یادداشت

نهی از منکر شیخ تکفیرگر (بخش دوم)

توضیحِ زیتوناول؛ جمهوری اسلامی با تمام عیب‌ها و ظلم‌ها، این شانس را به ایرانیان داد که پیش از بسیاری از ملل مسلمان دیگر الگوی عیاری را از «سیاسی شدن امر دینی و دینی شدن امر سیاسی» تجربه کنند و به همان تعبیر مشهور دِینِ تاریخی و ناگزیرِ خود را به «حکومت آخوند‌ها» بپردازند. فرصتی که این تجربه با تمام هزینه‌هایش در اختیار ایرانیان مسلمان قرار داد، پیش از همه و همگان، زمینه‌ای شد برای رونقِ نواندیشی دینی و ظهور پرتعدادِ نواندیشان دینی؛ تا در بستر این رنجِ اسلامیِ به‌نامْ جمهوری، اصلاح‌گری را در دین و جامعه‌ی دین‌داران پیشه کنند…

دوم؛ حالا دیگر چند وقتی است که اختلاف نظری و گاه عملی دو تن از برجسته‌ترین نواندیشان دینی هم‌عصر با ما، داستانی است که بر هر سر بازاری هست*. آن‌چه گاه به کنایه و اشاره و‌ گاه به صراحت و تفصیل در سال‌های اخیر میان عبدالکریم سروش و محسن کدیور می‌رفت حالا در عرصه‌ی عمومی نمایان‌تر از همیشه شده. پس از منازعات قلمی دو هفته اخیر، بر همگان معلوم است که کدیور پروژه‌ی فکری جمعی از نواندیشانِ مسلمان از جمله سروش را «تجدیدنظر در اسلام» می‌داند، که چیزی از «بنیادهای اسلام» باقی نگذاشته‌‌، و سروش هم این سخنانِ کدیور را «تکفیرگری» می‌خواند که «باب نقد علمی را به‌روی خود و دیگری می‌بندد». این دو تن هم در این راه تنها نیستند و هرکدام طیفی از هم‌فکران و دوستان و هم‌راهان و علاقه‌مندان را نمایندگی می‌کنند…

سوم؛ گفتمانِ نواندیشیِ دینی می‌خواهد آلترناتیو و رقیبی برای گفتمان سنتی و خاصه طبقه‌ی جزم‌اندیشی از روحانیان باشد، تا اخلاق و حقوق بشر را در دین پاس دارد. مدعای ما (در زیتون) این است که منازعه‌ و اختلافِ اخیر، به این گفتمان آسیبِ نظری و عملی می‌زند «اگر و فقط اگر » مدعیان نواندیشی دینی در قبال آن سکوت کنند و یا به اشارات فیس‌بوکی و کنایات توییتری بسنده ورزند و این‌گونه فرصت را به رقبای دین‌ستیز و دین‌خو واگذارند تا از دو سو نواندیشان دینی را قیچی و مدلی از دین را ابزار سرکوب همه‌ی دینداران کنند…

چهارم؛ «زیتون»، چنان‌که پوشیده نیست، بخشی از رسالتِ رسانه‌ای خود را طرح و نقد و پاسداشتِ گفتمان نواندیشی دینی می‌داند. بر این مبنا، و به بهانه‌ی آن‌چه آمد، و با اعلامِ بی‌طرفی کامل و هم‌زمان با انتشار جواب دوم آقای عبدالکریم سروش، از همه‌ی داعیان و منتقدان و دوست‌داران و هم‌راهانِ روشنفکری و نواندیشی دینی، خاصه آقایان محسن کدیور، محمد مجتهد شبستری و محمدعلی امیرمعزی و دیگر نواندیشان نامی از جمله خانم صدیقه وسمقی و آقایان محسن آرمین، حسن یوسفی اشکوری، محمدجواد اکبرین، محمدعلی ایازی، عبدالعلی بازرگان، میثم بادامچی، رضا بهشتی معزّ، علی پایا، مهدی جامی، حمیدرضا جلایی‌پور، محمدرضا جلایی‌پور، محمد حسینی، سروش دباغ، رضا رمضانی، تقی رحمانی، احمد صدری، محمود صدری، بیژن عبدالکریمی، علی‌رضا علوی‌تبار، رضا علیجانی، علی طهماسبی، محمدتقی فاضل میبدی، مقصود فراستخواه، حسن فرشتیان، ابوالقاسم فنایی، حسین کمالی، حسن محدثی، داریوش محمدپور، مصطفی ملکیان، مهدی ممکن، یاسر میردامادی، آرش نراقی و …همه‌ی ناقدان و صاحب‌نظران دیگر دعوت می‌کند که به این چالش در زیتون بپیوندند و با عنایتِ به این مصادیق، برای ما از «مرزها»ی میان «دین و معرفت دینی»، و «تکفیر و تفکر» بنویسند و به مخاطبان نشان دهند دین اسلام و مسلمانان نیز به‌سان بسیاری از ادیان دیگر هاضمه‌ی فراخ و روی گشاده‌ای برای نقد و نوشدن دارد. (آیا غیر از این است؟)

باری، آن‌چه در پی می‌آید واکنش و پاسخ(دومِ) عبدالکریم سروش به سخنان اخیر محسن کدیور در این ماجراست که برای انتشار در اختیار زیتون قرار گرفته است. زیتون آماده انتشار پاسخ آقای محسن کدیور است.

 سردبیر  

***

نهی از منکر شیخ تکفیرگر (بخش دوم)

عبدالکریم سروش

اول .لطیفه‌ای است که می‌گویند از کسی پرسیدند: آیا در جمهوری اسلامی شکنجه و اعتراف‌گیری وجود دارد؟ گفت: اصلاً و ابداً! پرسیدند به چه دلیل؟ گفت: مگر ندیده‌اید که چهل و چهار سال پیش در اصل سی و هشتم قانون اساسی نوشته‌اند: «هر گونه شکنجه برای گرفتن اقرار یا کسب اطلاع ممنوع است و اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند مجاز نیست». حال حکایت شیخ تکفیرگر است. می‌گوید: من کسی را تکفیر نکرده ام برای اینکه هفت سال پیش کتابی نوشته‌ام در ردّ ارتداد که ترجمه هم شده است. این‌است دلیل دندان‌شکن ایشان! و این همان کسی است که پس از ذکر نام کسروی و علی دشتی صریحاً می‌گوید: سروش و شبستری و وسمقی و امیر معزّی روشنفکرانی «اسلام‌ستیزند» که «دینی متفاوت با اسلام» آورده‌اند [نه قرائتی متفاوت از اسلام] و موجب ” انحلال اسلام” شده اند و از اسلام «فقط ادّعای آن» را دارند و حتی در این ادّعا هم صادق نیستند و «توریه و تقیّه» می‌کنند (کلمات داخل گیومه برگرفته از سخنرانی وی در ۲۷ فوریه ۲۰۲۲ است). یعنی هم سخنانشان را کفر و هم خودشان را کافر و بی‌اعتقاد به اسلام شمرده است.این‌ها اگر تکفیر نیست پس تکفیر چیست؟ و چون خود فهمیده که سخنانش بوی تکفیر می‌دهد، برای دفع دخل مقدر تعارف سرد و سستی می‌کند که من هم‌چنان «آنها را مسلمان و دوست خود می‌دانم»! گویی تناقض گفتار و رفتارش بر کسی مخفی می‌ماند! و چه جای عجب است؟ ازین دست مدعیان بی ‌عمل و واعظان غیر متّعظ در تاریخ فراوان بوده‌اند. همان‌ها که
ترک دنیا به مردم آموزند/ خویشتن سیم و غلّه اندوزند

به این روحانی می‌گویم چه لطف و افتخاری دارد پا در نعلین شیخ قاسم اسلامی کردن و دکتر شریعتی را به تازیانه تکفیر نواختن و بر سر منبر بر کتابش آب دهان افکندن؟ خوشمزه اینکه ادَعای نقد علمی هم می‌کند! گویی آن روشنفکران فرق میان نقد علمی و تکفیر را نمی‌دانند! بالاتر از تکفیر، تکبّری است که در کلام وی موج می‌زند که خود را واصل به اصل اسلام می‌داند و دیگران را نامحرمان محروم!

همه می‌دانند که روحانی مزبور در حدّ و مرتبتی نیست که بتواند کسی را تکفیر کند یا تکفیرش نفوذ و خریداری داشته باشد، یا آن روشنفکران بیمی از تکفیر او یا حاجتی به تأیید او داشته باشند؛ لکن این خصلت قشری‌مذهبان است که چون به جواب از کسی درمانند سلسله خصومت بجنبانند و پای مدَعا را از گلیم لیاقت خود فراتر بَرند و به تیغ خصومت گلوی معرفت را ببُرند و تیغ به‌دست زنگیان مست دهند.

نواندیشان دینی نباید و نمی‌توانند از این بدعت شنیع تکفیر که آب زلال نواندیشی را تیره و تباه کرده، آسان و سبک بگذرند، بل شایسته است که تکفیر و تکفیرگران را بالاتفاق نهی و تقبیح کنند.

دوم.آنان که صادقانه غم انحلال اسلام را می‌خورند بدانند همین که هر روز یک مدّعی متوهّم از گوشه‌ای برخیزد و دستگاه تفتیش عقاید باز کند و مفاهیمی من عندی را کنار هم بنشاند و آنها را هسته‌های سخت اسلام بشمارد و دگرگونه‌اندیشان را مرتدّ و ملحد بخواند آنگاه است که از اسلام و مسلمانی جز قیل و قال وجدال ایمان شکن باقی نخواهد ماند و تولیدات انبوه کارخانه کافرتراشی، صورتا و مادتا، به انحلال اسلام خواهد انجامید.

سوم. نیکوست که در پایان این مقاله و این مقابله، سخنی با ناصحان مشفق و منصف که از بالا گرفتن آتش نزاع بیمناک‌اند بگویم که کاش نصایح خود را چنین به تاخیر نمی‌افکندند و وقتی شیخ تکفیرگر از دو سال پیش بنام نقد “دین و قدرت”، رگباری از طعنه و هجمه و تمسخر و تهمت و تخریب شخصیت را بر صاحب این قلم بارید و خُبث‌ها گفت و اهانت‌ها کرد و انفجاری از انزجار را به نمایش گذاشت (و کمترینش این‌که به من بهتان زد که “خادم استبداد دینی”ام و با آن طوطی قیاس کرد که “از قیاسش خنده آمد خلق را” و تصویری سخره‌آمیز ازین داستان را بر صفحه رایانه نقش کرد و بسی بیش ازین، آن‌هم به‌نام نقد علمی!)، او را اندرز می‌دادند تا لب فرو بندد و طعن و تهمت را فرو گذارد تا کارش به تکفیر نکشد. من این دو سال را صبوری کردم و مطلقا مقابله‌به‌مثل نکردم تا موجب وهن روشنفکری دینی و شادی دشمنان نشود.

پیر گلرنگ من اندر حق ازرق‌پوشان / رخصت خبث نداد ار نه حکایت‌ها بود

اما این صبوری نتیجه واژگونه داد ونه بر قدرشناسی بل بر جسارت او افزود تا آن‌که بانگ تکفیر برداشت و نیات نهان خود را آشکار کرد. دیدم دیگر جای صبوری نیست. زخمی رسیده است که شاید روزی جذام شود. روشنفکری /نواندیشی دینی که حاصل بصیرت‌ها و شجاعت‌های نظری و عملی جمعی از دردمندان و امید آینده جمعی از مومنان معرفت‌اندیش است نباید به‌دست مدّعیان متوهمّ،که هرچه دارند از همین سفره برگرفته‌اند، سر بریده شود.
لطف حق با تو مداراها کند / چون‌که از حد بگذرد رسوا کند

اکنون هم نیتی جز زدودن این لکّه سیاه از دفتر نواندیشی دینی و نجات آن ندارم و به نواندیشان توصیه می‌کنم که از تکفیر تکفیرگران که آنان را از تفکر می‌ترسانند نهراسند و آراء تازه و سنجیده خود را با دلیری عرضه کنند و بدانند که حقیقت ما را آزاد و آزادی ما رابه حقیقت خواهد رساند.

​​​​​​و السلام علی من اتّبع الهدی
عبدالکریم سروش​​​​​
مرداد ماه ۱۴۰۱ خورشیدی

بیشتر بخوانید:

Recent Posts

مناظره‌ای برای بن‌بست؛ در حاشیه مناظره سروش و علیدوست

۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظره‌ای بین علیدوست و سروش…

۲۴ آبان ۱۴۰۳

غربِ اروپایی و غربِ آمریکایی

آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ملاحظاتی فرامحتوایی بر یک مناظره؛ عبدالکریم سروش و فقه

۱. بدیهی است که می‌توان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با…

۲۳ آبان ۱۴۰۳

ترامپِ جنگ‌افروز

دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سال‌های آمریکا و جهان، پس از سال‌ها تلاش و پایداری…

۱۸ آبان ۱۴۰۳

معنای بازگشت ترامپ برای اقتصاد ایران چیست؟

بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بن‌بست راهبرد "نه جنگ، نه مذاکره" رهبر حاکمیت ولایی را…

۱۸ آبان ۱۴۰۳