کشتن مخالفان و دگراندیشان دینی یا به اصطلاح ادیان قرون وسطایی کافران و ملحدان کاریست که در ایران در دوره ساسانیان انجام میشد؛ دورهای که پادشاهان ساسانی سعی داشتند به کمک موبدان زردشتی دین و دولت را یکی بکنند، بهطوری که اگر کسی به دین تعرض میکرد در واقع به دولت و شاه هم تعرض کرده بود.
زردشتیان در دوره ساسانی حتی به مصلحان بیآزاری همچون مانی و مزدک هم رحم نکردند و چنان که میگویند پوست مانی را هم زندهزنده کندند. در دوره اسلامی نیز که دین و دولت در خلافت اسلامی یکی شده بود همین رسم کافرکشی و ملحدکشی را حکام مسلمان از دولت ساسانی آموختند.
در اواخر دوره بنیامیه ابومسلم خراسانی به سعایت زردشتیان بهآفرید را که یکی از مهربانترین مصلحان دینی بود، در نیشاپور به قتل رساند. در دوره خلافت عباسی هم که کشتن دگر اندیشان متداول شده بود، ابتدا مانویان و مزدکیان را به دستور مهدی کشتند و بعد هم بزرگانی چون حلاج و عینالقضات همدانی و شیخ اشراق سهروردی و دهها اندیشمند دیگر را اعم از شیعه و سنی به دار آویختد یا در زندانها خفه کردند.
اما همه این دشمنی ها نتیجه معکوس داد. کشتن مخالف هیچگاه نتوانسته است چهار چوب یک دین یا مذهب را حفظ کند. برعکس خون این بیگناهان همان دین و آئین را به زمین کوبیده است. موبدان زردشتی با کشتن بهآفرید گور خودشان را کندند و آینده دینشان را به دست ابومسلمها سپردند. مهدی پدر هارون الرشید هم که دستور آزار و قتل زندیگان را داده بود نتوانست عقاید مانوی را محو و نابود سازد بلکه باعث شد که مانویت به صورت یک آیین زیرزمینی عمل کند و باطنیگری را زیر نفوذ خود در آورد. کسانی هم که حلاج را کشتند نفهمیدند که با این کار عقاید صوفیانه او را تقویت میکنند و گسترش میدهند. قتل عینالقضات و سهروردی هم از هردو ایشان شهید ساخت و عرفان یکی و فلسفه دیگری را تا امروز به صورت مطرحترین عرفان و فلسفه در آورد.
در عصر حاضر هم دیگرکشی که از هر زمان بیهودهتر و زشتتر ظاهر شده نتوانسته است مقصود آدمکشان ایدئولوژیک را بر آورده کند. هیتلر وقتی یهودیان را در کورههای آدمسوزی میانداخت خبر نداشت که سی چهل سال بعد جنایت و آدمسوزی او تحت عنوان هلوکاست به صورت درس دانشگاهی در خواهد آمد. سوء قصد به سلمان رشدی و آسیبرساندن به او هم نه تنها رمان آیههای شیطانی را به فراموشی نخواهد سپرد بلکه مطالعه و تحقیق در باره آن را بیش از پیش گسترش داده، حتی شناخت حوادث تاریخی این رمان را جزو برنامههای درسی دانشگاهها خواهد کرد.
در یک صد سال اخیر شاید هیچ حادثهای به اندازه این سوءقصد بیآبروئی برای مسلمانان نخریده باشد. زیانی که کشتن هر یک از دگر اندیشان به حکومت اسلامی وارد کرده و آبرویی که این جنایتها از اسلام و مسلمین برده است یک صدم زیانی که نشر آرا و عقاید ایشان به فرض به حیثیت اسلام میزد، نبوده است.
زمانی من به عنوان یک مسلمان ایرانی با افتخار و سربلندی به هرجا که میخواستم سفر میکردم. اما اکنون نه تنها از گذرنامه ایرانی خودم شرم دارم بلکه از اسم مسلمانیی هم که مادرم با عشق روی من گذاشته است احساس رضایت نمیکنم. چه کسی میخواهد متدین به دینی شناخته شود که باورمندان بدان هیچ ابایی ندارند که در جهان به عنوان خشنترین و بیرحم ترین و نامتمدنترین دینهای جهان شناخته شوند؟ تاوان این بیابرویی ای که برای ما مسلمانان فراهم کرده اند چه کسی میخواهد بپردازد؟
منبع: صفحه فیسبوک نویسنده