نوشتهی اخیر دکتر سروش دربارهی دکتر کدیور [۱] دل را میشکند. موضوع اصلی تفاوت مواضع دو اندیشمند است که به تعاملات نامطلوبی انجامید. کاش چنین نمیشد. حتی اگر هم دو اندیشمند نسبت به هم کملطفی کنند، آرزو بر این است که داوریهای علاقمندان دو طرف به دور از کملطفیهای مقدر باشد.
تصورم از دکتر سروش مانند کسی است که خطر میکند و بر نوک قله با موضوعهای نو کشتی میگیرد. از موارد پرمناقشه در این ماجرا است:
۱- سروش در بحثهای علمی و فلسفی خود اظهار میکند که نمیتوان وجود خدا را اثبات کرد، ولی به احتمال بسیار خدا هست. بگذریم از این که بحثهای عرفانیاش، بهویژه در شروح مثنوی معنوی، پر از خدا است که با آن وجود احتمالیخوانده، نمیخواند.
۲- وی قرآن را دچار تناقضات عدیده میداند و با مدل رویای نبوی میکوشد، راهی برای توجیه ایرادات مورد نظر خود بیابد. علاوه بر این، دخالتها در متن قرآن را دور نمیداند. برای نمونه وقتی از سورهی مریم یاد میکند، از ناهمخوانی بخشی از متن با ساختار آهنگین کل سوره میگوید و امکان ورود متون جدید پس از دهها و سدهها در قرآن را مطرح میکند. البته برخی بررسیها و پژوهشهای قرآنی سروش- مانند پاسخ به ایراد مریم به مثابه خواهر هارون- نشان از تلاش وی برای حل مشکل دارد.
۳- سروش “اسلام” را همان “اسلام تاریخی” میداند. موضوعی که در نظر بسیاری از اندیشهورزان دینی بسیار پرمناقشه است.
از مواضع سروش میتوان دریافت که وی اسلام را یک موضوع “متغیر” و حتی “متحول” میداند؛ از نظر وی چیستی اسلام سیال است و در گذار زمینه و زمانه بر اثرگسترهی پژوهشها و پیدایی شناختهای نو، پدیدار میشود. تأکید سروش بر “نامینالیسم” به عنوان یک ابرقاعده (meta-rule) و “نفی پذیرش چیستی” در پژوهش موضوعها، در پژوهشهای اسلام نیزنمود مییابد.
با وجود این پیشگفتهها، سروش عاشق و شیفتهی محمد است و برای معشوق خود قصیده میسراید و در جای جای گفتار خود، از اسلام و مسلمانی میگوید؛ بر شناساندن اسلام مولانا جلال الدین، غزالی و اقبال همت میگمارد. این همه نشان از علاقمندی وی به اسلام و مسلمانی است.
دکتر کدیور در سه مورد یادشده، تفاوت نظر بنیادین با دکتر سروش دارد. این تفاوت به صورت یک دغدغهی عمده ظاهر شدهاست. کدیور میگوید[۲]، وقتی بنیانهای اسلام که خدا، پیامبر و قرآن است، دچار تردید شود، مرز “اسلام” از “نااسلام” کدام است. کسی احتمال نبودن خدا و مخدوش بودن قرآن را بدهد و خود را مسلمان بداند، “اسلام” وی به چه معناست؟ از اظهارات کدیور برمیآید که چیستی متغیر، متحول و سیال برای اسلام را برنمیتابد. از نظر وی این سیالیت موجب مخدوش شدن مرز اسلام است، در نتیجه نمیتوان “اسلام” از “نااسلام” بازشناخت. وی میگوید که تغییر در “مرزها” یا “بنیانها”ی اسلام، نوعی “دگرگونی دین” است، نه “نواندیشی دینی”.
آنچه بین کدیور و سروش میگذرد، مناقشه بین “تغییر” و “ثبات” یک “موضوع” است. این صرفا به اسلام برنمیگردد، بلکه نوعی از رویکر برای شناخت “موضوع” به طور کلی است. هنگامی که “تغییرپذیری” مرزها یا بنیانهای موضوع، به “اسلام” به عنوان “موضوع معین مربوط می شود، بحث حساس میشود. زیرا “کدام اسلام؟” موضوعیت ویژه می یابد.
لازم است یادآوری شود که این موضوع فقط برای دین مطرح نیست. وقتی “مشخصهها”ی یک “موضوع” “تغییر معتنابه” کند- به عبارت دیگر، موضوع “تغییر پارامتریک” کند- “ثبات” موضوع دستخوش “تغییر” میشود؛ در نتیجه، “موضوع پیشین” به “موضوعی پسین” – که “موضوعی دیگر” است- بدل میشود. در اینصورت منطقی و معمول است که پرسیده شود: “کدام موضوع؟” مورد بحث است، پیشین یا پسین؟ موضوع “پسین” کماکان چه مشخصههایی از موضوع “پیشین” دارد؟ آیا میتوان محتوای دگرگون شدهی “موضوع پسین” را با همان نام “موضوع پیشین” خواند؟ وقتی این تبدیلات با “ارزش” پیوند می خورد، مناقشه بر سر این پرسشها اهمیت ویژه مییابد.
برای نمونه، همهی این پرسشها در مباحث “خلاقیت و نوآوری”، به ویژه در “ثبت اختراع” مطرح است. کسی اختراعی را “تعریف” و ثبت می کند. دیگری تغییراتی در مشخصههای آن اختراع میدهد. برخی پرسشهای بنیادین مطرح میشود. برای نمونه، چه میزان تغییر در مشخصههتی اختراع پیشین موجب تغییر در چیستی آن اختراع میشود ؟ آیا “اختراع پیشنهادی” همان “اختراع پیشین” است؟ آیا اختراع جدید، مجاز است که عنوان همان اختراع قدیم را داشته باشد؟ در اینجا بحث “کدام موضوع” به صورت “کدام اختراع” مطرح میشود.
مناقشات سروش و کدیور بر سر “کدام اسلام؟” است. آیا باور به وجود خدا، پیامبری و قرآن از مشخصههای اسلام است یا نیست؟ این پرسش بسیاری از مخاطبان از سروش است که توسط کدیور به سبک سیاق خاص خودش مطرح شده است. چرا سروش باید پاسخ بگوید؟ سروش در این زمینه با قبول و اعمال رویکر “تغییرپذیری” گسترده در اسلام، طرحی نو در انداخته است. انتظار میرود که وی در جایگاه مبدع بحث، به این پرسش سه موضوعی بنیادین، پاسخ روشن دهد. بی پاسخ ماندن این پرسشها و ابهامات ذهنی ناشی از آن، امروز جدلهای پرتنش میآورد و توان و زمان بسیار تلف میکند. تجربهی شش دههی پیشین جامعهی ما، نشان داد که جدالهای در تاریکی ماندهی امروز، به ستیزهای خونین فردا منجر میشود.
متآسفانه نشانههای شوم مصیبتهای فردا در «انگزنی» و «تحقیر» در نوشتههای متبادل امروز، دیده میشود. انتظار میرود که به خاطر آرامش امروز و رفع مخاطرات فردا از این روش تخفیف و تحقیر دوری شود. با پاسخگویی کوتاه و کناری، بدون پرداختن به موضوعهای اصلی، نمیتوان نطفهی نقار را برکند و عقدههای فروخفته را گشود. پرسشهای بنیادی، پاسخهای بنیادین میطلبد. با پیشینههای هر دو پژوهشگر، نه انگ تکفیر به دکتر سروش میچسبد و نه قشری بودن و تکفیرگری به دکتر کدیور.
توضیح زیتون: جهت اطلاع خوانندگان متن کامل نوشتههای مورد اشاره در پانوشتها میآید.
[۱] متن نوشتهی مذکور که در قالب پرسش و پاسخ با یکی از مخاطبان دکتر سروش در کانال تلگرامی ایشان آمده، به این شرح است:
با سلام
جناب دکتر سروش سوالی داشتم در مورد اختلاف نظر در بین روشنفکران و نواندیشان دینی که متاسفانه اخیرا وجه ناخوشایند و نگران کنندهای بخود گرفته که مایه دلسردی من و سایر علاقهمندان به این نحله فکری دینی رافراهم میکند.روشنتر بگویم : آقای کدیوردر چند مورد شما و آقای مجتهد شبستری و خانم وسمقی را به انحراف و خروج از اسلام و دین متهم کردهاند که همانا تکفیر شماهاست.در غرب قرنهاست سنت تکفیرگری را ترک گفتهاند و لذا این شیوه ناخوشایند بسیار زشت تلقی میشود و لکه سیاهی در کارنامه شخص تکفیرگر خواهد بود. در هرحال میخواستم نظر جنابعالی را درین مورد جویا شوم.
با تشکر ، شریفه سادات
پاسخ عبدالکریم سروش:
سرکار خانم معینیان . با سلام
بلی من روحانی نامبرده را میشناسم و باید بگویم که این امر واقعا اسفانگیزست و بدعت مذمومیست که در عالم روشنفکری و نواندیشی دینی سابقه ندارد.گویا بازهم باید شاهد بلند کردن چماق تکفیر و تهمت ” خروج از اسلام و انحلال اسلام و آوردن دین تازه” باشیم ، بجای نقد علمی منصفانه و محققانه. من خود در گذشته به نقدهای علمی پاسخهای علمی دادهام اما چه باید گفت درباره یک روحانی که هنوز الفبای نواندیشی دینی را درک نکرده و همچون بعضی از هم کسوتان و پیشکسوتان حوزوی -سنتی خود همچنان بر وجود “اسلام واقعی و ثابت” اصرار میورزد و خود را متولی آن میپندارد و بدیگران طعن خروج از دایره اسلام میزند؟
با چنین کسی که تکفیرگرانه باب نقد علمی را بروی خود و دیگری میبندد چه باید گفت؟ همین نحوه مواجهه تکفیری با مرحوم نصر حامد ابوزید و صدور حکم رسمی ارتداد از جانب علمای قشری موجب غوغای عنیفی شد که رسوایی آن عالم و آدم فراگرفت وحاصل آن تشنیع و تکفیر چیزی نبود جز رفعت نام آن مرحوم و بدنامی و خواری ابدی آن قشریان و شنعت زنان. آن مرحوم هم کتاب دردمندانهای نوشت تحت عنوان التفکیر فی زمن التکفیر. شایسته است دانشمندان مشفق و صالح و دین شناس اینگونه روحانیان قشری را ارشاد کنند و به آنان بنمایند که هنر در مسلمان کردن کافران است نه کافر کردن مسلمانان .
والسلام علی من اتبع الهدی
———————————————————-—-
[۲] اشاره به یک کلیپ ۵ دقیقه و ۲۶ ثانیه ای برگرفته از این سخنرانی: طیفهای جدید اسلامی در ایران معاصر: تندروها، نوسنتیها و تجدیدنظرطلبان دینی (۸ اسفند ۱۴۰۰، مدت: یک ساعت و ۵۲ دقیقه، به علاوه یک ساعت پرسش و پاسخ) که ویدئوی کامل، فایل صوتی و متن کتبی آن در دو فرمت در وبسایت دکتر کدیور به این آدرس در دسترس است.
متن کلیپ مذکور در ادامه میآید:
بالاخره اگر وحی به مثابه امر فرابشری از عالم غیب، قرآن به مثابه کلام الله مجید، تبعیت محمد (ص) از وحی و نه برعکس، وثاقت تاریخی قرآن، رحمانی بودن اسلام و قرآن و پیامبر (ص)، و ممنوعیت کامل استفاده از زور در مقوله ایمان و دین از بنیادها و ضروریات اسلام نباشد پس بنیادها و اساس اسلام چیست؟ اینکه وحی الهی امر بشری معرفی شود، یا قرآن به کلام محمد (ص) یا رؤیای او یا نوشته ای که حتی تالیفش به محمد بن عبدالله (ص) هم قابل انتساب نیست (چه برسد به خدای محمد) تعبیر گردد، یا محمد (ص) رهبری اقتدارطلب معرفی شود که با زور شمشیر مردم را مسلمان می کرد، اگر اینها تجدیدنظر در بنیادها یا اساس اسلام نباشد پس بنیاد یا اساس اسلام چیست؟! مگر اینکه ادعا شود که اسلام اصلا بنیاد و اساس ندارد. با همه اینها عنوان تجدیدنظر طلبی را با ادعای حداقلی تجدیدنظر در بنیادها و اساس اسلام مطرح می کنم که استدلال آن بسیار آسان است:
مقدمه اول. باور به قرآن به عنوان کلام الله از بنیادهای اسلام است.
مقدمه دوم. نفی این باور و تغییر آن به کلام بشری تجدیدنظر در بنیادهای اسلام است.
مقدمه سوم. تجدیدنظر در بنیادهای اسلام ارائه دینی متفاوت با اسلام است. البته جواب مسلمانان تجدیدنظرطلب قاعدتا این است: ما اموری را که در آن تجدیدنظر کرده ایم را از بنیادهای اسلام نمی دانیم. در این صورت نزاع به این برمی گرددکه آیا اساسا اسلام بنیادی دارد یا نه؟ اگر دارد چیست؟ و اگر ندارد که هیچ وعلی الاسلام السلام! مومی است در دست روشنفکران محترم که هرگونه می پسندند به آن شکل می دهند.
دیگر دعاوی مسلمانان تجدیدنظرطلب هم بر همین منوال قابل تبیین است. اینکه اینها تجدید نظر در بنیادهای اسلام است و یقینا از جنس «اصلاح معرفت دینی» یا اجتهاد ساختاری نیست، و چیزی از مقوله تجدید نظر در اصول اسلام یا «تجدید نظر در اسلام» است امر پوشیده ای نیست. تردیدی نیست که این تجدید نظرها به حداقل تجدید نظر در نبوت می انجامد، شواهد تجدید نظر در توحید و معاد نیز مفقود نیست. به تصریح یکی از اساتید محترم این طیف در سال ۱۳۸۵ از ایمان سنتی آنچه برایم باقی مانده است دو امر بیشتر نیست: توحید و عدالت. این سخنی کاملا صادقانه است. البته توحید آن هم از جنس توحید ادیان ابراهیمی یعنی باور به خدای متشخص نیست، بلکه از جنس دعاوی متصوفه از سنخ وحدت وجود است. عدالت هم که امری ماقبل دینی و فرامذهبی است. نمایندگان اصلی مسلمانان تجدیدنظرطلب در ایران معاصر عبدالکریم سروش، محمد مجتهد شبستری و محمدعلی امیرمعزی هستند. صدیقه وسمقی هم در مراتب بعدی به همین طیف متعلق است.
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…
۱. بدیهی است که میتوان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با…
دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سالهای آمریکا و جهان، پس از سالها تلاش و پایداری…
بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بنبست راهبرد "نه جنگ، نه مذاکره" رهبر حاکمیت ولایی را…