زیتون- طاها پارسا: ۲۴ خرداد ۱۳۸۸، دو روز پس از انتخابات ریاستجمهوری دهم، در جلسهای دو نفره با رهبری جمهوری اسلامی، به او گفت «حق مردم» را «خطِ قرمز» خود میداند.
در بیانیهی هفدهم، تنها چند روز پس از خط و نشان ۹ دیماه ۱۳۸۸، در میانهی آنهمه تهدید و عربدهکشی، معترضان روز عاشورا را «مردمی خداجوی» خواند و در حالی که او را در معرض اتهام سنگین «حرمتشکنی مقدسات دینی» قرار دادند، کوتاه نیامد و خط قرمزش را یادآوری کرد که «بدترین نوع حرمتشکنی کشتنِ بندگان بیگناه و عزادار در روز عاشورا و در ماههای حرام» است.
آبان ۹۸، کنار «مردم خشمگین و فرودستان جانبهلبرسیده» ایستاد و بدون لکنتِ زبان از معترضان دفاع کرد و از «آدمکشان» ولی فقیه با اختیارات مطلقه نوشت و به «شهیدان بیگناه» تسلیت گفت.
در انتخابات ۱۴۰۰ ، تردیدهای انتخاباتی را زُدود و باز هم کنار همان مردمی ایستاد که همیشه بود؛ «در کنار کسانی که از انتخاباتهای تحقیرآمیز و مهندسیشده به جان آمدهاند؛ کسانی که حاضر نیستند تسلیم تصمیمات پشت پردهای برای آینده کشور بشوند».
در مقدمهای بر ترجمه عربی بیانیههای جنبش سبز، وقتی از «گناه بزرگ حکومت» نوشت و آنرا «دستبردن در حقیقت معانی» دانست، باز هم مردم را فراموش نکرد و «پابرجاتر» از همیشه آرمانهای پیشین را یادآوری کرد؛ «ما همراهان مردم ایران با استفاده از این فرصت در پیشگاه ملت تاکید میکنیم که یازده سال و اند دوری ما را بر عهدمان با آرمانهای پیشین پابرجاتر کرده است».
و سرانجام، میرحسین موسوی، این روزها، چنانچه انتظار میرفت، باز هم به بهانهی «جان و مال و حقوق مردم» سکوت را شکست. «همراه کوچکِ» محصور جنبش سبز، در این پیام کوتاه، بارها و بارها، بیشتر از همیشه، از مردم یاد کرد(دستکم ۷ بار) تا به نیروهای مسلح یادآوری کند که عهد و پیمان خود را با «ملت» فراموش نکنند؛ «تواناییهایی که به شما محول شده برای دفاع از مردم است و نه سرکوب».
میرحسین موسوی کجا ایستاده است؟
کنارِ مردم؟! وقتی پای جریانهای و جناحهای سیاسی در میان باشد این پاسخ روشنی نیست. همهی سیاستمداران، مخصوصا وقتی در قدرت نیستند، خود را در کنار مردم میدانند. «مردم» اسم عام و مبهمی است که بسیاری از پوپولیستها و عوامفریبها هم با دست و دلبازی و فریبکارانه بهکار میگیرند تا بر موج خواستههای مردم سوار شوند.
در ایرانِ امروز، طیف وسیعی از جریانهای سیاسی وجود دارد. یکسوی این طیف آیتالله علی خامنهای و هوادارانش ایستاده اند که به «تندروی» شناخته شده اند و سپاه و بسیج و مداحان و دستههایی مانند پایداری آنها را نسبتا نمایندگی میکنند. پس از آنها طیف وسیعی از اصولگرایان قرار میگیرند که از موتلفه تا حسن روحانی را در بر میگیرد و سپس به اصلاحطلبانی میرسیم که از حسن خمینی آغاز میشود که عافیتطلبانه هیچگاه میانه را گم نمیکند و در انتهای خود به نهضت آزادی و مصطفی تاجزاده ختم میشود که خواستار اصلاحات ساختاری است. از آن پس نوبت تحولطلبانی است که به کمتر از رفراندوم راضی نیستند، و سرانجام طیف متنوعی از براندازان سنتی و مدرن و رادیکال و خشونتطلب.
هر بار که پیامِ جدیدی از میرحسین موسوی منتشر میشود، بخش وسیعی از واکنشها و تحلیلها تلاش برای پیدا کردن جای او در میان این جریانهای سیاسی است؛ در هنگامهای که همه میخواهند او را به عبور از اصل نظام متهم کنند ناگاه اشاره و کنایتی از او و سخنی از «جان بیدار» همه را دچار تردید میکند.
پاسخ این سوال را شاید بتوان از میان اشاراتی از خود او؛ رویکردی که میرحسین موسوی به فعالیت سیاسی و اجتماعی پس از خرداد ۸۸ داشت، و نیز «هویتِ جنبشهای اجتماعی»، دریافت.
اردشیر امیر ارجمند، مشاور عالی میرحسین موسوی، میگوید در همان دیداری که دو روز پس از انتخابات ریاستجمهوری میان آقای خامنهای و آقای موسوی انجام میشود، «آقای موسوی در این جلسه خواهان آن شده است که آرای چند شهر، مثل خامنه به طور دقیق بررسی شود و در صورت تخلف انتخابات باطل شود. میرحسین [سپس] میگوید اگر هم مساله من هستم دیگر در انتخابات شرکت نخواهم کرد».
۲۵ خرداد ۱۳۸۸، موسوی معترضان را تنها نگذاشت، و و از همان روز پا بهپای خواستههای آنها پیش آمد و تا روزی که آخرین بیانیه جنبش سبز را نوشت، بارها و بارها خود را «همراه» جنبش خواند و حتی بابت نپذیرفتن عنوانِ رهبری جنبش نقدهای متعددی از هر سو به او وارد شد. در پایان آخرین بیانیهای که برای جنبش سبز نوشت، همان بیانیهای که تشکیلات و اساسنامهای را برای جنبش پیشنهاد میداد، خود را «همراه کوچک جنبش سبز» نامید.
بسیاری از فعالان جنبش سبز و تحلیلگرانِ متعددی استفاده از تعبیر «همراه» را برای میرحسین موسوی نپسندیدند و حتی گروهی آن را حمل بر تعارف کردند.
میرحسین موسوی، پیشنهاد تأسیس یک حزب یا تشکیلات رسمی را نپذیرفت. اما در بیانیهی شماره یازدهم وقتی برای نخستین بار از «راه سبز امید گفت» نشان داد که شناخت دقیقی نسبت به جنبشهای اجتماعی، کارکرد و هویتِ سیال آنها و جایگاه خود دارد. موسوی در این بیانیه برای جنبش با یک حزب میگوید «ما برای اشاره به جنبشی که آغاز کردهایم از عنوان «راه[سبز امید]» استفاده میکنیم» و سپس توضیح میدهد«چندی پیش، زمانی که از این نام برای بیان ویژگیهای حرکت شما استفاده کردم تصور برخی بر آن قرار گرفت که حزب یا جبههای جدید در حال تشکیل است، حال آن که این راه به هیچ وجه مشابهی و یا جایگزینی برای سامانهای سیاسی رسمی نیست[…] تحزب اساسا به معنای آن است که گروهی از همفکران در سازمانی مشخص و دارای سلسلهمراتب شناخته شده گردهم بیایند. همچنین در یک حزب تأکید بر بیشترین همفکری و وحدت حداکثری در عقاید است، حال آن که راه ما به عنوان مسیری که تجدید و تقویت هویت ملی را هدف گرفته، بر وحدت حول حداقل نکات مشترک تکیه میکند؛ مجموعهای پیاممحور و متشکل از تمامی سازوکارهای مدنی کوچک و بزرگ که در مسیر خود هدفی مشترک را انتخاب کردهاند».
از نظر جامعهشناسان «هویت یک جنبش، فرایندی است که در حین منازعه شکل می گیرد و تابع ِ تعامل میانِ باورها و رفتارهایِ جمعی است و کردار و گفتار کنشگران اجتماعی موجبِ تداوم، تقویت، تضعیف و یا باز تعریفِ آن میشود».
با این مقدمات، شاید بشود از مدل فعالیت سیاسی، و جایگاه میرحسین موسوی در میان طیفهای سیاسی و اجتماعی و مهمتر از آن نسبت او را با اعتراضات اخیر سخن گفت.
میرحسین موسوی خود را، با تأکید و تکرار، عضو و همراهی از جنبش اعتراضی مردم ایران میداند و پابهپای آن پیش آمده است؛ در هر فرصت و هنگامهای برای آن کنشگری کرده و به محتوا و پیام آن افزوده و بیش از یک دهه است که برای آن هزینه میدهد و «بها» میپردازد؛ خودش گفته بود «بهشت را به بها دهند». هویت و سمتوسوی سیاسی میرحسین موسوی را باید در هویتِ این جنبش دید و آن را حتی از باورهای شخصی او بایستی جدا کرد. در این وضعیت «کنار مردم بودن» دیگر معنای پوپولیستی نمیدهد و شیادی سیاسی و بهرهبرداری عوامفریبانه بهحساب نمیرود.
به همینخاطر هرچه این جنبش از خاستگاه اصلاحطلبانهی خود فاصله میگیرد و دگرگونخواهتر میشود، هویتِ سیاسی میرحسین موسوی میتواند «نو»تر شود. یعنی که جای موسوی معلوم است؛ همان «همراه» همیشگی معترضان به حکومتی که «در حقیقت معانی دست برده است».
6 پاسخ
دکتر بابک دیگه چه خبر.
١-عزیزم شما مگر چند نفری که از «ما» مایه میگذارید،شما یک نفر که بیشتر نیستید؛هستید؛بنابراین منطقا نباید از فعل جمع استفاده کنید.
٢- شما ظاهرأ متن را نخوانده اید،اگرم خوانده اید ره به معنی نبرده اید و درقاب صورت مانده اید؛وگرنه اینچنین نسنجیده سخن نمی گفتید.
٣-میرحسین که معلوم است کجا ایستاده است،شما خودتان کجا ایستاده اید آقای دکتر.
۴-میرحسین خودش زندانبان خودش است و نیازی به صدای دروغین این و آن ندارد؛میرحسین خودش صدای خودش را نمی شنود،صدای مردم شدن و احساس خطر کردن و به میدان آمدن که که مزاح نابجایی است.
۵- از فردای ٢۵ خرداد ٨٨ شما که صدای راستین میرحسین هستید دارید برسر گوری می گریید که مثل تابوت هاشمی میان تهی است.
۶-لطفا مرقوم بفرمائید که تندیس با زبان شما بر چه اساسی درخواست شفاهی و کتبی داد که آقا رخصت دهید که صندوق رای بیاورید تا من و همسر روشنفکر قرآن پژوه ام رای بدهیم.
لطیف حسین زاده.
دانشجوهای دانشگاه شریف شعار نه این وری نه اون وری می دهند و در مدارس عکس خمینی و خامنه ای را لگد مال می کنند
موسوی هم جلاد دهه شصت و خدای کشتار را جان بیدار می خواند
اصلاح طلب ها هم برای موسوی چس ناله می نویسنند همانطور که مزاحمین خر مریم رجوی را رییس جمهور می دانند
همین قدر دور از متن جامع! این نسل مانند نسل ما خوش باور و ساده دل نیستند که فریب اصلاح طلب ها را بخورند. ایکاش ما بینش این ها را داشتیم
اصلاح طلب ها حتی از اصولگرا ها هم تباه تر و دورتر از واقعیات جامعه هستند
میرحسین کسی است که پس از دی نود و شش و آبان نود و هشت و سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی و حتی محاکمه یک فرد دون پایه مثل حمید نوری به خمینی عنوان جان بیدار می دهد.
شاید کسانی که ذوب در ولایت موسوی هستند سخنرانی جان بیدار موسوی که در مورد حجاب گفته بود اسلام پوستشان را می کند را فراموش کرده اند.
شما می توانید تجاهل عارف کنید ولی واقعیت این است که موسوی یکی از بانیان وضع موجود است و هیچگاه نه از گذشته اش عذر خواهی کرد و نه از خدای کشتار دهه شصت و دوران طلایی حضرت امام برائت جست
پدران ما خواب زده و شب زده پشت خمینی افتادند حالا ما جو زده ها شاید در سال هشتاد و هشت با حماقت پشت او ایستادیم ولی دهه هشتادی شجاع تر و جسورتر از ما هستند و خودشان رهبر خودشان هستند
ما میدانیم که میر حسین اگر بیرون بود الان کجا می ایستاد و چه می گفت … کنار مردم بود.
شما کجا ایستاده اید ؟ شما میرحسین را به دغا مصادره کرده اید.شما در راستای اهداف زندانبان او هستید .شما صدای دروغین میرحسین هستید .میر حسین خفه نمی شد ،سکوت نمی کرد ،صدای مردم را می شنید احساس خطر میکرد و به میدان می آمد میر حسین با دیکتاتور کنار نیامد و ترجیح داد او را زندانبان خود کند. شما از میرحسین یک تندیس بی زبان ساختید . شما که اگر فرض کنیم تعمد نداشته اید ،باید عافیت طلب و بی عمل بنامیم تان.
نقش شما چیست ؟ اندازه شما در این رنج و راهی که مردم می روند چقدر است؟
شما در کنار زندانبانان میر حسین موسوی ایستاده اید . شما، که از ما نیستید!
دقت کرده اید آیا که ملت از فوتبالیست و خواننده و بازیگر و … یاد کردند و صدایشان کردند اما دیگر نوک ناخنی هم تره برای میر حسین خورد نکردند !؟ میدانید چرا؟ چون در تمام سالهایی که آمدند و زخم خوردند امثال شماها که به نظر می رسید میرحسین را نمایندگی می کنید با مواضعو بی موضعی و انفعالِ آگاهانه و نامردمی تان او را هم، چنان نمایاندید که خود هستید. فکر نمی کنید که این ناله ها تان نه دیگر ترحم کسی را بر می انگیزد و نه برای جامعه امروز ایران کوچکتین ارج و اهمیتی دارد؟ نه نستالژیی درش بود که حالا یاد شود .
شما و نگاه و ادبیاتتان از جامعه مطالبه گر ایران عقب نمانده اید بلکه از آنها لگد خورده اید … سخت و سفت و قایم . اما چون مانند سایر هم پیاله هاتان در قدرت نیستید ،نادیده تر ماندید برایشان و ضرورتی ندیده اند که اندکی شمایان را هم به شعارهای مثبت هجده شان بیارایند…یادتان هست که خوب خطابتان می کردند : اصلاح طلب ،اصولگرا دیگه تمومه ماجرا… ماجرای شما را تمام کردند… کاش میرحسین ،نصف شاه خوش شانس بود و سمپات ها و طرفدارانی با معرفت و با مروت مانند سلطنت خواهان داشت تا حالا نام نیکی از او می ماند …
به همین سادگی …
اسفندیاری “تره خرد نکردند” نه اینکه “تره خورد نکردند” ..
دیدگاهها بستهاند.