بدون تردید حکم قتل سلمان رشدی که در ۲۵ فروردین ۱۳۶۷ از سوی آیت الله خمینی صادرشد، با مبانی کتاب مقدس مسلمانان مطابقتی ندارد زیرا اساسأ در قرآن نه برای مرتد حکمی وجود دارد و نه تکفیرگو. بدیهی است که ناسزاگویی هم که مرتبهای فروتر است، نمی تواند مشمول مجازاتی براساس نص مکتوب کلام خدا گردد. در قرآن به مسلمانان تنها توصیه شده است که اگر در جایی شاهد استهزاء آیات الهی و مقدسات مسلمین شدند، بدون برخوردی با به سخره گیرندگان، آن مکان را ترک نمایند. این عکسالعمل نه تنها بیانگر اوج تساهل میباشد، بلکه درسی است که اعلام می کند چون نفس ناسزا ناپسند می باشد، بنابراین پاسخ مشابه به ناسزاگویان ناشایسته تراست. حکم اعدام رشدی، صادره توسط خمینی در کمتر از یک سال پس از انتشار آیات شیطانی برغم ظاهرش که فرم فتوایی فقهی را داشت در واقع دستور و سمتًگیری سیاسی بود. واکنش خمینی را هرچه بنامیم غیرانسانی، وحشیانه و محکوم است و بنابراین هر گونه تلاشی درجهت توجیه یا تلطیف آن در تعارض با حقوق بشر و آزادی عقیده و بیان می باشد. اساسأ دشنام حتی از سر دشمنی را نمی توان با دشنه پاسخ داد.
آزادی بیان، محدود یا نامحدود؟
صرفنظر از اینکه برخی اندیشمندان و فلاسفه براین باورند که آزادی بیان و قلم در برخی اشکالش در واقع آزادی عمل و کنش محسوب می شود، بی حد وحصر بودن یا نبودن آزادی نیز مقوله مورد مناقشه و مهمی است. به بیان دیگر آیا در یک جامعه دموکراتیک افراد آزادند هرچه را که باب میل واعتقادات وعلائق شان باشد، بیان کنند؟ پاسخ پرسش منفی است، چراکه صرفنظر از درستی یا نادرستی منطقی که میتواند برآزادی نامحدود افسار بزند، مصادیق محدودی از التزام بدان را درغرب شاهد هستیم. امروز در جوامع دموکراتیک کسی اجازه ندارد که هولوکاست را انکار کند یا ایدئولوژی نازیسم را تبلیغ کند، در عین حال غالب متفکرین و دولتمردان غربی چنین محدودیتی را ناقض آزادی بیان نمی دانند.
آخرین نمونه ای که نشان داد هولوکاست یکی از خطوط قرمز غرب هست و کسی مجاز نیست بنام آزادی بیان این تابو را بشکند اعتراض به سخنان اخیر محمود عباس در دیدار با اولاف شولتس بود. رئیس جمهور تشکیلات خودگردان فلسطین در ملاقاتش در ۲۵ مرداد با صدراعظم آلمان تنها گفته بود: “اسرائیل مرتکب ۵۰ هولوکاست در قبال فلسطینیان شده… از سال ۱۹۴۷ تا امروز ۵۰ قتل عام را در ۵۰ مکان فلسطینی مرتکب شده است.” این سخنان عباس با انتقاد شدید بسیاری ازجمله شولتس مواجه شد، بهطوریکه صدراعظم آلمان بلافاصله در بیانیه ای اعلام نمود: ” کمارزش و نسبی نمودن فجایع هولوکاست، غیر قابل قبول است.” این درحالی است که اساسأ محمود عباس تراژدی تاریخی هولوکاست را انکارنکرده، بلکه صرفا می خواست نشان دهد که فجایعی که اسرائیلی ها با حمایت تلویحی برخی دولت های غربی در ۷۵ سال گذشته علیه فلسطینی ها روا داشته اند، خود می تواند ماهیت هولوکاست گونه داشته باشد.
اگرچه این اصل که آزادی بیان بدان معنا نیست که هرکس هرچه بخواهد می تواند بگوید یا بنویسد، اما دول دموکراتیک درغرب نشان داده اند که در این زمینه نیز معمولا حسب منافع خود و بر اساس سیاست یک بام و دو هوا عمل می کنند. روی ترش نمودن به سخنان محمودعباس موید یکی از مصادیق این سیاست منفعت طلبانه در سایه رعایت حقوق بشر است.
خبط وخطاهای رشدی در انتشار آیات شیطانی
صرفنظر از هدف اصلی سلمان رشدی از انتشار رمان آیات شیطانی که به سبک سورئالیسم یا رئالیسم جادیی نوشته شده است، محتویات این کتاب حجیم در تلاش تحقق موارد زیر می باشد:
اولأ عنوان این رمان اگرچه به بهانه افسانه غرانیق انتخاب شده، اما رشدی در طول رمان آیات شیطانی با شیطنت خاصی تلاش می کند تا این امر را به خواننده القاء نماید که کل قرآن چیزی جز بیان شیطان نیست. ماجرای غرانیق اشاره به روایتی است که درآن محمد، پیامبر اسلام، هنگام خواندن سوره نجم، دو آیه را که شیطان به وی القا کرده بود خواند (آیات ۱۹ و۲۰) و وجود سه خدای مکه، یعنی سه بت معروف اعراب پیش از اسلام (منات ولات وعزی) که دختران الله خوانده میشدند را پذیرفت، آنها را ستایش کرد، و شفاعتشان را وارد دانست.
دوم اینکه، در برخی فصول این رمان تصریحا و تلویحا به پیامبر اسلام اهانت شدید شده و نسبت های ناروای اخلاقی و گاهی مشمئزکننده به محمد داده شده است. یکی از موارد به تصویرکشاندن روسپی خانه ای است که اسامی زنانی که در آنجا کار می کنند، برگرفته ازنام همسران پیامبر اسلام می باشد. شخصیتی که مراد مسلمانان دنیا و از مقدسات آنان محسوب میشود، آن چنان پلید و پلشت نشان داده شده که مهمترین خاصیتاش در آن فاحشه خانه، هرشب همخوابه شدن با یکی از تن فروشانی است که در بین شان از نوجوان تا زنان مسن یافت می شود.
سومین مورد، دریافتن هدف و نیت رشدی از تالیف این رمان و بی توجهی او به پیامد و پسامد انتشار آن است. رشدی هفت سال پیش از چاپ آیات شیطانی با رمان بچه های نیمه شب در ۱۹۸۱به اشتهار رسید، این دومین اثرش، هم چنین می توانست برایش درس کوچکی محسوب می شد. از آنجایی که بخشی از موضوع کتاب حساسیتبرانگیز شده بود، بنابراین برغم آنکه در اواخر دهه ۹۰ بیبیسی مصمم بود که سریالی براساس این رمان تولید کند، اما به علت فشار جامعه مسلمانان سریلانکا مجوز فیلمبرداری لغو و آن پروژه متوقف شد. این در حالی است که داستان آن کتاب نسبت به سوژه آیات شیطانی بسیار ساده و بری از هرگونه تعرض به مقدسات مسلمانان بود. باتوجه به اشراف رشدی به عنوان یک مسلمانزاده نسبت به شدت تعصب مسلمانان نسبت به خطوط قرمز و قدسی چون قرآن و پیامبرشان، قطعا او قبل از انتشار آیات شیطانی، می توانست پیشبینی کند که چاپ این کتاب چه عواقبی بهویژه از سوی برخی خشکًمقدسان اسلامی برایش بدنبال خواهد داشت و به چه آتشی در دنیا دامن می زند.
رشدی بهرغم اشراف بر عواقب اجتماعی و سیاسی، اثری خلق کرد که با نسبت دادن شنیع ترین خصایص ضد اخلاقی به پیامبر اسلام باورهای بیش از یک ونیم میلیارد مسلمان را به سخره کشید و قلب آنان را جریحه دارنمود.
با در نظرگرفتن آگاهی رشدی از فضای فکری و حساسیت مسلمانان نسبت به امورقدسی شان، سه فرضیه را می توان درباره نیت رشدی در انتشار آیات شیطانی برشمرد.
نخست اینکه اساسا قصد او آن بود که خشم مسلمانان جهان را برانگیزد، اگرچنین احتمالی درست باشد، آنگاه می توان گفت که رشدی از ذهنی بیمار برخوردار است.
دوم آنکه او می خواسته به شهرتی جهانی و بیش ازپیش برسد، دراین صورت آیات شیطانی می توانست تضمینی برای نیل این هدف باشد. صرفنظر از راستآزمایی این فرضیه، فتوای خمینی و اعتراضات فراگیر و شدید به رمان فوق عملا رشدی را به یکی از معروفترین نویسندههای دنیا تبدیل کرد، بنابراین آرزوی رشدی به نحو اولی محقق یافت.
سومین نظر این می تواند باشد که هدف رشدی صرفا خلق رمانی پرفروش و موفق بوده است و اساست اواهمیتی به محتوای کتابش که آمیزه ای ازخیال و واقعیت به سبک سورئالیستی بود، نداده است. اما آنچه که احتمالا می تواند این فرض را تخطئه نماید، عنوان حساس و بحث برانگیزی است که رشدی برای این رمانش انتخاب کرد.
چهارمین فرض متکی بر تئوری توطئه است. بدین معنا که رشدی خواسته یا ناخواسته آلت دست برخی اطاقهای فکر در غرب قرار گرفته و رمان خود را ابزاری نموده برای تشدید تخاصم مسلمانان و مسیحیان در قالب یادآوری جنگهای صلیبی. این فرض البته از موارد قبلی بسیار ضعیف تربه نظر می رسد.
قباحت فتوای خمینی و وقاحت رمان رشدی
آیت الله خمینی نه تنها دستور قاطع و قهرآمیز در قتل سلمان رشدی صادر کرد، بلکه به دنبال شایعات برخی رسانه های غربی مبنی بر آنکه چنانچه رشدی توبه کند، بخشیده میشود، تنها چهار روز بعد از فتوای اولیه خود، در تاریخ ۲۹ بهمن ۶۷ اعلام کرد: “سلمان رشدی اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمامی هم خود را به کار گیرد تا او را به درک واصل گرداند.” بسیاری از روحانیون تندرو دستور دوم خمینی را در این قالب قابل توجیه می دانستند که رشدی هم به علت ارتداد وهم به دلیل استهزا و اهانت به دین، پیغمبر و مقدسات اسلام، نمی تواند مشمول توبه شود. بهویژه انکه او مرتد فطری می باشد و نه صرفأ یک مرتد ملی.
علی خامنه ای در اولین سالگرد درگذشت خمینی به منظور پیشگیری از هرگونه خدشه ای به فتوای خمینی در ۱۵ خرداد ۶۹ طی سخنانی گفت: “نویسندگان وهنرمندانِ آلت دست را جمع کردند، طومار امضاکردند، تا شاید بتوانند در این حکم استوار الهی، اندکی خدشه وارد کنند؛ ولی نتوانستند، بعد از این هم نمیتوانند؛ چون حکم اعدام سلمان رشدی، متکی به آیات الهی است و مثل آیاتالهی، مستحکم و غیرقابل خدشه است.”
بعد از صدور فتوای خمینی علیه رشدی، مشابه چنین احکامی در دنیای اسلام اما از طرف فقهای اهل سنت صادر شد که منجر به ترور سه متفکر مصری شد.
نخست حمله تروریستی نافرجام به نجیب محفوظ درسال ۱۹۸۹ بود، اوجایزه نوبل ادبیات را در۱۹۸۸ یعنی همان سالی که آیات شیطانی منتشرشد، دریافت کرد و نویسنده “رمان بچه های محله ما” که مضامینی کفرآلود داشت، بود. در سال ۱۹۸۹ پس از فتوای خمینی در مورد سلمان رشدی، عمر عبدالرحمن روحانی مصری در گفتگویی گفت که اگر محفوظ برای نوشتن رمانش مجازات میشد، رشدی به خود اجازه انتشار چنین کتابی را نمیداد.
مورد دوم فرج فوده نویسنده سکولار و فعال حقوق بشر مصری بود که درسال ۱۹۹۲به دست جماعت اسلامی مصر ترور شد. وی پیش از انجام این ترور از سوی یکی ازشیوخ الازهر، مرتد شناخته شده بود.
سومین، محکوم شدن نصرحامد ابوزید در مصر و انحلال زوجیت او در دادگاهی بود. نظریههای ابوزید باعث شد که معدودی از مفتیان مصری درسال ۱۹۹۵ او را مرتد بخوانند و گروه جهاد اسلامی مصر به رهبری ایمن الظواهری اعلام کرد ابوزید را به قتل خواهد رساند.
فتاوی فقهای مصری که در مورد برخی اندیشمندان آن کشور صادرشد، چند تفاوت عمده با حکم خمینی داشت. نخست آنکه شدت آنها از حکم خمینی کمتر بود و به همین دلیل اساسا اشاره ای صریح به قتل و اعدام متفکران مورد نظر نداشت.
دوم، این احکام نسبت به فتوای آیت الله خمینی فاقد هرگونه جنبه سیاسی بود. بهنظر میرسد آنچه که خمینی را بر آن داشت که حکم ارتداد و قتل سلمان رشدی را صادر نماید سه عامل بود. نخست به واسطه شدت عمل او و عدم انعطاف پذیری در مواجهه با کسانی بود که تشخیص می داد به قرآن و پیامبر اسلام اهانت کرده اند. دوم کینه و خشم خمینی از رشدی به واسطه وجود شخصیتی در آیات شیطانی بود که بهنظرمی رسید در جایگاه یک امام تشابه زیادی با خمینی داشت و احتمالا رشدی آگاهانه و عامدانه آن را در رمان خود گنجانده بود. سوم، خمینی در مقام مدعی و فرضی پیشوای مسلمین جهان و رهبر انقلابی که می خواست به تمام دنیا صادر شود، اساسا نمی توانست نسبت به خشم و اعتراض برخی احزاب اسلامی و جوامع مسلمان در بهویژه در پاکستان و انگلستان نسبت به رمان رشدی بی تفاوت باشد.
چهارم سمت وسوی سیاسی حکم خمینی بود، چراکه تنها هفت ماه از نوشیدن جام زهر یعنی پذیرش قطعنامه ۵۹۸ می گذشت و رهبر انقلاب نیاز به فضاسازی داشت تا توجه جامعه را از عواقب شکست در جنگ با صدام، به موضوعی انحرافی جلب نماید، بنابراین می توان گفت که خمینی در بهترین فرصت برموج اعتراضات جهانی مسلمانان برعلیه رشدی سوارشد.
دلایل و جنبه های فتوای خمینی هرچه بوده باشد، دستور قتل یک انسان به جرم ابراز عقایدش ناقض حقوق بشر می باشد. در عین حال قبح حرکت سلمان رشدی را نمی توان به بهانه آزادی قلم توجیه نمود، به بیان دیگر تنها نمی توان حکم خمینی را تقبیح نمود بدون آنکه به تخطئه رشدی که آغازکننده موجی موهن بود، پرداخت. از این منظر رمان او نه تنها شاهکار ادبی نیست، بلکه “شرکار” اجتماعی محسوب می شود. به همین دلیل پیش و بیش از انکه بتوان رشدی را بهطرزا غراق آمیزی قهرمان آزادی بیان نامید، باید او را یکی از مسببین موجی دانست که وی را قربانی خشم مسلمانان متعصب و بنیادگرایی نمود، انان که شخص رشدی اعتقادات و امورقدسی شان را به سخره گرفته و مورد شدیدترین اهانت ها قرارداد.
در سپتامبر ۱۹۸۸ یعنی درست در سالی که رمان آیات شیطانی منتشرشد، عده ای ازمسیحیان متعصب سینمای سنت میشل در پاریس را به آتش کشیدند که اکران فیلم آخرین وسوسه مسیح را آغاز کرده بود. هم چنین سازنده فیلم به قتل تهدید شد. تنها جرم کارگردان ان، مارتین اسکورسیزی این بود که اثرش برگرفته از رمانی به همین نام از نیکوس کازانتراکیس بود. دولت فرانسه برای مهارخشم جامعه مسیحیان ناگزیر به توقف پخش این فیلم شد. مسیحیان ادعای این رمان مبنی برآن که مسیح در اخرین لحظات عمرش و درهنگامی که بر دار می رفت، این حسرت را بر زبان اورده بود که ای کاش در زمان حیاتش با زنان در می آمیخت و لذت دنیا را بر خود حرام نمی کرد، ادعایی واهی و وهن آمیزمی دانستند و بویژه این تحریف را که مسیح با مریم مجدلیه رابطه نامشروع داشت.
تنها زمانی می توان درک درستی از شدت واکنش و اعتراضات مسلمانان و مسیحیان، به ترتیب نسبت به دو رمان رشدی و کازانتزاکیس داشت که پذیرفت توهین های رشدی در آیات شیطانی به پیغمبر اسلام به مراتب سخیف تر و وقیح تر از انتساب اهانت گونه کازانتزاکیس به پیامبر مسیحیت در اثرش، آخرین وسوسه مسیح است. فرجام کلام آن که تنها تقیبح نمودن فتوای خشن وخطرناک خمینی بدون وقیح دانستن اهانت های رشدی در رمانش دور از انصاف و اخلاق و چه بسا منافی آزادی بیان می باشد.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…