درآمد
یکی از موضوعات مهمی که در سیره نبوی مهم و از دیرباز محل مناقشه بوده و هست، موضوع چند ترور و قتل افراد مخالف و عمدتا از گروه یهودیان مدینه است. در نوشتار زیر تلاش شده تا حدودی پرتوی بر این اقوال تاریخی افکنده شود.
گزارشی از چند قتل در سال سوم هجرت
یکی از فعالان یهودی بر ضد مسلمانان کعب بن اشرف بود.. کعب از قبیله طیّ بود و مادرش یهودی بنی نضیر. او چندی پس از بدر به مکه رفت و با سران قریش ارتباط برقرار کرده و آنان را به حمله به مدینه و مسلمانان تشویق و تحریک کرد. او اهل شعر و سخن بود و پس از بدر با اشعارش به تحقیر مسلمانان پرداخت و به مرثیه سرایی و مویه بر کشته شدگان قریش در بدر دست زد. حتی او در مورد زنان مسلمان و از جمله ام الفضل، دختر حارث، شعرهای عاشقانه سرود تا بدین وسیله زنان مسلمان را بیازارد. پس از بازگشت کعب از مکه، پیامبر تلویحا مرگ او را خواستار شد. که یکی از مسلمانان (به گفته واقدی دو تن که برادر رضاعی کعب بودند) او را غافلگیرانه کشت و البته مورد تأیید پیامبر نیز قرار گرفت.[۱]
پس از کعب چند قتل دیگر نیز رخ داد که از آنها در منابع متأخر ذیل عنوان «ترورهای سیاسی» یاد کرده اند. یکی از آنها قتل زنی به نام عصماء (اسماء) دختر مروان بود. وفق گزارش منابع او از مخالفان مسلمانان بود که مخالفتش را به دشمنی آمیخته بود. او با سرودن و یا خواندن اشعاری مردمان بر ضد پیامبر تحریک می کرد و موجب آزار وی و مسلمانان بود. عمیربن عدی نامی نذر کرد این زن را بکشد و چنین کرد. پس از آن که پیامبر از بدر بازآمد، عمیر در دل شب به خانه اسما رفت. فرزندانش در کنار مادر خوابیده بودند. یکی از آنها شیرخواره بود و روی سینه مادر بود. عمیر با دست خود او را لمس کرد و کودکی را که از پستان مادر شیر می خورد کنار زد و شمشیرش را بر سینه زن نهاد و چنان فشار داد که از پشت او بیرون آمد. هرچند این اقدام او خودسرانه بود ولی به روایت واقدی مورد تأیید پیامبر قرار گرفت.[۲]
شخص دیگر نام ابوعَفک است. او مردی یهودی بود که به روایت واقدی هنگام مرگ صد و بیست سال داشت. او از بدگویان محمد بود. سالم بن عمیر از بنی نجّار تصمیم گرفت او را بکشد. شبی تابستانی فرصتی دست داد و سالم او را در خواب کشت. به نقل واقدی این اقدام در شوال بیستمین ماه هجرت رخ داد.[۳]
قتل دیگر کشتن شخصی به نام ابورافع یهودی (ابن ابی الحقیق) است که در سال سوم (و به گفته ای در سال چهارم) صورت گرفت. او از یهودیان خیبر بود و گروهی را آماده پیکار با مسلمانان کرده بود و برای تجهیز مخالفان و جنگجویان از هیچ کمک مادی و نظامی دریغ نکرد. نیز وی از مبلغان نامدار بر ضد مسلمانان بود و آشکارا از قتل و کشتن پیامبر سخن می گفت و دیگران را به ترور پیامبر تشویق می کرد. وفق نقل واقدی، به فرمان پیامبر چند نفر به محل زندگی ابورافع رفته و شبانه او را در خواب به قتل آوردند.[۴]
تحلیلی از چگونگی و چرایی این قتل ها (ترورها)
در مورد چنین قتل هایی چه می توان گفت؟ واقعیت این است که اکنون و از فراز چهارده قرن و آن هم به استناد منابع پر تنش و تدوین شده پس از حدود دو قرن از رخدادهای مورد بحث، هر نوع تحلیل و داوری، احتمالی و بر اساس گمانه زنی است. با این همه، در مورد چند قتل به اصطلاح امروزین سیاسی[۵] مورد اشاره، چند نکته قابل تأمل است:
اولا- این نوع اقدامات (به ویژه از سوی منتقدان اسلام و نبی آن) غالبا به معنای مخالفت با آزادی عقیده و آزادی بیان تعریف و تفسیر می شود. واقعیت این است که، حتی با فرض صحت اخبار رسیده، چنین اقداماتی نه در مقوله ارتداد قرار می گیرد و نه در مقوله عقیده و بیان عقیده. چرا که روشن است که این افراد عموما یهودی بوده اند و نه مسلمان از دین برگشته. وانگهی، گزارش ها به خوبی گواه اند که ماجرای فکر و عقیده در این برخوردها نقش نداشته است. این برخوردها (درست و یا غلط) صرفا به دلایل سیاسی و نظامی صورت گرفته و ربطی به یهودی بودن افراد نداشته و گرنه می توانست یهودی کشی راه بیفتد.
ثانیا- شواهد و اسناد نشان می دهند که این رخدادها ربطی به توهین نیز ندارد. درست است که در قرآن بارها استهزا کنندگان پیامبر و مؤمنان مورد خشم و انتقاد واقع شده اند و حتی گاه به آنان وعده عذاب الهی داده شده است اما از یک سو در بسیاری از همان آیات به پیامبر توصیه شده است که با رحمت و شفقت و عفو از بدگویان درگذرد (از جمله آیات ۱۳ و ۸۹ سوره مائده) و از سوی دیگر فرمان به عذاب این جهانی و به ویژه قتل و کشتار استهزاکنندگان نداده است. با این حال اگر هم زشتگویی ها نقشی در تولید خشم و خشوت داشته تعیین کننده نبوده است. زیرا مجموعه شواهد و اسناد گواه اند که آن همه بدگویی و آزار روحی و روانی و آن هم به انگیزه های سیاسی و به قصد تحریک مخالفان و بیشتر یهودیان برای بسیج عمومی و نظامی بر ضد مسلمانان، زمینه های لازم را برای تولید خشم و خشونت پدید آورده است. از این رو مجازات «سبّ النبی» در فقه (و آن هم در حد مرگ) هیچ پایه و مایه ای در قرآن و سنت ندارد و این نوع قواعد و مقررات عمدتا برآمده از مصالح امپراتوری عربی- اسلامی بوده و داستان نیز ریشه در ماجرای مهم ردّه در روزگار ابوبکر نخستین خلیفه دارد. در هرحال این نوع رخدادها، به رغم این که بعدها صبغه دینی و اسلامی یافته، کاملا مرتبط است با مقتضیات فرمانروایی و نه لزوما دین ورزی که ماهیتا نمی تواند پیوندی با چنین حوادثی داشته باشد. در گزارش رخدادهای قرن نخست و بعدتر به تفصیل در این باب سخن خواهیم گفت.
ثالثا- نکته بس مهم تر این است که چنین برخوردهایی نه با آیات پرشمار قرآن سازگار است و نه با منش و روش عمومی و سیره رفتاری و گفتاری نبی اسلام در طول بیست و سه سال با مخالفان عقیدتی و یا سیاسی در دوران مهم مدینه انطباق دارد. در عصر نبوی آنچه اصل بود و همواره رعایت می شد، مدارا و تحمل و گذشت بود و البته وضعیت جنگی مقررات و مقتضیات خاص خود را داشت. حال چگونه ممکن است که چنین شخصیتی به چنان اعمال گاه شنیعی (از جمله قتل زنی در خواب و در کنار کودک خردسال شیرخواره اش[۶]) رضایت داده و مهم تر بدان فرمان داده باشد؟ درست است که شخصیت های اخلاقی و عادل و اهل انصاف و مدارا نیز ممکن است در عمل گاه دچار خطا بشوند اما این نیز درست است که هر عملی از هر کسی قابل قبول نیست و، حداقل به لحاظ روش پژوهش، تا زمانی که استثناها و نقض قاعده به طور مستند و معقول اثبات و محرز نشود، مقبول نخواهد بود و باید آنها را (حداقل تا اطلاع ثانوی) مردود شمرد.
خوشبختانه اکنون مستندات معتبری در اختیار داریم که مرگ غافلگیرانه (غافل کشی)، که در روزگار پیش از اسلام نیز رایج بوده است[۷]، هم در سنت نبوی ممنوع و مردود بوده و هم بعدها به پیروی از همین سنت در میان رجال اسلام و اصحاب نامدار تحریم شده است.
در زبان عربی و روایی اسلام غافل کشی یا مرگ ناگهانی و اعلام نشده «فتک» و «اغتیال» نام دارد و اکنون در فارسی و در ادبیات روزمره «ترور» گفته می شود (هرچند در زبانهای اروپایی ترور مفهومی فراتر از قتل افراد است). به استناد سیره ها به ویژه سیره پیامبر و امام علی و احادیث امامان شیعه، کشتن غافلانه افراد (هرکه باشد و هر جرمی که مرتکب شده باشد) گناه و حرام شمرده شده است.
سند اولیه و اصلی این مدعا در سخنی مشهور از نبی اسلام است. و آن سخن این است: «الایمان قیدّالفتک، المؤمن لایفتک». این سخن، که در روزگار صدر از فرط شهرت و مقبولیت به عنوان ضرب المثل هم در آمده بود، در عصر صحابه از چند شخصیت معتبر آن روزگار نقل و روایت شده است. طبق گزارش منابع موجود در قرن نخست و دوم، این روایت حداقل از هفت شخصیت دینی و سیاسی نامدار و موجه نزد عموم مسلمانان روایت شده است.
نخستین اینان، عباس بن عبدالمطلب (عموی پیامبر) است که در همان روزهای نخست درگذشت پیامبر، که وی در آن ایام در جریان اختلاف بر سر تصدی جانشینی سیاسی محمد در جناح علی بود، در دیدار و گفتگو با کارگردانان سقیفه می گوید: سکوت ما نشانه سستی حامیان اندک نیست، به خدا اگر سخن نبی اسلام مبنی بر منع ترور (الاسلام قیدالفتک) نبود، صخره ها را بر سرتان ویران می کردیم.
دومین شخصیت حضرت فاطمه دخت محتشم نبی اسلام است که باز در همان ماههای نخست پس از رحلت پدرش صریحا با اغتیال مخالفت کرده و از آن تبرّی جسته است.
سومین شخصیت مهم و معتبر امام علی بن ابی طالب است که روایت یاد شده را نقل و به آن استناد کرده است. او خود نیز به ویژه در دوران خلافت و اقتدار سیاسی اش به این قاعده اسلامی عمیقا وفادار ماند و هرگز نه دست به قتل غافلانه مخالفان زد و نه اجازه داد دیگران چنین بکنند. هرچند خود در نهایت قربانی ترور و اغتیال شد.
چهارمین شخصیت زبیربن عوّام است. در آستانه جنگ جمل کسی به زبیر، که از رهبران جملی ها و در حال جنگ با علی بود، پیشنهاد داد که به شکلی در سپاه علی نفوذ کرده و او را غافلانه بکشد اما زبیر همان روایت نبوی را برخواند و گفت هرگز چنین نخواهم کرد و هرگز فرمان رسول خدا را نقض نمی کنم.
دیگر شخصیت مسلم بن عقیل است. وفق گزارش عموم منابع، زمانی که مسلم بن عقیل به عنوان فرستاده ویژه حسین بن علی و معتمد وی در کوفه بود، برخی شخصیت های مهم کوفی به او پیشنهاد کردند که هنگام حضور عبیدالله بن زیاد امیر خشن و ستمگر کوفه به عیادت هانی بن عروه در خانه اش حاضر شود و بعد از نهانگاه اش در منزل هانی خارج شده و ابن زیاد را بکشد. اما مسلم با برخواندن همان سخن الایمان قیدالفتک با این پیشنهاد مخالفت می کند.
دیگر شخصیت البته نه چندان معتبر (البته بیشتر در نزد شیعیان) معاویه بن ابی سفیان است که او نیز به همین روایت نبوی استناد و احتجاج کرده است. در سال ۵۱ هجری معاویه به عنوان خلیفه مسلمانان سفری به مدینه کرد و در این سفر با برخی از بزرگان شهر و از جمله ام المؤمنین عایشه دیدار و گفتگو کرد. در دیدار با عایشه (که به دلایلی از جمله ماجرای شهادت برادرش محمدبن ابی بکر والی علی در مصر به دست کارگزاران معاویه از او ناخرسند بود)، بیوه پیامبر پرسید پروا نکردی که تو را در نهانگاه بکشم؟ معاویه با برخواندن همان حدیث نبوی، پاسخ داد که نه، چرا که پیامبر فرموده است مؤمن دست به غافل کشی نمی زند.
در قرن دوم نیز همان روایت (البته وفق قولی با جایگزینی «الاسلام» به جای «الایمان» در آغاز حدیث) از امام صادق (امام ششم شیعی) نیز نقل شده است. هرچند که در همان سخن منقول از عباس در ابن ابی الحدید کلمه «الاسلام» بوده است.[۸]
افزون بر آنها، سخنی از نبی اسلام نقل شده که به روشنی از حرمت و حداقل مذموم بودن ترور مخالفان در سنت نبوی و اسلامی خبر می دهد. در جریان فتح مکه، پیامبر فرمان عفو عمومی صادر کرده بود اما در عین حال چند نفر مستثنی شده بوند. یکی از آنان عبدالله بن سعد بود که کاتب وحی بود و مرتد شد و به مکه گریخت و در آنجا ادعا کرد که او در کتابت وحی دستکاری و دخل و تصرف می کرده و محمد متوجه نمی شده و این خود دلیلی است بر عدم نبوت وی. در تاریخ یعقوبی آمده است که پس از فتح مکه و کعبه، عثمان، که برادر رضاعی عبدالله بود، او را نزد پیامبر آورد تا از وی شفاعت کند. پیامبر با دیدن عبدالله به عثمان گفت: چرا او را نکشتی؟ عثمان گفت: منتظر اشاره شما بودم. فرمود: «انّ الانبیاء لاتقتل بالایماء». پیامبران با اشاره نمی کشند.[۹] اگر بتوان به این روایت اعتماد کرد، که دلیلی بر عدم اعتماد نیست، چگونه می توان اخبار مربوط به ترورهای افراد یاد شده را، که وفق منابع موجود تقریبا قتل تمامی آنها به اشاره و به طور غیر مستقیم مورد تأیید پیامبر صورت گرفته، پذیرفت؟ این سخن پیامبر آشکارا در تعارض با آن اخبار است.
باید افزود که صدور احکام قتل به عنوان قصاص یا جرائم دیگر به طور علنی برای محکومان غیابی داستان دیگری است که از شمول ترور و فتک و اغتیال خارج است. به ویژه در آن روزگار اساسا محکمه و دادرسی به شکل امروزین در نظام قبایلی عرب وجود نداشت. اما در شرایط جدید زندگی و در چارچوب نظام های حقوق و سیاسی مدرن، هیچ مجازاتی برای هیچ متهمی و حتی در مورد هیچ جرم اثبات شده ای بدون تشکیل دادگاه و بدون دادن حق دفاع به متهم و به طور کلی بدون رعایت تمام تشریفات قانونی دادرسی، پذیرفته نیست و طبعا شریعت مبتنی بر حقوق و خرد و عدالت نمی تواند با آن موافق باشد.
در این میان سید جعفر مرتضی العاملی در «الصحیح من سیره نبی الاعظم»، در مقام توجیه این نوع ترورها (جز در مورد اسماء که به دلایلی در آن تردید دارد)، که خود آنها را «ترورهای سازمان یافته» می نامد، بر آمده و تلاش وافر به خرج داده که آنها را مشروع و مجار نشان دهد. او با قبول اصل اسلامی «اسلام قیدالفتک، فلایفتک مؤمن» مدعی است که این ترورهای سازمان یافته مشمول نهی فتک و اغتیال مورد نظر اسلام نیست. او چنین استدلال می کند: منظور از منع در مواردی است که طرف در امان قرار گرفته باشد، در حالی که یهودیان در آن مقطع نقض پیمان کرده و مسلمانان و پیامبر را هجو می کردند و به مسلمانان آزار می رساندند، از این رو آنان محارب بوده و از امان خارج بودند. او با این مفروضات می گوید دشمن در میدان جنگ امنیت ندارد و می توان بر اساس سخن نبوی «الحرب خدعه» با توسل به هر وسیله ای دشمن را از سر راه برداشت. می افزاید آیا اشکال دارد که در میدان جنگ از پشت به دشمن حمله شود تا از شرّ او رهایی حاصل شود؟ افزون بر آنها، ایشان به استناد روایتی مدعی است که در شرایطی فتک و ترور به اذن امام جایز است. در عین حال وی بین «بین غدر» (حیله) و «فتک» تمایز قایل است و مدعی است که غدر اعم از فتک است. در نهایت ایشان خودداری مسلم بن عقیل از کشتن ابن زیاد را به دلیل در امان بودن وی در خانه میزبان می داند و نه به دلیل منع شرعی ترور و کشتن ابن زیاد. قابل تأمل این که ایشان مدعی است که معاویه بن ابی سفیان معتقد بود که کعب بن اشرف به حیله کشته شده و از این رو مظلوم بوده است. عاملی می افزاید که معاویه به انگیزه تنقیص و تحقیر پیامبر چنین سخنی گفته است.[۱۰]
با اندک تأمل در این دعاوی روشن می شود که این نوع استدلال از مبانی استواری برخوردار نیست. حداقل سه نکته در این مورد قابل ذکر است. یکی این که جنگ در عرف و ادب سیاسی و نظامی تعریف دارد و هر نوع اختلاف و نزاع سیاسی را نمی توان جنگ و محاربه به معنای مصطلح آن دانست. با هیچ معیاری نمی توان اقدامات چند نفر از مخالفان را در آن مقطع مصداق «قتال» در چهارچوب گفتار قران و جنگ متعارف دانست. اگر هم چنین باشد وقتی که پیامبر در جنگها آغاز به جنگ نمی کرد، چگونه می توان پذیرفت که به فرمان او افرادی را ترور کنند و حتی زنی را در خانه اش و در خواب هنگامی که کودکش را شیر می دهد (اسماء بنت مروان) غافلانه بکشند؟ به ویژه او یک زن بود و در جنگ نمی توانست دخیل باشد و در اسلام نیز مجازات چنان زنانی مرگ نیست. چگونگی به قتل آوردن کعب بن اشرف، حداقل به گونه ای که در مغازی واقدی و دیگر منابع نقل شده، نشان از یک نقشه سازمان یافته و عامدانه به وسیله یک گروه ترور تحت نظارت مستقیم پیامبر دارد و در نهایت کعب را شبانه به حیله ای از رختخواب و از کنار همسرش بیرون می کشند و او را غافلانه در دل شب مورد حمله قرار داده و چند نفر همدست با برنامه حریف را به قتل می آورند.
با توجه به اهمیت و نامتعارف بودن ماجرای قتل کعب، در سالیان بعد این رخداد مورد پرسش قرار گرفت و کسانی چون معاویه و مروان به آن معترض بودند. دوم این که ساختار زبانی و بیانی «الاسلام قیدالفتک، المؤمن لایفتک» آشکارا اطلاق دارد و نمی توان نوعی از فتک را برای نوعی خاص از دشمن و مخالف مجاز شمرد. در دوران پس از بعثت استناد به این کلام نبوی نیز به گونه ای است که نشان می دهد همه از آن اطلاق فهمیده اند و دانسته نیست که محقق محترم این قیود را از کجا و چگونه کشف کرده است. بالاخره خروج از قاعده، محتاج دلیل قانع کننده ای است. دیگر این که اگر قرار باشد برای از بین بردن دشمن (ولو در میدان جنگ) هر کاری مجاز باشد، دیگر نه از امنیت نشانی خواهد بود و نه از اخلاق و نه از عدالت اثری. در این صورت این همه ادعای اخلاق و عدالت و انصاف مورد ادعای مسلمانان برای اسلام و نبی اسلام چه معنایی خواهد یافت و چگونه پذیرفتنی خواهد بود؟ اصولا اخلاق و انصاف و عدالت بیشتر در مواجهه با مخالفان و دشمنان، از جمله در میدان جنگ، معنا و مفهوم خواهد داشت تا در زندگی معمولی. به همین دلیل است که سیره نویسان و تاریخ نگاران مسلمان (به ویژه در روزگار کنونی) تلاش فراوان می کنند تا به گونه ای این نوع گزارشات را تحلیل و توجیه کنند که با عقل و منطق و سنت و سیره نبوی در تعارض نباشد. راه حل را نیز در این یافته اند که این قتل ها را از شمول مفهوم فتک و اغتیال خارج کنند که به نظر نمی رسد راه حل مناسبی باشد. با این همه رخدادی چون ترور اسماء بنت مروان صرفا به اتهام هجوگویی چنان شنیع و غیر قابل دفاع است که حتی محققی چون مرتضی العاملی در آن تردید می افکند و یکی از سیره نگاران شیعی معاصر به صراحت می نویسد: «برای نگارنده- با شناختی که از سیره رسول خدا و مبانی اسلام دارم- هر گز پذیرفتنی نیست که کارهای ناشایسته ای از این دست، مجوز تهاجم به خانه زنی و کشتن او باشد».[۱۱]
قابل ذکر است که گیورگیو به نکته ای اشاره می کند که گرچه قابل توجه است اما از جهاتی با منابع موجود سازگار نیست. وی می نویسد: «اسماء بنت مروان، کعب بن اشرف و ابوعفک، که هر سه با شعر اسلام، مسلمانان، و پیامبر و خدا را هجو می کردند، به دست مسلمانان کشته شدند. با این که پیامبر از این ترورها نفرت داشت نتوانست کاری و اقدامی در جهات مجازات قاتلین بکند. چرا که طبق قرارداد سال اول (قانون اساسی مدینه) هر قبیله از نظر قضایی و حقوقی استقلال کامل داشت و فقط رئیس قبیله می توانست مجازات جاری کند».[۱۲]
لازم است به این نکته مهم اشاره شود که اگر چنین رفتاری از پیامبر اسلام سر زده بود، فتک و اغتیال نه تنها در سنت گفتاری و رفتاری برخی شخصیت های معتبر در نیم قرن اول اسلام، تحریم و نهی نمی شد، بلکه حداقل حکم «جواز» از آن استخراج و استنباط می شد و این خود دلیل قاطعی است بر عدم وقوع چنان رخدادهایی در عصر نبوی.
منابع و پانوشتها
———————————-
[۱] . ابن هشام، جلد ۲، ص ۳۵۹؛ واقدی، مغازی، جلد ۱، ص ۱۳۰-۱۴۰؛ جمحی، محمدبن سلام، طبقات الشعراء، تحقیق طه احمد ابراهیم ، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۱، ص ۱۰۷؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، جلد ۲، ص ۴۵۴-۴۵۷؛ مقدسی، آفرینش و تاریخ، ص ۶۸۸-۶۸۹.
در واقدی (جلد ۱، ص ۱۳۹) سخن شگفتی آمده است. گفته شده که پس از کشته شدن کعب بن اشرف، محمد فرمان داد هر یک از سران یهود را یافتنند بکشندشان. هرچند وفق همان گزارش، جز یک مورد قتلی رخ نداد (قتل ابن سُنینَه یهودی)، اما چنین می نماید که این فرمان (البته در صورت صحت)، برای ایجاد هراس در دل مخالفانی بود که عملا سر به شورش برداشته و رسما با پیامبر و مسلمانان وارد جنگ شده بودند و از این رو بیشتر بازدارنده بود تا اقدامی جدی و عملی. گواه این احتمال آن است که پس از آن سران مخالفان یهودی ترسیده نزد پیامبر آمده عهدنامه ای را امضا کرده و متعهد شدند تا راه کعب بن اشرف را ادامه ندهند.
[۲] . واقدی، مغازی، جلد ۱، ص ۱۲۴-۱۲۵.
[۳] . واقدی، مغازی، جلد ۱، ص ۱۲۶.
[۴] . واقدی، مغازی، جلد ۱، ص ۲۹۲-۲۹۴؛ جمحی، طبقات الشعراء، ص ۱۱۰۶؛ طبری، تاریخ، جلد ۲، ص ۴۹۳ – ۴۹۹؛ ابن شبه، تاریخ المدینه المنوره، جلد ۲، ص ۴۶۲-۴۶۳؛
[۵] . گفتن ندارد که اصطلاح «ترور سیاسی» از باب تسامح است و گرنه در گذشته های نه چندان دور چنین اصطلاحی و به طور خاص اصطلاح «ترور» رایج نبود.
[۶] . به ویژه ماجرای هولناک مربوط به این زن بسیار دراماتیک و احساس برانگیز توصیف شده و این می تواند اصل ماوقع را مورد تردید قرار دهد. اصولا پرسیدنی است که در آن لحظه و در دل شب و در کلبه و یا اتاق خواب این بانو چه کسی بوده که صحنه فاجعه را این گونه دقیق و با ذکر جزئیات گزارش کرده باشد؟
[۷] . جوادعلی (المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام» (جلد ۴، ص ۶۷۴-۶۷۵) می گوید ترور در جاهلیت نیز رواج داشت. زدن از راه دور با خنجر، با کارد، خفه کردن، مسموم کردن از طریق شراب یا غذا. نویسنده می افزاید: برخی بین فتک و اغتیال فرق نهاده اند. فتک ترور غافلانه اما علنی است ولی اغتیال ترور از طریق دسیسه و نیرنگ است مانند مسموم کردن.
[۸] . منابع این بخش عبارتند از: بلاذری، انساب الاشراف (زندگی علی)، ص ۲۵۳؛ تاریخ طبری، جلد ۴، ص ۲۷۱؛ ابوحنیفه دینوری، اخبارالطوال، ص ۲۸۳؛ ابن مسکویه، تجارب الامم، جلد ۲، ص ۲۷؛ کامل ابن اثیر، جلد ۴، ص ۲۷؛ ابن اعثم، فتوح، جلد ۵، ص ۴۳ (قابل تأمل این که در این منبع مسلم روایت را مستقیما از علی نقل می کند و نامی از پیامبر نمی برد)؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص ۶۵؛ طوسی، تهذیب، جلد ۱۰، ص ۲۱۴؛ کلینی، کافی، جلد ۷، ص ۳۷۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، جلد ۱، ص ۲۱۹؛ ابن کثیر، البدایه، جلد ۸، ص ۶۰ و ۲۷۱؛ طبرسی، اعلام الوری، جلد ۱، ص ۴۳۹؛ محسن امین، اعیان الشیعه، جلد ۱، ص ۶۱۹؛ قیومی، جواد، صحیفه الزهرا، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ۱۳۷۶، ص ۸۸. لازم به ذکر است که کتاب صحیفه الزهرا را ندیده ام و از مقاله «حرمت شرعی ترور» اثر محسن کدیور (منتشر شده در کتاب «دغدغه های دینی») نقل شده است. مقاله آقای کدیور خود نیز منبعی قابل توجه و درخور تأمل و استفاده است.
[۱۰] . عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیره نبی الاعظم، جلد ۶، ص ۴۳-۴۶ و نیز بنگرید به دیدگاه عاملی در باره «فتک» در اثر دیگر این مؤلف: سیره الحسین فی الحدیث و التاریخ، جلد دوازدهم، ص ۲۷۷ به بعد.
[۱۱]. معادیخواه، تاریخ اسلام – عرصه دگراندیشی و گفتگو -، تهران، ذره، ۱۳۸۲، جلد ۱، ص ۳۲۶.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…