شکی نیست که وضعیت، کیفیت و کارکرد دانشگاه در جامعه امروز ایران و سیاستهای حاکمه بر دانشگاهها از مهمترین مباحث پروبلماتیک اجتماعی، فرهنگی و نیز در حوزههای آگاهی، علوم و فنآوری در ایران است. به جرأت میتوان گفت نهاد دانشگاه در تاریخچه خود، تا این اندازه افتِ وضعیت و نقصان کارکرد اجتماعی نداشته است. بعد از اقدامات موسوم به انقلاب فرهنگی در اوایل ۱۳۵۹، تعریف و سیاست خاصی برای دانشگاه تعیین گردید که کارکرد دانشگاه را محدود به خطوط ایدئولوژیک فراوانی کرد. آزادی و اِبراز اندیشه دانشگاهیان و فعالیتهای مدنی دانشجویی محدود شده و دانشگاه ارتباط فکریاش را با قشر بزرگ دانشجویان از دست داده است. شهامت و مسئولیت دانشگاهی که سابقهای پررنگ در دانشگاههای ایران داشته، مدتهاست به محاق رفته است. اثرات منفی این نواقص به مرور زمان روی همه ابعاد و شرایط دانشگاه نمایان شد و دانشگاه جایگاه درخور و مفیدی در جامعه پیدا نکرد و نتوانست کارکرد بایستۀ خود را در جامعه ایفا کند. علاوه بر فقدان تأثیرات فکریِ دانشگاهیان روی جامعه که در بخشهای بعد مفصل بحث خواهد شد، اساتید دانشگاه در تصمیمگیریهای کلان و مدیریتی کشور بهندرت مورد مشورت و مشارکت قرار گرفتهاند. البته برخی اعضاء هیئت علمی دانشگاهها در مناصبی همچون نمایندگی مجلس و مدیران دولتی حضور دارند ولی این اساتید بیشتر بهعنوان کارگزار یک جریان سیاسی در آنجا عمل میکنند و نه بهعنوان یک دانشگاهیِ متعهد بر اصول اندیشه و اخلاق دانشگاهی. در حال حاضر اغلب اساتید دانشگاه، صرفاً تبدیل به تکنیسین انتشار مقاله شده و بیتفاوتی نسبت به وضعیت دانشگاه و جامعه در بسیاری از آنها پدید آمده است. از زمان بازگشایی دانشگاهها در ۱۳۶۲ شمسی، تاکنون چهار نسل دانشگاه از طرف وزارت و نهادهای متولی دانشگاه تجویز شده که بهترتیب عبارتند از دانشگاه آموزشمحور، پژوهشمحور، دانشبنیان، و جامعه و صنعتمحور. این موضوع حاکی از فقدان دیدگاهی منسجم در خصوص دانشگاه است. هر موقع بحرانی گریبانگیر دانشگاه شده، نسخهای روبنایی برای رفع بحران تجویز شده است. سیاستهای بسیاری برای کنترل و مهار دانش و آگاهی نوین بشر و نیز نیروی فکری و اجتماعی اساتید و دانشجویان کشور اِعمال شده است. دانشگاه درحال حاضر با بحرانهای متعددی گریبانگیر است. این بحرانها هم از حیث «ارزشهای بنیادی آموزش عالی» و هم از لحاظ «تحلیل کارکردگرایانه» دانشگاه است که شاهد ناتوانی دانشگاه در تأمین تقاضاها و نیازهای بخشهای مختلف جامعه است. اگر دانشگاه در چرخه تأمین و تقاضا موفق عمل میکرد انگیزه کافی برای حمایت از طرف بخشهای جامعه مانند حمایتهای مالی/بودجهای، استقبال مردم از رشتههای دانشگاهی و حمایت حوزه کسبوکار از فارغالتحصیلان فراهم میشد. امروزه کشورهای جهان در معرض انواع مخاطرات در حوزههای سیاسی و اجتماعی تا محیط زیست و انرژی هستند. اگر زمانی ایران در مسیر اهداف «توسعه باثبات» (Sustainable development) گام بردارد به طرحی کلان و زیربنایی برای دانشگاه احتیاج خواهد داشت زیرا علوم طبیعی و انسانی وظیفه مهمی در برنامه توسعه باثبات دارند. بهعلاوه هر استاد دانشگاهی که به ماهیت «گفتمان دانشگاهیِ» متکی بر «دانش صدقمحور» و «اخلاق مسئولیت و دوراندیشی» – که در این مقاله معرفی میشوند – پی برده و تاریخچه فعالیتها و تأثیرات ثمربخش فکری و اجتماعیِ دانشگاه در ایران را مرور کند، احیاء قابلیتهای درخشان دانشگاه را در جامعه آرزو و مطالبه خواهد کرد. بنابراین، زمانی فرا خواهد رسید که دانشگاه بایستی جایگاه حقیقی خود را عملاً در جامعه ایران احیاء و اتخاذ کند. برای چنین موعدی یک مبانی نظری منسجمی لازم است که چالشها و مشکلات پیشروی نهاد دانشگاه را دریافته و در وهله نخست، شناختی از ماهیت دانشگاه برای جامعه ایران ارائه دهد. از اینرو، ارائه یک طرح هویتساز و دکترین فکری برای دانشگاهِ متناسب با نیازهای علمی، اجتماعی و آگاهی در کشور، اولین قدم ضروری است. در این مقاله، ضمن بررسی چالشهای فعلی نهاد دانشگاه، طرحی برای دانشگاه تدوین میشود که در آن سه کلانهدف، محور قرار گرفته است. اول، احیاء و حفاظت از ارزشهای بنیادی آکادمی و آموزش عالی در دانشگاهها؛ دوم، تأمین برخی از عمدهترین نیازهای روز جامعه ایران بهویژه در حوزه آگاهی و خِرد اجتماعی و کلانهدف سوم، کسب منابع مالی برای دانشگاه از طریق سودمندی آن در جامعه به منظور پیگیری اهداف والای دانشگاهی. دانشگاهها در دنیا و بهویژه ایران با مشکلات مالی مواجه هستند. در ایران، برای حل این مشکل، نسخههایی مانند دانشگاه صنعتمحور و یا تولید ثروت دانشبنیان تجویز شده است. این نسخهها حتی در صورت موفقیت به قیمت عدول از ارزشها و اهداف والای دانشگاهی بهویژه کلانهدف دوم، تمام میشود. عمدهترین دغدغه در طرح پیشنهادی این مقاله، رعایت و برآورده کردن توأم کلانهدفهای دوم و سوم است. نگارنده بر این باور است که این شرط اتفاق نمیافتد مگر اینکه دانشکدههای مختلفِ نهاد دانشگاه، تحت یک رسالت کلان، منسجم و همبسته عمل کرده و هرکدام نقشی اصلی در این رسالت را ایفا کنند. بخش آخر مقاله به شرح این موضوع اختصاص دارد. یک طرح قابل دفاع، نباید دانشگاهی مقهور فشارهای اقتصادی، تحت تسلط معیارهای ایدئولوژیک و یا در خدمت فلان دکترین هویتی را تجویز کند. نهاد دانشگاه همینک با نواقص بسیاری مواجه است، از طرف دیگر، مطالبات و انتظارات فراوانی از بخشهای مختلف جامعه به سمت دانشگاه سرازیر میشود. هر طرح و سناریویی برای دانشگاه بایستی انبوه کاستیها و مطالبات را لحاظ کند، بنابراین با سختیهای بسیاری مواجه است. در نتیجه، بهبود و تغییرات اصلاحیِ دانشگاه، کار یک یا چند نفر محدود نیست بلکه نیاز به اراده و کوشش جمعی دانشگاهیان دارد. در چند سال اخیر تحلیلهای انتقادی فراوانی- عمدتاً در قالب نوشتجات پراکنده – توسط دانشگاهیان از وضعیت و معیارهای حاکمه در دانشگاهها انجام شده است. فعالیتهای انتقادی دانشگاهیان چندان مقبول ارزشهای رسمی نهاد دانشگاه نبوده و عُرف دانشگاهی به حساب نمیآید. البته خود این تلاشهای انتقادی نیز مصون از نقّادی نیست و از نقدهایی که میتوان مطرح کرد اینست که برخی از منتقدینِ شرایط حال دانشگاه، به جای بینشی جامع، از منظر رشته و سلیقه خاص خود به نقد دانشگاه و ارائه پیشنهاد میپردازند. علاوه بر محدودیت منظرگرایی، ایراد دیگر، گسستگی و پراکندگی عقاید و نقّادیهاست. لازم است تعاملات فکری در مجموعه تحلیلها و پیشنهادهای انتقادی منسجم شود تا همگان از روند و محتوای نقّادیها مطلع شوند و از بطن این اتفاق، منشور و سازمانی از دانشگاهیان با عنوان سازمان نوین دانشگاهیان ایران (سندا) بهوجود آید و این سندا بتواند گامهای اصلاحی را بردارد.
مثلث هویتی دانشگاه
همانطورکه اشاره کردیم مرمّت و اصلاح دانشگاه نیازمند کاوش در مبانی مفهومی آنست. در تحلیل و نظریهای که برای دانشگاه ارائه میدهیم سه نوع هویت ماهوی برای دانشگاه به شرح زیر لحاظ و استفاده شده است. (۱) هویت عینی یا نهاد واقعاً موجود آموزشی-اداری دانشگاه که در همه جای کشور پخش هستند و متشکل است از اساتید، دانشجویان و بهویژه سیاستهای فعلی که روی دانشگاهها اِعمال میشود. (۲) هویت دوم هویتی معرفتی-اخلاقی است که آنرا خِرد و گفتمان دانشگاهی مینامیم یعنی شیوهای از تفکّر، تحلیل مسائل، تجویز راهکارها و در مجموع عقلانیتی که از «آموزههای دانشگاهی» برمیخیزد و در تحلیل و تبیین همه پدیدهها استفاده میشود. ویژگی بارز هویت معرفتی دانشگاه، سنخ خاص دانشِ دانشگاهی یعنی دانش صدقمحور است. هویت معرفتی دانشگاه، واجد اخلاق مسئولیت است که دانشگاه از آن تبعیت میکند. به دلیل اهمیت هویت معرفتی، آنرا در بخش چهارم مستقلاً شرح خواهیم داد. (۳) هویت سوم، هویت تاریخی نهاد دانشگاه در ایران است. این هویت شامل آرمانها، مطالبات و مجاهدتهایی است که دانشگاهیان اعم از اساتید و دانشجویان در طول تاریخ دانشگاه در ایران رقم زدهاند و خاطره جمعی دانشگاه را تشکیل میدهد. «هویت و استمرار نهادی دانشگاه» در گرو مرور اهداف و آرمانهای پیشین دانشگاهیان و وفاداری به آنها از طریق احیاء آن اهداف در عمل است. تلاش دانشگاهیان در ایران از دهه ۳۰ شمسی آغاز شد و پدیده ۱۶ آذر را داریم که به درستی روز دانشجو نام داده شد. البته روزهای بزرگ دانشجویی، قبل و بعد از انقلاب هم وجود دارند ولی ۱۶ آذر ۱۳۳۲ اولین روز تاریخسازی است که دانشجویان رقم زدند. افشاگری اَعمال سیاسی و پیگیری پایهایترین مطالبات مدنی و سیاسی از عمدهترین اقدامات جنبش دانشجویی بود که در دهه ۴۰ شمسی نیز استمرار داشت. در دهه ۵۰ شمسی هویت تاریخی دانشگاه پررنگتر میشود و مثلاً تأسیس «سازمان ملی دانشگاهیان» را شاهد هستیم که ابتدا با همّت عده قلیلی از استادان در اوایل ۱۳۵۷ تأسیس شد، سپس فعالیتهایش گسترده و تا اوایل ۱۳۵۹ ادامه داشت. سازمان ملی نقش مؤثری در انسجام مطالبات سیاسی، روشنفکری و مردمی علیالخصوص در انقلاب ۱۳۵۷ داشت. «دانشگاه سنگر آزادی» وظیفه و رسالتی بود که سازمان برای نهاد دانشگاه در آن سالها قائل بود. اقدامات این سازمان بعد از پیروزی انقلاب افزایش یافته و تا اوایل ۱۳۵۹ ادامه یافت. منشور مرداد ۱۳۵۷ و قطعنامههای خرداد ۱۳۵۸ «سازمان ملی دانشگاهیان» برای استمرار نهادی و اهداف نهاد دانشگاه در ایران بسیار حائز اهمیت هستند که متأسفانه این اسناد و اقدامات در حال فراموشی است. نگارنده شرحی از سازمان و اهمیت آن برای نهاد فعلی دانشگاه را در سایت زیتون (zeitoons.com/98332) انتشار داده است. علاوه بر تاریخچه اقدامات اجتماعی دانشگاهیان در ایران، تاریخ تحولات فکری نهاد دانشگاه در دنیا بهویژه در سنت اروپایی برای بحث ما مفید است که مطالبی به آن اختصاص میدهیم.
میدانیم اولین دانشگاهها در سالهای ۱۱۰۰ الی ۱۲۰۰ میلادی تأسیس شدند مانند دانشگاه بولونیا، آکسفورد و سالامانکا (اسپانیا). از حیث معرفتی این دانشگاهها اساساً تلفیقی از آموزهها و باورهای دین مسیحیت با فلسفه ارسطویی بودند. وظیفه اساتید تهیه پشتوانههایی برای آموزههای مسیحیت با تکیه بر فلسفه ارسطو بود. در نتیجه این دانشگاهها نه تنها علوم رهاییبخش تولید نکردند بلکه سدّ و مانعی شدند سر راه آگاهی نوین بشر از طبیعت، انسان و کائنات که در طی رنسانس و عصر روشنگری توأم با انقلاب معرفتشناختی کانت، انقلاب کوپرنیک-کپلری در مورد موقعیت کره خاکی در منظومه شمسی و تحولات روششناختی دکارتی (شکّیت سالم بهعنوان بخشی از اندیشه و روش علمی) بهوجود آمد. درنتیجه، علوم رهاییبخش بهجای دانشگاهها در انجمنهای گوناگون علمی اشاعه و مدون گشتند. در چنین شرایطی در اواسط قرن هفدهم میلادی شاهد دو توصیه تاریخساز در باب اندیشیدن هستیم. باروخ اسپینوزا تزی در رساله الهی-سیاسیاش مطرح کرد به اسم «مطالبه برای آزادی اندیشه» و ایمانوئل کانت با حرارت نوشت «جرأت اندیشیدن داشته باش». این مطالبه و توصیه درحکم پتکی بر دانشگاههای مَدرَسی عصر خود و تلنگری بودند برای پوستاندازی دانشگاهها از شکلی مَدرسی-حوزوی به مراکزی که مولد دانش و علوم نوین بودند که صورت عینی آن را در دانشگاههای هومبولتی در اوایل قرن ۱۹ میلادی مانند دانشگاه برلین شاهد هستیم. جای تأسف است که تز مطالبه برای آزادی اندیشه، سابقه و مشابهی در مراکز تحصیلی سلسلههای ایرانی-اسلامی مانند مدارس نظامیه و غیره پیدا نکرد و در این مدارس کسی در مورد ارزش مطلق اندیشیدن و آزادی اندیشه سخنی به میان نیاورد. لذا اینگونه مدارس شکل مَدرسی خود را حفظ کردند. پیش از انقلاب مشروطیت، حسن رشدیه مدارس به سبک آموزشی نوین را پایهگذاری و عبدالرحیم طالبوف تبریزی آموزش محصلین با اهداف پرسشگری و علوم روز را تأکید و ترویج کردند. در نهایت خیلی دیرهنگام یعنی در سال ۱۳۱۳ شمسی اولین دانشگاه به صورت علوم تفکیک یافته و متدولوژی جدید البته با الهام از دانشگاههای غرب تشکیل گردید. در سنت اروپایی بعد از دانشگاههای هومبولتی که سراسر اروپا را فرا گرفت، بهزودی معلوم شد دانشگاه خودش یک نوع گفتمان است و جهانبینی و معرفتشناسی غیرایدئولوژیک خاصی دارد و اصطلاح «ایده دانشگاه» رواج یافت. چندین نظریه در باب ایده دانشگاه مطرح شده و از برجستهترین آنها کتاب ایده دانشگاه از کارل یاسپرس اندیشمند بزرگ آلمانی است که در ساختن نهاد نوین دانشگاه بعد از فروپاشی آلمان نازیستی سهم بهسزایی داشته است. از دیدگاه یاسپرس دانشگاه کانون حقیقتجویان است یعنی اجتماعی از دانشجویان و اساتید که در دیسیپلین علمی خودشان حقیقت را جستجو میکنند.
ارزشهای بنیادی دانشگاه و آموزش عالی
در هر کشوری هر تعریف و دکترین فکریِ برسازنده دانشگاه، وابسته به ارزشهای جهانشمول دانشگاه و آموزش عالی است. این ارزشهای بنیادین، حاصل تحولات فکری و تاریخی دانشگاهها در مقاطع مختلف تاریخی و در فرهنگ کشورهای مختلف بوده است؛ یعنی دانشگاههای مختلف در طول تاریخ، آنچنان تحت فشارهای سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیک چکش خوردند تا اینکه این ارزشها نخست بهعنوان آرمان و مطالبه و سپس بهصورت ارزشهای تعیینکننده آموزش عالی متبلور شدند. مؤسسات جهانی عمده مانند «انجمن بینالمللی دانشگاهها» وابسته به یونسکو و «منشور کبیر دانشگاهها» (Magna Charta Universitatium) روی ارزشهای بنیادین آموزش عالی تأکید کرده و آنها را برای همه دانشگاههای دنیا ترویج و تجویز میکنند. MCU منشوری است که بسیاری از دانشگاههای دنیا آن را امضا کرده و سعی میکنند تحت قواعد ارزشی بینالمللی دانشگاهها حرکت و رفتار کنند که این تحول اصطلاحاً پروسه بولونیا (Bologna Process) نامیده میشود. پنج ارزش-هدف زیر را میتوان به عنوان عمدهترین ارزشهای آکادمی و آموزش عالی استخراج کرد. (الف) آزادی آکادمیک: در توصیف کلی عبارت است از آزادی نهاد دانشگاه در انتخاب و تدوین محتویات درسی و موضوعات پژوهشی بر مبنای معیارهای آکادمیک و نیز آزادی در بیان و انتشار نتایج پژوهشی. در این راستا، آزادی پژوهشی و نقد گفتمانها و ایدئولوژی بهویژه در دانشکدههای علوم انسانی اهمیت مضاعفی دارد. (ب) استقلال نهاد دانشگاه و آموزش عالی: نهاد دانشگاه باید از لحاظ مدیریتی، اجرایی و استخدامی استقلال داشته باشد و مثلاً رئیس یک دانشگاه را نهاد دیگری تعیین نکند یا یک شخص غیرآکادمیک رئیس آن منصوب نشود. استقلال نهاد دانشگاه، مشتمل است بر استقلال در تدوین محتویات آموزشی در دانشگاهها، بهعبارتی، دروس دانشگاه را خود دانشگاه تدوین کند. در دانشگاههای ایران دروس معارف نسبتاً حجیمی برای دانشجویان تمامی رشتهها اجباری است. لازم است این دروس برمبنای بینش و دانش روز اصلاح/جایگزین شوند. قویاً توصیه میشود درسی اجباری برای همه رشتهها با موضوع «نظریه تفکّر منصف و نقّاد» افزوده شود. نگارنده کتاب «مقدمهای بر نظریه و آناتومی تفکّر: فقر تفکّر در ایران» را برای این منظور منتشر کرده است. استقلال دانشگاه به معنای انفکاک دانشگاه از جامعه و دولت نیست. دانشگاه نمیتواند اهداف خودخواهانه را دنبال کند زیرا دانشگاه به جامعه و هم جامعه به دانشگاه نیازمند هستند. بهعلاوه، هر اندازه دانشگاه بتواند نقش بیبدیل خود را برای بخشهای مختلف جامعه تثبیت کند، تابعیت کمتری به نهادهای مدیریتی و در نتیجه خودمختاری بیشتری خواهد داشت. رویکردهایی مانند تولید ثروت و قدرت از فعالیتهای دانشگاهی که ناشی از بحران اقتصادی/معیشتی و مدیریتی است، با استقلال کارکرد دانشگاه مغایرت دارد. تاوان بحران اقتصادی در کشور را نبایستی دانشگاه بپردازد که خود دهها مشکلات و وظایف دارد. (پ) مسئولیت اجتماعی و بسط فرهنگی دانشگاه در جامعه: وقتی دانشگاه و دانشگاهیان به سطحی از دانایی و آگاهی میرسند یک گام هم فراتر برداشته و خود را در مقام یک مرجعیت فکری و نیز در قبال آگاهی و حقوق مدنی در سطح جامعه و کیفیت تصمیمهای کلان مملکتی مسئول، حساس و نقّاد میدانند. (ت) تشریک مساعی دانشگاهها در پروژههای آموزشی و فرهنگی بینالمللی و حل معضلات جهانی از قبیل آموزش صلح، مسائل محیط زیست، اقتصاد و توسعه پایدار، ترویج آگاهی برای مقابله با بیسوادی و تعصبات نژادی و فرقهای. ارزش-هدفهای مندرج در این قسمت در راستای وظایف دانشگاه برای کمک به تحقق اهداف جهانی توسعه باثبات و صلحآمیز است. (ث) دانشگاه به مثابه یک خردهنظام مدیریتی با محتوای اخلاق و سلامت آکادمیک: هر تکدانشگاهی مانند یک خردهنظام مدیریتیِ بوروکراتیک قلمداد میشود که بایستی دارای مدیریت سالم و مقید به اخلاق و ملاک آکادمیک باشد. سازمان ملی دانشگاهیان ایران در ۱۳۵۷ بهدرستی به این حقیقت رسیده بود که استقلال نظام دانشگاهی بدون تحقق روابط دموکراتیک درون دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی امکانناپذیر است. به منظور ممانعت از انواع بداخلاقیهای آکادمیک مانند تخلفات پژوهشی، امتیازات ویژه، باندبازیِ اساتید و مسئولین دانشگاهی، بایستی فضای نقد و نقّادی برای اعضای دانشگاه بدون هیچگونه مکانیزمِ ارعاب، باز و میسّر باشد. مراحل بوروکراتیک تبدیل وضعیت و ارتقاء سازمانی، نبایستی تأثیری بازدارنده سر راه اِبراز عقیده اعضاء دانشگاه داشته باشد. اگر شهامتِ اظهارنظر از اعضای هیئت علمی سلب شود چگونه میتوان از آنان تأثیرگذاری در حوزه سازمانی خود و در جامعه را انتظار داشت؟ بنابراین فقدان تکرأیی در مدیریت و تصمیمگیری داخل هر دانشگاه و نیز شفافیت و سلامت آکادمیکیِ درون دانشگاهی، جمعاً ارزش-هدف مهمی است که بدون آن آسیبهای جدی متوجه دانشگاهها شده و این نهاد را از لحاظ قدرت تفکّر و ابتکار عمل، سست و ناکارآمد خواهد کرد. اکنون بعد از مرور ارزشهای بنیادی آموزش عالی، سؤالِ میزان همنوایی نهاد واقعاً موجود دانشگاه و سیاستهای حاکمه آن با این ارزشها مطرح میشود. بعد از بازگشایی ۱۳۶۲ دانشگاهها، نهادهای سیاستگذار برای نهاد دانشگاه در ایران، خطوط ایدئولوژیک فراوانی برای فعالیتهای دانشگاهی قائل شدند. این رویه تا درجات زیادی مغایر با ارزشهای آزادی آکادمیک و استقلال نهادی دانشگاه بوده است. بهعنوان نمونه میتوان به مفاد دروس عمومی دانشگاهی، محدودیت فعالیتهای فرهنگی دانشگاهها و پژوهشهای علوم انسانی، مقررات گزینش اعضای هیئتعلمی و اعطای مدارک تحصیلی عالیه توسط مراکز غیردانشگاهی اشاره کرد که منتج از همین دیدگاه هستند. رویکرد اخیر تولید ثروت در دانشگاه نیز مغایر ارزشهای آکادمی است زیرا دانشگاه بازار یا بنگاه اقتصادی نیست. سناریوی دانشگاه جامعه و صنعت محور میتواند منجر به تحولاتی شود ولی آنچه در عمل انجام میشود صرفاً خدمات تکنیکی دانشگاه است. شرایط خاص فعلی کشور ضروری میکند دانشگاه در اولویت اول، تحول در پژوهش و آموزش مشتمل بر آگاهی اجتماعی و نیز رسالت خود بهعنوان مرجعیت فکری مسئولیتپذیر در جامعه را ایفا کند.
گفتمان معرفتی دانشگاه و دانش صدقمحور
در این بخش، گفتمان معرفتی دانشگاه معرفی میشود. با شرح این مبحث مفاد نظری لازم برای طرح پیشنهادی دانشگاه تدوین میگردد. گفتمان فکری دانشگاه – در تعبیر کلی – یک متدولوژی کلان برای تفکّر و تولید نظریات تبیینی- تحلیلی و ارزشی- هنجاربخش و نیز برای نقد نظریههای فکری، فلسفی، و گفتمانهای عقیدتی و سیاسی است. در حال حاضر حوزههای پژوهشی در دانشگاهها بسیار متنوع و متکثر بوده و هرکدام متدولوژی خاص خود را داراست. با این وجود در منطقِ تحولاتِ علوم و نیز در شیوه پژوهش هر کدام از علوم، مفهوم و ملاکی از صدق، صحت و اعتبارِ محتوای نظریات برقرار است و این ملاک، مسیر فکری و شیوه صحیح پژوهش در هر دیسیپلین علمی را تعیین میکند. ماحصل اینگونه فعالیت پژوهشی را «دانش صدقمحور» مینامیم. به عنوان مثال صدق (truth) در مباحث ریاضیات و منطق از گزارههای پایه که منطقاً ارزش درست دارند حاصل میشود. صحت گزارههای ریاضی و منطقی وابسته به اثبات دقیق آنهاست و معیاری جز این مورد پذیرفته نمیشود. استفاده از استنتاج ِ منطقی منحصر به دیسیپلین خاصی نیست و در حقوق، کلام، استدلالات محکمهپسند و همه مباحث اثباتی – تحلیلی این مفهوم و معیارِ تفکیک درست از نادرست وجود دارد. در علوم تجربی و آزمایشی هم صحت و اعتبار وجود دارد که به عنوان شیوه صحیح طرح و انجام آزمایش تعبیر میشود. نظریات باید در بوته آزمایش علمی نقد شده، آزمونپذیر و ابطالپذیر باشند. البته در علوم تجربی، فرضیات و نظریات مصون از اشتباه نیستند که دانشگاهیان آنها را میپذیرند و اصولاً روشهایی برای تحلیل اشتباه در پژوهش وجود دارد و تصحیح اشتباه خود بخشی از کار پژوهشی است. هر استاد دانشگاهی که منطق تحولات علوم اعمّ از اثباتی، تجربی، تفسیری و آماری را درک و متدولوژیِ پژوهشی تخصص خودش را درونی کرده باشد، ملاک صحت، صدق و اعتبار در (۱) شیوه تفکّر (۲) روش پژوهش (۳) گفتار علمی (۴) نحوه بیان نتایج پژوهشی و (۵) نحوه تصحیح اشتباهات پژوهشی را ملکه ذهن و خلقوخوی فکری خود قرار میدهد. همچنین وقتی بهطور مداوم تدریس و پژوهش میکند ذهنش در چارچوب این معیارها زراعت میشود؛ مگر اینکه صرفاً علمورزی تقلید کرده و مباحث درسی و پژوهشی را طوطیوار بیان کرده باشد. پژوهشهای بسیاری در علوم اجتماعی، روانشناسی و علوم پزشکی بر مبنای تحلیلهای آماری، علت پدیدهها را تبیین و گزارهها یا احکامی را تجویز و یا پیشبینی میکنند. نظریات و ملاکهای آماری موثقی وجود دارند که میزان اعتبار این پژوهشها را ارزیابی و نتایج مختلف را مقایسه میکنند. بنابراین دانش دانشگاهی، دانشی صدقمحور و حساس به تفکیک صدق، صحت و اعتبار، بهترتیب از خطا، مغلطه و امر نامعتبر است. متأسفانه تدریس دروس دانشگاهی فقط محدود به آموزش محتویات علمی است و این آموزه مهم و اساسی که شیوه تفکّر و کنش پژوهشی در رشتههای دانشگاهی مقید به صدق و صحت است، به محصلین یاد داده نمیشود. این نقص آموزشی منجر به فقدان آگاهی محصلین از تمایز دانش صدقمحور از ایدئولوژی و شیوههای دیگر دانش میگردد. در حوزه علوم نکته مهم دیگری نیز وجود دارد. در کارزار علمی تمام رشتهها منابع و مراجع متکثرند و هیچ منبع و نظریهای نسبت به دیگری مقدستر بهشمار نرفته و آتوریته بالاتری ندارد؛ بلکه فقط سربلند بیرون آمدن از آزمایشها و نقّادیها و جامعنگری و مستدل بودن آن نظریات است که اولویت نظریات و گفتمانهای جزئی و کلی را تعیین میکند. از اینرو دغدغه و ملاک گفتمان دانشگاه عبارتند از (۱) فهم صحیح و همدلانه (سمپاتیک) اندیشهها و نقد بیطرفانه نظریات تبیینی و ارزشی (۲) در مباحث نظری جانب اخلاق گفتوگو و صدق در گفتار را میگیرد که بر پایه انسجام فکری، جامعنگری و استدلال مستدل است. یک دانشگاهی نباید دلیلتراشی با هدف کم نیاوردن در بحث را با استدلال اشتباه بگیرد. این معیار، گفتمان دانشگاه را ملزم میکند مجهز به موازین و مهارت تفکّر منصف و نقّاد گردد. (۳) گفتمان دانشگاه دغدغه حقیقت را دارد و حقیقت را فدای مصلحت و منفعت نمیکند و حافظ منافع هیچ کاست یا گروه خاصی نیست. از اینرو دانشگاه اجتماعی از حقیقتجویان است. شرط حقیقت از طریق اثبات حقانیت فلان نظریه فلسفی یا سیاسی تأمین نمیگردد. به تجربه دریافتهایم هیچ گفتمان عقیدتی یا فلسفی نمیتواند خود را مطلقاً مُحق و بینقص پنداشته و پروژه حقیقتجویی را مسدود کند. نیل به حقیقت نه به شرایط مقصد کار بلکه به کیفیت و شرایط مبدأ کار مربوط است؛ یعنی نیل به حقیقت تنها با فضای آزاد ابراز و اشاعه عقیده و اندیشه و نقد آزادانه نظریات و ایدئولوژی محقق میشود. در چنین فضایی اندیشهها امکان رشد داشته و نظریات در بوته نقد چکش میخورند تا میزان حقانیت و مستدلّ بودنشان مشخص شود. (۴) گفتمان معرفتی دانشگاه دانش صدقمحور تولید میکند. اعتبار شیوه موجهسازی دانش صدقمحور که عمدتاً در حوزه آکادمی انجام میگیرد، روی دو محور استوار است. نخست، تحول و معیارهای درونی و عقلانی خود علوم و دوم فضای باز نقد فرضیات علمی و نظریات تبیینی و ارزشی که توسط پژوهشگران به عمل میآید. (۵) اخلاق رفتار و تصمیمات دانشگاهی از اخلاق مسئولیت تبعیت میکند. پژوهشهای دانشگاهی و نسخههایی که دانشگاه در تحلیل مسائل علمی و اجتماعی تجویز میکند در نفس خود دوراندیش و مسئولیتپذیر هستند؛ زیرا جستجوی خطاها و اشتباهات، دغدغه پژوهشگران و تصحیح آنها، خود یک تئوری پژوهشی و مرحلهای از کار پژوهشی در قالب بازخورد از نتایج حاصله است. بهعلاوه، ضرورت رسیدن به یک نتیجه از قبل خواسته یا تعیین شده، با ذات گفتمان دانشگاهی منافات دارد. (۶) گفتمان دانشگاه شیوه خاصی از معرفتشناسی، متدولوژی و حل مسائل است و چون شیوهای از تفکّر و موجهسازی استنباطات خود است نیازمند تجهیز خود به مهارتهای تفکّر منصف و نقّاد است. ذکر این نکته ضروری است که در شیوه تولید علم/دانش و تحلیلهای دانشگاهیان، آسیب و آفتهایی نیز وجود دارد. تولید مقالات پژوهشی که به هر شیوهای جعلی یا تقلبی هستند یکی از این موارد است. مورد دیگر بیشتر متوجه استادان علوم انسانی است که در تحلیل مفاهیم و وقایعِ تاریخی/اجتماعی/سیاسی نقش مؤثری در رسانهها و افکار عمومی دارند. خطر موجود عبارت است از اغماض یا سانسور بخشی از وقایع تاریخی/اجتماعی/سیاسی و یا گزینش و چینش برخی از فاکتهای تاریخی، با هدف ارائه یک روایت از آن مفهوم یا واقعه به نفع یک شخصیت تاریخی یا یک ایدئولوژی و دکترین فکری. خوشبختانه رعایت آموزههای تفکّر نقّاد مانع اینگونه کجرویها میشود. میبایستی طی تعدادی جلسات دانشافزایی برای اعضاء هیئت علمی دانشگاهها، مفاهیم دانش و گفتمان دانشگاهی، دانش صدقمحور و اخلاق دانشگاهی متکّی بر مسئولیت و تقابل این قسم دانش با انواع دیگر دانش در جامعه بهویژه با ایدئولوژی دقیقاً شرح داده شود. تفاوت ذاتی علم با ایدئولوژی به تفکیک ماهوی دانشگاه و دانشمندان با هر نوع ایدئولوژی و ایدئولوگها گسترش مییابد. در باب تفاوت علم با ایدئولوژی مطالب فراوانی مطرح شده است. در اینجا با یک مثال موضوع را شرح میدهیم. در تبیین پدیدههای علمی و اجتماعی معمولاً دو یا چند نظریه رقیب وجود دارند تا اینکه معلوم شود کدامیک از محک دشوار آزمایشهای تجربی و یا پروسههای نقّادی موفق بیرون میآیند. اکنون بهعنوان مثالی فرضی، تصور کنید در باب نحوه تشکیل منظومه شمسی دو نظریه رقیب الف و ب وجود دارند. از معتقدین و طرفداران نظریات الف و ب درخواست میکنیم در جنگی ویرانگر علیه همدیگر شرکت کنند تا تکلیف روشن شود. این جنگ کمترین جراحتی در پی نخواهد داشت به دلیل این آموزه اساسی که علم مبتنی بر سازماندهی شکها و پذیرفتن نامعلوم نتیجه یک تحقیق در حال انجام است و نه بر پایه الهام یا باوری تغییرناپذیر. بهعبارت دیگر، میان علم که حاصل شکّیات است و آموزههای ایدئولوژیکِ مُتقن، ناسازگاری ماهوی وجود دارد. حال آنکه تاریخ بهوفور گواه است اختلاف ایدئولوژیها به پرجنایتترین جنگهای جهان منجر شده است.
چالشهای دانشگاه
نهاد فعلی دانشگاه از ابعاد آموزشی، پژوهشی، استخدامی و اجتماعی با چالشها و بحرانهای متعددی مواجه است. دانشگاه آینده بایستی این چالشها و پرسشهای مربوطه را مدنظر و حدالامکان حل کند. در ادامه به مواردی که از نظر نگارنده جزو چالشهای اصلی هستند میپردازیم. طبعاً چالشهای دیگری نیز در دانشگاهها وجود دارند.
(۱) چالش دانش با مغلطه: ایده جامعه دانش (Knowledge Society) از آنجا ایجاد میشود که دانش چه در محتوای دانش نظری و اطلاعات عمومی متکی بر علوم، چه در شکل دانش عملی مانند اخلاق و فرهنگ، برای زندگی آحاد جامعه و کلیت جوامع، ذیل اصطلاح دانش سَره و معتبر (Proper knowledge) سودمند است. سودمندی دانش علاوه بر حوزههای تکنیکی و فنآوری، در ایجاد آگاهی و توانایی فکری آحاد جامعه برای مقابله با تبلیغات و مغالطات فکری – سیاسی – اقتصادی و اَشکال مختلف کجاندیشی نهفته است. از اینرو حرکت جوامع به سوی دانشی شدن ایدهآل جوامع به شمار میرود. از آنجا که صدق، پایه علوم و دانش نوین است با چند تهدید جدی برای جامعه دانش مواجه هستیم. این تهدید از آنجا ناشی میشود که برای دانش سره و صدقمحور رقبایی توانمند و اغلب ناموجهی – به شرح زیر – در جوامع وجود دارند که در میدان رقابت یعنی بستر جامعه و باور عامه مردم به نزاع میپردازند. اول، دانشی که تبیینها و باورهای جهلآلود و خرافی رواج میدهد. این نوع دانش بدل به باورهای تابووار در جامعه و فرهنگ گشته و نقد یا تغییر آنها بسیار دشوار است. باورهای قضاوقدری در اذهان عموم مردم و حتی تحصیلکردگان رسوخ کرده است. بهعنوان مثال فوت یک بیمار به جای جستجو در نحوه و کیفیت درمان اعم از پزشک و بیمارستان به حساب مشیت الهی و یا امری اجتنابناپذیر گذاشته میشود. توجه کنیم که جستجوی مذکور مستلزم دانش، امکانات پزشکی و اخلاق مسئولیت است ولی توسل به قضاوقدر کار را سهل و ممتنع کرده و از مسئولیت معاف میسازد. دوم، مراجع قدرت بهطور کلی در ابعاد خرد و کلان برای باوراندن مشروعیت و موجودیت خود در جوامع و نیز اقناع مردمان زیردست، به موجهسازی خود میپردازند و حاصل دانشی است که اهداف کسب قدرت و افزایش تسلط و هژمونی در آگاهی و باور عموم را دنبال میکند. دانشِ توجیهکننده قدرت، معمولاً از شیوههای القاء باورها و بعضاً اغواء افکار استفاده میکند و در صورت لزوم در دلیلتراشی و تکنیک زبانی از مغلطه بهره میبرد. سوم، اهداف و معیارهای اقتصادی، بازاری و تجاری نیز دانش مخصوص خود را اشاعه و موجهسازی میکنند. دانش بازارمحور دارای دو وجه یا صورت است. اولین وجه، آن قسم دانشی است که گزارهها و توجیهات لازم برای اهداف بازاری محصولات اقتصادی را تولید و تأمین میکنند. بهعنوان مثال، محصولات بهداشتی و مکملهای دارویی، برخی از شیوههای خاص درمان و غیره از این قبیل هستند. در این نوع دانش، صدق یک آزمایش یا پژوهش، مغلوب منافع و تبعات اقتصادی آن آزمایش میشود. فرض کنید بیشینه کردن درآمد یک شرکت یا کارخانه تولیدی دارای تبعات منفی از لحاظ معیارهای اخلاق پزشکی یا ضرر و زیان به محیط زیست است. شرکت افرادی را به خدمت میگیرد که به زبان دانش متکی بر علم و پژوهش، روی نتایج منفی سرپوش گذاشته و راه را برای نفع اقتصادی شرکت باز میکند. این پدیده با پژوهش دانشگاهی منافات دارد و البته این قبیل موارد بسیارند. صورت دومِ دانش بازارمحور اینست که خود، مستقیماً برای تولید ثروت یا نفع بازاری دست بهکار میشود. در نتیجه، فعالیتهایی را مورد تأکید قرار میدهد که ارزش کالایی داشته و قابلیت بازاری و تجاری داشته باشد. حوزه دانشگاه از نفوذ معیارهای بازار و تجاری در امان نیست. پژوهشهای دانشگاهی معطوف به تولید هر چه بیشتر مقاله با اهداف افزایش ارجاعدهی به مقالات که در حکم مصرف این تولیدات هستند یکی از تبعات نفوذ نظام چرخه تولید و مصرف در دانشگاه است. این فرهنگ از پژوهش، تباهکننده پژوهشهای اصیل دانشگاهی است. تولید ثروت از فعالیتهای دانشگاه و دانشگاه ثروت/کارآفرین نیز از دیگر نتایج این فرهنگ بازاری است. دانشگاه وظیفهای در راستای بازاریابی و تسهیل معاملات مالی ندارد. گرچه در ظاهر امر دانشگاه (در معنای هویت معرفتی آن) با قدرت ناسازگاری ندارد و در گذشته هم چنین بوده ولی یک میدان فعالیت وجود دارد که رابطه دانش و متولّی آن یعنی دانشگاه با نهادهای قدرت و بازار به جنگ و نزاع کشیده میشود و آن میدان، حوزه اندیشه و شیوه اقناع مخاطب است. توجه میکنیم که دانشگاه بیشترین سهم را در تولید دانش صدقمحور دارد و در توان هیچ نهاد دیگری نیست که از این نوع دانش در مقابل انواع دیگر دانش که برشمردیم دفاع کند. در نتیجه، تضاد دانشِ سره با مغلطه به نزاع دانشگاه با هر گفتمانی که از دانشهای متضاد با دانش سره و صدقمحور استفاده میکنند، منجر میشود. نهاد قدرت برای مشروعیتبخشی به سیاستهای خود و قبولاندن آنها به عامه مردم بعضاً به تکنیکهای زبانی مغلطهآمیز دست مییازد و دانش سَره اینرا برنمیتابد. چرا دانشگاهیان در عصر پهلوی دوم سرستیز با قدرت داشتند؟ یک دلیل آن بوده که موجهسازی تصمیمات کلان برای دانشگاهیان نه صادق و نه اقناعکننده بوده است. از اینرو بیشتر تلاشها و اقدامات دانشگاهیان و دانشجویان به افشاگریهای اقدامات دولتی و سیاسی معطوف بوده است. از آنجا که دانشگاه خاستگاه و مقر تولید و مدافع دانش راستین است، تضاد صدق و دانش با مغلطه از چالشهای دانشگاه به شمار میآید. آیا دانشگاه در وظیفه و رسالت خود در قبال دانش صدقمحور ایفای نقش خواهد کرد؟ چه بر سر اساتید دانشگاه مدافع این نوع دانش خواهد آمد؟ چه آیندهای برای دانش انتقادی، دگراندیش و غیرتجاری و همچنین برای اساتید، پژوهشگران و دانشجویانی که جویای چنین دانشی هستند قابل تصور است؟ در طرح پیشنهادی برای دانشگاه آینده این پرسشها مدنظر قرار میگیرند.
ادامه چالشهای دانشگاه
در بخش قبل، توضیح داده شد چگونه تضاد دانش و مغلطه به چالشی برای نهاد دانشگاه در ایران بدل میگردد. بحث چالشها را با موارد دیگری ادامه میدهیم.
(۲) چالش آموزش و فضیلتهای مختص آموزش: دانشجویان نیاز مبرم دارند و حق آموزشی آنهاست که در مورد دانشهای بنیادی از قبیل انسانشناسی، ماهیت فرهنگ ، اخلاق و حقوق در سطح دانشِ روز و نیز مشارکت فکری و عملی در ارتباطات و تصمیمگیریهای گروهی/اجتماعی، آموزش و پرورش کسب کنند. آموزش دانشگاهی بایستی توانایی اصلاح و بهبود اندیشیدن و نگرش محصلین را داشته باشد. قرار نیست دانشجویان با همان آگاهی و توانایی اندیشیدن که در بدو ورود داشتند از دانشگاه فارغالتحصیل شوند. دانشجویان همچنین نیاز مبرم دارند در استدلال، تصمیمگیری و مسئولیت در سطح جمعی مشارکت و تمرین داشته باشند. دانشگاههای موجود، شرایط را برای اهداف فوق فراهم نمیکنند. آنها در زمینه رشد آگاهی و مشارکت گروهی دانشجویان برنامههای منظم و ثمربخش به اجرا نمیگذارند. تجمعات دانشجویی از زاویه امنیتی نگریسته میشوند. دروس عمومی دانشگاه از قبیل دروس معارف، سالهاست با محتویات و منابع ثابت باقی ماندهاند. این دروس بایستی متناسب با معرفت روز بشر اصلاح شوند و با توجه به اهمیت حیاتی مباحث تفکّر نقاد و مهارتهای تفکّر ضروری است درسی با این محتوا تدوین و برای دانشجویان همه رشتهها تدریس گردد. از اینرو دانشگاه بایستی استقلال کافی برای تدوین دروس عمومی و برنامههای آگاهیبخشی و فرهنگی مناسب برای دانشجویان داشته باشد. محدودیتهای تدریس نیز از موارد چالش آموزشی است. عدم احساس آزادی اساتید در کنش آموزش، بیگانگی استاد با امر تدریس و فقدان اشتیاق یادگیری از طرف محصلین از موانع آموزش و پرورش اصلاحمحور هستند.
(۳) افول مرجعیت فکری دانشگاه: فقدان مرجعیت فکری مسلط به دانش روز، مسئول و دوراندیش از نواقص بزرگ حال حاضر جامعه ایران بوده و چالش بزرگ دانشگاه، ناتوانی در ایفای نقشی مؤثر به عنوان مرجع فکری در جامعه و حتی در گروه هدف دانشجویان است. فئودالیزه بودن حوزه اندیشه در ایران و سلبریتیزه شدن فرهنگ و پیروی افکار عمومی از سلبریتیها و سبک زندگی مصرفزده، از مصادیق عمده فقر تفکّر و مرجعیت فکری در ایران هستند. مراجعی وجود دارند که خود را مالک و صاحب سخن، فکر و اندیشه میدانند و این مراجع یا افراد جایگاه و فرصت زیادی در تریبونها و رسانههای عمومی داشته و برنامههای بسیاری در صداوسیما در اختیار آنان قرار دارد. مناسبترین و توانمندترین نهاد برای بهبود وضعیت «تفکّر و اندیشه» در جامعه کدام است؟ پاسخ ما اینست که دانشگاه بنابر رسالت سنّتی خود و خیل استادان و دانشجویان که درگیر مطالعه و پژوهش در چارچوب استانداردهای دانشگاهی هستند، مناسبترین نهاد برای حل مسئله فوق است. دانشگاه باید جایگاه خود را به عنوان مرجع فکری که مسئول تجویزها و تصمیمات خود است در جامعه ایفا کند. برای نیل به این هدف نخست لازم است خود دانشگاهیان نسبت به مسائل و وضعیت دانشجویان، جامعه و نیز خود نهاد دانشگاه حساس شده و مسئولیت برعهده گیرند. سپس بایستی برای برقراری ارتباط فکری دانشگاه با دانشجویان تلاش شود.
(۴) چالش پژوهش در دانشگاهها: طی دو-سه دهه اخیر سناریوی پژوهش مقالهمحور با معیارهای افزایش شمار مقالات و ارجاعات در دانشگاهها حکمفرما بوده است. هر نسخهای برای دانشگاه حتی در بدترین شرایط، باید از پژوهش در مرزهای علوم و مهندسی حمایت کند. دانش سنخشناسی شخصیت و نوع تفکّر افراد نشان میدهد برخی از افراد، ذاتاً مستعد کاوش و پژوهش در آخرین مسائل، مباحث و نظریات علمی هستند و در این محدوده انرژی و تمرکز دارند. به منظور کسب سطح قابل توجهی از آخرین دستاوردهای علمی و نیز جهت حمایت از سرمایههای انسانی، بایستی از علوم در مرزهای خود و نیز پژوهشگران این حوزه حمایت شود. پژوهش مقالهمحور با معیار شمارش مقالات و ارجاعات و فتیشیزم تولید مقاله از سیاستهایی است که روی دانشگاهها و فعالیتهای آکادمیک استادان دانشگاه با شدت اعمال میشود. تب مقالهنویسی باید فروکش کند، دانشگاه میدان رقابت ورزشی و محل رکورد زدن نیست. معلوم نیست رکوردهای پژوهشی از تألیف چند صد مقاله تأثیر مفیدی بر حوزههای پژوهش و جامعه گذاشته باشد. در عوض بخش بزرگی از این انرژی پژوهشی صرف اجتماع و جامعهپژوهی و نیز کمک به مطالعات کاربردی و پروژههای عملی/فناوری شود. پژوهشهای علوم انسانی آن چنان آزاد نیستند تا معضلات حقوقی، اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را به نحوی تبیین و تحلیل کنند که علت آنها در تصمیمات و برنامهریزیهای داخل کشور بررسی و جستجو شود. ولی از مطالعات منتقد جوامع غربی فراوان استقبال میشود.
(۵) چالشهای برخاسته از جامعه: در جامعه امروز ایران، مدارک دانشگاهی و حتی مدارک عالیه مثل قبل شغل و پرستیژ اجتماعی ایجاد نمیکند. به این دلایل دانشگاهها با دلسردی اجتماعی برای تحصیل و بحران کمبود دانشجو در برخی از رشتهها مواجهاند. بیعدالتی آموزشی، مقوله بسیار مهمی است که نهاد دانشگاه را گریبانگیر کرده است. طبق آماری که هر ساله منتشر میشود، رتبههای خوب کنکور کارشناسی و کارشناسیارشد متعلق به فرزندان خانوادههای سه دهک اول (از حیث درآمد) کل جامعه هستند. قبولی در رشتههای درآمدزا و باپرستیژ عمدتاً متعلق به دهک اول جامعه است. این موضوع کمک مالی و اعطای بورسیه تحصیلی به دانشجویان دهکهای پائین جامعه را بیاثر میسازد زیرا در بسیاری از رشتهها این قبیل دانشجویان بهندرت حضور دارند. موضوع زمانی حادّ میشود که حمایتهای «بنیاد ملی نخبگان» از جوانان نخبه بهمیان میآید که طبق تعریف، رتبههای خیلیخوب کنکور کارشناسی (زیر ۳۰۰۰) جزو نخبگان بهحساب آمده و انواع حمایتها و تسهیلات در زمان تحصیل و نیز برای پذیرفتن آنها در دوره پسادکتری یا استخدام آنها در دانشگاهها، تحت انتظارات هدفدار از طرف نهادهای حامی بهعمل میآید. این به معنای استمرار بیعدالتی آموزشی و شغلی در حیطه دانشگاه و نیز ایجاد گروهی از نخبگان تکنوکراتیکِ کارگزار در کشور است. برای جلوگیری از این بیعدالتی نخبهسالارانه و نیز بهجای اینکه نهادهای غیردانشگاهی از طریق آییننامههای رسمی، نحوه تعامل دانشگاه با جامعه را تعیین کنند، خود دانشگاهیان باید ابتکار عمل را بهدست گرفته و ضمن مسئولیت نسبت به نیازها و مطالبات معیشتی، صنفی و مدنی اقشار جامعه، چارهای برای معضل بیعدالتی آموزشی و استفاده بهینه از نخبگان علمی بیاندیشند.
(۶) عدم استفاده از دانشگاه در مسائل مهم کشوری: کشور نیاز دارد در تصمیمگیریهای حیاتی و مهم اقتصادی/سلامت/محیط زیست/سیاسی/فرهنگی که کل کشور را تحتالشعاع قرار میدهد از دانش کارآمد روز و اخلاق مسئولیت و دوراندیشی تبعیت کند. پژوهشهای دانشگاهی و نسخههایی که دانشگاه در تحلیل مسائل علمی و اجتماعی تجویز میکند در نفس خود دوراندیش و مسئولیتپذیر هستند؛ زیرا تصحیح اشتباهات و خطاها، خود مرحلهای از کار پژوهشی است. ضرورت رسیدن به یک نتیجه از قبل تعیین یا مصلحت شده و ملاحظات محدود کننده نقد و سنجش با فرهنگ و گفتمان دانشگاهی منافات دارد. این موضوع یکی از دلایلی است دانشگاهیان متعهد به معیار دانشگاهی، در تصمیمگیریهای مهم مملکتی از قبیل مجلس و دولت به کار گرفته نمیشوند و استفاده از نکتهنظرات دانشگاهیان به طور سیستماتیک انجام نمیشود. باید کمیتههایی متشکل از دانشگاهیان متخصص حوزههای انسانی/اجتماعی/اقتصادی/سلامت تشکیل و در تصمیمات حیاتی مورد مشورت قرار گیرند. استفاده مؤثر از دانش کارآمد دانشگاهی و فرهنگ و اخلاق دانشگاهی در مدیریت کشور از جمله مهمترین دلایل برای جلب حمایت نهادهای بالادستی از دانشگاههاست.
طرح دانشگاه آینده
با شرح چالشهای کلان نهاد فعلی دانشگاه و نواقص آن در حوزههای گوناگون، ارکان اصلی طرح پیشنهادی ما برای دانشگاه آینده از طریق رفع این چالشها مشخص میشود. در این طرح، دانشگاه مجموعهای از دانشکدههای مختلف است که در یک رابطه ارگانیک با همدیگر تشریک مساعی میکنند تا بتوانند به اهداف درونی، ارزشهای آکادمی، وظایف برونی در قبال جامعه و دولت مانند تأمین نیازهای آگاهی، خدماتی و شغلی نایل شوند. در این منظومه، سودمندی هر رشته دانشگاهی جداگانه و ایزوله مطرح نمیشود بلکه در کارکردش در این مجموعه مد نظر قرار میگیرد. از همه رشتهها انتظار نمیرود قابلیت خدماتی و صنعتی و یا توانایی آگاهیبخشی و تحلیل نقادانه مسائل جامعه و کشور را داشته باشند. هر دانشکدهای نسبت به قابلیت خود در بخشی از طیف فوق ایفای وظیفه میکند. وقتی نسخههای دانشبنیان یا خدمت به صنعت برای نهاد فعلی دانشگاه در ایران مطرح گردید، همه رشتههای دانشگاهی موظف به تبعیت شدند که این سیاست مشکلآفرین است. بهعنوان مثال، رشتههای علوم پایه چگونه خود را با الگوهای خدمت به صنعت یا دانشبنیان تطبیق دهند؟ در طرح پیشنهادی ما، اساتید علوم پایه علاوه بر پژوهش در مرزهای دانش تخصصی خود، میتوانند در پروژههای مدیریتی و خدماتی در مراکز تولیدی یا صنعتی مشارکت کنند. همانطورکه قبلاً استدلال کردیم در هر مدل برای دانشگاه، از پژوهش در تازهترین حوزههای نظری باید حمایت شود. در طرح پیشنهادی نیز، پژوهش معطوف به مسائل عینی و واقعی جهان طبیعی یا اجتماعی مورد تأکید است و این مستلزم تغییرات مناسب در سیلابس درسهای دانشگاهی است. از اساتید رشتههای مهندسی، مشارکت عملی و تجربی در پروژهها و از رشتههای پایه و انسانی یا مشارکت عملی و مستقیم در پروژهها و یا پژوهش نظری در مسائلی انتظار میرود که برخاسته از حوزههای عینی، عملی و یا فنآوری باشند. اولویت حوزه پژوهش، فعالیت روی نیازمندیهای نظری/عملی کلان در کشور است. بسیاری از این نیازها مختص شرایط خاص فعلی کشور و بسیاری دیگر بهدرستی در اهداف توسعه باثبات قید شده است. نحوه ارزشگذاری و امتیازدهی به فعالیتهای پژوهشی دانشگاهیان، اولویت و اعتبار والایی به معیار آمار مقالات و ارجاعات نخواهند داد. درغیراینصورت، پژوهش با اهداف حل مسائل و مشکلات بومی و اجتماعی را به حاشیه رانده و عملاً آنرا بیاثر میکنند. طبیعی است که استخدام و خدمترسانی فارغالتحصیلان برخی از رشتهها نسبت به رشتههای دیگر زودتر و ملموستر در جامعه نمایان میشود. نقش مؤثر دانشگاه در تأمین نیازهای اجتماعی، خدماتی، اقتصادی، درمانی، صنعتی و غیره، حمایت مالی-اداری-مردمی از نهاد دانشگاه را موجه و تثبیت میکند. ولی رسالت و کارکرد دانشگاه محدود به حوزههای فنّی یا درمانی نیست. بالعکس، دانشگاه این تشخیص را – مستقل از آییننامههای رسمی – دارد که نیازها و آسیبهای جامعه چه مواردی هستند و رشتههای مختلف دانشگاهی و نیروی انسانی دانشگاه اعم از اساتید و دانشجویان چگونه میباید و میتوانند به جامعه کمک کنند. از اینرو رشد و بلوغ دانشگاه مستلزم اشاعه و انسجام گفتمان دانشگاهی و کاربست دانش صدقمحور توسط عاملیت دانشگاهی متشکل از اعضاء هیئت علمی است. یک استاد دانشگاه بایستی سفیر گفتمان دانشگاهی مجهز به دانش و اندیشه معطوف به صدق و اخلاق مسئولیت در جامعه باشد. آگاهی و باور استادان دانشگاه به یک منشور نوین دانشگاهی با محتوای گفتمان و دانش دانشگاهی منسجم و یکپارچه، مجموعه دانشگاه را از یک صنف شغلی بسیار فراتر برده و مبدّل به یک نهاد مرجع فکری میکند. بالعکس، سیاست شمارش مقالات، ارتباط و مفاهمه بین اعضاء هیئتعلمی را سلب و آنان را از هم گسیخته میکند. صیانت از ارزشهای بنیادی آکادمی عمدتاً مشتمل بر آزادی در انتخاب و تدوین محتوای آموزشی و فعالیتهای فرهنگی، آزادی در پژوهش و بیان نتایج پژوهشی، استقلال مدیریتی و معرفتی و سلامت و شفافیت دانشگاهی، از جمله وظایف درونی دانشگاههای آینده است. هر اندازه نیاز جامعه و دولت به دانشگاه تثبیت و کلیدی باشد پافشاری و دفاع از اهداف فوق برای دانشگاه امکان بیشتری مییابد. در دانشگاه آینده، آگاهی، قدرت تفکّر، مسئولیت و مشارکت گروهی/اجتماعی دانشجویان بعد از فارغالتحصیلی بایستی بهطور چشمگیر افزایش یابد. بنابراین، دانشگاهیان بایستی نقش مؤثر خود بهعنوان مرجعیت فکری در جامعه به ویژه برای گروه هدف دانشجویان را ایفا کنند. این منظور میتواند از طریق راهاندازی دفتر ارتباط بین دانشگاه و جامعه در دانشگاهها و برگزاری همایشهای «دانش و آگاهی اجتماعی» برای دانشجویان و علاقمندان عمومی برآورده شود. بدون چرخش اجتماعی دانشگاه و نقش کلیدی آن به عنوان مرجعیت فکری با اتکاء بر گفتمان دانشگاهی و اخلاق مسئولیت، دانشگاه در بحران خواهد ماند و کسر مشروعیت آن برطرف نخواهد شد. درخواست دانشگاه آینده، مشارکت در تصمیمات مهم مملکتی و مدیریتی است، زیرا اگر نهادهای تصمیمگیری و مدیریتی در کشور خود را بینیاز از دانش و متدولوژی علمیِ واقعبین و کلاً بینیاز از دانشگاه بدانند همیشه نهاد دانشگاه را بدهکار تلقی کرده و دانشگاه نیز همیشه خود را وابسته و نیازمند حمایت خواهد یافت. برای اینکه زمینه و پتانسیل برای آمادهسازی شالوده فکری طرح نوین دانشگاهی مهیا شود، ابتدا لازم است کثیری از دانشگاهیان، از هویت تاریخی نهاد دانشگاه، چالشهای فعلی نهاد دانشگاه و وظایف خطیر جبهه دانشگاه در عرصه جامعه، شعور و آگاهی کسب کنند. سپس منشوری برای تعریف دانشگاه نوین، وظایف و رسالت آن تدوین کنند. امید است با احساس مسئولیت دانشگاهیان، این مسیر هرچه زودتر هموار شود.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…