در حاشیهی دو جنایت متفاوت علیه دو زن کُرد در هفتههای اخیر
مقدّمه
وقتی از دینگریزی (escaping religion) در ایران کنونی سخن میگوییم، برخی را گران میآید. پیش از این بارها در این باره سخن گفته یا نوشته ام (از جمله بنگرید به محدثی، ۱۳۹۵). اما اکنون شاید لازم باشد بهصراحت از خود دین گریزاننده و رماننده سخن بگوییم تا از پدیدهی رویگردانی از دین و دینگریزی[۱].
«تنفیر» به معنای متنفّر ساختن و فراری دادن است. وقتی که کسی را از چیزی متنفّر و بیزار میکنیم یا او را نسبت بدان گریزان میسازیم، تنفیر تحقق مییابد. یکی از انواع تنفیرها، تنفیر از دین است. اتفاقاً در فقه شیعی «قاعدهی حرمت تنفیر از دین» یکی از قواعد مهم است. به حکم این قاعده «ارتکاب هر عملی که مایه دینگریزی مردم شود، حرام است» (نوبهار، ۱۳۸۴: ۱۳۳). وجود چنین قاعدهای به خودی خود نشان دهندهی توجه به اهمیت دینگریزی در جوامع مسلمان و تلاش فقهی برای پیشگیری از وقوع آن بوده است، زیرا «به حکم این قاعده اجرای احکام شریعت باید در بستر مقبولیت عمومی و در یک تعامل منطقی و معقول با جامعه و بهویژه لحاظ [کردن] زمینههای فکری و فرهنگی آن اجرا شود تا مورد پذیرش قرار گیرد و هدف نهایی دین که گشودن قلبها است، حاصل شود» (همان: ۱۳۳؛ قلاب افزوده شده).
اینک من از تعبیر اسلام تنفیر استفاده میکنم تا کیفیّت دین رسمیای را که هم اکنون در ایران بروز و ظهور دارد، بهدقّت توصیف کنم. از واژهسازی تا حد امکان پرهیز میکنم، اما واژهی «تنفیر» در فرهنگ اسلامی ادبیات خاص خود را دارد و برای اهل فن در قلمرو دیانت اسلامی آشنا است. دینگریزی نسبتی با این نوع از اسلام دارد و بهنظر میرسد نمیتوان بدون بحث از آن، پدیدهی دینگریزی را در ایران بهدرستی توضیح داد.
اسلام «تنفیر» گویا هدف نهایی نهفتهای دارد: تحقّق ظاهری احکام شرعی به قیمت فراری دادن مردم از دین و متنفّر ساختن آنها. تسلط بیچون و چرای محافظتگرایان دینی در ایران و تلاش آنها برای دیندارسازی آمرانهی جامعه منجر به پیدایش اسلام تنفیر شده است. اسلام تنفیر به سرعت اعتبار اجتماعی دین و کارگزاران دینی را نه فقط از بین میبرد بلکه آن را به نفرت از دین و کارگزاران دینی بدل میسازد. کوششهای اهل نظر برای تأکید بر فاجعهباری تلاش برای دیندارسازی جامعه از طریق بهکارگیری زور و خشونت متأسفانه به جایی نرسیده است (بهعنوان مثال بنگرید به محدثی و انبارداران، ۱۳۹۹: ۳۸۱) و هر بار شاهد مصادیق تازهای از این پیوند مخرّب بین دیندارسازی و خشونت هستیم. مصادیق بارز آن را میتوانیم در عملکرد گشت ارشاد ملاحظه نماییم.
مقاومت در برابر نقدها
متأسفانه هم از موضع سیاسی و هم گاه از موضع ظاهراً علمی با این انذارها در تمام این سالها مقابله شده است و انذاردهندهگان یا به سیاهنمایی متهم شده اند[۲] یا کوشش شده است با توسّل به فقدان دادههای کمّی از آنها اعتبارزدایی شود. بهعنوان مثال، همکار ارجمند ام دکتر محمدرضا طالبان در پژوهشی تحت عنوان «تأثیر تنظیم دولتی دین بر دینداری» نوشته است:
«پس از فراز و نشیبهای بسیار و پس از گذشت حدود چهل سال از عمر نظام جمهوری اسلامی ایران، برخی دانشپژوهان داخلی تردیدهایی را در خصوص تحقق حداقلی این هدف ابراز کرده و نتایج عملکرد دستگاههای رسمی جامعهپذیری مذهبی را در تقویت و گسترش دینداری ایرانیان مورد سؤال قرار داده و آنها را در انتقال مطلوب ارزشها و رفتارهای دینی به آحاد مردم ایران، شکست خورده ارزیابی ارزیابی نموده اند (ن. ک. به: آزاد ارمکی، ۱۳۹۶، سراجزاده ۱۳۹۶، محدثی ۱۳۹۶). استدلال اصلی آنان این است که جامعهپذیری رسمی توسط حکومت در حوزه دین که اجبارها یا ضمانتهای اجرایی رسمی را پشتوانه خویش قرار میدهد نه تنها دینداری مردم را افزایش نداده؛ بلکه بر عکس با واکنش منفی مردم روبرو شده (دینگریزی) و موجب گردیده تا میزان دینداری ایرانیان در طول این چهار دهه کاهش یابد. از منظر این گروه از صاحبنظران و پیروانشان، فشار هنجاری حکومت در دیندار کردن مردم از بالا و ساختنِ آمرانه جامعهای دینی خواه ناخواه موجب بروز مقاومت منفی از سوی مردم شده که نتیجه منطقیاش عبارت بوده است از کاهش تدریجی دینداری ایرانیان» (طالبان، تأثیر تنظیم دولتی دین بر دینداری).
محمدرضا طالبان نتایج تحقیقات کیفی را برای بیان چنین مدّعاهایی معتبر نمیشمارد و فقدان دادههای کمّی مؤیّدِ ناظر به رابطهی بین این دو متغیر را دالِّ بر عدم تأثیرگذاری مخرّب دیندارسازی آمرانهی جامعه بر دینداری مردم میداند. از رهگذر فقدان شکلگیری اجماع بر این امر و اهمیت فوقالعادهی ظاهرگرایی اسلامی برای صاحبان نگرش دینی مسلّط، عواقب اسلام تنفیر بیش از پیش جلوهگری میکند.
مقایسهی دو رویداد: از مرگ برای پاکدامنی تا جنایت برای حجاب
دو رویداد دردناک و دلخراش در هفتههای اخیر رخ داده است و از روی تصادف، در هر دوی آنها جنایتی علیه زن کُرد دیده میشود. ماجرای اِعمال خشونت گشت ارشاد تهران علیه دختر جوان کُرد، مرا به یاد بانوی محترم و مکرّم مریوانی، بانو شلیر (که بهحق میتوان او را نماد پاکدامنی زن ایرانی دانست) میاندازد که در واکنش به تجاوزگری مرد همسایه، خود را از پنجرهی شکستهی طبقهی دوم ساختمان در حضور مردمی که از ترس اسلحهی مرد متجاوز مداخله نکردند، به بیرون پرت کرد تا زنانهگیاش و عفت انسانیاش آلوده نشود. بر مظلومیت این زن هر قدر بگرییم، جا دارد. بانو شلیر پاکدامنی را از گشت ارشاد و پلیس دینی نیاموخته بود، اما دیدیم که جان بر سر پاکدامنی نهاد. بانو شلیر همسر یک مرد محترم از طبقهی پایین بود؛ یک کارگر ساختمان در حرفهی گچکاری که از دسترنج شرافتمندانهی خود نان حلال به خانه میبرد و اکنون با دو فرزند بییار و یاور شده است. بانو شلیر مثل بسیاری دیگر از زنان ایرانی غرور زنانه داشت و جانانه حریم شخصی خود را پاس میداشت، زیرا پاکدامنی یک ارزش انسانی و دینی در بسیاری از خانوادههای ایرانی است. دختران و زنان ایرانی پاکدامنی را در دامن مادران خود با مهربانی و کرامت و عزت میآموزند. اما او قربانی مهربانی و تعهّد انسانیاش برای کمک به زن همسایه شد. نیکویی و مهربانی او وی را در سی و شش سالگیاش به مهلکهای کشاند که با توطئهی مرد متجاوز طرّاحی شده بود.
نیازی به یادآوری نیست که پاکدامنی یا عفت از غایات تربیت انسان در فرهنگ دینی ما بوده است و از ارزشهای مهم دینی است. پاکدامنی شیوهای از سلوک و منش انسانی است و اختصاص به زنان ندارد. حجاب یا پوشش اما یک هنجار است و الزاماً برابر با پاکدامنی نیست. هنجارها خادم ارزشها هستند. قرار است هنجارها ارزشها را محقّق نمایند، اما هنجارها بیشتر وجهی بیرونی و ظاهری دارند و ناظر به ظاهر رفتار اَند. برخلاف هنجارها، ارزشها درونی اند و به خویگان و منش آدمی بدل میشوند و با اندیشه و خُلقیات و طرز بودن آدمی عجین میشوند و کنش آدمی را معنا میبخشند و هدایت میکنند. جامعهپذیری دینی که از سوی خانوادههای ایرانی صورت میگرفته، زنانی مثل بانو شلیر پرورده است.
اما پلیس دینی بهمنزلهی ناظر رسمی دینداری در خیابانهای شهرهای ایران، چند دهه است که عزّت و کرامت زنان ایرانی را به خاطر تحمیل حجاب مخدوش میسازد و با وحشتآفرینی و خشونت میخواهد دختران و زنان ایرانی را در جهت رعایت ظاهر مورد نظر دین رسمی «هدایت» کند. هنجار حجاب قرار است به تحقّق ارزش عفّت بیانجامد، اما هیچ ارزشی بهنحو آمرانه تحقّق نمییابد. این است که چهرهای بسیار کریه و زشت از دین به نمایش درآمده است. بهواقع میتوان گفت: این اسلام، اسلام رحمت وعده داده شده نیست.
خبرها میگویند: دختر مسافر کُرد (مهسا امینی) در اثرِ درگیری پلیس دینی (یا همان گشت ارشاد) با وی در تهران و در ساختمان متعلّق به پلیس به کُما رفته است. پلیس دینی میخواهد ظاهر زنان ایرانی مطابق با فقه شیعیِ مورد قبول دین رسمی باشد. لاجرم برای تحقق ظواهر دینی خشونت میکند و این خشونت متأسفانه منجر به جنایتی علیه دختر جوان ایرانی شده است. پلیس میخواهد حافظ دین باشد، اما به جسم و روان دختران و زنان ایرانی صدمه میزند! دینی که قرار بوده دین رحمت باشد، بارها و بارها مولّد خشونت و شقاوت شده است و بر ضدّ آسایش و امنیت مردم و خانوادهها عمل میکند؛ در حالیکه رسالت پلیس در همه جای دنیا تأمین امنیت و آرامش و سلامت مردم است. دههها است که گفته شده این شیوه از دیندارسازی جامعه منجر به «تخریب قلمرو دینی» (بهعنوان مثال بنگرید به: محدثی و انبارداران، ۱۳۹۹) میشود و از بذر خشونت دینی، نهال خشم و نفرت از دین و کارگزاران دینی میروید. دههها است که گفته شده در عصر مدرن نمیتوان بهنحو آمرانه جامعه را دینی کرد و نتیجهای جز دینگریزی نخواهد داشت و دین را بی اعتبار و فاقد اقتدار خواهد ساخت و نفرت را متوجه کارگزاران دینی خواهد نمود.
اکنون مهسا امینی دختر ۲۲ سالهی کرد با خشونت پلیس دینی،یکروز را در حالت کُما بهسر میبرد، درگذشته است. در لابهلای گزارش خبری منتشر شده در بارهی این رویداد فاجعهبار، از قول برادر همراه مرحوم ژینا (یا مهسا) امینی، خشونت اِعمال شده بر خواهر چنین توصیف شده است:
«مهسا و برادرش در ورودی بزرگراه بودند که ماشین گشت ارشاد جلوی آنها را میگیرد و مهسا را سوار ون میکند. «کیارش» برادر مهسا به سمت ماموران میرود اما یک مامور جلوی او را میگیرد و دستش را میپیچاند. کیارش خودش را از دست ماموران رها میکند و به او میگویند مهسا را به پلیس «امنیت اخلاقی» در خیابان «وزرا» میبرند و پس از یک ساعت کلاس آموزشی، او را رها میکنند. اما خلاف این گفتهها، ماجرا طور دیگری پیش رفت: «وقتی رسیدم جلوی ساختمان نزدیک ۶۰ – ۷۰ نفر با لباس برای دخترهای بازداشتی، همانجا منتظر ایستاده بودند. چند نفر که آزاد شدند، ناگهان صدای جیغ و داد بلند شد. همه در ساختمان را میکوبیدیم. از در بالا رفتیم. اما در را باز نکردند. یکدفعه مامورها با گاز اشکآور و باطوم بیرون آمدند و به ما حمله کردند. کتک زدند. همه بدنم کبود شده. چشمهایم از دیشب میسوزد. پنج دقیقه بعد یک آمبولانس از ساختمان خارج شد.» «کیارش» با بغض و خشم ادامه میدهد: «هر دختری که بیرون میآمد میگفت که «یک نفر را کشتند». عکس مهسا را به دخترها نشان میدادم. از میان آنها یک نفر گفت که مهسا در بغل خودش این مساله برایش پیش آمد» (عرشه آنلاین، https://www.arshehonline.com/).
این تنها یک مورد از دهها مورد رفتار خشونتبار با دختران و زنان ایرانی توسط گشت ارشاد است. وقتی مجموعهی این موارد را کنار هم مینهیم، میتوانیم بگوییم که اکنون به جای «اسلام رحمت» با اسلام «تنفیر» مواجه هستیم. وقتی دیندارسازی آمرانهی جامعه در دستور کار باشد و قاعدهی فقهی «حرمت تنفیر از دین» نیز فراموش شده باشد، نمیتوان انتظاری غیر از این داشت. این قاعده میگوید: «التزام به واجبات و اجرای پارهای از احکام شریعت در صورتی که مایه بیزاری مردم از دین شود، وصف وجوب و لزوم اجرای خود را از دست میدهد» (نوبهار، ۱۳۸۴: ۱۶۹). آیتالله مطهری از جمله کسانی بود که بارها وعدهی اسلام رحمت را مطرح میکرد و از تبشیر و اِنذار سخن میگفت و «تنفیر» را بهنحو مؤکّد نفی میکرد:
«همیشه در قرآن تبشیر و انذار مقرون به یکدیگر است، یعنی از یک طرف بشارت است و نوید و از آن طرف دیگر انذار است و اعلان خطر. … تنفیر یعنی فرار دادن. گاهی انسان میخواهد انذار کند، انذار را با تنفیر اشتباه میکند. … پیامبر اکرم (ص) معاذ بن جبل را برای دعوت و تبلیغ مردم یمن به یمن فرستاد. … به او چنین توصیه میکند: «یا معاذ بشِّر و لا تُنَفِّر، یسِّر و لا تُعسِّر». برای تبلیغ اسلام میروی. اساس کارت تبشیر و مژده و ترغیب باشد، کاری کن که مردم مزایای اسلام را درک کنند و از روی میل و رغبت به اسلام گرایش پیدا کنند. … کاری نکن که مردم را از اسلام فرار بدهی و متنفر کنی»» (مطهری، ۱۳۸۳: ۱۸۴-۱۸۱).
باری، آنچه اکنون در شیوهی مدیریت دینی جامعهی ما میگذرد، نشانی از رحمت و تبشیر ندارد. مطهری کسی است که از «دعوت سهبعدی» سخن گفته بود (همان: ۱۲). نوشتهی او نخستین بار در سال ۱۳۴۶ خورشیدی منتشر شده بود و بخشی از آن نیز در سال ۱۳۵۴ بیان شده بود (همان: ۸). حالا دیگر گویا دعوتی در کار نیست بلکه پای زور و خشونت در میان است. کارگزاران دینی اکنون در قدرت اند نه بر قدرت یا تحت قدرت. حکومت پهلوی (هم پهلوی اول و هم پهلوی دوم) به دنبال سکولارسازی آمرانه بود و شکست خورد. اینک همهی شواهد حاکی از آن است که دیندارسازی آمرانه هم شکست خورده است و بهنظر میرسد هر قدر که زور و خشونت بیشتری در دیندارسازی آمرانهی جامعه بهکار رود، این شکست شدیدتر و سنگینتر خواهد بود.
نتیجهگیری
هدف آنیِ این اسلامی که توسط محافظتگرایان دینی در ایران کنونی پدید آمده است، پوشاندن ظاهر شرعی بر کالبد جامعهی ایرانی و دیندارسازی جامعه با استفاده از هر روشی (آمرانه و غیرآمرانه) است. اما از آنجایی که شرایط مساعد و مناسبی برای تحقّق احکام دینی مورد نظر محافظتگرایان دینی وجود ندارد، از عملکرد و نحوهی مدیریت آنان، اسلام «تنفیر» زاده شده است. هدف ظاهری این سنخ از اسلام، تحقّق احکام اسلامی است اما بهواقع، هدف نهفته اما عملی و محقّق آن، تضعیف و بیاعتبارسازی خود دین و از بین بردن تمام اعتبار معنوی آن است. با از بین رفتن هر چه بیشتر حیثیّت دین در نزد مردم ایران، نهاد دین بهنحو روزافزونی تضعیف میشود و اقتدار و اعتبار اجتماعیاش را بهنحو روزافزون از دست میدهد و اخلاق اجتماعی بهنحو روزافزونی سکولار میگردد.
به همین ترتیب، کارگزاران دینی نیز متأثّر از این فرآیند، شأن و جایگاه خود را در جامعهی ما بیش از پیش از دست میدهند. مطابق آخرین دادههای رسمی منتشر شده توسط «مرکز رصد فرهنگی کشور»، روحانیان در دو پیمایش ملی انجام گرفته در سالهای ۱۳۷۹ و ۱۳۸۱ از نظر میزان اعتماد مردم، به نهمین گروه مرجع در جامعهی ایران بدل شده اند. در این گزارش همچنین نکتهی مهم زیر بیان شده است:
«در یافتههای بهدست آمده از پیمایشهای ملّی سرمایه اجتماعی نیز مانند دو موج پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان، سیر و روند کاهشی اعتماد قابل مشاهده است. با وجود این برخی از گروهها از جمله هنرمندان، ورزشکاران و روحانیون شیب تندتری را در کاهش اعتماد نسبت به دیگر گروهها تجربه کردهاند» (فلاح، ۱۴۰۱: ۱۸).
این گزارش همچنین بهدرستی از رابطهی جایگاه اجتماعی روحانیان و تحولات اجتماعی و سیاسی موجود کشور سخن میگوید:
«جایگاه برخی گروهها یا منزلتهای اجتماعی مانند روحانیت به نحوی مستقیم به تحولات اجتماعی و سیاسی گره خورده است. روحانیت تا همین یکی دو دهه پیش در بسیج سیاسی بسیاری از گروهها و اقشار جامعه نقشی بی بدیل داشت. مطابق یافتهها این جایگاه مستمراً تضعیف شده است» (همان: ۳۲).
شدّت و کیفیّت تحوّلات اجتماعی و دینی و ابعاد آن در نیم قرن اخیر در ایران، شاید برای برخی که به تحقیقات کمّی یا به حضور مردم در مناسک دینی نظیر عزاداری عاشورا یا پیادهوری اربعین مینگرند، باورپذیر نباشد، اما تحقیقاتی که با روش کیفی صورت گرفته اند، بهخوبی ژرفای این تحوّلات را نمایان میسازند؛ اگرچه برای مشاهده و درک همهی ابعاد آن هنوز باید منتظر بمانیم.
منابع
پایگاه اینترنتی عرشه آنلاین (۲۴ شهریور ۱۴۰۱) «نخستین واکنش پلیس به ایست قلبی دختر جوان در گشت ارشاد». https://www.arshehonline.com/.
طالبان، محمدرضا (منتشر نشده) «تأثیر تنظیم دولتی دین بر دینداری». این اثر هنوز منتشر نشده اما من هم بهعنوان داور به گزارش کامل آن (ارسالی از سوی ناشر مورد نظر) و هم بهگزیدهای از آن (ارسالی از خود دکتر طالبان) دسترسی داشته ام و گزارش آن نیز تحت عنوان «بررسی ارتباط تنظیم حکومتی دین با دینداری ایرانیان» در «پنجمین همایش کنکاشهای مفهومی و نظری در بارهی جامعهی ایران» در ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ توسط خود محقق ارائه شده است و من در جلسهی مجازی مربوطه، شنوندهی آن بوده ام.
فلاح، فاطمه (۱۴۰۱) تحلیلی از وضعیت گروههای مرجع در ایران؛ گزارش رصد فرهنگی (۱۷). تهران: مرکز رصد فرهنگی. ۲۸ تیر ۱۴۰۱.
محدثی گیلوایی، حسن و انبارداران، رسول (۱۳۹۹) تخریب قلمرو دینی: آسیبشناسی یک آموزهی دینی در ایران پس از انقلاب (امر به معروف و نهی از منکر). تهران: نشر نوید صبح، چاپ اول.
محدثی گیلوایی، حسن (۱۳۹۵) «جذب مردم به دین یا رویگردانی از دین؟» روزنامهی مردمسالاری، ۱۴ مهر ۱۳۹۵، https://www.mardomsalari.ir/article/61802/.
مطهری، مرتضی (۱۳۸۳) سیری در سیره نبوی. بنیاد علمی و فرهنگی استاد شهید مرتضی مطهری، چاپ بیست و هفتم، motaharei.ir
نوبهار، رحیم (۱۳۸۴) «بررسی قاعده فقهی حرمت تنفیر از دین». نشریهی تحقیقات حقوقی، پاییز و زمستان ۱۳۸۴ (یادنامهی دکتر شهیدی). صص ۱۷۲-۱۲۹.
[۱] . از جناب آقای دکتر رحمان غفارنسب که لطفشان شامل حالام شد و مقالهام را خواندند و نکات متعدّدی را تذکّر به اصلاح دادند و راهنمایی کردند، بسیار سپاسگزار ام و قدردانی میکنم!
[۲] . نمونههایی متعددی از این واکنشها را پس از ارائهی گزارشهای پژوهشیام در مراکز پژوهشی و دینی مختلف دریافت کرده ام.
2 پاسخ
“”هدف ظاهری این سنخ از اسلام، تحقّق احکام اسلامی است اما بهواقع، هدف نهفته اما عملی و محقّق آن، تضعیف و بیاعتبارسازی خود دین و از بین بردن تمام اعتبار معنوی آن است. با از بین رفتن هر چه بیشتر حیثیّت دین در نزد مردم ایران، نهاد دین بهنحو روزافزونی تضعیف میشود و اقتدار و اعتبار اجتماعیاش را بهنحو روزافزون از دست میدهد و اخلاق اجتماعی بهنحو روزافزونی سکولار میگردد.””
یعنی به زبان ساده: خودشان ، خودشان را از بین میبرند!، چه بهتر از این برای ما مردم ایران، حداقل این مفت خوران یک کار مثبت برای ایران انجام میدهند!!
تنها راه توقف این جنایات مقابله به مثل مردم کوچه و بازار بااین بیماران روانی که به عنوان گشت ارشاد (بهتر بود اینها را گشت کشتار مینامیدند) جوانان دلیر ایران را به قتل میرسانند میباشد!
دیدگاهها بستهاند.