شِبهْ‌تکفیر، مرتبه‌ای از مراتبِ طردِ دینی

حسن محدثی‌ گیلوایی

پاسخی به استاد یوسفی اشکوری

مقدّمه

استاد عزیز و ارج‌مند آقای حسن یوسفی اشکوری دو جا در نوشته‌ی اخیرشان به سخنان یا نوشته‌های من نقد وارد کرده اند. نخست در باره‌ی شبه‌تکفیر گفته اند: «برخی ضمن اذعان به عدم وقوع تکفیر، از عبارات میان تهی و مهملی چون «شبه تکفیر» استفاده می‌کنند. می‌توان از تعابیر نادرست و مبهم و شبهه‌آفرین به حق انتقاد کرد و خواست که هر گوینده از چنان تعابیری پرهیز کند اما اصرار بر تکفیرگری هیچ وجهی ندارد» (یوسفی اشکوری، ۱۴۰۱).

     در جای دیگری از مقاله‌شان نیز تعریض‌هایی به بحث من در باره‌ی واسازی دین داشته اند و فرموده اند: «اخیرا ذیل عنوان بازسازی و واسازی اسلام و یا اسلامی (حتی متأسفانه گاه ذیل نام های بزرگانی چون اقبال و شریعتی انجام می شود)، نگران‌کننده است» (همان) و نیز افزوده‌ اند: «چنین می‌نماید که ذیل ادعای واسازی دین و یا معرفت‌شناسی جدید، دارد یک هرج و مرج معرفتی و یک سیالیتی پدید می‌آید که گویا همه چیز مهمل و بی معنا و بی خاصیت است. غالبا دین به مثابه هوایی تفسیر و تصویر می‌شود که در آغاز هیچ تعینی نداشته و ندارد و تاریخ اسلام همان اسلام است و چیزی جز جنگ تفسیرها وجود ندارد» (همان).

     در باب واسازی دین مقاله‌ای مستقل خواهم نگاشت و آن را شرح خواهم داد و از اهمیت آن به تفصیل سخن خواهم گفت و ضرورت واسازی دین و ابعاد آن را در جهان جدید توضیح خواهم داد. در باب این‌که دین همان سنّت دینی است و سنّت دینی تاریخی دارد نیز به تفصیل در مصاحبه‌ام سخن گفته ام و نیازی به تکرار آن بحث‌ها نیست زیرا ایشان یا دیگران، نظریه‌ی بدیل معتبری ارائه نکرده اند. اینک ضمن ابراز ارادت قلبی به این استاد عزیز، فقط در باره‌ی مفهوم شبه تکفیر بحث خواهم کرد و امیدوار ام این بحث مفید باشد.

موضع مدافعه‌گرانه‌ علیه آزاداندیشی دینی

نخستین نکته‌ای که می‌بایست بدان اشاره کنم، اتخاذ موضع مدافعه‌گرانه‌ی استاد یوسفی اشکوری علیه آزاداندیشی دینی است. من در آزاداندیشی و حق‌طلبی ایشان تردیدی ندارم، اما پی‌آمد سخن ایشان نوعی مدافعه‌گری ناموجه است. ایشان نوشته اند:

«هر کسی که در باب نواندیشی و بداهه‌پردازی در قلمرو دین سخن می‌گوید و به ویژه آغازگر سخنان نامتعارف است، منطقا بیشتر باید احساس مسئولیت کند و برای دفاع منطقی و معقول و در عین حال دینی از آرای شاذ خود و اقناع فکری منتقدان تلاش کند؛ تلاشی که عملا به هر دلیل اندک است. سخنان شاعرانه و مبهم و چند پهلو و حداقل غیر منقح، بر ابهامات می‌افزاید» ‌(همان).

اگرچه تلاش برای اقناع منتقدان و گفت‌وگو با آنان امر مثبتی است، اما هرگز نمی‌توان آن را وظیفه یا تکلیف متفکران دینی دانست. ثانیاً حدّ تلاش برای «اقناع فکری منتقدان» را چه کسی تعیین می‌کند؟ ضمناً مگر عرصه‌ی اندیشه‌ی دینی، جای هل من مبارز طلبیدن است که کسی بخواهد در نقش قاضی دینی ظاهر شود

این سخنان محافظه‌کارانه است زیرا دربردارنده‌ی واژه‌های هنجارین منفی علیه نظریه‌های جدید دینی است و نیز این سخنان غیرموجّه است زیرا تعهد غیرقابل قبولی را برعهده‌ی نظریه‌پردازان حوزه‌ی اندیشه‌ی دینی می‌گذارد، مبنی بر این‌که آنان وظیفه دارند حتماً به «اقناع فکری منتقدان» بپردازند. از واژه‌گان هنجارین آقای یوسفی اشکوری نظیر «نامتعارف» و «شاذ» که بگذریم (زیرا آن‌چه در نزد کسی «نامتعارف» و «شاذ» است، ممکن است در زبان فرد دیگری پیش‌روانه و مترقیانه و تحول‌آفرینتوصیف گردد)، نهادن وظیفه‌ی سنگین و گاه غیرقابل تحقّق «اقناع فکری منتقدان» بر دوش متفکّران دینی است. اگرچه تلاش برای اقناع منتقدان و گفت‌وگو با آنان امر مثبتی است، اما هرگز نمی‌توان آن را وظیفه یا تکلیف متفکران دینی دانست. ثانیاً حدّ تلاش برای «اقناع فکری منتقدان» را چه کسی تعیین می‌کند؟ ضمناً مگر عرصه‌ی اندیشه‌ی دینی، جای هل من مبارز طلبیدن است که کسی بخواهد در نقش قاضی دینی ظاهر شود و مدعی گردد:

«به نظر می‌رسد گوش مسلمانان تجدیدنظرطلب بدهکار ادله و برهان منتقدان نیست. پاسخ مستدلی از ایشان نسبت به این انتقادات به گوش نمی‌رسد، پاسخهای موجود تنها توجیهی غیرقابل پذیرش است. حداقل می‌توان گفت که از منظر سه دسته دیگر مسلمانان (سنتی، نوسنتی و نواندیش) پاسخهای ایشان به هیچ وجه قانع کننده نیست» (کدیور، ۱۴۰۰).

اگر این به‌اصطلاح «منتقدانی» که در نقش فقیه و قاضی شهر ظاهر شده اند، هرگز قانع نشوند چه‌کار باید کرد؟ تقاضای گفت‌وگو و پاسخ طلبیدن در جهت روشن‌گری و حق‌جویی، کنشی فروتنانه است و با طلب‌کار شدن و درشت‌گویی و اتّهام زدن (اتهام «خروج از دین» و «آوردن دین تازه» و نظایر آن) و پرونده‌سازی عقیدتی فرق دارد.

وانگهی، اگر این به‌اصطلاح «منتقدانی» که در نقش فقیه و قاضی شهر ظاهر شده اند، هرگز قانع نشوند چه‌کار باید کرد؟ این ادبیات، ادبیات قاضی دینی است و من به متفکران دینی (دکتر سروش یا هر کس دیگری) کاملاً حق می‌دهم که سخنان درشت‌گویانه را مسکوت بگذارند. تقاضای گفت‌وگو و پاسخ طلبیدن در جهت روشن‌گری و حق‌جویی، کنشی فروتنانه است و با طلب‌کار شدن و درشت‌گویی و اتّهام زدن (اتهام «خروج از دین» و «آوردن دین تازه» و نظایر آن) و پرونده‌سازی عقیدتی فرق دارد.

«شبه‌تکفیر»، «تکفیر تلویحی»، و «تکفیر نرم»: سه تعبیر برای یک پدیده

ابتدا باید عرض بکنم که ایشان هیچ دلیلی برای «مهمل و میان‌تهی» خواندن این مفهوم ذکر نکرده اند و مرجع‌وار چنین حکمی صادر نموده اند. علاوه بر این، هیچ‌یک از دلایل چندگانه‌ی مرا در باب این موضوع وارسی نکرده و رد ننموده اند. این شیوه‌ی سخن گفتن با منتقدان از ایشان بعید است و بیش‌‌تر به فرهنگ مراجع حوزوی شبیه است که از بالا عتاب و خطاب می‌کنند و حکم صادر می‌نمایند و به اطاعت فرامی‌خوانند.

ایشان هیچ دلیلی برای «مهمل و میان‌تهی» خواندن این مفهوم ذکر نکرده اند و مرجع‌وار چنین حکمی صادر نموده اند. علاوه بر این، هیچ‌یک از دلایل چندگانه‌ی مرا در باب این موضوع وارسی نکرده و رد ننموده اند

اما علاوه بر سخنان پیشین‌ام در این باره، دو دلیل دیگر را برای دفاع از کاربرد مفهوم «شبه‌تکفیر» بیان می‌کنم. نخستین آن‌، کاربرد واژه‌های مشابه از سوی دیگران است. معنای به‌کارگیری این واژه‌ها که به‌نحوی معادل مفهوم «شبه‌تکفیر» اند، این است که پدیده‌ای وجود دارد که افراد مختلفی به‌دور از هم و بی‌ارتباط با هم تلاش کرده اند آن را نام‌گذاری کنند. نخست اشاره می‌کنم به تعبیر دکتر سروش دباغ که در توصیف نوع مواجهه‌ی دکتر کدیور با دکتر سروش، آن را «تکفیر تلویحی» خوانده است و این تعبیر را در برابر «تکفیر تصریحی» به‌کار برده است:

«در همان نوشته، صفت تلویحی را نیز پشت تکفیر آورده بودم. … وقتی به کسی بگویند دینِ متفاوت آورده‌ای، مفروض ناگفته‌اش این است که از دین سابق خارج شده‌ای. «دین متفاوت» و «انحلال اسلام» عینِ عباراتی است که کدیور به سه تن از نواندیشان دینی ایران، نسبت داده است. اساسا دینِ متفاوت نیازی به بازسازی ندارد. … باید نسبت به تکفیرِ «دیگری»، اعمّ از تفکیر تلویحی و تصریحی بر حذر بود و آن‌را به فقیهانی سپرد که دل در گروی این امر دارند» (دباغ، ۱۴۰۱).

علاوه بر سخنان پیشین‌ام در این باره، دو دلیل دیگر را برای دفاع از کاربرد مفهوم «شبه‌تکفیر» بیان می‌کنم. نخستین آن‌، کاربرد واژه‌های مشابه از سوی دیگران است

البته، تعبیر «تکفیر تلویحی» قبل از به‌کارگیری ایشان نیز مورد استفاده قرار گرفته است [۱]. تعبیر مشابه دیگری که به‌کار گرفته شده، تعبیر «تکفیر نرم» است. این تعبیر را من نخست در نوشته‌ی محمد محق نویسنده‌ی ارج‌مند افغانستانی دیده ام. او این تعبیر را درست به معنایی به‌کار برده است که من با شبه‌تکفیر خواسته ام آن را بیان کنم:

«بخش زیادی از بنیادگرایان ما، به جز داعش و چند جماعت دیگر، از صدور حکم تکفیر به صورت آشکار هراس دارند. از این رو ترجیح می‌دهند از کلماتی چند پهلو مانند سکولار استفاده کنند تا هم بتوانند مخالفان خود را از عرصه دیانت به خارج برانند و هم به عنوان جریان تکفیری شناخته نشوند. این ترفند بسیار موثر افتاده است. کلمه سکولار کلمه‌ای چند پهلو است. این کلمه در ادبیات سیاسی و فلسفی غرب پیشینه‌ای به درازی دو تا سه قرن دارد. این کلمه در کشورهای ما چند دهه بیش نیست که بر سر زبان‌ها افتاده، و هنوز تعریف جامع و مانعی برای آن ارائه نشده است. … هنگامی که کسی بدین نام شناخته شد در نخست او از نظر اخلاقی زیر سوال می‌رود، دوم از نظر علمی و معرفتی سخنش قابل شنیدن نیست، سوم از نظر حقوقی مصئونیت خود را از دست می‌دهد و به عنوان کسی که بر ضد دین و جامعه دینی توطئه می‌کند قابل حذف فیزیکی است. این تجربه بارها تکرار شده است.  … امروزه سکولار خواندن مخالفان از سوی بنیادگرایان از حربه‌هایی است که مغالطه پیش‌گفته را تقویت بیشتر می‌کند و زمینه را برای ترور حیثیتی و سپس ترور فیزیکی افراد فراهم می‌آورد. این کار نوعی دیگر از متوسل شدن به حربه تکفیر است که در ظاهر از استعمال صریح کلمه کفر اجتناب می‌شود ولی همان مفهوم را برای مخاطب تداعی می‌کند. این نوع از تکفیر را چون با عبارات چند پهلو به کار می‌رود و آن درشتی را ندارد که در لفظ کافر احساس می‌شود، می‌توان تکفیر نرم نامید. این کار در حقیقت روش شیادانه‌تری برای تکفیر و حذف مخالفان است. اگر بخواهیم شمشیر برکشیده تکفیر دوباره در نیام شود باید هر دو نوع تکفیر نرم و سخت به پایان برسد» (محق، ۱۴۰۰).

مطالب دیگر این پرونده:

گفتوگو

یادداشت و مقاله

میهمان:

چنان‌که ملاحظه می‌شود، ایشان بین دو نوع تکفیر «نرم» و «سخت» تمایز قائل شده است. این تعبیر (که محتمل به نظر می‌رسد گفت‌وگو کننده‌ی سایت زیتون از نوشته آقای محق گرفته باشد) در یکی از گفت‌وگوهای سایت زیتون با آقای هادی طباطبایی نیز به‌کار رفته است و وی نیز در مقام پاسخ وجود آن را در گفتار نواندیشان دینی تأیید کرده است:

«نمی‌توان انتظار داشت که جامعه‌ی دیندار، به یکباره کاملاً مرامِ مداراجویانه و مخالف‌پذیری در پیش بگیرند. تاریخِ دینی ما نشان می‌دهد با افرادی که به معتقدات توهین و جسارتی کرده‌اند، برخوردهایی شده است. این تاریخ به یکباره تغییر نمی‌کند. ما قرنهاست در سنتی زیسته‌ایم که چنین مقابله و مواجهه‌هایی وجود داشته است. مقابله‌هایی که بوی خشونت می‌داده است. اما امروزه این نحوه مواجهه تلطیف شده است. با این وجود اما شاهدیم که گاهی رسوباتِ همان رفتارهای گذشته، در گفتارِ نواندیشان هم ریزش می‌کند. یعنی ناخواسته سخنی بر زبان می‌آورند که بوی تکفیر از آن به مشام می‌رسد. شاید این افراد خود به کرّات در مذمتِ تکفیر سخن گفته باشند؛ اما زیستن در ذیلِ سنتِ قدمایی و تورق آثارِ گذشتگان، اینها بی تأثیر نبوده و ناخواسته در ذهنِ افراد ریزش کرده و بعضاً سخنانی بیان می‌شود که نَسَب به همان رفتارِ گذشتگان می‌برَد» (طباطبایی، ۱۴۰۱).

بر کسانی که تفکر دینی را در ایران معاصر دنبال می‌کنند، آشکار است که مراد وی چه کسی است و چه کسی در نفی تکفیر و ارتداد کتاب نوشته است، اما خود به تکفیر تلطیف شده اقدام کرده است.

     موارد فوق نشان می‌دهند که سه تعبیر مختلف از سوی چند نفر در یک زمینه‌ی واحد (یعنی در قلمرو اندیشه‌ی دینی و مطرح کردن ایده‌ها و افکار جدید توسط متفکران دینی و نزاع بر سر آن‌ها) و برای توصیف یک پدیده به‌کار رفته است. بر این اساس می‌توان گفت که در عصر جدید در قلمرو دینی پدیده‌ای وجود دارد که برخی (دباغ، محق، و محدثی) کوشیده اند آن را توصیف نمایند و تعابیر متفاوت هم‌معنایی را برای آن به‌کار برده اند. بنابراین، نمی‌توان گفت سخن آنان «میان‌تهی و مهمل» است. چه بسا صاحب‌نظران دیگری نیز در کشورهای دیگری اسلامی با این پدیده مواجه شده باشند و آن را با تعابیر دیگری وصف کرده باشند.

 مراتب واگرایی دینی

دلیل دیگری که کاربرد چنین مفهومی را در عصر ما موجه می سازد، مراتبی بودن واگرایی دینی است و برای هر مرتبه‌ای از واگرایی دینی نیازمند مفاهیم مناسبی هستیم. واگرایی دینی یکی از انواع واگرایی‌های اجتماعی است. قلمرو دینی نیز واجد تنوع و واگرایی‌های گوناگون است و در عصر مدرن این واگرایی‌ها بسی بیش‌تر شده است. شکل حاد واگرایی در قلمرو دینی، تضاد دینی است. چنان‌که در جای دیگری توضیح داده‌ام، دین منبع تضادهای اجتماعی مختلف است و تضاد میان کارگزاران و نیروهای دینی از جمله تضادهایی است که دین می‌آفریند:

«نهاد دین نیز هم‌چون دیگر نهادها، آکنده از تضادهای اجتماعی است. کارگزاران مختلف دینی (تمام نیروهایی که در قلمرو دینی فعال‌اند و به کار و تولید و توزیع کالاهای دینی مشغول‌اند) نیز با انگیزه‌ها و اهداف مختلف در بسیاری موارد با یک‌دیگر دچار تضاد می‌شوند» (محدثی، ۱۳۹۹).

دلیل دیگری که کاربرد چنین مفهومی[شبه تکفیر] را در عصر ما موجه می سازد، مراتبی بودن واگرایی دینی است و برای هر مرتبه‌ای از واگرایی دینی نیازمند مفاهیم مناسبی هستیم. واگرایی دینی یکی از انواع واگرایی‌های اجتماعی است

اما واگرایی دینی هم‌چون دیگر واگرایی‌های اجتماعی، مراتب مختلفی دارد و به نحو گوناگونی خود را نمایان می‌سازد. استفاده از ساز و کارهای طرد دینی نظیر اعلام ارتداد، تکفیر، تضلیل، و تفسیق در فرهنگ و جوامع اسلامی، بیان کننده‌ی اشکال بارزی از این واگرایی‌های دینی اند. واگرایی دینی مراتب گوناگونی دارد و این واژه‌گان تنها شکل حاد واگرایی دینی را در جوامع مسلمانان نمایان نمی‌سازند. مراتب واگرایی دینی را می‌توان بر روی یک طیف به‌تصویر کشید که یک سر آن را واگرایی دینی مسالمت‌آمیز و سر دیگر آن را جنگ دینی می‌سازد.

     ابتدایی‌ترین شکل واگرایی دینی، تمایزگذاری مسالمت‌آمیز است. این شکل از واگرایی دینی را ما می‌توانیم در تاریخ اسلام و در سال‌های آغازین شکل‌گیری نهضت اسلامی در زمانی که پیامبر اسلام در مکه دعوت عمومی خود را آغاز کرده بود، به‌خوبی ببینیم. آیات سوره‌ی کافرون مثال جالبی از این نوع واگرایی دینی است: «قل یا ایها الکافرون. لااعبد ماتعبدون. و لا انتم عابدون مااعبد. و لا انا عابد ما عبدتم. و لا انتم عابدون ما اعبد. لکم دینکم ولی دین». شیخ طوسی در باره‌ی شأن نزول این آیات گفته است [۲]:

«ابن عباس گوید: این سوره در جواب جماعتى از قریش نازل شده که به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفته بودند، یک سال تو خدایان ما را عبادت کن و ما متقابلاً یک سال خداى تو را عبادت می‌نمائیم سپس این سوره آمد و نیز درباره آن‌ها آیه ۶۴ سوره زمر «أَفَغَیرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیهَا الْجاهِلُونَ» نازل گردید. … ولید بن مغیره و عاص بن وائل و اسود بن مطلب و امیه بن خلف به پیامبر گفته بودند ما و شما عبادت خدایان متعدد خود و خداى واحد تو را دست به دست مى چرخانیم تا این که دشمنى و کینه ما با شما از بین برود سپس این سوره نازل گردید» (شیخ طوسی، دانش‌نامه‌ی اسلامی).

اغلب مفسران این سوره را مکّی دانسته اند. اگرچه سال نزول آن دقیقاً مشخص نیست، اما محتوای سوره نشان می‌دهد که مربوط به سال‌های آغازین نهضت دینی پیامبر اسلام است. به‌عبارت دیگر، این سوره در زمانی نازل شده است که مسلمانان کم‌شمار بوده اند و مجال واگرایی‌ شدید از مشرکان را نداشته اند. چنان‌که ملاحظه می‌شود، مشرکان به مسلمانان اعلام کردند بیایید به نوبت، خدای هم را بپرستیم تا «بغض و عداوت» در میان ما کاهش یابد. به‌عبارت دیگر، آن‌ها ظاهراً می‌خواستند از این طریق واگرایی دینی را در مکّه کاهش دهند و در نتیجه، از تضاد اجتماعی ناشی از آن در میان قریش بکاهند. این دلالت ظاهری سخن آنان بود و اکنون به مقاصد نهفته‌ی احتمالی‌شان کاری ندارم. اما با بیان این آیات به آن‌ها اعلام شد که دین ما با دین شما فرق دارد و هر کسی خدای خود را عبادت کند. این اعلام واگرایی دینی به‌نحوی مسالمت‌آمیز بود.

     سر دیگر این طیف، تضاد دینی است و جنگ دینی شدیدترین شکل واگرایی دینی و تضاد دینی را در سطح دو گروه اجتماعی بازنمایی می‌کند و نمونه‌های آن را در تاریخ اسلام بسیار می‌توان یافت. واگرایی دینی می‌تواند به نوعی رقابت دینی و اجتماعی میان دو گروه بیانجامد، اما الزاماً به رابطه‌ای تخاصم‌آمیز بدل نشود. این رقابت می‌تواند در بازار دینی (religious market) بر سر تولید و عرضه کالای دینی (religious product) باشد یا بر سر جذب پی‌روان.

   طرد دینی بیان‌گر واگرایی دینی در سطح فردی است و در روی همین طیف قرار می‌گیرد و آن نیز مراتبی دارد. تکفیر اوج این شکل از طرد است اما طرد دینی همیشه به تکفیر نمی‌انجامد و مراتب ملایم‌تری هم دارد.

اما اگر پای فرد در میان باشد و نه گروه اجتماعی، مصداق واگرایی شدید دینی، طرد دینی کامل فرد است که به شکل تکفیر و اعلام ارتداد و حتا نفی بلد یا قتل فرد مطرود دیده شده است. طرد دینی نیز بیان‌گر واگرایی دینی در سطح فردی است و در روی همین طیف قرار می‌گیرد و آن نیز مراتبی دارد. تکفیر اوج این شکل از طرد است اما طرد دینی همیشه به تکفیر نمی‌انجامد و مراتب ملایم‌تری هم دارد. نوع مواجهه‌ای که با آیت‌الله حیدری در سال‌های اخیر انجام گرفته است به خوبی مراتب طرد دینی یک فقیه را در عصر ما نمایان می‌سازد. شکل جدید طرد دینی در عصر ما که در آن تکفیر افراد هزینه‌هایی دارد، طرد غیرهمه‌جانبه و نسبی است. در این‌گونه موارد است که افراد برای این‌که هزینه‌ی تکفیر را پرداخت نکنند، اشکال ملایم‌تری از طرد دینی را انجام می‌دهند. این‌جا است که پای مفاهیمی چون شبه‌تکفیر به میان می‌آید.

     واگرایی دینی «نواندیشان دینی» از «روشن‌فکری دینی» در شرایط کنونی، نمونه‌ای جدید از واگرایی دینی در تاریخ اسلام معاصر است. شواهد و زبان به‌کار گرفته شده توسط دکتر محسن کدیور حکایت از اعلام مسالمت‌آمیز آن ندارد بل‌که برعکس هم‌راه با اَشکالی از خشونت لفظی و اعلام خروج طرف مقابل از اسلام است. واکنش‌های متقابل و شکل‌گیری نوعی جنگ لفظی در دو سو که هم‌چنان ادامه دارد، به‌خوبی نشان می‌دهد که اعلام عمومی این واگرایی به‌نحو مسالمت‌آمیز صورت نگرفته است بل‌که با به‌کارگیری زبانی مخاصمت‌آمیز و طردکننده انجام شده است.

نتیجه

برخی از کارگزاران دینی برای این‌که هزینه‌های این‌گونه اقدام را نپردازند و در عین حال در مسیر طرد دینی افراد گام بردارند و به‌نحوی از انحا قدرت دینی خود را علیه دیگران به‌کار بگیرند، اقدام به شکل تلطیف شده‌ای از تکفیر می‌کنند. 

شبه‌تکفیر، تکفیر تلویحی، تکفیر ضمنی، یا تکفیر نرم مفاهیمی هستند که توسط افراد گوناگون در جوامع مسلمان معاصر برای توصیف شکلی از طرد دینی به‌کار رفته است. در جهان مدرن، به‌ویژه با وجود رسانه‌های جدید، تکفیر افراد مسلمان و به‌ویژه افرادی که واجد حد بالایی از سرمایه‌ی ناظر به شهرت [۳] هستند، پرهزینه است و خود استاد یوسفی اشکوری نیز به‌درستی بدان اذعان دارند که «عنوان تکفیر بیش از حد مشمئزکننده می‌نماید و دافعه دارد» (یوسفی اشکوری، ۱۴۰۱). از این رو، برخی از کارگزاران دینی برای این‌که هزینه‌های این‌گونه اقدام را نپردازند و در عین حال در مسیر طرد دینی افراد گام بردارند و به‌نحوی از انحا قدرت دینی خود را علیه دیگران به‌کار بگیرند، اقدام به شکل تلطیف شده‌ای از تکفیر می‌کنند. این نوع اِعمال قدرت دینی را می‌توان با تعابیر مشابه شبه‌تکفیر، تکفیر تلویحی، تکفیر ضمنی، یا تکفیر نرم وصف نمود. همین تلاش برای مبرّا شدن از وصف تکفیرگری و «مهمل» خواندن تعابیر مربوطه (چه از سوی آقای کدیور و چه از سوی آقای یوسفی اشکوری) نمایان‌گر همین هزینه‌ها است. باری، پاس‌داشت حریم آزاداندیشی ایجاب می‌کند این هزینه را تا هر قدر که ممکن است بالا ببریم تا بساط تکفیر و تکفیرگری یک‌بار برای همیشه در ایران برچیده شود و به همین خاطر است که من در باره‌ی آن می‌نویسم.

پی‌نوشت

۱. در مجلس شورای اسلامی نیز نزاعی لفظی بین دو نماینده‌ی مجلس در مورد عمل‌کرد گشت ارشاد (پلیس دینی) رخ داد که با تعبیر «تکفیر تلویحی» از آن یاد شده است: «اختلافاتی که امروز در صحن مجلس تا آنجا پیش رفت که به تکفیر تلویحی نماینده شیراز توسط نماینده مشهد منجر شد. هر چند علی مطهری می‌گفت چنین قصدی در کار نبوده اما بعد از جلسه نه نصرالله پژمانفر، نماینده مشهد حاضر شد بپذیرد که قصد تکفیر همکارش را نداشته و نه بهرام پارسایی، نماینده شیراز که مخاطب پژمانفر بود قبول می‌کرد که قصد او کسی جز خودش بوده. پارسایی در جلسه روز سه‌شنبه در تذکری از برخورد هفته قبل مأموران گشت ارشاد با یک دختر جوان و حواشی انتشار فیلم آن در فضای مجازی انتقاد کرده بود. او در آن جلسه با بیان اینکه «به بهانه حجاب و نهی از منکر ترویج منکر می‌شود و حرمت انسان زیر سؤال می‌رود»، گفته بود: «زمانی که فرع بر اصل مقدم شود و مستحب فدای واجب شود، دچار مشکل می‌شویم.» پژمانفر جمله آخر پارسایی را در جلسه امروز بهانه قرار داد تا او را به «ارتداد» متهم کند و همین هم بهانه یک جدال لفظی بر سر این موضوع شد» (بهار نیوز، ۱۳۹۷).

۲. و قیل ان هذه السوره نزلت جوابا لقول جماعه من المشرکین دعوا النبی الی ان یعبد آلهتهم سنه و یعبدوا هم الهه سنه. و فیهم نزل قوله «أَفَغَیرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیهَا الْجاهِلُونَ» هذا قول ابن عباس. … ان الذی قال ذلک الولید ابن المغیره و العاص بن وائل و الاسود ابن مطلب و أمیه بن خلف و قیل انهم قالوا نتداول العباده لیزول ما بیننا من البغضا و العداوه فامره الله تعالی نبیه ان یقول لهم …» (شیخ الطوسی، تحقیق و التصحیح احمد حبیب قصیر العاملی، المحلد العاشر، ص ۴۲۰، دار احیا التراث العربی).

۳. سرمایه‌ی ناظر به شهرت (reputational capital) از انواع سرمایه‌های فرهنگی مد نظر جامعه‌شناس برجسته‌ی امریکایی رندال کالینز است (Allan, 2006: 104).

 

منابع

بهار نیوز (۱۳۹۷) «جدال لفظی دو نماینده بر سر گشت ارشاد». ۵ اردی‌بهشت ۱۳۹۷، https://www.baharnews.ir/news/148619/.

دباغ، سروش (۱۴۰۱) «هسته سخت اسلام وجود ندارد: گفت‌وگو با سروش دباغ درباره نقد نواندیشی دینی». سایت زیتون، ۲۳ مرداد ۱۴۰۱، https://www.zeitoons.com/104198.

شیخ طوسی (بی‌تا) «آیه ۶ سوره کافرون». سایت دانشنامه اسلامی. https://wiki.ahlolbait.com/%D8%A2%DB%8C%D9%87_6_%D8%B3%D9%88%D8%B1%D9%87_%DA%A9%D8%A7%D9%81%D8%B1%D9%88%D9%86

شیخ الطوسی (بی‌تا) التبیان فی تفسیر القرآن. تحقیق و التصحیح احمد حبیب قصیر العاملی، المحلد العاشر، دار احیا التراث العربی.

طباطبایی، هادی (۱۴۰۱) «فقها بیش از آنکه حکمِ تکفیر بدهند، مانع از آن شده‌اند: ارتداد و تکفیر در گفت‌وگو با هادی طباطبایی». سایت زیتون، ۲۸ مرداد ۱۴۰۱، https://www.zeitoons.com/104266.

کدیور، محسن (۱۴۰۰) «طیف‌های جدید اسلامی در ایران معاصر». ۱۰ اسفند ۱۴۰۰، https://kadivar.com/19477/.

محدثی گیلوایی، حسن (۱۳۹۹) «خطر انسداد معرفتی در اجتماع شیعی: تفسیق در نفی وقوع تکفیر!» سایت دین آنلاین، ۳۰ مهر ۱۳۹۹، https://www.dinonline.com/21940.

محدثی گیلوایی، حسن (۱۴۰۰) «داعش همان‌قدر اسلامی است که مسلمانان لیبرال». سایت زیتون، ۱۵ شهریور ۱۴۰۱، https://www.zeitoons.com/104674.

محق، محمد (۱۴۰۰) «تکفیر نرم، سکولار خواندن مخالفان». سایت دین آنلاین، ۱۵ آبان ۱۴۰۰، https://www.dinonline.com/36763/.

یوسفی اشکوری، حسن (۱۴۰۱) «ماجرای تکفیر در جریان عامِ اصلاح دینی». سایت زیتون، ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، https://www.zeitoons.com/104954.

 

Allan, Kenneth (2006) Contemporary Social and Sociological Theory: Visualizing Social Worlds. Pine Forge Press.

 

 

 

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »