آن روز دیده بودم این فتنه ها که برخاست
کز سرکشی زمانی با ما نمی نشستی
سلام بر مشایخ و مراجع عظام
تا کنون با رهبری سخن بسیار گفتهام و نامه بسیار نوشتهام مگر عزمش را بر اصلاح بجنبانم «فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا». اینک روی به شما مشایخ و مراجع عظام آوردهام که عمری مرجع و ملجاء خلق بودهاید و در افتاء و ارشاد دستی گشاده دارید، مگر از عُجب خانقاهی و خواب صبحگاهی برخیزید و بانگ غمآلود خلقان را بشنوید که چون مرغانی نیمبسمل در قفس ولایت جائره فقیه، در خون میتپند و پر و بال میزنند. میخواهم شما را به غمگساری و قفسگشایی بخوانم و بگویم شاید دیگر فرصتی نمانده باشد. سیّد رسولان گفت «در زندگی اوقاتی فرا می رسد که نسیمهای رحمت حق میوزد، بدانها رو کنید».
گفت پیغمبر که نفحتهای حق اندرین ایام میآرد سبق
گوش هش دارید این اوقات را در ربایید این چنین نفحات را
اینک که خلقی بیپناه و بیپشتیبان، ستمرسیده و عدالتنچشیده، خونداده و جانباخته ،چشم توقع به شفقت و یاری شما دارند، بدانید که نفحت و دعوت حق است که شما را میخواند. آنرا اجابت کنید. سکوت شما صدایی ناخوش دارد. حاکمان جفای خود را کردند. اینک نوبت وفای شماست. ستارهها و سنگپارهها نوای محزون و مظلومانه مردم را شنیدند، گوشهای نازنین شما چرا نشنید؟ اکنون که جائران شاخ میزنند و گستاخ میزنند شما چرا قلمی و دمی و نهیب محکمی نمیزنید؟ از چه میترسید؟ از اینکه بنای ستم بنیاد حکومت فرو ریزد؟ یا کرسی خواجگی و سریر سروریتان سرنگون شود؟ والله اسلام و مسلمانی هیچگاه چنین خفیف و خجل نبوده است و با سکوت شما خوارتر و خجلتر خواهد شد. نمیبینید که طاعنان کمر بسته اند تا جنازه اسلام و تشیع را تشییع کنند و به خاک خفت بسپارند؟ از آن کرسیهای درسی و طمطراق فقاهتی چه مانده است که شما از زوال آن واهمه دارید؟ مگر آیه «ولا ترکنوا إلى الذین ظلموا فتمسّکم النار» را نسخ کرده اند یا از قرآن حذف کرده اند که چنین بیباکانه همراستا و همداستان با ظالمان شده اید و مردم به جان آمده را طاغی و یاغی و باغی میخوانید؟
مگر ز قافله بانگ جنون نمیشنوی ؟ ز رودخانه مگر بوی خون نمیشنوی
گزین شدند و سوار گزیده را کشتند سیهبپوش برادر سپیده را کشتند
ایرانی که بایست از ویرانی میرهید و گلستان میشد اینک انباری از باروت شده است که صدها آتشفشان در دل دارد و به کمتر جرقهای میشکافد و زودآ که آتشی در آید و خشک و تر را بسوزد و خزانی زرد و بی بهار و زمستانی سرد و ناگوار تاریخ ما را در سرمایی پایدار فرو برد.
الا ای صنادید شرع رسول! به ابلاغ و تنزیل و فقه و اصول
امروز روز امتحان شماست. خداوند سبحان شما را میآزماید. پشتیبان خلق و شرع باشید و به حاکمیت نامشروع پشت کنید. دوستان مرا نکوهش میکنند که چندین توسل به عالمان دین برای چیست؛ مردم از آنان عبور کرده اند. من میگویم ولی شما که از مردم عبور نکرده اید. دستی برآورید و تا اندک آبرویی بر جاست بر چهره جائران آب دهان بیفکنید. از نعمان بن ثابت ابوحنیفه کوفی کابلی بیاموزید که با ظلمه و جائران اموی و عباسی درافتاد و منصب قضایشان را نپذیرفت. از امام هفتم موسی بن جعفر بیاموزید که بر هارونالرشید خلیفه عباسی شورید و تن به زجر و زنجیر و زندان داد. از آیتالله منتظری بیاموزیدکه اعتبار و افتخار حوزه علمیه بود و خواهد بود و ترک کام خود گرفت تا کام خلق برآید. نگذارید ارشاد خلایق بهدست قبیله قصّابان و مداحان بیفتد که نه عقلی در سر دارند و نه شرمی در دل. ما این قبیله قصابان را خوب میشناسیم و زخمشان را بر جان و تن داریم حتی اگر نقاب «گشت ارشاد» بر چهره بزنند. خشم امروز مردم از قصه یک مهسا و یک ستار نیست. دهها و صدها مهسا امینی و ستار بهشتی این سالها به آسیب ستم و در سیاهچال سپاه و به تیغ شرارت و به طناب توحش، خونین دل و خسته جان شدند و اینک آن قطرههای خون سیلی شده است ویرانگر که آمده است تا قبّه و بارگاه و خیمه و خرگاه سلطان جائر را با خود بشوید و ببرد.
باز هم جامعه روحانی را سرِهماهنگی با جامعه ایرانی نیست؟ آیا نیکوست که کشور در آتش شرارت بسوزد و روحانیت در بستر عافیت بخوابد؟ آیا حق این مردم نیست که از شما کلام حقی در روی سلطان جائر بشنوند؟ چرا روحانیان محرم مردم نمیشوند و محرومنوازی نمیکنند؟ فقه و فضل و تقوا و تعبدشان را برای کجا ذخیره کرده اند؟ کجایند خطیبان تا حاکمان را نهی از منکر کنند؟ کجایند ائمه جماعات تا به مردم درس ستمستیزی و مطالبهگری دهند و بل از آنان درس ستمستیزی بیاموزند؟ کجایند فاضلان جوان و مراجع آینده که طرح نو در اندازند و نقش تازه بیافرینند و دست در دست مردم و پشت به مستبدان سامانی تازه به حوزه دهند تا بر قدرت باشد نه با قدرت؟ کجایند مراجع عظام که از سر استقلال و استغنا و طهارت و تقوا دامن از راحت و عافیت و تقیّه و تعلّل درچینند و بیم سر و امید زر نداشته باشند و بیباکانه با ظالمان خصمی کنند و داد مردم را بستانند؟
موحدّ چه در پای ریزی زرش چه شمشیر هندی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس برین است بنیاد توحید و بس
غم خلق و درد دین مرا بدین خطابات عتابآلود کشانده است. «من که عمری ره تقوی زده ام با دف و چنگ» و سالیانی دل به آموزههای اولیای خدا بسته ام و رایحه عطرآگین و شامّهنواز وحی را از نفس پاک آنان شنیده و چشیده ام نمیپسندم که ایران عزیز، به سبب نابخردیها و فاجعهآفرینیهای جمعی جاهل و جائر، از این مائده آسمانی محروم ماند یا با آن بستیزد و از آن بگریزد. در این دیانت آنقدر مایههای محبت و شفقت و مدارا و مروت هست که میتواند چون حبلی متین به پریشانیها جمعیت بخشد و سستیها را استوار و دلها را به هم نزدیک کند.
خلقی که در حلقه اصناف تنگناها و محرومیتها و تحریمها و گرانیها و ناکامیها گرفتار آمده اند، روا نیست که با جفای بوّابان و تقاضای زشت قصابان، فقرشان فرسایندهتر و فقراتشان شکستهتر شود. دست ازین فقاهت خشک خانمان سوز و این شیوههای مندرس و منسوخ بردارید. این قدر که به هدایت خلق میاندیشید به رضایت خلق هم بیندیشید. درد سِتان و درمان دِه باشید نه باج ستان و فرمانده.
روحانیت که اکنون به حاشیه تاریخ رانده شده، اگر جهدی نکند و با خلق پیمانی تازه نبندد دو باره بهتاریخ راهش نخواهند داد. امروز این مردم بهجانآمده سفینه نجات اند که هرکه از آن بیرون افتد غرقه و هلاک خواهد شد. کشتیبان نیستید از کشتینشینان باشید. کلبه احزان را گلستان نمیکنید به کلبهنشینان بپیوندید. مرهمی بر زخمها باشید و خشمی بر بیرحمها بگیرید. چنین است که در دل خلق جایگاهی پایدار خواهید یافت، وگرنه چون پاپهای آدمیخوار قرون وسطی، افسانه دوران و عبرت خلقان خواهید شد.
رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُکْماً فَوَعَی وَ دُعِیَ إِلَی رَشَادٍ فَدَنَا وَ أَخَذَ بحُجْزَهِ هَادٍ فَنَجَا
ولسلام علی من اتبع الهدی
مهرماه ۱۴۰۱ خورشیدی
عبدالکریم سروش
22 پاسخ
درود یاران:جناب ایشان آنگه که برخر مرادش (ریاست فرهنگ وهنر زدایی) سوار بودند
هرگز از این تیزی هانزدندی ودنبال عطر وبوی اسلامی در دانشگاه ها بودند .
مگر شما آن زمان گوش شنوا داشتی که اکنون از دیگران می طلبی ؟علی رغم
این بی آبرویی که کمترینش بستن دانشگاه های کشوریست که هزارن سال قبل گندی
شاهپورش شهره بود این آقای فیلسوف اعتقاد دارند که خمینی با سواد وفهم ترین
دیکتاتور بوده که جهان بخود دیده چرا که به ایشان حکم بستن دانشگاه ها داده است .
بسیار زمان باید تا این گونه انسان هایی که گمان دارند همه حقایق نزد انان است و
دیگران هیچ هیچند اندکی بیاموزند وبیان کنند .هیهات
تا دین کفن نشود این وطن وطن نشود
به آقای دکتر سروش عزیز،
هیچگونه قصدی در تخریب نیت خالص شما ندارم. نگارش این پاسخ تنها نظر متواضعانه بنده در مقابل نحوه تحلیل و حرکت و جانبداری طولانی مدت شماست از طیف خاصی که به امید اصلاح رژیم جمهوری اسلامی تقریبا ۲۰ تا ۳۰ سال از فرصت گرانبهای ایرانیان را به غارت برده و در زباله تاریخ مدفون کرده است.
حضرتعالی بارها سخنان بیشمار، تحسین بر انگیز، و با دلایل متقن در استبدادی بودن و ماندن ولایت حاکم بر ایران ارزانی داشته اید.
واقفم بر تاکید شما در دو منظر عمده، یکی تغییر و تحول و تعدیل مسالمت آمیز رژیم برای تعامل بیشتر با مردم و دیگری حفظ صیانت اسلام در سرزمین ایران که عجین شده با تاریخ مان.
موافقم با حضرتعالی در امید به عدم ایجاد انقلابی دگر که شاید اکنون دیر باشد، که جز تلاشی در جهت از بین بردن شیرازه بخش های عمده سرمایه های فکری، اقتصادی ، و سیاسی، حاصلی دگر ببار نخواهد آورد.
تعجب حقیر در اصرار شما، به پشتیبانی شماست از گروهی اصلاح طلب، که خود، بندهُ تمام و کمال ولایت بوده و هستند. و تنها با فرض قبول ولایت و در چارچوب قانون فعلی، بدنبال این تغییرات می باشند. حتی در آخرین انتخابات باز هم از پشتیبانی آخرین قطره بی حاصل خون اصلاح طلبی فرو گذار نکردید.
چگونه انتظار اصلاح دارید اگر اطمینان به استبداد دینی دارید؟ چگونه است که هنوز از جمله مؤمنانی هستید که هر چند از یک سوراخ چند هزار بار گزیده شده اید اما به اصراری عامدانه باز به انتظار فرج، دست به قلم ناصحانه سپردید.
چنانچه از جمله سیاسیون روشنفکر محسوب شوید که اتخاذ استراتژی نوینی می بایست دستور کار قرار گیرد.
چنانچه روشنفکر دینی محسوب می شوید که می بایست سوز دل از حذف احتمالی اسلام در ایران، شما را جری به مبارزه ای عملی تر و جدی تر می داشت، و با روش نوی به اعضا اصلاح طلب مشق می دادید.
چنانچه روشنفکر تاریخ سیاسی محسوب می شوید که می بایست برخورد چند سال ابتدای دوران خاتمی و قتلهای مختلف، شما را مجبور به اتخاذ شیوه ای متفاوت مینمود.
ای کاش زمان سخنرانی هایتان که انصافا شور و حال معنوی را بیدار و روشن نگاه می دارد، تبدیل می شد به دعوت از تمام گروه های مخالف به مناظرات سیاسی و اجتماعی مختلف، کمان مشترک به دست می گرفتید و نشانه به پشتیبانی ملت داغدیده و زندگی به باد داده ایران میگرفتید.
زمان گلایه نیست، که وطن در خون است و همه دلسوزانیم. اما چندین بار در همین مکان سعی شد به اعضای این جمع بقبولانم که ولایت را صاف کردن، عبث کاسبی است، اما تنها شنیدم از دوستان که ما بر موازین و چارچوب قانون تقاضای اصلاح داریم. وا عبثا. خاموش گشتم که بهتر بود. نرفت بر این سنگ میخ آهنین.
اینک که مردم از جمع روشنفکر مخالف رژیم، وحدتی که ندیدند بل در پایبندی به اصول خود پایدار ماندند، لذا تفاوتی بین استبداد درونی و برونی ندیدند، یار و راهبری نیافتند. تنها ختم شد به راهی که هرگز حاصل نداشت و تغییر چندانی نیافت، اگر نگوییم استبداد تواناتر شد گزافه نرفتیم.
لذا استبداد برون اتلاف اوقات را سبب شد، که اگر دانسته بوده، خیانتی سنگین مرتکب شده، و اگر نادانسته بوده،که وا اسفا به دانش بی عمل و بی حاصل.
به نظر حقیر، پیام جدید مردم ساده است: اگر روشنفکران نتوانند، به هر شکلی از وطن و ناموس خود دفاع می کنیم.
هنوز ره درازدست و نیاز به همه شما بیشمار، دست در دست هم دهیم، تنها به اشتراکات مان بیندیشیم، سبب تفاوت بر زمین نهیم، بیانیه به امضای همه دهیم، فراخوان یکصدا فریاد زنیم، در یک مسیر خیابان حرکت کنیم، ائتلافی بی نظیر بسازیم.
این را می دانم که از شما ساخته است، تواضع کنید تا توانا سازید.
فرزند ایران
شاگرد شما
مسعود
۲۰۲۲
با سلام و احترام به همه زیتونیها
♦️جوابیه ای سر گشاده به نامه دکتر عبدالکریم سروش به مشیخه و مرجعیه همراه با درخواست علاج واقعه قبل از تکرار وقوع
بقلم: Gh:D
آقای دکتر عبدلکریم سروش
باسلام :
نامه شما به ساکتین عن الحق و شیاطین اخرس (مشایخ و مراجع)را خواندم و معناى جمله وسلام علی من اتبع الهدی که آنها را مورد خطاب قرار داده اید را بخوبی می فهمم .
ابتداء یک یادآورى به شما ضرورى بنظر مى رسد و آن دخیل بودن شما در ترسیخ و پایه کوب کردن رژیم و نقش یا سکوت شما در تعطیل کردن ده ساله دانشگاه و تیغى که بدستور خمینى تحت عنوان انقلاب و یا ستاد فرهنگى بدست و یا با سکوت شماها منجر به اخراج صدها استاد و هزاران دانشجو شد را بخوبى بیاد داریم.
و همانطور مستحضرید که ما بقى جوانان و نخبگان اسیر در زندان های سیاسی دهه شصت یا با تیغ لاجوردی و یا با حکم محمدى گیلانى سر بدار آویختن و تتمه و مابقى محبوسین و و هزاران جوان جا مانده از اعدامهاى لاجوردی با چهار نیم خط فتواى خمینى در تابستان ۶٧ توسط هئیت مرگ با آمارى بیش از سی هزار نفر شبانه اعدام و بدون مراسم و در تاریکى همراه با سکوت و خفا در قبور دسته جمعى به خاک سپردند و اگر سیل نمی آمد قبر جمعى خاوران هم مثل باقى قبور جمعى استانها در خفا مى ماند.
آن روزها شما از نزدیک و دور یا دست در دست حضرات مشغول مناظره و توجیه بودید و در قبال جرم و جنایت سران رژیم ساکت و بحکم پایه درس و علم و معلوماتى که داشتی هرگز نمى توانید خود را از ذنوب سکوت و عدم اعتراض به جنایتهای رژیم رها کنید.
و اما نامه اخیرتان به کسانى که آنها را با عنوان مراجع و مشایخ خطاب کرده اید و با وا اسلاما نه براى دین بلکه در واقع براى آینده ایران سوگوارى
مى کنید، آینده ایرانی که در یک قرن گذشته و در دو رژیم بیشترین ظلم هدفمند و سیستماتیک را عمدا بر غیر فارسها روا داشته و متاسفانه عده بسیارى که لقب استاد و آیه ا… و دکتر و مهندس و لیدرى احزاب را یدک مى کشیدند ظلم روا شده بر غیر فارسها را موذیانه و منافقانه توجیه کرده و مى کنند.
آقاى دکتر عبدالکریم سروش
اولا: شما و هم فکرانتان که اغلب در دایره نهضت آزادى و تحت عنوان ملى مذهبى دور مى زنند بخوبى
از تاریخ و بدعت و عنوان مرجعیت و تقلید مطلع هستید و از نقش مخرب و تخریبى مافیاى مرجعیت و تشییع سراسر خرافى ایرانى کاملا مطلع بوده ، و بر کسى پوشیده نیست که هر دو طیف (پهلوى ها و خمینیون ) على رغم اختلافات حاد اما هر دو رژیم براى رخنه در کشورهاى عربى و اسلامى و به بهانه عمق استراتیجی با راهبردى فتنه انگیز و با تحمیق طیفى از شیعیان عرب آنان را تبدیل به خنجرى زهر آگین کرده و در کمر کشورهاى عربى و اسلامى (لبنان،عراق، سوریه و یمن و ..)فرو کرده اند تا شیعیان تحمیق شده بحساب مذهب قبح خیانت به اوطانشان توجیه و بزدایند و به نیابت از رژیمهاى طهران خون خود و هم وطنانشان را هزینه تفرقه مذهبى و بنفع نفوذ و توسعه طلبى حکام تهران تمام شود و این همان تشییعى هست که رژیم و مراجع مورد خطاب شما پى گیر آن هستند و اکیدا مستحضرید که مشایخ و مراجع با جعل روایت و با متاجره با طائفى گرى مذهبى همچنان بر طبل کراهیت و تفرقه امت اسلام مى کوبندتا با ایجاد تفرقه بین مسلمانان ولو با اتهام زناء به زوجه رسول اکرم(ص) و اتهام صحابی به قتل بنت رسول الله خواسته و مى خواهند با حیله و مکر فرق تسد دکان متاجره و مال مفت خورى ناشى از فتنه مذهبى همچنان دائر و برقرار باشد. و رژیم فعلى در چنین بستر مهیاء و آماده و بحساب خون و مال تحمیق شده ها در ایران و مضافا عده زیادی از شیعیان عرب چهار کشور لبنان، عراق،سوریه و یمن و … را با خنجر تیز کشورهای همسایه مسلمان و عرب را با فتنه طائفى مذهبى ویران و خونین کرده و در چنین شرایطی رژیم نه تنها بر خمس خورى مراجع و مشایخ چشم بسته بلکه آنها را در خفا با زیر میزى و علنا از ردیف بودجه سالیانه برخوردار نموده و فرزندان و نوادگانشان را از رانت خوارى بى نصیب نگذاشته و نمى گذارد.
آقاى دکتر سروش اگر نامه شما به این جماعت در حد ملامت و افشاى ماهیت آنهاست کارى نیکوتر از نیکى کرده اید و اگر غرض از نامه نگارى همانند مکاتبات آقای حسن یوسفی اشکوری یادآورى مسئولیت دینى و انسانى به مراجع و مشایخ جهت عمل به وظیفه شان باشد، بحکم تجربه و با توجه به نامه قبلی که آنها را توصیه به مهاجرت به نجف کرده بودیدتا شرشان را از گردن ایران کنده و به قطاری از مرجعیتهای موجود در نجف افزوده و به گردن عراقیها آویزان کنید کاری ستودنی نکرده اید و با دادن لقب عظام به من لا عظمت لهم نباید نامه نگارى گذشته، حال و آینده شما به این جماعت را فراتر از کوبیدن آب در هونگ تلقى کنیم.
آقای دکتر سروش در نامه اخیرتان خطاب به مشیخه و مرجعیت خوب نوشته اید اما بهتر آن بود که در نوشته ات حقیقت و ماهیت بدعت مرجعیت و مشیخه را برای عموم مردم افشاء مى کردید و این در حالى است که بر تقیه آنها خرده مى گیرید اما على رغم شناختى که از اسلام واقعى دارید و قطعا از تاریخ چگونگی تاسیس بدعت تقلید و مرجعیت و کانون مشیخه حوزه اطلاع و علم وافى و کافى داریدهنوز این کانون را برسمیت شناخته لقب عظمی می دهید؟! ،جاى بسى سؤال است که چرا بنا به مسئولیت علمى و اخلاقى با بصراحت هر آنچه از ماهیت مافیا گونه مشیخه و بدعت مرجعیت مى دانید سخن نمى گوئید؟ آیا این عدم شفافیت در چهار چوب تقیه قرار نمى گیرد؟
آقاى دکتر عبدالکریم سروش چرا از امام تراشى و بدعت شرک آلود آن و اخذ یا مفت ٢٠٪ از کدیمین و عرق جبین زحمت کشان تحمیق شده و تحت عنوان حق الامام بصراحت حرفى نمى زنید؟و اگر سخنى گفته اید جامعه نیاز به تکرار افشاء این کلاه بردارى توسط اسلام شناسى مثل شما دارد.چرا بر تقیه آنها ایراد گرفتى و خود در امن و امان راه تقیه را براى پنهان ماندن کلاهى که بر سر شیعیان گذاشته اندرا به عنوان راهی محتاطانه بر گزیده اید؟!
آقاى دکتر سروش مستحضرید که اعتبار هر عالم و فیلسوفى در گرو نوشتن و گفتن بى چون چراى همه حقایق است که با صداقت به آن رسیده و با صراحت و بدون کم و کسر شجاعانه و بی ملاحظه به اطلاع عموم برساند. در غیر اینصورت بازى با کلمات موجب برداشتی دولبه شده و باعث جلوگیرى از شفافیت و عاقبت آن کتمان حقیقت است.
زیرا گفتار و نوشتار دولبه فقط در قاموس سیاسیون و سیاست بازى مى گنجد و این خلاف خواست خدا و با گفته رسول الله و متمم مکارم الاخلاق در تضاد است.
لذا پیشنهاداتى متواضعانه به عرض جنابعالى و دیگر عقلای قوم مى رسانم.
آقاى دکتر عبدالکریم سروش
اینجانب راقم این سطور با ادله و اسناد و مدارک دال بر ظلمى که بر من و خانواده ام رفته و اعمال شده و با عنایت به علم و دریات شما از یک قرن ظلم و بى عدالتى که رژیم پهلویها و خمینیها با حمایت قلم بدست و سخنوران توجیه گر خصوصا ظلمى که بر غیر فارسها اعمال کرده و مى کنند صادقانه از شما تقاضا دارم دست در دست هم گذاشته و با پشتوانه علم و اخلاق و دین و حقوق بشر و بدون تقیه و مجامله زبان بازی و مکر سیاسیون مذهبى جمکرانى ونژادپرستان پاسارگادى را دور زده راه سریعی برای علاج واقعه قبل از تکرار وقوع فاجعه اى خونین دیگر یافته و تا دیر نشده بطور قاطع قلم هیزم جمع کنان تنور نژادپرستی را افشاء و از شعله ور شدن آتش زیر خاکستر جلوگیرى کنیم.
آقاى دکتر سروش هرچند راقم این سطور و چند نسل از خانواده ام و حاضنه مردمى ام و مسقط رأسم مثل بسیارى ۴٣ سال از عذاب و ظلم رژیم پهلوى و خمینى در امان نبوده و نیستیم و از متضررین همراهى هر چند کوتاه شما و همقطارانت با رژیم بوده ام اما به استناد مثل عامیانه ((هر وقت ماهى را صید کنى تازه است)
پیشنهاد صریح و صادقانه و متواضعانه مرا بپذیرید.
۱- با تمام وجود شیعه را از امام و امام زاده تراشى شرک آلود و مافیاى مرجعیت نجات داده و توان خود را صرف افشاى طولانترین و وسیعترین کلاهبردارى تاریخ کرده و با مساعدت حقوق دانان بین الملل کانون مرجعیت زنده و مرده را به چالش کشانده و آنان را به اتهام پول شوئى مورد تعقیب کیفرى و حقوقى قرار دهیم و تا استرداد اموال بغارت رفته زحمت کشان شیعه که تحت عنوان خمس و حق الامام گرفته اند و پرداخت آن به نیازمندان واقعی از پا ننشینیم و از زندگى تنبل گونه آخوندها و قدسیت تراشی کاذب مراجع و همه کسانى که به بهانه درس و تفقه روایتهای مجعول و خرافی در دین و مذهب تزریق و ترویج کرده و با امام تراشى و تحمیق راه فتنه و تفرقه و استحمار را پیشه خود کرده اند افشاء و از استمرار فتنه جلوگیری شود.
۲- هم زمان و در اسرع وقت باب حوار و گفتگو را بین عقلا و نخبگان (ترک،فارس،کرد،عرب و ترکمن) بر مبناى حقوق بشر را شروع تا همانطور که به عریض رساندم علاج واقعه را قبل از تکرار واقعه مستمرى که از اوائل انقلاب و با بخاک و خون کشیدن غیر فارسها توسط نژادپرستان دگرستیز رح داده جلوگیری شود و قبل از فوت وقت با توافق و تعهد کتبی همه اطراف دال بر تمکین و اجرای اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنواتسیونهای مربوطه آن به امضاء برسد. تا در آینده که نه چندان دور از سوزاندن جان و حقوق غیر فارسها توسط نژادپرستان شیاد دگر ستیز جلوگیری گردد .
آقاى دکتر عبدالکریم سروش با توجه به آنچه از اکثر کلام و قلمها شنیده و مى خوانیم یقین داشته باشیم که اگر عقلاء و نخبگان فارس و غیر فارس صادقانه و با شجاعت حق مدارانه علاج واقعه را قبل از وقوع کتبا و ثبتا و در حضور شهود از سازمان حقوق بشر جهانی به امضاء نرسانند یقین داشته باشید که جمعیتى که بیش از ٧٠٪ آنرا غیرفارسها تشکیل مى دهند دیگر تاب تحمل بیش از یک قرن زیر پا گذاشتن حقوق اساسى خود را ندارند آقاى دکتر سروش مطلع هستید که خمینى با هزینه کردن دین و مذهب و وعده اجرای کاذب مواد ۱۵و ۱۹ قانون اساسی توانست آخرین کلاه را بر سر همه و خصوصا بر سر غیرفارسها بگذارد و بعد از بقدرت رسیدن با حمایت دولت وقت و احزاب مرکز سرکوب را با گلوله از کردها و عربها و ترکمنها شروع کردند.
آقای دکتر سروش با در نظر گرفتن بستر و افکار نژادپرستانه کثیری از احزاب فارس منشأ و همراهان رانت خوارشان از غیر فارسها (آسمیله شده) و معارض رژیم فعلى بعید بنظر مى رسد آیندگان تشنه قدرت و انتقام که بعد از سقوط رژیم به قدرت برسند دست از این ناجوانمردى در حق غیر فارسها بردارند.
تا دیر نشده صادقانه از شما و همه عقلاء قوم تقاضا دارم هر چه سریعتر در راستاى حقوق بشر گام برداشته و از بازی کردن سیاسیون دجال و وسط باز با کلاه دمکراسی و اقلیت و اکثریت و وعده و وعید و از تصویب هر قانون فاقد اصول حقوق بشر و کنوانسونهای مربوطه در هر مجلس و تحت هر عنوان حلوگیرى کرده، اجازه ندهید حقوق اساسى غیر فارسها که بیش از یک قرن توسط پهلویها و خمینیون و با حمایت قلم بدستان توجیه گر قلع و قمع شده دو باره با کلاه انتخابات و مجلس مؤسسان پایمال گردد زیرا در قاموس بشریت هرگز به بهانه دمکراسی و اکثریت و اقلیت نمى توان حقوق اساسى فرد و اقلیت و ملیتی را به رای گذاشت و پایمال کرد و بر کسی پوشیده نیست که مهمترین نشانه تمدن و مدنیت فرد و جامعه احترام به حق دیگران و آنچه را حق خود دانند بى کم و کسر حق دیگران پنداشته و از آن دفاع کنند.
و للحدیث بقیه :
وسلام علیکم و رحمه الله ًو برکاته
اول ربیع الاول ۱۴۴۴
۲۸/۹/۲۰۲۲
مطابق با ۶ مهرماه ۱۴۰۱
✍?✍?✍?✍?✍?✍?✍?✍?GHD
???????
متاسفانه بنیان اسلام بر زور و کتک و شکنجه بوده از روز اول، ضرب المثلی هست بین مردم در ایران که اگر شخصی با بیرحمی شخص دیگری را کتک بزند (علی الخصوص اگر کتک خورنده کودک باشد) اطرافیانش به او می گویند : چه خبرته؟ مگر کافر مسلمان می کنی!
بله الا ای اهل ایمان، مسلمان گشتن بسیاری از کافرین از ترس کتکهای وحشیانه بوده، اصولا توجه زیاد به دین علی الخصوص ظواهر دین (که در شیعه غوغا می کند توجه به ظواهر)، انسان را قسی القلب می کند چون او را به این باور می رساند که خود حق و دیگران همگی باطل و کافر و مستحق مرگند
این دندان کرم خورده دین باید کنده و دور انداخته شود بدون هیچ گونه تعارفی، تا دین هست ایران و ایرانی روی خوش نخواهد دید
اخه چرا این قدر ساده اید ۴۰ ساله دارن از حکومت میخورن اون وقت شما انتظار دارید بیان کنار مردم قرار بگیرن یا شماها اساسا ساده لوحید، یا خودر به گیجی زده اید
ذکر دو سه نکته واجب است.
١- اگر مرا به عنوان یکی از مردم بپذیرید باید بگویمتان که من بشخصه هیچگاه انتظاری از این جماعت نداشته و ندارم و نخواهم داشت.
٢-اگر مرا به عنوان یکی از مردم بپذیرید باید بگویمتان که من بشخصه غارت شده و کارتن خواب کف خیابان و ساکن کوچه نشاطم و چشم توقع به شفقت و یاری تنابنده ای نداشته و ندارم و نخواهم داشت.
٣-اگر مرا به عنوان یکی از مردم بپذیرید باید بگویمتان که من بشخصه بی هیچ حب و بغض و ظن و گمان باطلی فکر میکنم که خرد و کلان جائران ۴دهه است که تمام واحدهای عمومی و تخصصی شان را با شعار «اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» و «آخوند باید گم بشه» و «جمهوری اسلامی نمی خواهیم نمی خواهیم» پاس کرده اند و موفق به دریافت مدرک لیسانس و فوق لیسانس و دکترا شدند.
۴-اگر مرا به عنوان یکی از مردم بپذیرید باید بگویمتان که سخن دوستانتان «مردم از آنان عبور کرده اند»مبتنی بر واقعیاتهای زیست شده و داده های عینی است و ذهنی نیست؛به شما توصیه می کنم که سخن دوستانتان را سرمه چشم کنید و دستی برآورید و با تتمه آبرویی که دارید،رشادت بخرج دهید و بقدر بضاعتتان آن کنید که باید؛چرا که حکایت چهره خرد و کلان جائران دیریست که از آب دهان افکندن گذشته است و از سال ٩۶ به بی شرف بی شرف بی شرف رسیده است.
۵-امروز روز امتحان شماست آقا.؛از من گفتن بود که گفتم دیگر صلاح کار خویش خود دانی.
باقی بقای شما و ایرانی که مثل من ویران است.
ششم مهرماه هزار و چهارصد و یک.
لطیف حسین زاده.
آقای سروش آزن همه تقلا ؟
به همان خدائی که شما می شناسانید و من از درکش فارغم ، این ها گوش شنیدن ندارند.
به جای نامه نوشتن به این جانیان و بانیان خشم، با مردم خودت سخن بگو… به گیس دختران سرزمینم سوگند اگر اینها بروند برای اصل دین و کرامت متدین هم بهتر است .دین به حریم و حرمت خودش باز می گردد و ای بسا خواهان و قدر بیابد .دستت را از دامان این نامردمان بردار و به دامان مردم بیانداز.
حکایت نجوای شعر و حدیث و آیه خواندن شما به گوش این ها ، نقل یاسین است و گوش خر…
بیا بنشین پای حرف مردمت… تا شاید بنشینند پای حرف تو…
آقای سروش این انتهای مسیری است که عینا توسط مراد و مرشد و محبوب جنابعالی ترسیم شده. امروز هیچ جنایتی نیست که در ابعادی بزرگتر از یک دهه حکمرانی او در حال رخ دادن باشد. بقول تلویحی منتظری تاریخ از او بنام سفاک نام خواهد برد.
ولی متاسفانه حتی حالا هم تمام دغدغه شما حذف آخوندیت (حیف واژه روحانیت) از تاریخ ایران است نه چیز دیگر. مگر قرار بوده رسم روزگار غیر از این باشد؟ با توسعه فرهنگی ناشی از ارتباطات ما شاهد آخرین نسل از این دایناسورهای مفتخوار هستیم.
….قسم این بزرگ عمامه داران هرگز به دلخواه و اراده خود یا از سر نوع دوستی از سر این سفره بلند نخواهند شد.
بار دیگر ابوذر است که استخوان شتر در دست بر فرق ابوهریره های زمان می کوبد و صدای او در درازنای تاریخ شنیده خواهد شد که حجت را بر حجت الاسلام ها تمام کرد و ایتی شد روشن بر ای ایت الله ها پشتیبان مردم باشند و پشت به قدرت نمایند
اهورامزدای پاک را سپاس که پس از ۱۴ سده ستم و نامردمی و غارت و کشتار سرانجام پوشه از چهره کیش اسلام و کارشناسان و یاران و دینبدانش برافتاده و افزون بر آن چهره کسانی بجای بهروزی ایرانیان،دل در گرو یافتن پاره یخ در کوره آهنگری و مردمی و رحم در دین اسلامند برهنه شده است. سروش بجای سرنوشت ایران و ایرانی،نگران کیش اسلام و روحانیان مسلمان است و آشکار رو به لابه و مویه به درگاهشان کرده و از جانوران درنده خواهش دارد از درندگی دست بردارند! روحانی مسلمان بسیار بهتر از سروش اسلام را میشناسد و میداند نهاد این دین چیست.
اگر حوصله این همه آرایش و پیرایش و فرمایش ادبیِ عهد بوق را ندارید همهی مطلب ایشان این است: کی بود، کی بود، من نبودم.
خاموش و آفرینخوان، وین هر دو نا به جا
سرشان جدا ز تن که خروسانِ بیگَهاند
حالا دیگه برای این حرفها خیلی دیر شده. با چند تا عربی بلغور کردن راه به جایی نمیتوان برد
گشت ارشاد است و ارشاد الوداع
سیف الاسلام است و اسلام الوداع
آقای دکتر
از شما بعید است اینان آنقدر غرق در مادیات و لذایذ شدهاند
که اگر به امر خداوند پیامی بازبان پیامبرص یا مولا علی برایشان بیاید هم طرفی نمیبندند
کلام آخر
مردم اسلام خودشان را قبول دارند
دنبال این شیخ و آن ایت الله و امامان کذاب نخواهند رفت
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
کین راه که میروی به ترکستان است
درد سروش دین خداس، نه خون خلق خدا
صد صد و سیصد به هر سو لانه چون زنبور بودند
هر چه دیدم ترس از زنبور دیدم
می دویدی بی بهانه
می خزیدی سوی خانه
می گرفتی تکه ای نان
می کلوچیدی به دندان
صد سال می شود یا بیشتر آری
وطن چون پتگ خاموشان
خروشش می رمد از راه
دو دستانم تهی از یاری و فردا
گر این ملک خزان بگرفته را
گیسوانت را
نگیرد باد
می میر م .
م. ب. داریوش
این نکته ها اینجا خودش نوعی سروش است
نه اینکه از عبدالکریم یا که سروش است
هشدار این دل گویه نوعی احترام است
چون مرهم نرمینه هست جای خروش است
حالا مراجع یا مشایخ این شنیدند
چون خالق باریتعالی هم به گوش است
برای جناب سروش حفظ جایگاه و تکریم تدین و بازسازی و بزکِ کراهت منظر روحانیت به مراتب مهتر از خون آدمیزاده است بر سنگفرش خارای استبداد.
دارند آدم می کشند مرد حسابی … زن و بچه دختر و پسر وپیز جوان حالی شان نیست… آدم به جان آماده که هیچ ندارد جز فریاد را به گلوله می بندند و شما هنوز به کسوت همیشه برای یک مشت حراف ِهیچ ندان روی منبر رفته ای؟
اینها در این حرافی ها شان استادی بر خود شما دارند … توی خیابان آنها به توپ تانک فشفشه حواله می دهند و نوید گم شدنشان را می دهند … شما آرزوی ماندنشان به نیکویی می کنید؟
که چه؟ که به فرض محال اصلاح شوند و ۵۰ سال بعد به همین امروز برسیم؟ اگر خودتان دور دایره می چرخید غمی نیست اما این هم پیالگان دیروز خود را نچرخانید … آنها مثل شما آمریکا دیده و شیمی پسندیده و عاقبت خریده نیستند … اینها فقط با زور می روند…سمبه داری بسم الله، نداری بشین ما را تماشا کن.
تو و دوستانت همه جنبش ها را به حاشیه بردید … حالا کمی هم نگاه کنید باور کنید هر کاری هم بکنیم به اندازه شما لگد به بخت ایران نمی زنیم
ایشان طرف خود را برگزیده و راهش را از ملت جدا کرده است. همان شعار توپ تانک فشفشه برای ایشان هم صادق است.
الان دیکه نمی شود وسط بازبود چوانان درکف خیابان دارن شهید می شوند مراچع این اخرین فرصت است برای بازسازی چهره خودودین درعیراین صورت برای همیشه ازتا یخ کشور حدف خواهید شد
این آقای سروش نخست سعی کند که به زبان فارسی بنویسد و اینهمه واژه بیگانه در نوشته اش بکار نبرد آنگاه پیام آگاهی بیفشاند
دیدگاهها بستهاند.