اندیشه

حجاب اجباری-حکومتی به مثابه فن‌آوری قدرت

وضع استانداردها برای حجاب اجباری-حکومتی
مجلس شورای حکومت ایران در سال ۱۳۶۲ قانون مجازات اسلامی را به تصویب رساند که به موجب ماده ۱۰۲ آن هرکس در معابر عمومی حجاب شرعی را رعایت نمی کرد، به تعزیر تا ۷۴ ضربه شلاق محکوم می شود. در سال ۱۳۷۵ قانون جدید تعزیرات در مجلس به تصویب رسید که بنا به ماده ۶۳۸ آن زنانی که بدون حجاب شرعی در معابر و انظار ظاهر شوند به حبس از ده روز تا دو ماه و یا از پنجاه هزار تا پانصد هزار ریال جزایی نقدی محکوم می‌شوند. بدین ترتیب حاکمیت ولایی اراده خود مبنی بر یکسان سازی حجاب را به اجباری قانونی تبدیل کرد.

اخیرا هم محمدصالح هاشمی گلپایگانی، دبیر «ستاد امر به معروف و نهی از منکر» خواستار وضع قوانین جدی در رابطه با حجاب اجباری شده و بر «تشکل‌سازی» در همه مراکز، ادارات و سازمان‌ها برای اجرایی شدن حجاب تاکید نموده است. او در مصاحبه‌ای با خبرگزاری ایلنا مدعی است :«اگر امر به معروف و نهی از منکر بخواهد جایگاه خود را پیدا کند باید در همه سازمان‌ها، در همه نهادها در فرهنگ خانواده و در تعاملات مردمی ظهور و بروز پیدا کند». بدین ترتیب با این اظهارات حجاب حکومتی-اجباری چهره آشکارتری به خود گرفته است. به نظر می‌رسد نوعی پیوند میان افزایش فشار برای اعمال حجاب اجباری-حکومتی و کاهش مشروعیت و کارآمدی حاکمیت و نارضایتی عمومی و شکسته شدن انقیاد اجتماعی وجود دارد.

تحول و تکثر پوشش زنان در زمینه و زمانه
این مدلول واژگان «حجاب» در فرهنگ عربی حجاز پسابعثت هم چیزی نیست که امروز برای توصیف پوشش زنان مطرح است (مشتقات کلمه حجب هفت بار در قرآن آمده و مدلول آن «پرده» است، نگاه کنید به پانوشت ۱). پوشش زنان و به‌طور خاص پوششی که مسامحتا «حجاب» خوانده می‌شود، در بستر جغرافی و تاریخی یکسان نبوده و صور و کارکردهای گوناگونی را پذیرفته و انگیزه افراد و گروه های اجتماعی در بکارگیری آن‌ هم یکی نبوده است. بنابراین استاندارد سازی یا به زبان دیگر یکسان سازی صورت و کارکرد و انگیزه‌های پوششی که در زبان فقها «حجاب» خوانده می‌شود، با آنچه در گزارش‌های تاریخی آمده است سازگاری ندارد. افزون بر یکی از انواع حجاب همان حجاب سنتی روستایی یا حجاب محلی است، که بنا به عرف در میان زنان بخش‌های گوناگون ایران رواج دارد. چنین پوشش هم به عنوان حجاب برتر مورد نظر حکومت رسمیت نیافته و تبلیغ نمی‌شود. چون از استانداردهای «حجاب» مطلوب حاکمیت فقهی متفاوت است. تمایل اساسی حاکمیت ایران، استاندارد سازی، یکسان سازی و همسان سازی حجاب یا تحمیل همان «حجاب برتر» مورد نظر فقیهان است. حجاب سنتی روستایی یا حجابی در حد روسری که عرفی تلقی می‌شود، با همسان سازی و یکسان سازی سازگاری ندارد بلکه هویت متکثر و متنوع افراد را کم یا زیاد به نمایش می گذارد.

فن آوری قدرت در قالب حجاب حکومتی-اجباری
اراده حاکمیت فقاهتی در نادیده گرفتن حجاب‌های متکثر و متنوع محلی و تحمیل آنچه حجاب برتر خوانده می‌شود، به نوعی می‌تواند در چارچوب مفهوم فن آوری قدرت فهم شود. مفهوم فن آوری قدرت یکی از مفاهیم کلیدی در «نظریه قدرت» میشل فوکو (۱۹۲۶–۱۹۸۴) جامعه شناس نام آشنای فرانسوی است. در راستای همین نظریه-مکانیسم فن آوری قدرت- یکسان سازی لباس رسمی است که در مدارس و زندان‌ها، ارتش‌ها ناشی از یک رژیم معین است که از جمله هویت(هویت سازی و هویت یابی)، وحدت(وحدت سازی درونی و غیریت سازی برونی) مقدس سازی، نقش محول و رفتار بهنجار را تعریف و آن را از سوی قدرت حاکم قابل مدیریت و نظارت می‌کند(نگاه کنید به نمودار ضمیمه).

برای مثال یکسان سازی لباس در میان کادر درمانی یک بیمارستان، هویت و نقش آنها را برای خود این افراد و برای مراجعین و افراد متفرقه بازنمایی می کند. بدین ترتیب انتظارات و توقعات مراجعین تعیین می‌شود.

مراجعین در ملاقات کادر درمانی، آنها را به مثابه پزشک می‌بینند و این جنبه از نقش آنها برجسته می‌شود و سایر جنبه‌های آنها مثلا اینکه یا پدر یا پسر چه کسی هستند، یا در کجا تحصیل کرده‌اند پنهان می‌شود. همچنین، اگر کادر درمانی بدون لباس فرم خود در خیابان ظاهر شود و مراجعین بیمارستان او را نشناسند، طبیعتا برخورد با او خنثی خواهد بود. حال آن که، برخورد مراجعین بیمارستان با همان کادر درمانی متفاوت بوده و معمولا با احترام همراه خواهد بود. پوشیدن لباس فرم معممین به خصوص در نقاطی که مردم برای لباس خاص آنها احترام قائلند دارای همین کارکرد است. فرد معمم، بدون عمامه و عبا و قبا، در کوچه و خیابان یک فرد عادی است، اما به محض پوشیدن لباس فرم، انتظارات، توقعات و برخوردها با او متفاوت می‌شود. بازی کردن به عنوان کادر درمانی رفتار و سکنات او را شکل داده محدودیت‌هایی را به بازیگر اعمال می‌کند. مثلا کسی انتظار ندارد که کادر درمانی مانند قوم و خویش مراجعین رفتار کند، یا به مراجعین از موضع همسر یا فرزند رفتار کند. از سوی دیگر، کادر درمانی بیمارستان با لباس‌های متحدالشکل به مثابه یک کلیت و بلوک ظاهر می‌شوند، حال آنکه مراجعین به بیمارستان به شکل افراد متفرقه و پراکنده هویت می‌یابند. از منظر کادر درمان بیمارستان، مراجعین به مثابه یک گروه دیگری و غیر تلقی می‌شوند. بازی نقش‌ها برای کادر درمانی آنگاه که به عادت تبدیل شود و در شخصیت آنها تثبیت شود، درونی می‌شود. کادر درمانی دیگر بین شخصیت خود و نقشی که به عنوان پزشک دارد، احساس دوگانگی نمی‌کند بلکه با نقشش به یگانگی میرسد. ممارست در بازی در این نقش معین از سوی کادر درمانی برای ناظر بیرونی و مثلا مراجعین بیمارستان، تظاهر بیرونی دارد و از سوی این مراجعین به شکل امری که در بیرون وجود دارد تجربه می‌شود.

حجاب حکومتی-اجباری نوعی فناوری قدرت- در راستای تعریف فوکو- است که حکومت به واسطه آن تسلط نظام‌مند اراده سیاسی خود بر معرفت، موقعیت اجتماعی، روان و جسم زنان را اعمال می کند. در این زمینه معین، برای حاکمیت فقاهتی-فرقه‌ای ایران، حجاب مفهومی تک افتاده و انتزاعی نیست، بلکه جزئی از یک بسته مرکب است که با انگار‌ه‌هایی همچون ریاست مرد بر خانواده، اطاعت زن از شوهر، تمکین، بدون اجازه و توافق شوهر از خانه بیرون نرفتن، نقش تولید مثلی زن، حق حضانت مرد، اولویت نگهداری از فرزندان بر فردیت زن، گره خورده است و آنها را نیز هم زمان تحمیل می‌کند. از منظر دیگر، پذیرش حجاب اجباری حکومتی، به معنی پذیرش مشروعیت فتاوای فقیهان و قدرت آنان در عرصه خانواده و زندگی اجتماعی و به دنبال آن کلیت فقه حکومتی با اجزاء آن از جمله کنترل حکومتی مردان بر روان و بدن زن و همچنین فرودستی در عرصه خانواده و جامعه است.

حجاب حکومتی-اجباری افزون بر پیامدهای اجتماعی-روانی بر رفتار فیزیکی زن هم موثر است و این مجموعه بر توانایی مالی- اقتصادی، منزلت اجتماعی و نفوذ و قدرت سیاسی زن، هم در عرصه خُرد خانواده و عرصه کلان اجتماعی موثر است. در اینجا، نوعی مبادله و معامله پنهان و نانوشته نیز صورت می‌گیرد. مردان در مقابل حجاب حکومتی-اجباری و حتی ستم به زن سکوت می‌کنند و آن را می‌پذیرند زیرا آنها در ازاء این معامله به قدرت فائقه خانواده – در قالب ریاست خانواده- تبدیل شده و حق تمکین زن و تسلط بر روان و بدن- را دریافت می‌کنند.

بنا به ماده ۱۱۰۵ قانون مدنی: «در روابط زوجین ریاست خانواده از خصایص شوهر است». در همین راستاست که قانون مدنی در ماده ۱۱۱۷، به زوج در ممانعت زوجه از شغل معین، اختیار داده است. نکته پنهانی نیست که فقیهان بر پایه انگاره‌های سنتی، بر این اعتقادند که نظام خانواده اصلی‌ترین و پایه‌ای‌ترین واحد نظام‌های اجتماعی به شمار می‌آید و هدف شرع و دین نیز به باور آنها، ترویج و تحکیم پایه‌های آن است. در تاویل هر آیه و یا روایت و نشانه‌ها، این انگاره و نظرگاه بلافاصله خود را به رخ می‌کشد؛ به‌گونه‌ای که گویا منابع مذهبی همواره یک شکل و آن هم شکل سنتی از خانواده را مشروع می‌دانند. در چنین خانواده‌ای، مرد رئیس‌ است و در صورت فقدان پدر، جد پدری و فرزندان ذکور به ترتیب در سلسله مراتب توزیع قدرت و منزلت درون خانه و خانواده قرار می‌گیرند. در این جهان اجتماعی کوچک که همچون جهان سیاسی بر نوعی نظام ولایی بنا شده است، چنین درکی البته مبتنی بر یک پیش فهم نسبت به جهان اجتماعی و جهان اجتماعی کوچک خانواده نیز هست. زن به مثابه موجودی اجتماعی در خانواده مبتنی بر انگاره‌های فقهی دارای نقش‌هایی هم‌چون همسری و مادری است و کار او، کار خانگی و احیانا کار تولیدی و خدماتی خانگی است. اجتماعی کردن کودکان (وظایف آموزشی و پرورشی) نیز از جمله وظایف دیگر زن به شمار می‌آید. نقش‌هایی که زن در خانواده و جامعه به عهده گرفته است به درک فقیهان، دارای پیوند محکمی با فطرت و روان و جسم است. یکی از نقش‌های «حجاب» در انگاره‌های فقیهان تحکیم ساختار همین خانواده و نقش‌های تعریف شده در آن است.

دیالکتیک آشکارسازی و پنهان سازی
استاندارد و همسان‌سازی پوشش زنان آن هم در بیان فقهی به مثابه نمادی مقدس، فرد را به صورت موضوع در یک نظام تعریف نموده و هویت عقیدتی-سیاسی، نقش محول اجتماعی و منزلت او را برای خودش و چگونگی رابطه دیگران با او را تعیین می کند. بدین ترتیب نقش محول و کارکرد زن در خانواده به مثابه موجودی مؤنث، دختر خانواده، همسر، مادر، مادر شهید، مرید امام تعریف و تحدید می‌شود و سایر جنبه‌های هویت فردی او به فراموشی سپرده می‌شود. مکانیسم آشکار سازی و پنهان سازی هم در همین روند رقم می‌خورد. یکسان سازی حجاب در روند اجتماعی سازی، احساس کلی نظم و اطاعت تحمیلی توسط اقتدار حاکم را از بدو طفولیت آموزش داده آن را در ذهن و رفتار افراد تثبیت می‌کند. با درونی شدن چنین اطاعت پذیری، انقیاد زنان درونی می‌شود، و اطاعت به عنوانی اقدامی تحمیلی احساس نمی‌شود. این نوع حجاب اجباری-حکومتی انتظارات فرد و دیگران نسبت به فرد را شکل داده و در روند زندگی به نمایش می‌گذارد و بدین ترتیب اطاعت و غلبه بر فرد تا فرو شکستن هویت و اراده او و هضم آن در جامعه فرقه‌ای گسترش می‌یابد.

دیالکتیک خودی و غیر-خودی سازی
فقیهان به مثابه تولید کنندگان هنجارهای فقهی-فرقه‌ای علاقه دارند تا خط و مرز روشنی را میان خودی و غیر-خودی ترسیم کنند، هویت اعتقادی و سیاسی فرد را آشکار کنند و سویه و جایگاه او را در نظام اجتماعی مطلوب خود تعریف کنند. تعریف و مراقبت این مرزها ضامن یکپارچگی و انسجام خودی‌ها است. یکی از کارکردهای «حجاب» نیز تعیین هویت اعتقادی-سیاسی افراد، تفکیک خودی از غیر-خودی، بهنجار از نابهنجار، منقاد از غیر منقاد است. رویه دیگر سکه این تقسیم بندی خودی- غیر خودی، تشدید احساس تعلق افراد گروه خودی است. چنین امری به افراد و اعضای گروه احساس آرامش داده و در مقابل این هدیه آسمانی! به افراد، انتظار انقیاد بیشتری از آنها می‌رود. نظام رهبری، رابطه ارادت، قشر بندی درونی، نظام پاداش و کیفر پایدار از اجزاء مقوم هر فرقه مذهبی است و بدون آن فرقه پایدار نخواهد ماند. در همین مسیر است که توزیع و تعریف نقش‌های محول اجتماعی افراد صورت گرفته و انتظارات اعضاء تعریف می‌شود.

کارکرد حجاب اجباری-حکومتی در این راستا این است که به عنوان یک نماد مقدس جمعی عمل می‌کند. این نماد ایستار مذهبی افراد را به یکدیگر می‌نمایاند، آنها به هم نزدیک و سازماندهی نموده و به آنها همبستگی می‌دهد. چنین سازماندهی و همبستگی شرط صف بندی آنها در مقابل غیر-خودی‌ها است. متراکم‌ترین این نوع از این نوع صف بندی تظاهرات زنان چادری در اعتراض به بی‌حجابی و در جمعه پایانی ماه رمضان و تظاهرات مربوط به بازگرداندن اجساد کشته شدگان جنگ است. چنین گردهم‌آیی‌هایی نوعی قدرت‌نمایی در خیابان و نمایش حمایت و مشروعیت حاکمیت است. حجاب در چنین مراسمی از اجزاء و افراد، پیکره واحدی ساخته -و از منظر بیرونی- آنها را در یک صف مقدس متحد می‌کند. در همین مسیر است که خودی‌ها در عرصه خیابان‌ها، در صفی با لباس متحدالشکل- نظیر یونیفرم- آشکارتر و غیر خودی ها پنهان و حذف می‌شوند. البته در نمایش رای گیری ریاست جمهوری یا نمایش‌های مشابه، یعنی وضعیت‌های خاص، حاکمیت بنا به ملاحظات تاکتیکی هم شده این مرزبندی، باحجاب و بدحجاب را تا حدی کم رنگ می‌کند، تا به اصطلاح «آحاد ملت» به پای صندوق رای آمده و شمار آرا را بیشتر کند.

این فرایند حذف غیر-خودی ها نه تنها از خیابان بلکه از سایر عرصه اجتماعی- ادامه می‌یابد به گونه که از عرصه توزیع منابع سیاسی، منزلتی و اقتصادی حذف می‌شوند. برای مثال حذف زنانی که به انقیاد در نمی‌آیند از مسیر به نظام گزینش استخدامی، به آزمون گذاشتن حجاب آنها و اخراج آنها از ادارات و سازمان‌های دولتی صورت می‌گیرد. در اینجاست که فردیت و هویت انسانی حذف می‌شود و موقعیت و کارکرد بر آن غلبه می‌کند. به میزانی که فرد در گروه هضم می‌شود مستوجب پاداش شده و از منابع رانتی حاکمیت بهره می‌برد. در مقابل پیامد ناسازگاری با هنجارهای گروه، از دست دادن موقعیت و اعتبار و مشارکت در بهره در رانت است. برای مثال معصومه ابتکار و بسیاری از زنان عضو هیئت دولت به شرط استفاده از چادر به عنوان عضو کابینه پذیرفته شدند.

دیالکتیک درونی و برونی سازی
تاکید حاکمیت بر تحمیل «حجاب» بر زنان از دوره کودکی است. این فرایند همان درونی کردن حجاب است. درونی‌شدن حجاب آن‌گاه رخ می‌دهد که در جریان آموزش نخستین و اجتماعی شدن (دوران کودکی) و همچنین آموزش‌ ثانوی، فرد با پذیرش یک سلسله دانستنی‌ها نوعی الگو و ساختار اندیشه‌ورزی را می‌پذیرد، در عمق روانش تثبیت می‌شود و او را در شناخت جهان اجتماعی پیرامونش هدایت می‌کند. از منظر فوکو انقیاد و تسـلط بـر دیگـری تحـت زمینه تاریخی و فرهنگـی خـاص، بـا پنهـان کـردن سـازوکار قـدرت از طریق درونی کردن آن، به صــورت عــادت در کنش گفتاری و نوشتاری روزانه درون عرصۀ عمومـی و خصوصـی تولیـد و بازتولیـد می‌شود. در نتیجه دنیای مستقل از ذهن، پس از این مرحله نه بی‌واسطه و غیر‌مشروط، بلکه در چارچوب‌ ارزش‌ها و انگاره‌های معین فهم می‌شود.

در این فرایند دختر با استفاده از کدهای حجاب اجباری-حکومتی از همان دوران کودکی، با این فناوری قدرت بسیاری از مفاهیم فقهی از جمله بسیاری از حرام و حلال و مکروهات، و همچنین بازی کردن نقش محول زن محجبه، اطاعت زن از شوهر، تمکین، تفکیک میان محرم و نامحرم، دست ندادن با نامحرم، – که با مفهوم حجاب پیوند خورده را درونی می‌کند. در همین راستاست که شبکه هنجارهای فقهی- مانند تمکین به مرد، پذیرش ریاست مرد بر خانه- از مسیر پذیرش حجاب به ذهنیت زن نفوذ می‌کند. زنانی که این هنجارها را پذیرفته‌اند در عرصه مصاف اجتماعی می‌بایست به مانند یک پیکر واحد در مصاف با غیر خودی‌های بی‌حجاب نیز نقش بازی کنند. اینجاست که دو بلوک اعتقادی-سیاسی شکل می‌گیرد و جبهه محجبه‌ها به مثابه یک کلیت خود را در تقابل با جبهه بی‌حجابان و بدحجابان به نمایش ‌می‌گذارد و همین‌ جاست که برونی کردن «حجاب» رخ می‌دهد. این برونی شدن حجاب می‌بایست عرصه عمومی و فضای اجتماعی را برای غیر خودی‌ها چنان تنگ کند تا قطب‌بندی میان دو بلوک ملموس تثبیت شود.

مخلص کلام
پذیرش حجاب حکومتی-اجباری به معنای ورود زن به نظام هنجاری تو در توی فقهی است که هدف آن فرم دادن به اندیشه، رفتار و بدن زنان است. این نظام هنجاری فقه- که در روندی طولانی به عنوان ادبیات فقهی شکل گرفته و تجربه شده است- برای اغلب عرصه های زیستی توصیه دارد. انقیاد زنان در دستگاه فقهی به معنای تولید سوژه‌هایی با رفتار و کردار معین، شکل دادن و سازماندهی روان، ساختن افرادی با خواسته‌ها و آرزوهای خاص است. برای مثال زن محجبه دارای سبک معین زندگی، نوع سلوک خاص، موقعیت خاص در جامعه و در سلسله مراتب قدرت و منزلت و خواسته‌ها، باید و نبایدها، و آرزوهایی است که از سوی فقیهان به عنوان بهنجار تعریف می‌شود. این انقیاد در مقابل فقه به معنای انقیاد از فقیهان و مردان هم هست.
حجاب اجباری-حکومتی به مثابه مکانیسم انقیاد نقش مهمی در بازتولید جامعه ولایی دارد. خانواده نوع ولایی جهانی هرمی متناظر با حکومت ولایی است که مرد ریاست آن را دارد و در چارچوب نظام فقهی ولایت خود را به زن و فرزندان خانواده اعمال می کند. حجاب اجباری-حکومتی نوعی فناوری قدرت است که از مسیرهویت سازی، وحدت سازی، مقدس سازی محقق می‌شود. دیالکتیک آشکارسازی و پنهان سازی، دیالکتیک خودی سازی و غیر-خودی سازی، دیالکتیک درونی و برونی سازی تبلور این فرایند است.

پانوشت (۱)
آیاتی که مشتقات واژگان حجاب در آن بکار گرفته شده است:
وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ حِجَابًا مَّسْتُورًا ﴿۴۵ الإسراء﴾
فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا ﴿۱۷ مریم﴾
وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ ۚ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیمَاهُمْ ۚ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّهِ أَن سَلَامٌ عَلَیْکُمْ ۚ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ ﴿۴۶ الأعراف﴾
… سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ۚ ذَٰلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا … ﴿۵۳ الأحزاب﴾
فَقَالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَن ذِکْرِ رَبِّی حَتَّىٰ تَوَارَتْ بِالْحِجَابِ ﴿۳۲ ص﴾
وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّهٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ ﴿۵ فصلت﴾
وَمَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیًا أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ مَا یَشَاءُ ۚ إِنَّهُ عَلِیٌّ حَکِیمٌ ﴿۵۱ الشورى﴾

آیه ای که غالبا مورد استناد فقها برای صدور احکام حجاب قرار می گیرد آیه ۵۹ سوره احزاب و آیه ۳۱ سوره نور است که در آنها از جلباب و خمار به عنوان پوشش به کار گرفته شده است.. ({یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء المُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَکَانَ اللهُ غَفُوراً رَحِیماً} (الأحزاب: ۵۹) و {وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ…} (النور: ۳۱).

Recent Posts

به همه ی اشکال خشونت علیه زنان پایان دهید

در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

ابلاغ «قانون حجاب و عفاف» دستور سرکوب کل جامعه است

بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور

۱۴ آذر ۱۴۰۳

آرزوزدگی در تحلیل سیاست خارجی

رسانه‌های گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی

نقدی بر کتاب «روایت سروش از سهراب »

۱۴ آذر ۱۴۰۳

مروری بر زندگی سیاسی طاهر احمدزاده

زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…

۰۹ آذر ۱۴۰۳