اسلام‌ستیزی بدیل اسلام‌گرایی 

احسان ابراهیمی

(در حاشیه مناظره داریوش محمدپور و آرش جودکی در  برنامه پرگار بی‌بی‌سی؛ اسلام‌هراسی یعنی چه؟)

یکی از جدی‌ترین مولفه‌هایی که بعضی از گرایش‌های اسلام‌ستیز در کاربرد مفهوم اسلام‌ستیزی نادیده می‌گیرند، زمینه و زمانه شکل‌گیری آن است؛ زمانه و زمینه‌ای که دقت و تأمل در آن، نوع مواجهه کلان و جدی را به این مفهوم دست‌خوش تغییر خواهد کرد.

در تحولات تاریخی رویارویی غرب مسیحی با خاورمیانه و شمال آفریقای مسلمان، پس از جنگ‌های صلیبی، و پایان قرون وسطی، اصلی‌ترین عنصر تعیین‌کننده، استعمار و حضور نظامی بوده است و این حضور که ریشه در برتری نظامی، فن‌آوری و مدرنیزه دارد، واکنش‌های استقلال‌خواهانه و آزادی‌خواهانه در کشورهای مستعمره و اشغال‌شده را نمایان ساخت. این جنبش‌ها و نهضت‌های بیداری و رهایی‌بخش با دو عنصر «وطن‌پرستی» و «هویت دینی» شکل گرفت.

هویت دینی خود را در احکام شرعی و غنای موضوعی که در فقه اسلامی پنهان بود، متبلور ساخت؛ در کنار نوعی از وطن‌پرستی و ارجاع به گذشته درخشان به‌ویژه در دوره‌ای که غرب در تاریکی قرون وسطی بود و تمدن‌های اسلامی دوران پرشکوهی داشتند. این دو عنصر پرطنین بعدها خود را ذیل مفهوم «اسلام‌گرایی» سامان دادند. به دیگر سخن، جنبش‌های اسلام‌گرایی که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ در اغلب کشورهای مسلمان در واکنش به استعمار کشورهای غربی مسیحی سربرآوردند، دو عنصر اصلی شریعت‌گرایی و وطن‌پرستی داشتند. البته که کارنامه این جنبش‌ها در کشورهای مختلف، متفاوت است و نوع مواجهه کشورهای غربی نیز در سرشت و نتیجه این جنبش‌ها مدخلیت تام دارد، اما برساختن گفتمانی که بتواند با استعمار غربی و حس عقب‌ماندگی کشورهای مسلمان رویارویی داشته باشد، جملگی دو پایه شریعت‌گرایی و وطن‌پرستی داشتند.
گرایش‌های معتدل درون اسلام‌گرایی خود را در قالب «اخوان المسلمین» نشان داد و گرایش‌های بنیادگرایانه‌تر و انقلابی‌تر در شکل «فداییان اسلام» «طالبان» «بوکوحرام» و این اواخر «داعش». اما ریشه و سرچشمه هردو، همان استعماری بود که توسط کشورهای غربی (با اکثریت مطلق مسیحی) در کشورهای عضو «منا» (mena) مسلط شده بود. این نفرت از حضور دولت‌های غربی مسیحی منجر به نفرت از مسیحیت و تأکید بر هویت اسلامی به عنوان بدیلی برای آن شد و رنگ تند مذهب در این جنبش‌های استقلال‌خواهانه ضداستعماری علاوه بر همان تصور غنا در فقه و شریعت اسلامی، واکنشی دینی به مسیحیت غربی بود.

پس از مبارزات فراوان برای رهایی از استعمار، سرمایه اجتماعی عظیم این گروه‌ها در دروان جدید دولت ملت در کشورهای مسلمان، در برخورد با استبداد داخلی و سیاسی رهبران تازه به قدرت رسیده در مصر، ایران، الجزایر، ترکیه و… جوامع مسلمان را دست‌خوش دوگانگی‌های جدی ساخت و این دوگانگی‌ها، روند توسعه و سکولاریسم را با دست‌اندازهای متعدد به تأخیر انداخت و سرنوشت کشورهای مسلمان را در خاورمیانه و شمال آفریقا به وضعیت کنونی رساند.

در مصر، اخوان‌المسلمین سرکوب شدند و پس از سقوط مبارک با کودتای السیسی به حاشیه محض کشیده شدند. در ترکیه در قالب وطن‌پرستی کاذب اردوغانی، با تسخیر طولانی قدرت، روندهای دموکراتیک و سکولار را با چالش روبر کردند. در تونس به استبداد بن علی و سپس سقوط آن و بحران‌های کنونی آن منجر شد؛ در ایران اما به جنبش انقلابی ۵۷ و حکومت دین زده و هم‌اکنون به استبدادی بی‌سابقه منتهی شد و …

در کشورهای مثل عراق و پاکستان و افغانستان بنا به دلایل متعدد (استبداد سنگین داخلی و دخالت نظامی غرب)، خوانش‌های بنیادگرایانه و طالبانی تفوق بیشتری یافتند و مبارزه با استعمار تبدیل به مبارزه با غرب و مدرنیته آن شد و خود را در بحران‌هایی مثل یازده سپتامبر و حکومت طالبان و داعش نمایان ساخت.

در این فضا، در واکنش به این رخدادها و اسلام سیاسی و اسلام‌گرایی بود که در غرب مفهوم «اسلام‌ستیزی» با سویه حذف اسلام سیاسی و بدیلی برای به چالش کشیدن آن شکل گرفت. به دیگر سخن، در پرتوی رشد جنبش‌های استقلال‌خواهانه و ضداستعماری در کشورهای مسلمان که در قالب اسلام‌گرایی و اسلامیسیم تعیّن خارجی یافتند، مفهوم و چارچوبی به نام اسلام‌ستیزی در طیف مقابل یعنی سیاست‌های کشورهای غربی شکل گرفت که می‌کوشید آن جنبش‌ها را خنثی کند.

اما دخالت‌های درازمدت غربی‌ها در کشورهای با اکثریت مسلمان و نیازشان به مهاجران، این مبارزه را که قرار بود در سطح دولت‌ها و کشورها باشد، به داخل مرزها و کشورهای اروپایی کشاند و بحران را بومی، درونی و دوچندان ساخت. حضور میلیونی مسلمانان جنگ‌زده و فراری از استبداد و جنگ‌های داخلی یا حملات کشورهای غربی و ناتو به کشورهای مسلمان در شهرهای اروپایی، بغرنجی تمسک به رویکردهای تاریخ مصرف گذشته را به روشنی نشان داد. اگر اسلام‌ستیزی بدیلی برای اسلام‌گرایی و در ابعاد سیاسی و نظامی بین کشورهای غربی و کشورهای مسلمان بود، این بار اما سویه‌های اجتماعی و فرهنگی برآمده از حضور مهاجران مسلمان در خیابان‌های شهرهای اروپایی، این دوگانه را پررنگ‌تر و حساس‌تر ساخت و ابتری سیاست دوگانه سرراست «اسلام‌گرایی» و «اسلام‌ستیزی» را عیان کرد.

مهاجران مسلمان در کشورهای اسلامی که همچون دیگر افراد جامعه موظف به پرداخت مالیات هستند، در تداوم زیست فردی و فرهنگی خود، بدون اینکه کمترین همدلی با پروژه و دستور کاری برای پیشبرد اهداف اسلام‌گرایان (یعنی تاکید بر هویت دینی به عنوان یک کنش سیاسی) داشته باشند، از سوی بخشی از حکومت و جامعه میزبان، بعضا با رفتارهایی روبرو می‌شوند که ریشه در همان نگاه اسلام‌ستیزانه دارد. اینجاست که رویکردهای اسلام‌ستیزانه بدون عنایت به سابقه شکل‌گیری این مفهوم و عرصه نزاع آن، راه به جایی نخواهند برد. نسل دوم مهاجران مسلمان که در کشورهای میزبان متولد شده اند و زبان این کشورها را زبان مادری خود می‌دانند، به دلیل مهاجرزاده بودن و احیاناً داشتن حجاب مورد داوری‌های پیش‌فرضانه قرار می‌گیرند و این پیش‌داوری‌ها، تلاطم و شکاف اجتماعی را تقویت می‌کنند.

(در مطلبی با عنوان «آتش در برابر آتش» تلاش کردم نشان دهم موضوع پذیرش مهاجران عمدتاً از کشورهای مسلمان در کشورهای میزبان اروپایی آثار و نتایجی به بار آورده که فهم و تحلیلشان نیازمند فراروی از تفکیکهای سیاسی و مبتنی بر مفاهیمی است که برای زمانه و زمینه‌ای سراسر متفاوت برساخته شده اند.)

راهکار چیست؟
در میان اکثریت مسلمانان و کشورهای مسلمان در اقطار عالم، اسلام‌گرایانی که همچنان باور به اجرای شریعت و ملی‌گرایی افراطی دارند، به دلیل شکست‌های متعدد در عرصه‌های مهم چه داخلی و چه خارجی در کنار افول گفتمانی به دلیل برآمدن نسل جدید جوانان مسلمان که همزیستی و دولت سکولار را از اصلی ترین مطالبات خود می‌دانند، در اقلیت محض‌اند. در برابر، اسلام‌ستیزان در کشورهای غربی و اروپایی هم که عمدتاً در احزاب راست افراطی سازمان می‌یابند، تحت فشار اجتماعی گروه‌های مرجع و نهادهای جامعه مدنی هستند. (شکست ترامپ و ماری لوپن در انتخابات اخیر امریکا و فرانسه نشانه‌های این افول هستند). اما این دو گروه به دلیل سال‌ها سازمان‌یافتگی و قدرت رسانه‌ای از یک‌سو و از سوی دیگر، معضلات اقتصادی و سیاسی در دو سوی ماجرا، صدایی بلند دارند.

همچنین، دوگانه‌سازی اسلام‌گرایی و اسلام‌ستیزی، سهولت تحلیلی و بی‌نیازی به پرداختن به لایه‌های پیچیده امری ماهیتاً پیچیده را به‌همراه دارد و برای رسانه‌ها و احزاب پوپولیست کاربردهای آنی به همراه می‌آورد. اما در واقعیت امر، تلاش برای به دست دادن تحلیل‌هایی فراتر ازین دوگانه‌های کاذب و منقضی‌شده، اصلی‌ترین کارویژه نهادها و رسانه‌ها و تحلیل‌گران است.

استقرار دموکراسی و سکولاریسم در کشورهای مسلمان در کنار توقف دخالت‌های نظامی کشورهای غربی در کشورهای مسلمان اصلی‌ترین راهکار برای حل این معضلات پیچیده است. در کنار این دو رکن اساسی، البته تلاش شخصیت‌های برجسته مسلمان در ارائه خوانشی فراگیر و غیراجباری و حقیقت‌محور (به جای شریعت چ‌گرایی محض) از سنت دینی، حضور و فعالیت گسترده تر نخبگان نواندیش مسلمان و غیرمسلمان برای یافتن زمینه‌های مشترک در زیست جمعی، در کنار تلاش برای رفع تبعیض‌های ساختاری در کشورهای میزبان مسلمانان راه را برای همزیستی دو سوی داستان هموارتر می‌کند.

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »