شب گذشته دو تن از چهرههای اصلاحطلبان حکومتی، یکی عضو حزب کارگزاران سازندگی و دیگری عضو حزب اتحاد ملت، به دعوت صدا و سیمای جمهوری اسلامی در یک میزگرد زنده تلویزیونی درباره اعتراضات اخیر به جان چباختن مهسا امینی شرکت کردند. در این دو میزگرد که حدود یک ساعت به طول انجامید به غلامحسین کرباسچی و سعید شریعتی به شکلی کاملا مدیریت شده، فرصت داده شد تا سیاستهای جاری نظام در زمینه حجاب را نقد کنند. حضور این دو شخصیت اصلاحطلب در سیمای جمهوری اسلامی با واکنشهای مختلفی روبرو شد. برخی حضور این دو را مثبت ارزیابی کرده و گفتند که آنان توانستند تا حرف مردم را از سیمای جمهوری اسلامی بزنند. برخی نیز این حضور را فرصتطلبی و تلاشی برای آرام کردن اعتراضات خوانند.
اما بهراستی چه شد که صدا و سیما یکباره دلتنگ اصلاحطلبان شد و از آنان برای حضور در یک میزگرد زنده دعوت کرد؟ آیا شخصیتهای دیگری نیز دعوت شدند یا احزاب متبوع این دو را برای شرکت در این میزگرد انتخاب کرده بودند؟ اصلاحطلبان چه انگیزهای برای این حضور داشتند و چه دادند و چه گرفتند؟
این سوالات را البته میشود به نوعی دیگر هم طرح انتقادیتر هم طرح کرد کهموضوع این یادداشت نیست . میشود پرسید که اعتبار بخشی به صدا و سیمایی که هر لحظه از آن امکان پخش اعترافات فردی بیگناه وجود دارد چه سنخیتی با دفاع از مظلوم دارد؟ شکستن این خط قرمز اخلاقی و زیر پا گذاشتن این پرنسیب سیاسی چه آورده مهمتری میتواند برای اردوگاه اصلاحطلبی یا مردم بیاورد؟ استفاده از تریبونی که حالا دیگر بیرقیب نیست، برای رساندن صدایی سانسور شده که اورجینال و اصل آن را میتوان در شبکههای فراگیر اجتماعی و حتی رسانههای دیگر شنید و یا بهراحتی به گوش مردم رساند چه خاصیتی دارد؟ ارزشافزوده این نوع حضور جز برای صاحبان صدا و سیما چیست؟ این خلیفهبخشی از انبان فقیر اصلاحطلبی را تا کی باید تکرار کرد؟
بهطور کلی حضور در حاکمیت و بهرهمندی از منافع آن یکی از اصول خدشهناپذیر اصلاحطلبی حکومتی بوده است. هر چند این بهرهمندی درجاتی دارد و برخی از آن نصیب بیشتری بردهاند؛ اما در کل این بخش از اصلاحطلبان همواره کوشیدهاند تا از حاکمیت بهطور کامل طرد نشوند. از این رو است که پس از اعتراضات سال ۸۸، نه تنها از هیچ اعتراض سراسری حمایت نکردند؛ بلکه در برخی موارد توجیهگر سرکوب نیز شدند. به این معنا پذیرش دعوت صدا و سیما را از یکسو میتوان در راستای همان استراتژی بقا در حاکمیت دید.
بهطور کلی حضور اصلاحطلبان در صدا و سیما را از سه منظر میتوان ارزیابی کرد.
نخست اینکه جناح اصلاحطلب خواستار جدا کردن خود از اعتراضات به صرف مصون ماندن از تبعات آن است. پس از اعلام جان باختن مهسا، برخی رهبران اصلاحطلب بیانیه صادر کردند و حاکمیت تلاش کرد تا مسئولیت اعتراضات اخیر را به آنان منسوب کند. از این رو پذیرش دعوت صدا و سیما میتواند پیامی انفعالی به حاکمیت باشد که حساب آنان را از این اعتراضات جدا کنند.
منظر دیگر نشان از آن دارد که اصلاحطلبان پس از هر اعتراضی درصدد یافتن روزنهای برای بازگشت به حاکمیتاند. پهرگاه اعتراضات سراسری شکل می گیرد، امیدوار می شوند تا حاکمیت احساس ضعف کند و دری به سوی آنان باز بگشاید. لذت پذیرش دعوت صدا و سیما را میتوان در راستای استراتژی بقا در حاکمیت دید.
منظر سوم قدری خوشبینانه است. از این منظر که حضور اصلاحطلبان در رسانه رهبر جمهوری اسلامی، در واقع تلاشی است تا صدای اعتراضات مردم از این رسانه که تنها اخبار یکسویه خود را منتشر میکند، نیز منعکس شود. اگر این حضور را بر اساس منظر نخست ارزیابی کنیم؛ باید به اصلاحطلبان حق داد. چون گفتهاند «حفظ نظام از اوجب واجبات است.» اصلاحطلبان در واقع تکه وابسته به جمهوری اسلامیاند که بدون آن هویتی ندارند. این جریان از دوم خرداد به اینسو هیچگاه نتوانست هویت مستقلی از جمهوری اسلامی برای خود بسازد. آنان حتی در آزمون جنبش سبز نیز مردود شدند و ضمن زمینگیر کردن جنبش، با بازگشت به قدرت نشان دادند که هویتی بیش از جمهوری اسلامی و آرمانهای خمینی برای خویش قائل نیستند. آنان حتی به میرحسین موسوی نیز پشت کردند و هر اعتباری که او در کف خیابان جمع کرده بود، به پای منافع سیاسی خویش هزینه کردند. اما اکنون که حاکمیت دیگر برای آنان ترهای هم خرد نمیکند، نگرانند نکند زیر دست و پای معترضان و حاکمیت بیفتند.
منظر دوم البته قدری خیالپردازانه است. این که اصلاحطلبان به این امید باشند که اعتراضات سراسری مفری برای آنان باز کند تا به حاکمیت بازگردند و محللی برای آخر زمان جمهوری اسلامی شوند. گویی آنان شرایط اواخر حکومت شاه را شبیهسازی میکنند. زمانی که شاه صدای انقلاب مردم را شنید و فضای سیاسی کشور را به دست بختیار سپرد تا اوضاع را آرام کند. هر چند بعید است که آنان تفاوت میان علی خامنهای با محمدرضا پهلوی را ندانند.
منظر سوم نیز قدری ابلهانه است. اصلاحطلبان بهتر از همه میدانند که سیمای علی خامنهای فاقد هر گونه اعتباری نزد افکار عمومی ایرانیان است. از این رو کسی تمایلی به شنیدن هیچ صدایی را از آن تریبون را ندارد. چه در آن اصلاحطلبی حضور داشته باشد چه اصولگرا. صدا و سیمای خامنهای امروز به پایگاهی برای تولید برنامههای مضحک مذهبی تبدیل شده که کلیپهای آن هر از گاهی میان مردم دستبهدست میشود؛ نظیر آن عمامه به سر مبتلا به شیزوفرنی که خیالات خود را از«عزاداری مرغان برای امام حسین» در برنامه زنده بیان میکرد؛ همان تریبونی که در آن سعید شریعتی و غلامحسین کرباسچی نصایح الملوک بهم میبافتند.
این متن البته در پی آن نیست که اصلاحطلبان حکومتی را از آینده سیاسی خویش ناامید کند. بلکه در پی تحلیل استراتژی سوختهای است که علیرغم آزموده شدن، دوباره آزموده میشود. شاید بتوان گفت تنها استراتژی نجاتبخش این بخش از اصلاحطلبان بازگشت بدون لکنت به جنبش سبز و خیابان است. جایی که امروز مردم دقیقا در آن ایستادهاند. البته حضور اصلاحطلبان در خیابان و در کنار مردم با همان رویکرد جنبش سبز اینبار میتواند حرکت اعتراضی اخیر را تبدیل به یک جنبش بزرگ و هدفمند برای نجات ایران کند. در غیر این صورت اصلاحطلبان در جغرافیای سیاسی ایران به تاریخ خواهند پیوست.