیّ بن کعب و همسرش می دانم که زن نظر به ماجرای اتهام عایشه از مرد پرسید: تو چه می گویی؟ گفت در بارۀ چی؟ گفت: اتهامی که به عایشه می زنند؟ گفت: والله دروغ است و پرسید: تو این کار را می کنی؟ زن گفت نه، هرگز! گفت: خدا را که عایشه از تو عفیف تر است. و زن گفت: حقا که چنین است.» (المغازی ف ص ۳۲۵)
داستان اتهام زنا به همسر پیامبر را ابن هشام به نقل از ابن اسحاق در کتاب خود آورده است. می نویسد: عایشه گفته که پیامبر در سفرهای جنگی اش یکی از زنانش را به حکم قرعه با خود می برد و در غزوۀ بنی مصطلق قرعه به نام من افتاد و مرا آنگاه نشسته در هودج همراه لشکر بردند. (انصاری ؛ ج ۳ ص ۱۱۹) در بازگشت به مدینه من از آنچه که اکنون مردم در بارۀ من گفتگو می کردند هیچ خبر نداشتم ولی برایم محسوس بود که پیامبر از من دوری می کند. چندی هم نگذشت که مریض شدم و مادرم به نزدم آمد و از من پرستاری کرد. پیامبر هم که یک دو بار به خانه ام آمد حال مرا از مادرم پرسید. می گفت: «کیف تیکم» [حال دخترتان چطور است؟] و بیش از این چیزی نمی گفت. (انصاری؛ ج ۳ ص ۱۲۱) بعد هم مادرم مرا به خانه خود بُرد و بیست و چند روز این گونه بر ما گذشت تا آن که یکی از روزها کسی مرا از آنچه که در مکه دربارۀ من بر سر زبان ها بود با خبر کرد و من بغضم گرفت و به گریه افتادم و دیگر گریه امانم نداد. یکی از روزها هم شنیدم که پیامبر به مسجد شد و به سخن ایستاد و با مردم گفت: «ایها الناس! ما بال رجالاً یوذوننی فی اهلی و یقولون علیهم غیر الحق. والله علمتُ منهم إلّا خیراً. و یقولون ذلک لرجلٍ والله ما علمت منه إلّا خیراً و …» [ای مردم! این کسان که اقدام به انتشار چنین سخنان آزار دهنده ای در بارۀ خانوادۀ من می کنند چه شان است؟ به خدا قسم که من از خانواده ام جز خیر و خوبی ندیده ام. از مردی هم که این اتهام را متوجه او کرده اند جز خیر و خوبی ندیده ام…» (انصاری؛ ج ۳ ص ۱۲۳) طبری می نویسد که به نقل از عایشه گفته اند که پیامبر باری از او خواست تا اگر چنانچه مرتکب ناروا شده توبه کند. عایشه گفته که من بدین هنگام دیگر نای اشک ریختن هم نداشتم. پدر و مادرم هم نشسته بودند و حرفی برای گفتن نداشتند. گفتم از چه توبه کنم؟ شما پی آنید که اقرار به کار ناکرده را از زبان من بشنوید و من نیز می دانم که قبول بی گناهی ام برایتان سخت دشوار است. آنگاه خواستم بگویم که من بسان یعقوب صبر می کنم که این اسم یادم نیامد و گفتم: من به سان پدر یوسف صبر می کنم و از خدا یاری می جویم. و عایشه در ادامه گفته است که من اکنون سرافرازم که آیاتی از قرآن در بارۀ من است و مردم آن را در مساجد می خوانند [و به مفاد آن می اندیشند.] (طبری؛ ف؛ ج ۳ ص ۲۰۸)
آیا حجاب از ضروریات دین است؟
من در این باره به این بسنده می کنم که بگویم: در آیۀ ۱۲ سورۀ ممتحنه که در خطاب به پیامبر است شرایط بیعت با زنان آمده است و پیامبر به همین ترتیب با زنان در مدینه بیعت می کرد. در این آیه هیچ از حجاب سخن به میان نیامده است.
واقدی می نویسد: گفته اند هند دختر عُتبه [که جسد حمزه عموی پیامبر را درید و قلبش را بیرون کشید] پس از فتح مکه ناشناس به نزد پیامبر شد. سر و رویش را با روبنده پوشانده بود. چون به نزد پیامبر آمد روبند خود را برداشت و با او بیعت کرد. (المغازی؛ فارسی ص ۶۵۰) در ادامه می نویسد: هند در این باره گفته که [سخت می ترسیدم و در نگرانی به سر می بردم. ولی] خواب دیده بودم که محکوم به ایستادن دایمی در سوزِ آفتابم. جایی در جمعی در نزدیکی خنکای سایه ایستاده بودم و گام از گام نمی توانستم برداشت. پیامبر سوی ما آمد و من انگار به سایه درآمدم. (المغازی فارسی ص ۶۶۴) [«لقد کنت أری فی النّوم أنی فی الشمس أبداً قائمه. والظلُّ مِنّی قریبٌ لا أقدر علیه. فلمّا دنا رسول الله (ص) منِّا رأیت کأنّی دخلت الظلَّ.» ( المغازی عربی ص ۸۶۹)
بخارایی می نویسد: گفته اند شرایط بیعت پیامبر با زنان و مردان یکی بود. چنان که گفته اند می گفت: «شما را به بیعت می خوانم که خدا را یکی بدانید. دزدی را و زنا را نابکار بدانید. فرزندان خود را – به سبب غم نان – مکشید. از انتساب تهمتی که آبروی کسی را خدشه دار کند – و هر گونه تهمت – خودداری کنید. در ارتکاب به معروف جوانب دینی را لحاظ کنید. این ها موضوع بیعت من است. هر که بدان وفادار بماند «فَاَجرُهُ عَلَی اللهِ.» برخی کارها عواقبش دنیوی است و آدمی را آسیب می رساند. اما آنچه در این میان نهان می ماند [البته] واگذار به خداست. بخواهد عقوبت می کند؛ بخواهد از آن در می گذرد.» (صحیح بخاری ؛ فارسی؛ ج۴؛ حدیث ۳۸۹۲ ص ۳۶۱) «بَایِعُونِی عَلَى أَنْ لاَ تُشْرِکُوا بِاللَّهِ شَیْئًا، وَلاَ تَسْرِقُوا، وَلاَ تَزْنُوا، وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ ، وَلاَ تَأْتُوا بِبُهْتَانٍ تَفْتَرُونَهُ بَیْنَ أَیْدِیکُمْ وَأَرْجُلِکُمْ، وَلاَ تَعْصُوا فِی مَعْرُوفٍ، فَمَنْ وَفَى مِنْکُمْ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئًا فَعُوقِبَ فِی الدُّنْیَا فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَهُ، وَمَنْ أَصَابَ مِنْ ذَلِکَ شَیْئًا ثُمَّ سَتَرَهُ اللَّهُ فَهُوَ إِلَى اللَّهِ، إِنْ شَاءَ عَفَا عَنْهُ وَإِنْ شَاءَ عَاقَبَهُ . فَبَایَعْنَاهُ عَلَى ذَلِکَ. » (صحیح بخاری ؛ ف؛ ج۴؛ حدیث ۳۸۹۲ ص ۳۶۱)
و (صحیح بخاری؛ فارسی؛ ج ۵؛ حدیث ۴۸۹۴ ص ۴۹۱) و (صحیح بخاری؛ فارسی؛ ج ۵؛ حدیث ۴۸۹۵ ص ۴۹۱)
طبرسی در شرح خود در بارۀ گزارۀ « وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ » که در این آیه آمده می گوید: گفته اند که پیامبر در بیعت خود با زنان از آنان می خواست که در مجالس نوحه خوانی شرکت مکنند. پیراهنشان را چاک مدهند. مویشان را نَکَنند. رویشان را با زدن سیلی زخمی مکنند و بر سر قبر کشته ها گریه و زاری مکنند. می نویسد: «النهی عن النوح و تمزیق الثیاب و جز الشعر و شق الجیب و خمش الوجه و الدعاء بالویل عن المقاتلین» [مجمع البیان فی تفسیر القرآن – الشیخ طبرسی – جلد ۹ ص ۴۱۴]
حرف پایانی
قرآن می گوید:
آدم و حوا چون آن خطا کردند عریانی شان پیدا آمد.
به شتاب کوشیدند تا شرمگاهشان را بپوشانند.
به آنان گفتیم:
پوشاک این جاست – [خروار خروار!]
چشم و گوش خود را خوب باز کنید!
سخن از لباس –
لباس تقواست!» (اعراف ۲۶)
«یَا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَیْکُمْ لِبَاسًا یُوَارِی سَوْآتِکُمْ وَرِیشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْرٌ ۚ ذَٰلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»
صَدَقَ اللّهُ العَظیم»
منابع
۱/ “سفرنامه ابن فضلان” [احمد بن فضلان] – ترجمۀ ابوالفضل طباطبائی – انتشارات شرق ۲۵۳۵ – [چاپ اول: بنیاد فرهنگ ایران؛ ۱۳۴۵]
۲/ سفرنامه ابن بطوطه – ج ۲ – ترجمۀ دکتر محمد علی موحد – چاپ ششم پاییز ۱۳۷۶ -چاپ سپهر نقش
۳/ المغازی – تألیف واقدی – ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی – مر کز نشر دانشگاهی – چاپ سوم ۱۳۸۹
۴/ ترجمۀ سیرۀ ابن هشام [سیرت محمد رسول الله] جلد سوم – از خندق تا وفات – برگردان: مسعود انصاری – انتشارات مولی ۱۳۹۲
۵/ تاریخ طبری – تاریخ الرُسل والملوک – تألیف طبری – ج سوم – ترجمۀ ابوالقاسم پاینده
با احترام
داود بهرنگ
دیدگاهها بستهاند.