نوشتهی اخیر دکتر سروش دربارهی دکتر کدیور [۱] دل را میشکند. موضوع اصلی تفاوت مواضع دو اندیشمند است که به تعاملات نامطلوبی انجامید. کاش چنین نمیشد. حتی اگر هم دو اندیشمند نسبت به هم کملطفی کنند، آرزو بر این است که داوریهای علاقمندان دو طرف به دور از کملطفیهای مقدر باشد.
تصورم از دکتر سروش مانند کسی است که خطر میکند و بر نوک قله با موضوعهای نو کشتی میگیرد. از موارد پرمناقشه در این ماجرا است:
۱- سروش در بحثهای علمی و فلسفی خود اظهار میکند که نمیتوان وجود خدا را اثبات کرد، ولی به احتمال بسیار خدا هست. بگذریم از این که بحثهای عرفانیاش، بهویژه در شروح مثنوی معنوی، پر از خدا است که با آن وجود احتمالیخوانده، نمیخواند.
۲- وی قرآن را دچار تناقضات عدیده میداند و با مدل رویای نبوی میکوشد، راهی برای توجیه ایرادات مورد نظر خود بیابد. علاوه بر این، دخالتها در متن قرآن را دور نمیداند. برای نمونه وقتی از سورهی مریم یاد میکند، از ناهمخوانی بخشی از متن با ساختار آهنگین کل سوره میگوید و امکان ورود متون جدید پس از دهها و سدهها در قرآن را مطرح میکند. البته برخی بررسیها و پژوهشهای قرآنی سروش- مانند پاسخ به ایراد مریم به مثابه خواهر هارون- نشان از تلاش وی برای حل مشکل دارد.
۳- سروش “اسلام” را همان “اسلام تاریخی” میداند. موضوعی که در نظر بسیاری از اندیشهورزان دینی بسیار پرمناقشه است.
از مواضع سروش میتوان دریافت که وی اسلام را یک موضوع “متغیر” و حتی “متحول” میداند؛ از نظر وی چیستی اسلام سیال است و در گذار زمینه و زمانه بر اثرگسترهی پژوهشها و پیدایی شناختهای نو، پدیدار میشود. تأکید سروش بر “نامینالیسم” به عنوان یک ابرقاعده (meta-rule) و “نفی پذیرش چیستی” در پژوهش موضوعها، در پژوهشهای اسلام نیزنمود مییابد.
با وجود این پیشگفتهها، سروش عاشق و شیفتهی محمد است و برای معشوق خود قصیده میسراید و در جای جای گفتار خود، از اسلام و مسلمانی میگوید؛ بر شناساندن اسلام مولانا جلال الدین، غزالی و اقبال همت میگمارد. این همه نشان از علاقمندی وی به اسلام و مسلمانی است.
دکتر کدیور در سه مورد یادشده، تفاوت نظر بنیادین با دکتر سروش دارد. این تفاوت به صورت یک دغدغهی عمده ظاهر شدهاست. کدیور میگوید[۲]، وقتی بنیانهای اسلام که خدا، پیامبر و قرآن است، دچار تردید شود، مرز “اسلام” از “نااسلام” کدام است. کسی احتمال نبودن خدا و مخدوش بودن قرآن را بدهد و خود را مسلمان بداند، “اسلام” وی به چه معناست؟ از اظهارات کدیور برمیآید که چیستی متغیر، متحول و سیال برای اسلام را برنمیتابد. از نظر وی این سیالیت موجب مخدوش شدن مرز اسلام است، در نتیجه نمیتوان “اسلام” از “نااسلام” بازشناخت. وی میگوید که تغییر در “مرزها” یا “بنیانها”ی اسلام، نوعی “دگرگونی دین” است، نه “نواندیشی دینی”.
آنچه بین کدیور و سروش میگذرد، مناقشه بین “تغییر” و “ثبات” یک “موضوع” است. این صرفا به اسلام برنمیگردد، بلکه نوعی از رویکر برای شناخت “موضوع” به طور کلی است. هنگامی که “تغییرپذیری” مرزها یا بنیانهای موضوع، به “اسلام” به عنوان “موضوع معین مربوط می شود، بحث حساس میشود. زیرا “کدام اسلام؟” موضوعیت ویژه می یابد.
لازم است یادآوری شود که این موضوع فقط برای دین مطرح نیست. وقتی “مشخصهها”ی یک “موضوع” “تغییر معتنابه” کند- به عبارت دیگر، موضوع “تغییر پارامتریک” کند- “ثبات” موضوع دستخوش “تغییر” میشود؛ در نتیجه، “موضوع پیشین” به “موضوعی پسین” – که “موضوعی دیگر” است- بدل میشود. در اینصورت منطقی و معمول است که پرسیده شود: “کدام موضوع؟” مورد بحث است، پیشین یا پسین؟ موضوع “پسین” کماکان چه مشخصههایی از موضوع “پیشین” دارد؟ آیا میتوان محتوای دگرگون شدهی “موضوع پسین” را با همان نام “موضوع پیشین” خواند؟ وقتی این تبدیلات با “ارزش” پیوند می خورد، مناقشه بر سر این پرسشها اهمیت ویژه مییابد.
برای نمونه، همهی این پرسشها در مباحث “خلاقیت و نوآوری”، به ویژه در “ثبت اختراع” مطرح است. کسی اختراعی را “تعریف” و ثبت می کند. دیگری تغییراتی در مشخصههای آن اختراع میدهد. برخی پرسشهای بنیادین مطرح میشود. برای نمونه، چه میزان تغییر در مشخصههتی اختراع پیشین موجب تغییر در چیستی آن اختراع میشود ؟ آیا “اختراع پیشنهادی” همان “اختراع پیشین” است؟ آیا اختراع جدید، مجاز است که عنوان همان اختراع قدیم را داشته باشد؟ در اینجا بحث “کدام موضوع” به صورت “کدام اختراع” مطرح میشود.
مناقشات سروش و کدیور بر سر “کدام اسلام؟” است. آیا باور به وجود خدا، پیامبری و قرآن از مشخصههای اسلام است یا نیست؟ این پرسش بسیاری از مخاطبان از سروش است که توسط کدیور به سبک سیاق خاص خودش مطرح شده است. چرا سروش باید پاسخ بگوید؟ سروش در این زمینه با قبول و اعمال رویکر “تغییرپذیری” گسترده در اسلام، طرحی نو در انداخته است. انتظار میرود که وی در جایگاه مبدع بحث، به این پرسش سه موضوعی بنیادین، پاسخ روشن دهد. بی پاسخ ماندن این پرسشها و ابهامات ذهنی ناشی از آن، امروز جدلهای پرتنش میآورد و توان و زمان بسیار تلف میکند. تجربهی شش دههی پیشین جامعهی ما، نشان داد که جدالهای در تاریکی ماندهی امروز، به ستیزهای خونین فردا منجر میشود.
متآسفانه نشانههای شوم مصیبتهای فردا در «انگزنی» و «تحقیر» در نوشتههای متبادل امروز، دیده میشود. انتظار میرود که به خاطر آرامش امروز و رفع مخاطرات فردا از این روش تخفیف و تحقیر دوری شود. با پاسخگویی کوتاه و کناری، بدون پرداختن به موضوعهای اصلی، نمیتوان نطفهی نقار را برکند و عقدههای فروخفته را گشود. پرسشهای بنیادی، پاسخهای بنیادین میطلبد. با پیشینههای هر دو پژوهشگر، نه انگ تکفیر به دکتر سروش میچسبد و نه قشری بودن و تکفیرگری به دکتر کدیور.
توضیح زیتون: جهت اطلاع خوانندگان متن کامل نوشتههای مورد اشاره در پانوشتها میآید.
[۱] متن نوشتهی مذکور که در قالب پرسش و پاسخ با یکی از مخاطبان دکتر سروش در کانال تلگرامی ایشان آمده، به این شرح است:
با سلام
جناب دکتر سروش سوالی داشتم در مورد اختلاف نظر در بین روشنفکران و نواندیشان دینی که متاسفانه اخیرا وجه ناخوشایند و نگران کنندهای بخود گرفته که مایه دلسردی من و سایر علاقهمندان به این نحله فکری دینی رافراهم میکند.روشنتر بگویم : آقای کدیوردر چند مورد شما و آقای مجتهد شبستری و خانم وسمقی را به انحراف و خروج از اسلام و دین متهم کردهاند که همانا تکفیر شماهاست.در غرب قرنهاست سنت تکفیرگری را ترک گفتهاند و لذا این شیوه ناخوشایند بسیار زشت تلقی میشود و لکه سیاهی در کارنامه شخص تکفیرگر خواهد بود. در هرحال میخواستم نظر جنابعالی را درین مورد جویا شوم.
با تشکر ، شریفه سادات
پاسخ عبدالکریم سروش:
سرکار خانم معینیان . با سلام
بلی من روحانی نامبرده را میشناسم و باید بگویم که این امر واقعا اسفانگیزست و بدعت مذمومیست که در عالم روشنفکری و نواندیشی دینی سابقه ندارد.گویا بازهم باید شاهد بلند کردن چماق تکفیر و تهمت ” خروج از اسلام و انحلال اسلام و آوردن دین تازه” باشیم ، بجای نقد علمی منصفانه و محققانه. من خود در گذشته به نقدهای علمی پاسخهای علمی دادهام اما چه باید گفت درباره یک روحانی که هنوز الفبای نواندیشی دینی را درک نکرده و همچون بعضی از هم کسوتان و پیشکسوتان حوزوی -سنتی خود همچنان بر وجود “اسلام واقعی و ثابت” اصرار میورزد و خود را متولی آن میپندارد و بدیگران طعن خروج از دایره اسلام میزند؟
با چنین کسی که تکفیرگرانه باب نقد علمی را بروی خود و دیگری میبندد چه باید گفت؟ همین نحوه مواجهه تکفیری با مرحوم نصر حامد ابوزید و صدور حکم رسمی ارتداد از جانب علمای قشری موجب غوغای عنیفی شد که رسوایی آن عالم و آدم فراگرفت وحاصل آن تشنیع و تکفیر چیزی نبود جز رفعت نام آن مرحوم و بدنامی و خواری ابدی آن قشریان و شنعت زنان. آن مرحوم هم کتاب دردمندانهای نوشت تحت عنوان التفکیر فی زمن التکفیر. شایسته است دانشمندان مشفق و صالح و دین شناس اینگونه روحانیان قشری را ارشاد کنند و به آنان بنمایند که هنر در مسلمان کردن کافران است نه کافر کردن مسلمانان .
والسلام علی من اتبع الهدی
———————————————————-—-
[۲] اشاره به یک کلیپ ۵ دقیقه و ۲۶ ثانیه ای برگرفته از این سخنرانی: طیفهای جدید اسلامی در ایران معاصر: تندروها، نوسنتیها و تجدیدنظرطلبان دینی (۸ اسفند ۱۴۰۰، مدت: یک ساعت و ۵۲ دقیقه، به علاوه یک ساعت پرسش و پاسخ) که ویدئوی کامل، فایل صوتی و متن کتبی آن در دو فرمت در وبسایت دکتر کدیور به این آدرس در دسترس است.
متن کلیپ مذکور در ادامه میآید:
بالاخره اگر وحی به مثابه امر فرابشری از عالم غیب، قرآن به مثابه کلام الله مجید، تبعیت محمد (ص) از وحی و نه برعکس، وثاقت تاریخی قرآن، رحمانی بودن اسلام و قرآن و پیامبر (ص)، و ممنوعیت کامل استفاده از زور در مقوله ایمان و دین از بنیادها و ضروریات اسلام نباشد پس بنیادها و اساس اسلام چیست؟ اینکه وحی الهی امر بشری معرفی شود، یا قرآن به کلام محمد (ص) یا رؤیای او یا نوشته ای که حتی تالیفش به محمد بن عبدالله (ص) هم قابل انتساب نیست (چه برسد به خدای محمد) تعبیر گردد، یا محمد (ص) رهبری اقتدارطلب معرفی شود که با زور شمشیر مردم را مسلمان می کرد، اگر اینها تجدیدنظر در بنیادها یا اساس اسلام نباشد پس بنیاد یا اساس اسلام چیست؟! مگر اینکه ادعا شود که اسلام اصلا بنیاد و اساس ندارد. با همه اینها عنوان تجدیدنظر طلبی را با ادعای حداقلی تجدیدنظر در بنیادها و اساس اسلام مطرح می کنم که استدلال آن بسیار آسان است:
مقدمه اول. باور به قرآن به عنوان کلام الله از بنیادهای اسلام است.
مقدمه دوم. نفی این باور و تغییر آن به کلام بشری تجدیدنظر در بنیادهای اسلام است.
مقدمه سوم. تجدیدنظر در بنیادهای اسلام ارائه دینی متفاوت با اسلام است. البته جواب مسلمانان تجدیدنظرطلب قاعدتا این است: ما اموری را که در آن تجدیدنظر کرده ایم را از بنیادهای اسلام نمی دانیم. در این صورت نزاع به این برمی گرددکه آیا اساسا اسلام بنیادی دارد یا نه؟ اگر دارد چیست؟ و اگر ندارد که هیچ وعلی الاسلام السلام! مومی است در دست روشنفکران محترم که هرگونه می پسندند به آن شکل می دهند.
دیگر دعاوی مسلمانان تجدیدنظرطلب هم بر همین منوال قابل تبیین است. اینکه اینها تجدید نظر در بنیادهای اسلام است و یقینا از جنس «اصلاح معرفت دینی» یا اجتهاد ساختاری نیست، و چیزی از مقوله تجدید نظر در اصول اسلام یا «تجدید نظر در اسلام» است امر پوشیده ای نیست. تردیدی نیست که این تجدید نظرها به حداقل تجدید نظر در نبوت می انجامد، شواهد تجدید نظر در توحید و معاد نیز مفقود نیست. به تصریح یکی از اساتید محترم این طیف در سال ۱۳۸۵ از ایمان سنتی آنچه برایم باقی مانده است دو امر بیشتر نیست: توحید و عدالت. این سخنی کاملا صادقانه است. البته توحید آن هم از جنس توحید ادیان ابراهیمی یعنی باور به خدای متشخص نیست، بلکه از جنس دعاوی متصوفه از سنخ وحدت وجود است. عدالت هم که امری ماقبل دینی و فرامذهبی است. نمایندگان اصلی مسلمانان تجدیدنظرطلب در ایران معاصر عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و محمدعلی امیرمعزی هستند. صدیقه وسمقی هم در مراتب بعدی به همین طیف متعلق است.
5 پاسخ
اگر میزان دقت را در دسته بندی های مسلمانان بیشتر وبیشتر کنیم به فردی که از محمد سوال می کند (طبق روایات)
فلان موضوع نظر(شما) شخص پیامبر است یا دستور الله را بایداز دیگرانی که برایشان این سوال مطرح نبوده جدا کرد
وهمفکران وی را گروهی /دسته ای /طیفی که به حق به محمد پرستان(محمدین نامی است که غربی ها به مسلمانان
داده اند).بنا براین یا باید از دسته بندی به طور کامل صرف نظر کردیا شروعش را به همانروز اعلام اسلام برد.
به هر روی باید درک کرد که با اکروبات بازی و تغییر معنا ومقصود از متن (تفسیر)گرد آوری شده توسط کسی که هیچ شیعه ای
به امانت دار بودنش اطمینانی ندارند نه بشر امروزه وتحصیل کرده ونه آیندگان نه تنها ایمانی واعتقادی پیدا نمی کنند بل که
در حد شوخی ومزاح ذکر می کنند (فرود الله برتخت نشسته با هشت فرشته که ابری هم مانع برنزه شدن ایشان است )یا
ظهور جبرییل هشتاد متری در غار حرایی که ارتفاعش به یک متر نمی رسد ویا شق القمری که مراجع چشم براه بودند آپولو
یازده اثباتش کند ووووو حتا از جوک هم بی مزه تر وبی پایه ترند.
به هر حال یاباید به امید همان محاسبه داغی جهنم توسط مهندس بازرگان ودروغ ها وخود فریبی هایی تحت نام تفسیر
یا اسمان به ریسمان بافتن های مطهری ها باشند یا بپذیرند ان چه را عقل خدا داده می پذیرد.
منشاء اختلاف همان جمله آقای کدیور است که “تبعیت محمد از وحی یا تبعیت وحی از محمد” ؟
ولی پاسخ میتواند شامل هردو باشد ، یعنی وحی تنزیلی بی کلام، بی مکان و بی زمان از وجهه خدایی آن است. ولی وجود جسمانی حضرت محمد خود واسطه نزول وحی است که به آن وجهه کلامی، مکانی و زمانی میدهد. پس در آیات قرآن ما شاهد ترکیب و نه اختلاط وجهه الهی با ظرفیتهای بشری محمد هستیم و برای تمام زمانها آن معرفت پنهان توسط اولوالالباب در انطباق با علم روز و تحولات جوامع قابل استنباط أست. این پیام های پنهان ، ایمان به خالق یگانه و بقای نفس پس از مرگ جسمانی و تاثیر اعمال دنیوی بر کیفیت آن بقا ، صرف اوقاتی برای ادراک درونی وجود و تقویت قوای روحی و دریافت های وحیانی ، رفتار اخلاقی بر مبنای عرف جوامع ، نیکی به نزدیکان و انسانها و حیوانات و طبیعت، تلاش برای شناخت خلقت و تفکر در مظاهر آن و بسیاری موارد دیگر را میتوان در پس ظاهر آیات وحی به فراست دریافت.
با سلام
من بر این باورم که اشکالات پیش آمده به سبب آن است که:
۱- ما کفر و ایمان در قرآن را ناظر به خدا و پیامبر خدا می دانیم؛ حال آن که کفر و ایمان در قرآن ناظر به آیات وحی است. [در روزگار محمدبن عبدالله (ص) فرد خدا ناباور در خاور میانه نبوده است.]
۲- کفر یعنی رد راستی و درستی آیات وحی چنان که هست و مندرج در قرآن است. [حرف آقای کدیور این است که آقای سروش خود را در گفتار خود ملزم به پذیرش راستی و درستی آیات وحی چنان که هست و مندرج در قرآن است نمی داند.]
۳- حرف آقای سروش در کُل این است که پیام را پیامبر است که پیام می کند. حرف آقای کدیور این است که پیامبر را پیام است که پیامبر می کند.
۴- آقای کدیور البته دین و دینداری را اجباری نمی داند. این است که کفر نزد ایشان جنبۀ فقیهانه ندارد.
من این جا بر اساس سورۀ بقره و آل عمران شرح می دهم که چگونه کفر و ایمان در قرآن ناظر به آیات وحی است [و ناظر به خدا نیست و هرگز ناظر به پیامبر خدا نیست. [پیام در روایت قرآن نکتۀ کانونی است و ] پیامبر را پیام است که پیامبر می کند!]
۱- در سرآغاز سورۀ بقره که سورۀ بلند آغازین قرآن است گفته می شود:
«… هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ – ألَّذِینَ … یُؤْمِنُونَ بِمَا اُنزِلَ إلیک وَمَا اُنزِلَ مِن قَبْلِکَ» (بقره ۲ تا ۴)
نمی گوید «یُؤمِنُونِ بِکَ وَ بِأقوَالِکِ و أقوال موسی و عیسی» می گوید: «یُؤْمِنُونَ بِمَا اُنزِلَ إلیک وَمَا اُنزِلَ مِن قَبْلِکَ»] که معنی دیگرش «بِمَا أَنزَلَ اللَّه» است.
۲- «کَفَرُوا» در عبارت «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ» (بقره ۶) به معنی کَفَرُوا «بِمَا اُنزِلَ إلَیک» است.
۳- «لَا یُؤمِنُونَ» در عبارت «إِنَّ الَّذِینَ … لَا یُؤْمِنُونَ» (بقره ۶) به معنی لَا یُؤمِنُونَ «بِمَا اُنزِلَ إلَیک» است.
۴- «آمَنُوا» در عبارت «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ آمَنُوا کَمَا آمَنَ النَّاسُ … »(بقره ۱۳) به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۵- «آمَنُوا» در عبارت «وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا …» (بقره ۱۴) به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۶- “کافِرینَ” در عبارت «أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ» به معنی کافر «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۷- «آمَنُوا » در گزارۀ «وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا» (بقره ۳۵) به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۸- «آمَنُوا » در عبارت «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ» (بقره ۲۶) به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۹- «کَفَرُوا» در عبارت «وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا …» (بقره ۲۶) به معنی کَفَرُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است. و توجه شود که گزارۀ «مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ» را «الَّذِینَ کَفَرُوا» یا به عبارتی دیندارانِ خدا باوری می گویند که “بِمَا اُنزِلَ إلَیک» کافرند.
۱۰- “هُدًی” و “هُدَایَ” در گزارۀ «فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ» (بقره ۳۸) معطوف به «مَا أَنزَلَ اللَّه» است. این نکته در آیۀ ۹۷ و ۱۲۰ و ۱۸۵ سورۀ بقره نیز تکرار شده است. در آیۀ ۱۲۰ گفته می شود: «وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى»(بقره ۱۲۰) در آیۀ ۱۸۵ گفته می شود: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَیِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ» (بقره ۱۸۵)
۱۱- در ادامه گفته می شود: «وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (بقره ۳۹)
۱۲- در خطاب به بنی اسرائیل گفته می شود: «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ … آمَنُوا بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُمْ وَلَا تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ» (بقره ۴۰ و ۴۱) کافر این جا به معنی فرد دیندارِ خدا باورِ کافر «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۱۳- در ادامه گفته می شود: به موسی کتاب دادیم تا مگر هدایت گردید. «وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» (بقره ۳۵) نمی گوید: موسی را فرستادیم تا هدایت گردید. در قرآن هم هرگز گفته نمی شود: محمد را فرستادیم تا هدایت گردید! [«لَیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ» در این باره است. (بقره ۲۷۲)]
۱۴- در بارۀ بنی اسرائیل گفته می شود: «جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ … کَفَرُوا بِهِ» (بقره ۸۹) کافر این جا به معنی فرد دیندارِ خدا باور کافر به «مَا اُنزِلَ إلیک» است.
و در ادامه گفته می شود:
۱۵- «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ یَکْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْیًا» (بقره ۹۰)
۱۶- به پیامبر گفته می شود: همانا آنچه جبرئیل به قلبت می رساند «هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ» است. (بقره ۹۷)
و در قرآن در هیچ موردی گفته نمی شود که شخص موسی یا عیسی و یا محمد «هُدًى وَ بُشْرَى لِلنَّاس یا لِلْمُؤْمِنِینَ» است.
۱۷- «کَفَرُوا» در عبارت «مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ وَلَا الْمُشْرِکِینَ» (بقره ۱۰۵) به معنی کَفَرُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است. توجه شود که آیه از کافرینی سخن به میان می آورد که أَهْلِ کِتَابِند. یا سخن از کسانی به میان می آورد که اگرچه دیندار و خدا باورند ولی کافر «بِمَا اُنزِلَ إلیک» اند.
۱۸- در خطاب به پیروان محمد گفته می شود: «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (بقره ۱۳۶) یعنی پیامبر را به پیامبری گمارده اند تا به مردم «قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ» و آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک وَمَا اُنزِلَ مِن قَبْلِکَ» بگوید.
و در سورۀ آل عمران به فرد دین باور مُوَحدِ گفته می شود: «قُلْ آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ عَلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ عَلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَى وَعِیسَى وَالنَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» (آل عمران ۸۴)
۲۰- «آمَنُوا » در عبارت «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» (بقره ۲۷۷) به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۲۱- «آمَنُوا » در عبارت «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ … إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (بقره ۲۷۸) نیز به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
و در پایان گفته می شود:
«آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ ۚ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ»
(بقره ۲۸۵ و ۲۸۶)
۲۲- و “کَافِرینَ” در عبارت «فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ» (بقره ۲۸۶) و (آل عمران ۱۴۷) به معنی کَافِرِینَ «بِمَا أَنزَلَ اللَّه» است.
۲۳- در سرآغاز سورۀ آل عمران سخن از «کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ» به میان است. (آل عمران ۲ تا ۴)
۲۴- «کَفَرُوا» در ادامه در عبارت «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا» (آل عمران ۱۰) و (آل عمران ۱۱۶) به معنی کَفَرُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۲۵- «کَفَرُوا» در عبارت «قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ» (آل عمران ۱۲) به معنی کَفَرُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۲۶- گزارۀ «فِی سَبِیلِ اللَّهِ» در عبارت «قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَهٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَهٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» (آل عمران ۱۳) معطوف به «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۲۷- کافر در گزارۀ «وَأُخْرَى کَافِرَهٌ» (آل عمران ۱۳) به معنی کافر «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۲۸- آمَنَّا در گزارۀ «الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا» (آل عمران ۱۶) به معنی آمَنَّا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۲۹- در ادامه بار دیگر سخن از «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ» به میان است. (آل عمران ۱۹)
۳۰- أَسْلَمْتُ در گزارۀ «فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ» (آل عمران ۲۰) معطوف به گزارۀ «بِمَا أَنزَلَ اللَّه» است.
۳۱- تَوَلَّوْا در گزارۀ «وَإِنْ تَوَلَّوْا» (آل عمران ۲۰) معطوف به گزارۀ «بِمَا أَنزَلَ اللَّه» است. در ادامه گفته می شود: «
فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلَاغُ» (آل عمران ۲۰) “بلاغ” البته که ناظر «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است. و سپس بار دیگر سخن از «الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ» به میان است. [الّذینَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ» (آل عمران ۲۱)
۳۲- و گفته می شود: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» (آل عمران ۳۱)
در سورۀ اعراف در شرح معنای « فَاتَّبِعُونِی»گفته می شود:
«قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا … فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ» (اعراف ۱۵۸)
سپس گفته می شود: «قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ» (آل عمران ۳۲)
۳۳- رسول در گزارۀ «أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ» به معنی «نَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ» است. (اعراف ۱۵۸) و (آل عمران ۱۳۲)
۳۴- کافرین در گزارۀ «فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ» (آل عمران ۳۲) به معنی کَافِرِینَ «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۳۵- کافر در گزارۀ «مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا» و کافر در گزارۀ «فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا»(آل عمران ۵۵) به معنی کافر «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است. شرح معکوس این معنا در آیۀ ۵۳ نیز آمده است. (آل عمران ۵۳)
۳۶- گزارۀ کسانی که تو را متابعت کردند در گزارۀ «وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوکَ» (آل عمران ۵۵) همخوان و هم ارز با عبارت «رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ» است. (آل عمران ۵۳)
۳۶- کفروا در گزارۀ «فَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَأُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا» (آل عمران ۵۹) به معنی کفروا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۳۷- آمَنُوا در گزارۀ «وَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» (آل عمران ۵۷) به معنی آمَنُوا «بِمَا أَنزَلَ اللَّه» است.
و در ادامه گفته می شود: «ذَلِکَ نَتْلُوهُ عَلَیْکَ مِنَ الْآیَاتِ وَالذِّکْرِ الْحَکِیمِ» (آل عمران ۵۸)
۳۸- تَوَلَّوْا در گزارۀ «فَإِنْ تَوَلَّوْا» (آل عمران ۶۳) معطوف به گزارۀ «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۳۹ – آمَنُوا در گزارۀ «وَالَّذِینَ آمَنُوا» (آل عمران ۶۸) به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ» است.
۴۰- مؤمِنینَ در گزارۀ «وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» (آل عمران ۶۸) به معنی مؤمِنینَ «بِمَا اُنزِلَ إلیک وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ» است.
۴۱- در ادامه گفته می شود: «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ؟» (آل عمران ۷۰)
۴۲- آمَنُوا در گزارۀ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» (آل عمران ۱۰۲) به معنی آمَنُوا «بِمَا أَنزَلَ اللّه» است.
۴۳- گزارۀ “حَبل اللّه” در عبارت «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا» (آل عمران ۱۰۳) معطوف به «بِمَا أَنزَلَ اللّه» است.
و در ادامه گفته می شود: «وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ» (آل عمران ۱۰۴ و ۱۰۵) این آیه ناظر به «بِمَا أَنزَلَ اللّه» است.
۴۴- آمَنُوا در گزارۀ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَأْکُلُوا الرِّبَا» (آل عمران ۱۳۰) به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۴۵- کافرین در گزارۀ «وَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ» (آل عمران ۱۳۱) به معنی کافرین «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۴۶- عبارت «هَذَا بَیَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَهٌ لِلْمُتَّقِینَ» (آل عمران ۱۳۸) معطوف به «بِمَا أَنزَلَ اللّه» است.
۴۷- مؤمِنِینَ در عبارت «وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (آل عمران ۱۳۹) به معنی مؤمِنِینَ «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۴۸- آمَنُوا در عبارت «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ … وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا » (آل عمران ۱۴۰) به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۴۹- آمَنُوا در عبارت «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا» (آل عمران ۱۴۹) به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۵۰- آمَنُوا در عبارت «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ کَفَرُوا» (آل عمران ۱۵۶) به معنی آمَنُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۵۱- مُؤمِنِینَ در عبارت «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ …» (آل عمران ۱۶۴) به معنی مُؤمِنِینَ «بِمَا أَنزَلَ اللَّه» است.
۵۲- مُؤمِنِینَ در گزارۀ «وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (آل عمران ۱۷۵) به معنی مُؤمِنِینَ «بِمَا أَنزَلَ اللَّه» است.
۵۳- کفر در گزارۀ «وَلَا یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ» (آل عمران ۱۷۶) به معنی کفر «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۵۴- کفر در گزارۀ «إِنَّ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْکُفْرَ بِالْإِیمَانِ» (آل عمران ۱۷۷) به معنی کفر «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۵۵- کفر در گزارۀ «وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا» (آل عمران ۱۷۸) به معنی کفروا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۵۶- مُؤمِنِینَ در گزارۀ «مَا کَانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَیْهِ» به معنی مُؤمِنِینَ «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
۵۷- «آمَنُوا برُسُلِهِ» در گزارۀ «آمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ» به معنی «آمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ» است.
۵۸- کَفَرُوا در گزارۀ «لَا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلَادِ» (آل عمران ۱۹۶) به معنی کَفَرُوا «بِمَا اُنزِلَ إلیک» است.
با احترام
داود بهرنگ
فکر نمی کنم اینجا تکفیر اصلا معنا داشته باشد. در اندیشه آقای کدیور ندیدم که ایشان و اصولا هر روشنفکردینی دیگری اعتقاد اشخاص را به کفر استناد دهند. کفر بدکاری عملی است و اعتقاد هر کس به خودش مربوط است ..
شما اعتقاد دارید و تحقیق و تدبر تان به این مطلب رسیده است که قران به دست اشخاص مختلف و صد سال بعد از محمد نامی جمع آوری شده .. چه ربطی به اعتقاد به متن قران دارد که خودش بارها و بارها گفته است این وحی از جانب پروردگار است و محمد فقط تذکر دهنده است ووو آقای کدیور میگوید آنچه شما میگویید محترم ولی این چیزی نیست که در خود این متن مقدس آمده است. یا قبول دارید این متن راست گفته و ان را تصدیق میکنید یا قبول دارید این متن چاخان کرده که میشوید در جرگه ملیاردها انسان دیگر. عقیده شما محترم .. ولی از دو حال خارج نیست یا تصدیق کننده متن هستید یا نیستید .. شتر سواری دولا دولا نمی شود.
اقای رمضانی نکته را نگرفته است بحث دو اسلام یا دو برداشت از اسلام نیست. بلکه سخن کدیور اینست که حرفهای شبستری و سروش اصلا اسلام نیست و دینی متفاوت است و این را به صراحت تمام میگوید و همین است که متاسفانه شدیدا بوی تکفیر میدهد.
دیدگاهها بستهاند.