این پژوهشگرِ دین و فلسفه، کتابهای پرتیراژی در حوزه نواندیشی دینی و اسلامِ سیاسی به رشته تحریر درآورده که از مهمترینِ آنها میتوان به «حدیثِ نواندیشان دینی»، «فقیهان و انقلابِ ایران» و «در طریقتِ مسلمانی» اشاره کرد. وی همچنین نویسندهی دهها عنوان جستار با موضوع نواندیشی دینی است.
آنچه در ادامه خواهید خواند مشروح گفتوگو با سید هادی طباطبایی درباره نسبت میان ارتداد و اسلام سیاسی در دنیای مدرن است:
جناب طباطبایی! گمان میرفت که حذف مفاهیمی چون «ارتداد» یا نسخه تلطیف شده آن، «تکفیر نَرم» از اقتضائاتِ مدرنیته است. حال که چنین واژههایی بارِ دیگر در ادبیاتِ جامعهشناختی ایران پرکاربرد شده میتوان گفت که حتی خوانشهای امروزی از اسلام نیز هنوز تحت تأثیر دینخوییهای دورانِ گذشته است؟
مفهومی چون ارتداد، در تاریخِ دینی ما وجود داشته است. در زمانهای چندان هم مذموم نبوده است. یعنی قاطبهی دینداران، آن را امری ناروا نمیدانستند. گویی کسی که جسارتی به اعتقاداتِ افراد میکرد، جایز بود حتی تا به سر حد مرگ نیز با او مواجهه شد. این البته اختصاص به دین هم نداشته. همین امروز هم شما ببینید کسی که توهین و جسارتی به پرچمِ یک کشور میکند، چگونه احساساتِ یک ملت را جریحه دار میکند. نه حتی این؛ شما ببینید در مسابقاتِ ورزشی، کسی که به لوگوی یک باشگاه بی احترامی میکند، طرفدارانِ آن باشگاهِ ورزشی چقدر تحریک میشوند و علیه او شعارهای تند میدهند. این را عرض کردم تا بگویم که این جریحهدار شدنِ احساساتِ یک قوم، اختصاصی به دینداران ندارد. سایر مردم هم ممکن است با توهین و جسارتی، احساساتشان جریحهدار شود و مقابلهای انجام دهند. اما برخورد با عقاید در دنیای امروز، از سرِ مدارای بیشتری است. امروزه معرکهی آراء است. نمیتوان کسی را به علل اعتقادی مورد حذفِ فیزیکی قرار داد. البته این روند به یکباره تغییر نمیکند. یک شبه نمیتوان انتظار داشت که تمامِ حقوقِ مخالفین مورد احترام قرار گیرد. شما ببینید افرادی که جسارت به پرچم یک کشور میکنند چگونه محکوم میشوند. بعضاً رسانههای یک کشور و یا مقاماتِ دولتی در این خصوص اعلام موضع میکنند. احساساتِ یک ملت جریحهدار میشود. دینداران هم فارغ از این نیستند. وقتی به معتقداتِ آنها توهین میشود، کم از پرچمِ یک کشور نیست. نمیباید همهی انتقادات را به سمتِ دینداران حواله کرد. نمیتوان انتظار داشت که جامعهی دیندار، به یکباره کاملاً مرامِ مداراجویانه و مخالفپذیری در پیش بگیرند. تاریخِ دینی ما نشان میدهد با افرادی که به معتقدات توهین و جسارتی کردهاند، برخوردهایی شده است. این تاریخ به یکباره تغییر نمیکند. ما قرنهاست در سنتی زیستهایم که چنین مقابله و مواجهههایی وجود داشته است. مقابلههایی که بوی خشونت میداده است. اما امروزه این نحوه مواجهه تلطیف شده است. با این وجود اما شاهدیم که گاهی رسوباتِ همان رفتارهای گذشته، در گفتارِ نواندیشان هم ریزش میکند. یعنی ناخواسته سخنی بر زبان میآورند که بوی تکفیر از آن به مشام میرسد. شاید این افراد خود به کرّات در مذمتِ تکفیر سخن گفته باشند؛ اما زیستن در ذیلِ سنتِ قدمایی و تورق آثارِ گذشتگان، اینها بی تأثیر نبوده و ناخواسته در ذهنِ افراد ریزش کرده و بعضاً سخنانی بیان میشود که نَسَب به همان رفتارِ گذشتگان میبرَد.
آیا تکفیر کردن دیگری در میان فقهای ایرانی سنتی ریشهدار بوده و همین سنت در دوران متأخر به دیگر اقشار جامعه نیز تسری یافته است؟
اجازه بدهید در این خصوص فهمِ رایج را مورد نقد قرار دهم. بعضاً تصور این است که گویی فقها قلمِ تکفیر به دست گرفتهاند و یکی بعد از دیگری افراد را از میدانِ دینداری خارج میکنند و حکم تکفیر صادر میکنند. این برداشتِ صحیحی نیست. فقها بیش از آنکه حکمِ تکفیر صادر کنند، مانع از این عمل شدهاند. جامعه دینی بعضاً دچار احساساتی میشود. یعنی فردی که جسارتی به اعتقادات و باورهای آنها میکند را طرد میکنند. به او بی مِهری میکنند. بعضاً میخواهند که خونِ او را بریزند. در این میان، شاهدیم که فقها به ندرت حکم تکفیر صادر کردهاند. شما اگر بشمارید احکام تکفیری که توسط فقها صادر شده، میبینید که در طولِ تاریخ، بسیار اندک است. یعنی جسارتها به اسلام را ببینید. فجایعِ ناگواری که برای مسلمین رقم زدهاند را در نظر بیاورید. انواعِ توهین و جسارتها به پیامبر اسلام و قرآن را در نظر بگیرید. از سوی دیگر، خشمی که به این واسطه ایجاد میشود و جامعه مسلمین را به درد میآورد را هم در نظر داشته باشید. در این میان، آراء فقها را برآورد کنید و بنگرید که به چه میزان دستور به مقابله به مثل دادهاند؟ بسیار اندک است. به ندرت چنین احکامی صادر شده است. در خصوص قتل برخی افراد از جمله احمد کسروی یا حسنعلی منصور فی المثل اصلاً مشخص نیست که آیا حکمی فقهی صادر شده است یا خیر؟ ظن و گمانهایی فقط وجود دارد. بنده در قسمتی از کتابِ «فقیهان و انقلاب ایران» به این موضوع پرداختهام. نقل قولها کاملاً متفاوت است. در نهایت مشخص نیست که آیا حکمی فقهی در این زمینه صادر شده است یا نه؟ اینکه واقعاً حکمی از مرجعِ تقلیدی صادر شده باشد، بسیار جای تردید دارد. شما در نامههایی که به آیتالله سیستانی شده نگاه کنید. پس از برچیده شدنِ حکومتِ صدام، بسیاری از جوانانی که به تعبیری غیرتِ دینی داشتهاند، از ایشان سئوال میکنند که چگونه با افرادی که به شیعیان جسارت کردهاند برخورد کنیم؟ آقای سیستانی به کرّات حکم به سکوت داده است. تأکیدِ ایشان بر مُدارا بوده است. اتفاقاً تصور بنده این است که فقها باعث شدند که بعضی از این خشمها، تعدیل شود. آنها مانع از ریخته شدنِ خون بودهاند. اما متاسفانه مکرّر این سخن بیان میشود که گویی فقها این خشم را به جامعه سرایت میدهند. ابدا اینگونه نیست.
بیشتر بخوانید:
شما جریحهدار شدن احساسات و واکنشهای طرفداران یک تیم فوتبال یا پرچم را با جریحهدار شدن معتقدان به یک دین مقایسه میکنید. اما مسئله اصلی در تکفیر و ارتداد واکنشهای احساسی طرفداران و هواداران نیست، بلکه تهدید سیستماتیک و عالمانه به شدیدترین برخورد (قتل یا اعدام) از سوی مراجع است که تنها در نزد دیندارانوجود دارد. بعید است صاحبان یا مربیان یک تیم فوتبال بتوانند کسانی را که به تیمشان توهین میکند به مرگ تهدید کنند و بتوانند به فعالیت ادامه دهند. غیر از این است؟
همینگونه است. میدانم که بعضاً قیاس کردن، سبب سازِ رهزنیهایی هم میشود. یعنی وجوه تشابه و افتراق لزوماً برابر نیستند. اما سخنم در این است که احساسات وقتی جریحهدار شد، واکنشهتیی هم در پی دارد. این مختص به دینداران هم نیست. این سخن را از این جهت میگویم که برخی در این ماجراها عنوان کردند که دینداران یک سری اعتقادات دارند و همگان باید مراقب باشند که به این اعتقادات لطمهای وارد نشود. میخواهم بگویم صرفاً دینداران نیستند که احساساتشان جریحهدار میشود. سایر مردم هم اینگونهاند. این مختص به دینداران نیست. حتی در همان مسابقاتِ ورزشی هم در میان هواداران، تهدید به مرگ هم وجود دارد. شاید خاطرتان باشد آن بازیکن فوتبال تیم کلمبیا آندرس اسکوبار که در جام جهانی ۱۹۹۴ یک گل به خودی زد و تیمش شکست خورد. این باعث شد که یکی از هوادارانِ کلمبیا چند روز بعد، او را مورد حمله و اصابت گلوله قرار دهد و از پای در آورد. البته میدانم که این موارد استثناء است و نمیتوان آن را تعمیم داد. سخنم بر سر این است که این احساساتِ جریحهدارشده را ببینید که تا کجا پیش میرود. میخواهم به سوی دیگرِ ماجرا التفات بدهم. بگویم که آن جسارتها و توهینها را هم در نظر بیاورید. فقها کوشیدهاند این احساسات را تعدیل کنند. یعنی میخواهند هر کسی به خود اجازه ندهد که این احساساتِ جریحهدار شده را به سرانجام برساند. شما در میان فتاوایی که در خصوص ارتداد بیان شده است، ببینید که چند نفر از فقهای آن زمان متفق القول بودهاند. همانطور که میدانید، در هر زمانی فقهای متعددی حضور دارند. مثلاً حکم ارتداد «رافق تقی» را در نظر بگیرید که مرحوم فاضل لنکرانی آن را بیان کرد. در زمانِ ایشان، فقهای دیگری هم حضور داشتند. اما هیچکدام چنین فتوایی را صادر نکردند. در میان تعداد بسیاری از فقها، ممکن است یکی از آنها چنین فتوایی بدهد. اما آن فتوا برجسته میشود و به همهی فقها و سیستمِ فقهی نسبت داده میشود.
حتی اگر تعداد تکفیرها و حکمها و فتواها کمتر از آنچه باشد که روایت میشود، وجودِ امکان و ساختار تکفیر را در فقه نمیشود انکار کرد. آیا اشارات شما به کمتعداد بودن این احکام، راه را برای توجیه و تداوم آن باز نمیکند و سبب تقویتِ این ساختار نمیشود؟
در این خصوص میباید به تعبیری به مذاقِ شارع هم التفات داشت. ببینید برخی آیاتِ قرآنی و روایات وجود دارد که سرشار از تهدید است. در بیان مجازاتِ یکی از گناهان آمده است که فردِ خاطی را میباید از کوه به پایین پرت کرد. از اینگونه احکام را شاید شما بتوانید در آراء دینی بیابید. اما باید به نکتهای توجه داشت. بگذارید مثالی بزنم. شما پدری را در نظر بگیرید که یک لیوانِ آب به دستِ پسرِ کوچکش داده و خواسته است آن را به پدربزرگش برساند. از پسر میخواهد که مراقب باشد این آب نریزد. در حینِ سخن، حتی پسرش را تهدیدهای سخت و تند میکند که اگر آب را بریزی، تو را تنبیه میکنم. اینها را میگوید تا پسرش مراقبتِ تام و تمام کند. حواسش را کاملاً معطوف به آوردنِ آن لیوانِ آب کند. نکند که قطرهای از آب بریزد. این تهدیدهای پدر، لاجرم اثرِ خود را میگذارد و پسر به مراقبتِ کامل این وظیفه را انجام میدهد. حال اگر قطرهای از آب ریخت و یا لیوان افتاد و شکست، آیا پدر حتماً آن تهدیدها را بر روی پسرش اجرا میکند؟ آیا لزوماً پسر را مورد توبیخهاب شدید قرار میدهد؟ به نظر میرسد که اینگونه نیست. آن تهدیدها فقط برای این بوده که پسر مراقب باشد. او را به مراقبتِ کامل برساند. اما اگر در این بین اتفاقی افتاد هم لزوماً آن تهدیدها عملیاتی نمیشود. یا اینکه خردسالی را در نظر بگیرید که در لبهی پشت بام ایستاده است. پدر که این صحنه را میبیند، با شدیدترین تهدیدها و فریادزدنها از پسر میخواهد که از آنجا فاصله بگیرد. ممکن است تندترین و بدترین تعابیر را بر زبان بیاورد تا پسرش از آن منطقه فاصله بگیرد. اما اگر کوچکترین زخمی بر پسر بنشیند، آیا این پدر نیست که او را در آغوش میگیرد و نوازش میکند. این تهدیدها و جسارتها صرفاً از این جهت است که فرزند را مجاب کند. در خصوص مأثوراتِ دینی هم باید این مهم را در نظر داشت. برخی تعابیرِ دینی، چنان سخت و سنگین است تا فرد وارد آن گناه نشود. اساساً به آن نزدیک نشود. میخواهد بگوید که این عملِ خطا، تا به این حد مجازات سختی دارد و تو را از حقیقت دور میکند. اما اگر آن عملِ خطا از کسی سر زد، لزوماً آن مجازاتهای وعده داده شده، عملیاتی نمیشود. در همین خصوص مجازاتهایی از قبیلِ پرت کردن از کوه یا برخی دیگر از اینها، ببینید تا چه حد در سنتِ شیعی عملیاتی شده است؟ در زمانِ پیامبر، کدام یک از این احکام اجرا شد؟ هیچ گزارشِ تاریخی در این خصوص وجود ندارد. کدام یک از فقها در مرحلهی عمل، اجازهی چنین مجازاتی را دادهاند؟ اینها صرفاً در مرتبهی تحذیر است. اتفاقاً میخواهم بگویم، که اگر این ماثوراتِ دینی از فیلترِ فقها عبور نکند، اثراتِ ناصواب و ناگواری میتواند بر جای بگذارد. همین اعمالِ داعشیان را بنگرید، همگی استناد به آیات قرآنی میکنند. این از اثراتِ مخرّبِ فهمهای ناصحیح از دین است.
میگویند فردی به نزد مرحوم آیتالله بهجت آمد و سئوالی فقهی از ایشان پرسید. مرحوم بهجت هم پاسخی دادند. آن فردِ پرسشکننده گفت این حکم با فلان آیهی قرآنی در تعارض است. آیتالله بهجت به ایشان میگوید: فقیهی که این حکم را صادر کرده، این آیه را هم دیده و حکم داده است. یعنی لزوماً استناد به آیات، نمیتواند جوازِ وجوبِ هر عملی باشد. آیات را باید در کنارِ هم دید و فهم کرد. ما در ابتدای هر سورهی قرآن، بسم الله الرحمن الرحیم داریم. یعنی تمام این آیات را با در نظر گرفتنِ رحمانیتِ خداوند ببینید. اگر آیهای بوی خشونت میدهد هم آن را با رحمانیتِ خدا تحلیل کنید. به همین دلیل است که عرض میکنم کمبودنِ این فتاوای ارتداد، به این سبب است که فقها در مرحلهی اجرا، احتیاطِ بسیار کردهاند. میدانند که لزوماً نمیباید این حکم را به مرتبهی اجرا گذاشت. اینگونه نیست که این حکم رواج پیدا کند. فارغ از اجرایی شدنِ آن، که بسیار اندک بوده است، در زمانِ حاضر فقهایی اساساً در نقدِ این حکم سخن گفتهاند و رفتهرفته میتواند به یک گفتمان غالب هم تبدیل شود.
البته به نظر میآید که تشیع سیاسی کمتر مستعد تکفیرهای خشونتآمیز آن هم به شکل سازمانی باشد. گروههای تندرو نظیر داعش و القاعده در بستری پدید آمدهاند که صدور احکام تکفیری بر علیه آنچه دشمنان اسلام خوانده میشود شرط کافی برای رسیدن به آرمانشهر اسلامی قلمداد میشود. آیا در اسلام سیاسی فقهای شیعه چنین چیزی وجود دارد؟ به عبارت دیگر تکفیر کردنِ دیگری در حد فقها باقی میماند یا سازمان مییابد؟
همانطور که در پرسش قبل نیز اشاره کردم، فقها غالباً مانع از این خشونتها شدهاند. بنده چند سال پیشتر، در ماجرایی که فردی به خاطر یک نوشته محکوم شده بود، سئوالی را خدمت برخی از مراجع عظام ارسال کردم. در خصوص حکم سبّالنبی و ارتداد بود. پاسخی که از دفتر مراجع آمد، غالباً بر روی توبه انگشت گذاشته بودند. یعنی راهی را نشان داده بودند که اینگونه حکمها نمیباید اجرایی شود. دنیای امروز، نمیپسندد که کسی به خاطر یک سخن و یا جسارت و توهین به اعتقاداتِ دیگران، مورد حذفِ فیزیکی قرار بگیرد. فقهای ما از سویی با سنّتِ قدمایی مواجهند و از طرفِ دیگر با این دستاوردهای جدید. در این میان به نظرم فقها به یک «شرمِ فقیهانه» تمسّک میکنند. یعنی از یک سو ما با نظامِ تکلیف مدارِ سنتی مواجهیم. از سوی دیگر با یک نظامِ حقمدار در دنیای جدید. حال موازنهای اگر بخواهد صورت بگیرد، میباید جانبِ هر دو را نگه داشت. یعنی هم به دامنِ تکلیفمداریِ صِرف نیفتاد. هم به کلی شانه از تکلیف خالی نکرد و حقمداریِ محض را پیشه نساخت. موازنهای باید صورت بگیرد. این موازنه با دستاوردی به نامِ شرم قابل حل است. این ایده را دکتر سروش بیان کرده است. میخواهم از این ایده مدد بگیرم و عنوان کنم که فقهای ما نیز اگر چه ممکن است در نظام تکلیف مدار بتوانند چنین احکام سخت و صلبی را سراغ بگیرند، اما آنها به یک شرمِ فقیهانه تمسّک میکنند. کمتر تکفیر و ارتداد در جهان امروز را اجرایی و عملیاتی میکنند.
با عنایت به پاسخهای قبلی، آیا شما «تکفیر» را مفهومی روشن و آشکار میبینید که حدود آن مشخص است؟ این پرسش را از این جهت مطرح میکنم که «کافر» برشمردن دیگری به شکل حربی و غیرحربی در اسلام احکام متفاوتی دارند. قلمرو این حکمها نیز مشخص است. پس مجالی برای سوءفهم و در نتیجه بهانه قرار دادن آن برای اعمال خشونت باقی نمیماند.
تصور بنده این است که اینجونه احکام، به زمانه و جامعه بستگی دارد. اگر کسی بخواهد برداشتِ خشونتآمیز از دین داشته باشد، میگردد و برخی از این تاریخهای دینی را مستمسکی قرار میدهد و از آن هرگونه حکمی را هم استنباط میکند. در سایر ادیان هم این وجود داشته است. یعنی پذیرفته نبود که کسی از یک مرام و مسلک روی بگرداند. از این رو برای جامعه یک امر بدیهی بوده که چنین فردی را براند و بعضاً مورد توبیخهای سنگین قرار دهد. اما روحِ اسلام را که شاهدیم، کاملاً منطبق بر مدارا و رحمت و شفقت بر دیگران است. ما در تاریخ دینی خود، شاید رفتارِ فردی چون حُرِ ریاحی را نتوانیم به هیچ نحو توجیه کنیم. او در رقم خوردنِ جنایتِ کربلا دخیل بود. راه را بر امام بسته بود. اما ببینید همین فرد، به محض اینکه خدمت امام حسین میرسد، مورد پذیرش قرار میگیرد. حُر سرش را پایین انداخته اما امام(ع) به او میگوید اِرفَع رأسَک. سَرت را بالا بگیر. این برخوردِ امامِ ماست. یا شما در خصوص ابن ملجم که قاتل امام علی(ع) بود بنگرید. در توصیههای امام در آن لحظاتِ پایانی عمر شریفشان میبینید که مکرّر توصیه به رعایت احوالاتِ ابن ملجم میکند. امام در آن حالِ بیماری به فرزندانش توصیه میکند که هر چه خود میخورید به او هم بدهید. امام سپس میگوید من اگر زنده ماندم خود میدانم با او چه کنم و من به عفو سزاوارترم. گویی فردی چون ابن ملجم را هم امام قصد بخشش دارد. این توصیهها در خصوص فردی است که امام را به قتل رسانده و او را اشقی الأشقیا میدانیم. دینِ ما رائحهی رحمت میدهد. با شقیترین انسانها هم به مدارا سخن میگوید. در آیه صد و چهلم سوره نساء، بیان شده که هرگاه بشنوید افرادی آیاتِ خدا را انکار و استهزاء میکنند از آنها روی بگردانید تا به سخنِ دیگری بپردازند. یعنی نهایتِ مواجهه با چنین افرادی این است که آن مجلس را ترک کنید. حتی بعد از اینکه سخنشان بر موضوع دیگری قرار گرفت، میتوانید به همان مجلس برگردید. احکامی چون ارتداد و سبالنبی چیزی نیست که بتوان آن را عجین با اسلام و مسلمانی دانست. برخی نواندیشان دینی بر این موضوع اِشراف دادهاند که ارتداد در صدر اسلام جنبهی عملی داشته است. یعنی پشت کردن از سپاهِ اسلام و رفتن به جبههی مقابل بوده است. نحوهای خیانت معنا میداده است. در ثانی هیچگونه کیفرِ دنیایی در قرآن برای ارتداد بیان نشده است. در آیاتی که واژهی ارتداد آمده، گفته شده که چنین فردی اعمالش نزد خدا باطل شده است. یعنی ارتباط بین انسان و خدا است. نه اینکه مجازاتِ دنیوی برای او در نظر بیاورید. با در نظر گرفتن این موارد است که میبینیم قاطبهی فقها نیز کوشیدهاند احساساتِ خدشهدار شدهی جامعه را کنترل کنند. البته باید به سمتی پیش رفت که روحِ اسلام که رحمت و شفقت است، در میانِ دینداران فراگیر شود. اما تا رسیدن به آن مرتبه ظاهراً راهِ بلندی در پیش است.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…