وضع استانداردها برای حجاب اجباری-حکومتی
مجلس شورای حکومت ایران در سال ۱۳۶۲ قانون مجازات اسلامی را به تصویب رساند که به موجب ماده ۱۰۲ آن هرکس در معابر عمومی حجاب شرعی را رعایت نمی کرد، به تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم می شود. در سال ۱۳۷۵ قانون جدید تعزیرات در مجلس به تصویب رسید که بنا به ماده ۶۳۸ آن زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزایی نقدی محکوم میشوند. بدین ترتیب حاکمیت ولایی اراده خود مبنی بر یکسان سازی حجاب را به اجباری قانونی تبدیل کرد.
اخیرا هم محمدصالح هاشمی گلپایگانی، دبیر «ستاد امر به معروف و نهی از منکر» خواستار وضع قوانین جدی در رابطه با حجاب اجباری شده و بر «تشکلسازی» در همه مراکز، ادارات و سازمانها برای اجرایی شدن حجاب تاکید نموده است. او در مصاحبهای با خبرگزاری ایلنا مدعی است :«اگر امر به معروف و نهی از منکر بخواهد جایگاه خود را پیدا کند باید در همه سازمانها، در همه نهادها در فرهنگ خانواده و در تعاملات مردمی ظهور و بروز پیدا کند». بدین ترتیب با این اظهارات حجاب حکومتی-اجباری چهره آشکارتری به خود گرفته است. به نظر میرسد نوعی پیوند میان افزایش فشار برای اعمال حجاب اجباری-حکومتی و کاهش مشروعیت و کارآمدی حاکمیت و نارضایتی عمومی و شکسته شدن انقیاد اجتماعی وجود دارد.
تحول و تکثر پوشش زنان در زمینه و زمانه
این مدلول واژگان «حجاب» در فرهنگ عربی حجاز پسابعثت هم چیزی نیست که امروز برای توصیف پوشش زنان مطرح است (مشتقات کلمه حجب هفت بار در قرآن آمده و مدلول آن «پرده» است، نگاه کنید به پانوشت ۱). پوشش زنان و بهطور خاص پوششی که مسامحتا «حجاب» خوانده میشود، در بستر جغرافی و تاریخی یکسان نبوده و صور و کارکردهای گوناگونی را پذیرفته و انگیزه افراد و گروه های اجتماعی در بکارگیری آن هم یکی نبوده است. بنابراین استاندارد سازی یا به زبان دیگر یکسان سازی صورت و کارکرد و انگیزههای پوششی که در زبان فقها «حجاب» خوانده میشود، با آنچه در گزارشهای تاریخی آمده است سازگاری ندارد. افزون بر یکی از انواع حجاب همان حجاب سنتی روستایی یا حجاب محلی است، که بنا به عرف در میان زنان بخشهای گوناگون ایران رواج دارد. چنین پوشش هم به عنوان حجاب برتر مورد نظر حکومت رسمیت نیافته و تبلیغ نمیشود. چون از استانداردهای «حجاب» مطلوب حاکمیت فقهی متفاوت است. تمایل اساسی حاکمیت ایران، استاندارد سازی، یکسان سازی و همسان سازی حجاب یا تحمیل همان «حجاب برتر» مورد نظر فقیهان است. حجاب سنتی روستایی یا حجابی در حد روسری که عرفی تلقی میشود، با همسان سازی و یکسان سازی سازگاری ندارد بلکه هویت متکثر و متنوع افراد را کم یا زیاد به نمایش می گذارد.
فن آوری قدرت در قالب حجاب حکومتی-اجباری
اراده حاکمیت فقاهتی در نادیده گرفتن حجابهای متکثر و متنوع محلی و تحمیل آنچه حجاب برتر خوانده میشود، به نوعی میتواند در چارچوب مفهوم فن آوری قدرت فهم شود. مفهوم فن آوری قدرت یکی از مفاهیم کلیدی در «نظریه قدرت» میشل فوکو (۱۹۲۶–۱۹۸۴) جامعه شناس نام آشنای فرانسوی است. در راستای همین نظریه-مکانیسم فن آوری قدرت- یکسان سازی لباس رسمی است که در مدارس و زندانها، ارتشها ناشی از یک رژیم معین است که از جمله هویت(هویت سازی و هویت یابی)، وحدت(وحدت سازی درونی و غیریت سازی برونی) مقدس سازی، نقش محول و رفتار بهنجار را تعریف و آن را از سوی قدرت حاکم قابل مدیریت و نظارت میکند(نگاه کنید به نمودار ضمیمه).
برای مثال یکسان سازی لباس در میان کادر درمانی یک بیمارستان، هویت و نقش آنها را برای خود این افراد و برای مراجعین و افراد متفرقه بازنمایی می کند. بدین ترتیب انتظارات و توقعات مراجعین تعیین میشود.
مراجعین در ملاقات کادر درمانی، آنها را به مثابه پزشک میبینند و این جنبه از نقش آنها برجسته میشود و سایر جنبههای آنها مثلا اینکه یا پدر یا پسر چه کسی هستند، یا در کجا تحصیل کردهاند پنهان میشود. همچنین، اگر کادر درمانی بدون لباس فرم خود در خیابان ظاهر شود و مراجعین بیمارستان او را نشناسند، طبیعتا برخورد با او خنثی خواهد بود. حال آن که، برخورد مراجعین بیمارستان با همان کادر درمانی متفاوت بوده و معمولا با احترام همراه خواهد بود. پوشیدن لباس فرم معممین به خصوص در نقاطی که مردم برای لباس خاص آنها احترام قائلند دارای همین کارکرد است. فرد معمم، بدون عمامه و عبا و قبا، در کوچه و خیابان یک فرد عادی است، اما به محض پوشیدن لباس فرم، انتظارات، توقعات و برخوردها با او متفاوت میشود. بازی کردن به عنوان کادر درمانی رفتار و سکنات او را شکل داده محدودیتهایی را به بازیگر اعمال میکند. مثلا کسی انتظار ندارد که کادر درمانی مانند قوم و خویش مراجعین رفتار کند، یا به مراجعین از موضع همسر یا فرزند رفتار کند. از سوی دیگر، کادر درمانی بیمارستان با لباسهای متحدالشکل به مثابه یک کلیت و بلوک ظاهر میشوند، حال آنکه مراجعین به بیمارستان به شکل افراد متفرقه و پراکنده هویت مییابند. از منظر کادر درمان بیمارستان، مراجعین به مثابه یک گروه دیگری و غیر تلقی میشوند. بازی نقشها برای کادر درمانی آنگاه که به عادت تبدیل شود و در شخصیت آنها تثبیت شود، درونی میشود. کادر درمانی دیگر بین شخصیت خود و نقشی که به عنوان پزشک دارد، احساس دوگانگی نمیکند بلکه با نقشش به یگانگی میرسد. ممارست در بازی در این نقش معین از سوی کادر درمانی برای ناظر بیرونی و مثلا مراجعین بیمارستان، تظاهر بیرونی دارد و از سوی این مراجعین به شکل امری که در بیرون وجود دارد تجربه میشود.
حجاب حکومتی-اجباری نوعی فناوری قدرت- در راستای تعریف فوکو- است که حکومت به واسطه آن تسلط نظاممند اراده سیاسی خود بر معرفت، موقعیت اجتماعی، روان و جسم زنان را اعمال می کند. در این زمینه معین، برای حاکمیت فقاهتی-فرقهای ایران، حجاب مفهومی تک افتاده و انتزاعی نیست، بلکه جزئی از یک بسته مرکب است که با انگارههایی همچون ریاست مرد بر خانواده، اطاعت زن از شوهر، تمکین، بدون اجازه و توافق شوهر از خانه بیرون نرفتن، نقش تولید مثلی زن، حق حضانت مرد، اولویت نگهداری از فرزندان بر فردیت زن، گره خورده است و آنها را نیز هم زمان تحمیل میکند. از منظر دیگر، پذیرش حجاب اجباری حکومتی، به معنی پذیرش مشروعیت فتاوای فقیهان و قدرت آنان در عرصه خانواده و زندگی اجتماعی و به دنبال آن کلیت فقه حکومتی با اجزاء آن از جمله کنترل حکومتی مردان بر روان و بدن زن و همچنین فرودستی در عرصه خانواده و جامعه است.
حجاب حکومتی-اجباری افزون بر پیامدهای اجتماعی-روانی بر رفتار فیزیکی زن هم موثر است و این مجموعه بر توانایی مالی- اقتصادی، منزلت اجتماعی و نفوذ و قدرت سیاسی زن، هم در عرصه خُرد خانواده و عرصه کلان اجتماعی موثر است. در اینجا، نوعی مبادله و معامله پنهان و نانوشته نیز صورت میگیرد. مردان در مقابل حجاب حکومتی-اجباری و حتی ستم به زن سکوت میکنند و آن را میپذیرند زیرا آنها در ازاء این معامله به قدرت فائقه خانواده – در قالب ریاست خانواده- تبدیل شده و حق تمکین زن و تسلط بر روان و بدن- را دریافت میکنند.
بنا به ماده ۱۱۰۵ قانون مدنی: «در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است». در همین راستاست که قانون مدنی در ماده ۱۱۱۷، به زوج در ممانعت زوجه از شغل معین، اختیار داده است. نکته پنهانی نیست که فقیهان بر پایه انگارههای سنتی، بر این اعتقادند که نظام خانواده اصلیترین و پایهایترین واحد نظامهای اجتماعی به شمار میآید و هدف شرع و دین نیز به باور آنها، ترویج و تحکیم پایههای آن است. در تاویل هر آیه و یا روایت و نشانهها، این انگاره و نظرگاه بلافاصله خود را به رخ میکشد؛ بهگونهای که گویا منابع مذهبی همواره یک شکل و آن هم شکل سنتی از خانواده را مشروع میدانند. در چنین خانوادهای، مرد رئیس است و در صورت فقدان پدر، جد پدری و فرزندان ذکور به ترتیب در سلسله مراتب توزیع قدرت و منزلت درون خانه و خانواده قرار میگیرند. در این جهان اجتماعی کوچک که همچون جهان سیاسی بر نوعی نظام ولایی بنا شده است، چنین درکی البته مبتنی بر یک پیش فهم نسبت به جهان اجتماعی و جهان اجتماعی کوچک خانواده نیز هست. زن به مثابه موجودی اجتماعی در خانواده مبتنی بر انگارههای فقهی دارای نقشهایی همچون همسری و مادری است و کار او، کار خانگی و احیانا کار تولیدی و خدماتی خانگی است. اجتماعی کردن کودکان (وظایف آموزشی و پرورشی) نیز از جمله وظایف دیگر زن به شمار میآید. نقشهایی که زن در خانواده و جامعه به عهده گرفته است به درک فقیهان، دارای پیوند محکمی با فطرت و روان و جسم است. یکی از نقشهای «حجاب» در انگارههای فقیهان تحکیم ساختار همین خانواده و نقشهای تعریف شده در آن است.
دیالکتیک آشکارسازی و پنهان سازی
استاندارد و همسانسازی پوشش زنان آن هم در بیان فقهی به مثابه نمادی مقدس، فرد را به صورت موضوع در یک نظام تعریف نموده و هویت عقیدتی-سیاسی، نقش محول اجتماعی و منزلت او را برای خودش و چگونگی رابطه دیگران با او را تعیین می کند. بدین ترتیب نقش محول و کارکرد زن در خانواده به مثابه موجودی مؤنث، دختر خانواده، همسر، مادر، مادر شهید، مرید امام تعریف و تحدید میشود و سایر جنبههای هویت فردی او به فراموشی سپرده میشود. مکانیسم آشکار سازی و پنهان سازی هم در همین روند رقم میخورد. یکسان سازی حجاب در روند اجتماعی سازی، احساس کلی نظم و اطاعت تحمیلی توسط اقتدار حاکم را از بدو طفولیت آموزش داده آن را در ذهن و رفتار افراد تثبیت میکند. با درونی شدن چنین اطاعت پذیری، انقیاد زنان درونی میشود، و اطاعت به عنوانی اقدامی تحمیلی احساس نمیشود. این نوع حجاب اجباری-حکومتی انتظارات فرد و دیگران نسبت به فرد را شکل داده و در روند زندگی به نمایش میگذارد و بدین ترتیب اطاعت و غلبه بر فرد تا فرو شکستن هویت و اراده او و هضم آن در جامعه فرقهای گسترش مییابد.
دیالکتیک خودی و غیر-خودی سازی
فقیهان به مثابه تولید کنندگان هنجارهای فقهی-فرقهای علاقه دارند تا خط و مرز روشنی را میان خودی و غیر-خودی ترسیم کنند، هویت اعتقادی و سیاسی فرد را آشکار کنند و سویه و جایگاه او را در نظام اجتماعی مطلوب خود تعریف کنند. تعریف و مراقبت این مرزها ضامن یکپارچگی و انسجام خودیها است. یکی از کارکردهای «حجاب» نیز تعیین هویت اعتقادی-سیاسی افراد، تفکیک خودی از غیر-خودی، بهنجار از نابهنجار، منقاد از غیر منقاد است. رویه دیگر سکه این تقسیم بندی خودی- غیر خودی، تشدید احساس تعلق افراد گروه خودی است. چنین امری به افراد و اعضای گروه احساس آرامش داده و در مقابل این هدیه آسمانی! به افراد، انتظار انقیاد بیشتری از آنها میرود. نظام رهبری، رابطه ارادت، قشر بندی درونی، نظام پاداش و کیفر پایدار از اجزاء مقوم هر فرقه مذهبی است و بدون آن فرقه پایدار نخواهد ماند. در همین مسیر است که توزیع و تعریف نقشهای محول اجتماعی افراد صورت گرفته و انتظارات اعضاء تعریف میشود.
کارکرد حجاب اجباری-حکومتی در این راستا این است که به عنوان یک نماد مقدس جمعی عمل میکند. این نماد ایستار مذهبی افراد را به یکدیگر مینمایاند، آنها به هم نزدیک و سازماندهی نموده و به آنها همبستگی میدهد. چنین سازماندهی و همبستگی شرط صف بندی آنها در مقابل غیر-خودیها است. متراکمترین این نوع از این نوع صف بندی تظاهرات زنان چادری در اعتراض به بیحجابی و در جمعه پایانی ماه رمضان و تظاهرات مربوط به بازگرداندن اجساد کشته شدگان جنگ است. چنین گردهمآییهایی نوعی قدرتنمایی در خیابان و نمایش حمایت و مشروعیت حاکمیت است. حجاب در چنین مراسمی از اجزاء و افراد، پیکره واحدی ساخته -و از منظر بیرونی- آنها را در یک صف مقدس متحد میکند. در همین مسیر است که خودیها در عرصه خیابانها، در صفی با لباس متحدالشکل- نظیر یونیفرم- آشکارتر و غیر خودی ها پنهان و حذف میشوند. البته در نمایش رای گیری ریاست جمهوری یا نمایشهای مشابه، یعنی وضعیتهای خاص، حاکمیت بنا به ملاحظات تاکتیکی هم شده این مرزبندی، باحجاب و بدحجاب را تا حدی کم رنگ میکند، تا به اصطلاح «آحاد ملت» به پای صندوق رای آمده و شمار آرا را بیشتر کند.
این فرایند حذف غیر-خودی ها نه تنها از خیابان بلکه از سایر عرصه اجتماعی- ادامه مییابد به گونه که از عرصه توزیع منابع سیاسی، منزلتی و اقتصادی حذف میشوند. برای مثال حذف زنانی که به انقیاد در نمیآیند از مسیر به نظام گزینش استخدامی، به آزمون گذاشتن حجاب آنها و اخراج آنها از ادارات و سازمانهای دولتی صورت میگیرد. در اینجاست که فردیت و هویت انسانی حذف میشود و موقعیت و کارکرد بر آن غلبه میکند. به میزانی که فرد در گروه هضم میشود مستوجب پاداش شده و از منابع رانتی حاکمیت بهره میبرد. در مقابل پیامد ناسازگاری با هنجارهای گروه، از دست دادن موقعیت و اعتبار و مشارکت در بهره در رانت است. برای مثال معصومه ابتکار و بسیاری از زنان عضو هیئت دولت به شرط استفاده از چادر به عنوان عضو کابینه پذیرفته شدند.
دیالکتیک درونی و برونی سازی
تاکید حاکمیت بر تحمیل «حجاب» بر زنان از دوره کودکی است. این فرایند همان درونی کردن حجاب است. درونیشدن حجاب آنگاه رخ میدهد که در جریان آموزش نخستین و اجتماعی شدن (دوران کودکی) و همچنین آموزش ثانوی، فرد با پذیرش یک سلسله دانستنیها نوعی الگو و ساختار اندیشهورزی را میپذیرد، در عمق روانش تثبیت میشود و او را در شناخت جهان اجتماعی پیرامونش هدایت میکند. از منظر فوکو انقیاد و تسـلط بـر دیگـری تحـت زمینه تاریخی و فرهنگـی خـاص، بـا پنهـان کـردن سـازوکار قـدرت از طریق درونی کردن آن، به صــورت عــادت در کنش گفتاری و نوشتاری روزانه درون عرصۀ عمومـی و خصوصـی تولیـد و بازتولیـد میشود. در نتیجه دنیای مستقل از ذهن، پس از این مرحله نه بیواسطه و غیرمشروط، بلکه در چارچوب ارزشها و انگارههای معین فهم میشود.
در این فرایند دختر با استفاده از کدهای حجاب اجباری-حکومتی از همان دوران کودکی، با این فناوری قدرت بسیاری از مفاهیم فقهی از جمله بسیاری از حرام و حلال و مکروهات، و همچنین بازی کردن نقش محول زن محجبه، اطاعت زن از شوهر، تمکین، تفکیک میان محرم و نامحرم، دست ندادن با نامحرم، – که با مفهوم حجاب پیوند خورده را درونی میکند. در همین راستاست که شبکه هنجارهای فقهی- مانند تمکین به مرد، پذیرش ریاست مرد بر خانه- از مسیر پذیرش حجاب به ذهنیت زن نفوذ میکند. زنانی که این هنجارها را پذیرفتهاند در عرصه مصاف اجتماعی میبایست به مانند یک پیکر واحد در مصاف با غیر خودیهای بیحجاب نیز نقش بازی کنند. اینجاست که دو بلوک اعتقادی-سیاسی شکل میگیرد و جبهه محجبهها به مثابه یک کلیت خود را در تقابل با جبهه بیحجابان و بدحجابان به نمایش میگذارد و همین جاست که برونی کردن «حجاب» رخ میدهد. این برونی شدن حجاب میبایست عرصه عمومی و فضای اجتماعی را برای غیر خودیها چنان تنگ کند تا قطببندی میان دو بلوک ملموس تثبیت شود.
مخلص کلام
پذیرش حجاب حکومتی-اجباری به معنای ورود زن به نظام هنجاری تو در توی فقهی است که هدف آن فرم دادن به اندیشه، رفتار و بدن زنان است. این نظام هنجاری فقه- که در روندی طولانی به عنوان ادبیات فقهی شکل گرفته و تجربه شده است- برای اغلب عرصه های زیستی توصیه دارد. انقیاد زنان در دستگاه فقهی به معنای تولید سوژههایی با رفتار و کردار معین، شکل دادن و سازماندهی روان، ساختن افرادی با خواستهها و آرزوهای خاص است. برای مثال زن محجبه دارای سبک معین زندگی، نوع سلوک خاص، موقعیت خاص در جامعه و در سلسله مراتب قدرت و منزلت و خواستهها، باید و نبایدها، و آرزوهایی است که از سوی فقیهان به عنوان بهنجار تعریف میشود. این انقیاد در مقابل فقه به معنای انقیاد از فقیهان و مردان هم هست.
حجاب اجباری-حکومتی به مثابه مکانیسم انقیاد نقش مهمی در بازتولید جامعه ولایی دارد. خانواده نوع ولایی جهانی هرمی متناظر با حکومت ولایی است که مرد ریاست آن را دارد و در چارچوب نظام فقهی ولایت خود را به زن و فرزندان خانواده اعمال می کند. حجاب اجباری-حکومتی نوعی فناوری قدرت است که از مسیرهویت سازی، وحدت سازی، مقدس سازی محقق میشود. دیالکتیک آشکارسازی و پنهان سازی، دیالکتیک خودی سازی و غیر-خودی سازی، دیالکتیک درونی و برونی سازی تبلور این فرایند است.
پانوشت (۱)
آیاتی که مشتقات واژگان حجاب در آن بکار گرفته شده است:
وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجَابًا مَّسْتُورًا ﴿۴۵ الإسراء﴾
فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ﴿۱۷ مریم﴾
وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ ۚ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُمْ ۚ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّهِ أَن سَلَامٌ عَلَیْکُمْ ۚ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ ﴿۴۶ الأعراف﴾
… سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ۚ ذَٰلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا … ﴿۵۳ الأحزاب﴾
فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَن ذِکْرِ رَبِّی حَتَّىٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿۳۲ ص﴾
وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّهٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ ﴿۵ فصلت﴾
وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ ۚ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ ﴿۵۱ الشورى﴾
آیه ای که غالبا مورد استناد فقها برای صدور احکام حجاب قرار می گیرد آیه ۵۹ سوره احزاب و آیه ۳۱ سوره نور است که در آنها از جلباب و خمار به عنوان پوشش به کار گرفته شده است.. ({یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء المُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللهُ غَفُوراً رَحِیماً} (الأحزاب: ۵۹) و {وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ…} (النور: ۳۱).
3 پاسخ
با تشکر بالاخره یک مقاله حکیمانه خواندیم که درازی و ثقیلی اش آزارمان نداد.
میخواستم خواهش کنم این مقالات آقای داود بهرنگ را چاپ بفرمائید تا مجبور نباشند در قسمت دیدگاه ها پست کنند.
حجابی که در قرآن آمده اولا به کل با چیزی که اکنون اجباری شده متفاوت است،دوما یک توصیه است و برعکس برخی جرایم مانند دزدی و زنا مجازاتی برای عدم رعایتش تعیین نشده،سوما خطابش به زنان مومن است و با نامسلمانان و ناباورمندان اساسا کاری ندارد. در آب و هوای بسیار گرم عربستان،آن هم در ۱۴۰۰ سال پیش که کولر و ایرکاندیشن وجود نداشت،اصلا امکان پوشیدن لباس سیاه وجود نداشت و اکنون نیز جامه مردم عربستان عموما سفید است. بماند که تحمیل یک پدیده فرهنگی از یک جامعه بر جامعه دیگری که از لحاظ پیشرفت تمدنی از جامعه مبدا بسیار بالاتر است،کاری نادرست و ارتجاعی محسوب میشود. واقعا تاریخنگاران و روشنفکران دینی،اگر داعیه نوآوری دارند،باید پاسخ مستدلی به پرسش بدهند که این حجاب بدعتگونه فعلی از کجا آمده و چگونه از نظر فقها مبدل به اصل ششم دین اسلام شده است! اگر همین پرسش ساده پاسخ محکمی داشته باشد،نیمی از این بحثها بیموضوع خواهند شد.
با سلام
این را من در تأیید نوشتۀ حاضر می نویسم. نه این که علاقمند به فقه پویایم. من اساساً اعتقادی به فقه ندارم و آن را برساختۀ [ناروای] فقها “به رأی خود” می دانم. قرآن در مغایرت با تورات از کسی نخواسته که “رابین” شود و دستگاه فقاهت به راه بیندازد و “ربوبیت” کند.
آنگاه بگویم که؛
من بر این باورم که ما در قرآن دارای دو روایت از اسلامیم. یکی ناظر به چگونگی تأسیس دینِ اسلام ابراهیمی در شبه جزیرۀ عرب در قید زمان و مکان است. و دیگری ناظر به دین اسلامِ ابراهیمی در معنای فرا زمان و فرا مکان و در معنای «دین اسلامِ ابراهیمی به روایت قرآن» است.
آیاتی چون آیۀ ۵۹ از سورۀ احزاب و آیۀ ۳۱ از سورۀ نور و دیگر آیات از این دست مربوط به دورۀ تأسیس دین اسلام است و از بَهر این معناست که کار ابلاغ و تأسیس دین تحت الشعاع آنچه که از قیودات زمان و مکان است قرار نگیرد.
و من در این رابطه فتح مکه را پایان دورۀ تأسیس به شمار می آورم و گفتار پیامبر را در روز فتح مکه و آیۀ ۱۲ از سورۀ ممتحنه را از شناسه های اسلام پس از دورۀ تأسیس می دانم و نوشتۀ من به این ترتیب این جا در این باره است.
اما؛ این جا چون می خواهم اصطلاح “ایستنگاه” را به کار برم نخست شرحی در این باره می آورم و چند نمونه خوب و بد از آن را در میان می نهم. سپس ایستنگاه نوشته ام را که پیشنهاد من نیز است در میان می نهم و آنگاه به مستندات نوشته ام می پردازم.
من اصطلاح “ایستنگاه” را با قدری تغییر از عین القضات به وام می گیرم و آن را وجه معادل “Standpoint” در زبان انگلیسی لحاظ می کنم.
عین القضات در این باره می نویسد: «و از آنجا که منم بایستی که این مکتوبات ظاهرتر از این بودی و لیکن چنین آمد.» (نامه ها ج۱ ص ۲۷۴) «و از آنجا که منم شرح ناقلان در احوال مذاهب است که آن ها را به ما بد نمایانده است… در بارۀ مذاهب اسلامی از آنجا که منم اختلاف ناشی از فهم نادرست ناقلان از قرآن و حدیث است. این هفتاد و اندی فِرقت را خیالات فاسد ناقلان پدید آورده است.» (نامه ها ج ۲ ص ۲۶۹) «و مقصود از این بیان به دینِ تحقیقی این است که اصول مذاهب بعید است که دروغ بُوَد؛ لا بَل محال بُوَد از آنجا که منم.» (نامه ها ج۲ ص ۳۱۱) «و این اگر چه که به عقل تو و امثال تو بس نزدیک است [ولی] از آنجا که منم نه چُنین است.» (نامه ها ج ۲ ص ۳۱۲) «از مذاهب یکی این است که اسم عین مسمّا است. قومی گفته اند نه چُنین است. از آنجا که منم هر دو مذهب راست است.» (نامه ها ج ۲ ص ۳۱۴) «خواجه امام غزالی رأیش دیگر است. و از آنجا که منم این خود نتواند که چُنین باشد.» (نامه ها ج۲ ص ۳۱۴)
اصطلاح “ایستنگاه” که من این جا به کار می برم به این ترتیب تغییر یافتۀ اصطلاح “از آنجا که منم” در نوشتۀ عین القضات است.
نمونه ها یی چند از ایستنگاه در نوشتۀ دیگران
—————————————————
حکومت در ایران پس از پیدایی اسلام در شبه جزیره متزلزل شد و سرانجام دچار تلاشی گردید و آنگاه روند زندگی در تلاطم افتاد و چرخه سردرگمی آغاز شد و چند قرن ادامه یافت. هنگامی که فردوسی در نیمۀ قرن چهار هجری آغاز به سرایش شاهنامه کرد پرسش بنیادین این بود که: «کسی آیا هست به ما بگوید که ما پیش از این رویدادهای ناگوار در این دیار چه سان زندگی می کردیم و شکل و شیوۀ حکومت در میان ما چگونه بود؟»
طبری پیشتر در پاسخ به این پرسش در کتابش نوشته بود: «مطالعه کننده این مجموعه بداند که بنای من در اغلب آنچه می نویسم نه بر حجت عقول یا استنباط نفوس بلکه بر راویان است. تاریخ یا علم اخبار گذشتگان به نقل و خبر و نه بحث و نظر و استدلال به نسل های بعد منتقل می شود. من به این سبب خواننده را خاطر نشان می کنم که اگر خبری را یا گفته ای را عجیب و غریب می یابد یا قبول آن را به معیار عقل خود دشوار یا ناصحیح می داند ایراد و اشکال از من یا نوشته من نیست. من مطلب و موضوع را همان گونه که شنیده یا خوانده ام درج کرده ام.» (طبر ی؛ فارسی؛ ج۱؛ ص ۷)
مسعودی در کتاب “التنبیه والاشراف” در این باره نوشت: «من نزد ایرانیان دو کتاب دیده ام. عنوان یکی “کهنامه” [گاهنامه] و دیگری “آیین ناماه” [آیین نامه] است. در کتاب گاهنامه اسامی ششصد منصب حکومتی آورده شده است. کتاب آیین نامه کتابی حجیم در چند هزار ورق است. من این کتاب را نزد موبدان و گاه در نزد برخی مقامات دیده ام.» (ص ۷۴ و ۷۵)
مترجمین تاریخ طبری در پیشگفتار کتابی که فراهم آورده اند نوشتند: خواستیم هر چه از اهل نجوم و از اهل هر گروهی که تاریخ گفته اند از گبر و ترسا و جهود و مسلمان در این کتاب آورده شود. بنابر این مطالبی به کتاب افزودیم که ما آن را «اندر کتاب پسر جریر نیافتیم.» (تاریخ بلعمی ص ۲)
طاهر مقدسی در این باره نوشت: [آی هوار! چه بنویسم که] «ما اکنون به دوره ای زندگی می کنیم که عوام را سخن شنیدن در باره شتری که پرواز می کند پذیرفتنی تر است تا سخن شنیدن در باره شتری که بر زمین راه می رود.» (ج ۱؛ ف؛ ص ۱۲۷)
ابوعلی مسکویۀ رازی در این باره در مقدمۀ کتابش نوشت: من در این کتاب اعتنا به موضوعاتی کرده ام که تکرار پذیر ند و می توان از آن چیزی آموخت … این است که من در این کتاب از معجزات انبیاء و گفتار از این دست سخن به میان نیاورده ام [چون که تکرار پذیر نیست.]. [«وَ إنّی لمّا تصفّحتُ أخبار الأُمم وَ سِیَرَ المُلوکِ وَ قَرأتُ أخبارَ البُلدانِ و کُتُبَ التَّواریخ وَجَدتُ فیها ما تُستفاذُ مِنه تَجربهُ فی أمورِ لا تَزالُ یتکرَّرُ مثلُها … کَذِکر مَبَادیء الدُّولِ وَنَشءِ الممالک و … وَ لهذا السَّبَب بِعِینِهِ لَم نَتَعرَّض لِذِکر مُعجِزاتِ الانبیاء.»
در آنچه آمد به ایستنگاه طبری در نوشته اش و مترجمین تاریخ طبری و طاهر مقدسی و مسکویۀ رازی اشاره کرده ام و پس بر این مبنا می گویم که؛
مسکویۀ رازی حرفش این است که بگوید: من در نوشته ام در کتاب تاریخی که می نویسم پی آنم که بدانم از چه می توان چه آموخت و چه کاری را چنان می بایست کرد یا نکرد که دیگران کرده اند یا نکرده اند. از این رو من به شرح رویدادهایی که تکرار پذیر نیستند نمی پردازم. و این ایستنگاه او در نوشته اش است.پس بر این اساس می گویم که؛
ما در نگاهمان به اسلام و منابع اسلامی نبایست در پی اسلام در معنای تأسیس باشیم. ما هرگز بر آن نیستیم که از نو اقدام به تأسیس دین اسلام کنیم. [این دربردارندۀ ادعای خدایی و پیامبری خواهد بود.] ما بایست پیوسته در پی شناخت اسلام به روایت قرآن باشیم.
مستند اول من
—————–
واقدی می نویسد: پیامبر پس از فتح مکه و اعلان فرمان عفو عمومی سخنرانی کرد و در پایان سخنرانی خود در بارۀ شکل پوشش مرد و زن گفت: لباسی به تن مکنید که چون دراز می کشید یا می نشینید [یا خم می شوید] عورتتان پیدا گردد. (المغازی ص ۶۴۰ فارسی) «لا یَحتَبِ أَحدکُم فی ثوبٍ واحدٍ یُفضِی بِعَورتِهِ إلی السّمَاء» (عربی ج ۲ ص ۸۳۷)
جریر طبری و ابن اسحاق [ابن هشام] در این باره سکوت کرده اند. گفتۀ واقدی معنی اش این است که پیامبر چنین درکی از پوشش داشت و اگر کسی از او در این باره می پرسید چنین پاسخ می داد.
من بر آنم که اگر “حجاب زن” از ضروریات دین بود پیامبر در سخنرانی خود در مکه البته به آن می پرداخت و مثلاً می گفت: ای مردم به شدت مراقب باشید که کسی موی و روی زن و دخترتان را نبیند که ممکن است آسمان به زمین بیاید!
مستند دوم من
—————–
در قرآ ن در آیۀ ۱۰ از سورۀ فتح می گوید: [پیامبرا!] بیعت با تو به منزلۀ بیعت با خداست. «إِنَّ
الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ»
در آیۀ ۱۲ از سورۀ ممتحنه پس از فتح مکه می گوید: «پیامبرا! با زنانی که بَهر بیعت به نزدت می آیند؛
1- بیعت کن و به آنان بگو که در اسلام شرک ورزیدن به خدا [بالاترین گناه است] و دزدی و زنا و این که کسی بچه اش را به سبب ناداری بکُشد و به کسی تهمت جنسی بزند سخت نارواست. و
2- سخنانی از باب “امر به معروف” به منزلۀ شرایط بیعت با آنان در میان نه.»
می بینیم که تا این جا سخن از حجاب در میان نیست. اگر چنانچه از ضروریات دین بود گفته می آمد.
همه مفسرین و مورخین گفته اند که فرق بیعت پیامبر با مردان و زنان در گزارۀ “«سخنان از باب امر به معروف» یعنی گزارۀ «وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ» است.
بایست توجه داشت که گزارۀ «وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ» در سراسر قرآن نمونه ندارد و بی نظیر است. در هیچ کجای قرآن به پیامبر چنین اختیاراتی تفویض نشده که شرط دینداری با دیگران را از جانب خودش در میان نهد. در همه جا به او گفته می شود: پیرو وحی باش! [«إتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ»] این است که همه مورخین و مفسرین به این پرداخته اند که «پیامبر در بیعت خود با زنان [که به منزلۀ بیعت آنان با خداست] از باب امر به معروف به آنان چه گفت؟» و هیچ مفسر یا مورخی هرگز نگفته که پیامبر در بیعت خود با زنان سخن از حجاب به میان آورد؛ بلکه همگی گفته اند که پیامبر به زنان گفت: «رسم عرب مبنی بر نوحه خوانی و عزاداری زنان بر مرگ همسران یا کشته شدگان را کنار نهید.»
من در این باره به جای ارجاع به هر منبع دیگر مناسب می دانم که شما را به این سند ارجاع دهم:
الصّادق (علیه السلام)- لَمَّا فَتَحَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَکَّهً بَایَعَ الرِّجَالَ ثُمَّ جَاءَ النِّسَاءُ یُبَایِعْنَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلی أَنْ … وَ قَالَتْ أُمُّ حَکِیمٍبِنْتُالْحَارِثِبْنِهِشَامٍ وَ کَانَتْ عِنْدَ عِکْرِمَهًبْنِأَبِیجَهْلٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) مَا ذَلِکَ الْمَعْرُوفُ الَّذِی أَمَرَنَا اللَّهُ أَنْ لَا نَعْصِیَنَّکَ فِیهِ قَالَ لَا تَلْطِمْنَ خَدّاً وَ لَا تَخْمِشْنَ وَجْهاً وَ لَا تَنْتِفْنَ شَعْراً وَ لَا تَشْقُقْنَ جَیْباً وَ لَا تُسَوِّدْنَ ثَوْباً وَ لَا تَدْعِینَ بِوَیْلٍ فَبَایَعَهُنَّ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلَی هَذَا.»
تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۱۶، ص۲۰۲ الکافی، ج۵، ص۵۲۷/ وسایل الشیعهْ، ج۲۰، ص۲۱۱/ بحارالأنوار، ج۲۱، ص۱۳۴/ نورالثقلین/ البرهان
حرف پایانی
————
حرف آخر من این است که اگر چنانچه حجاب از ضروریات دین بود پیامبر در بیعت خود با زنان جای پرداختن به نوحه خوانی خوانی و عزاداری از آن سخن به میان می آورد.
و بایست توجه داشت که گفته پیامبر در بارۀ ترک نوحه خوانی و عزاداری در تمامی منابع سنی و شیعی [جز منابع چند دهۀ اخیر همچون تفسیر المیزان طباطبایی] آمده است.
این را نیز از برای تذکار بگویم که عزاداری و نوحه خوانی رسم مردان در شبه جزیره عرب نبوده است.
با احترام
داود بهرنگ
منابع:
——
1- تاریخ طبری ـ تألیف جریر طبری – ترجمه ابوالقاسم پاینده – چاپ اول ۱۳۵۲ [نشر الکترونیک آذرماه ۱۳۸۹]
2- التنبیه والاشراف ـ نوشته مسعودی ـ ترجمه ابوالقاسم پاینده ء شرکت انتشارات علمی و فرهنگی چاپ دوم ۱۳۶۵.
3- تاریخ بلعمی – به تصحیح محمد تقی بهار و به کوشش محمد پروین گنابادی – جلد اول – کتابفروشی زوّار تهران شاه آباد – چاپ دوم ۱۳۵۳
4- آفرینش و تاریخ ـ مطهربن طاهر مقدسی – مقدمه، ترجمه و تعلیقات از دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی – مجلد اول تا سوم – تهران ۱۳۷۲
5- تجارب الامم – نوشته ابن مسکویۀ رازی – ترجمۀ علی نقی منزوی – تهران – توس چاپ پنجم ۱۳۷۶
6- کتاب المغازی – للواقدی -تحقیق دکتور مارسدن جونس – الجزء الثانی – عالم الکتب – الطبعه الثالثه.
7- مغازی – تألیف واقدی – ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی – مرکز دانشگاهی
8- نامه های عین القضّات همدانی – به اهتمام دکتر علینقی منزوی – دکتر عفیف عُسیران
کتابفروشی منوچهری و کتابفروشی زوّار – چاپ دوم ۱۳۶۲
دیدگاهها بستهاند.