برگزیده‌ها

سنتزِ ریزش و رویش

مهاجرت گسترده ایرانیان به نقاط مختلف دنیا، زمینه‌ساز تشکیل بزرگترین راه‌پیمایی شهروندان یک کشور، در قریب ۱۵۰ شهر دنیا شد. این همایشی بی‌نظیر در تاریخ و نمایشی از همبستگی ملی و نارضایتی عمیق یک ملت از حاکمان خود به شمار می‌رود. کسانی که خاطرات جنبش سبز و کشته شدن ندا آقا سلطان و دیگر جان باختگان وطن را در خیزش های قبلی و بعدی در این چهار دهه از یاد نبرده‌اند، این‌روزها از هم می‌پرسند، آیا این‌بار خون جوانان به پاخواسته ما به ثمر می‌رسد و از شر اشرار خلاص می‌شویم؟

تحولات اجتماعی مثل تغییرات آب و هوا چندان قابل پیش بینی نیست؛ علاوه بر آمادگی ملت، قدرت حاکم و شرایط جهانی هم در آن نقش کلیدی دارند، نه عملیات چریکی سال ۱۳۴۹ در جنگل‌های سیاهکل و مبارزات مسلحانه شهری در ذهن شاه و ساواک و دیگران می‌گذشت و نه انقلاب سریع بهمن ۵۷ برای سیاستمداران آمریکایی و تشکیلات عریض و طویل اطلاعاتی آن‌ها ‌ پیش‌بینی شده بود. تحلیل‌گران آمریکایی کتاب‌ها در سردرگمی وزارت خارجه، سیا و پنتاگون و پریشانی خواب‌هایشان نوشته‌اند و فعالان سیاسی داخلی نیز، همانطور که اولین نخست وزیر بعد از انقلاب گفت:«ما از خدا باران می‌خواستیم، سیل آمد»، آنرا پیش بینی می‌کردند.

به خاطر دارم در دوران جنگ‌های چریکی شهری، روزی شادروان داریوش فروهر، که تازه از زندان آزادشده بود، به دیدار پدر آمد. تابستان بود و کنار باغچه باصفای خانه گپ و گفتگو می‌کردند؛ این سخنشان را هنوز به یاد دارم که: «اگر همه ما در زندان عقل‌هایمان را روی هم می‌ریختیم و می‌خواستیم صدتا احتمال برای آینده مبارزات سیاسی ایران پیش بینی کنیم، یکی‌ از آن‌ها ‌هم عملیات چریکی نبود، آن‌هم میان ما ملت محافظه‌کار. این جوانان (اشاره به ۵۰سال پیش) همه پیش‌بینی‌های ما را به هم زده‌اند».

امروز نیز جوانان دهه هشتاد، به خصوص دختران، محاسبات نسل ما را هم به هم زده‌اند و می‌خواهند سرنوشتشان را خود رقم بزنند. برای نسل امروز موبایل و اینترنت از خواب و خوراک مهمتر شده و حاکمانی که به مصداق «الخائن خائف» از ترس افشای کشتار و بی‌کفایتی‌هاشان حق ارتباط رسانه‌ای را از ملت سلب می‌کنند، ضعف و زبونی خود را در پاسخگویی نشان می‌دهند. رهبری که از ضرورت«تنبیه» جوانان به پاخاسته سخن می‌گوید، نشان می‌دهد هنوز تربیت را با چوب و فلک تصور می‌کند و از موضع ولایت خودخوانده پدرسالارانه تهدید می‌کند.

او از مکانیسم «ریزش» نیروهای سرکوب و «رویش» ملت به پاخواسته غافل است؛ وقتی حاکمانی خطای شلیک موشک پدافند سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری اوکراین حامل ۱۷۶ نفر را با تکذیب‌های متوالی«چوپان دروغگو»، حتی با نسبت دادن به توطئه روانی آمریکا سرپوش می‌گذارند و دروغ مصلحت‌آمیزش می‌شمارند، ازاین سنت الهی غافلند که از قضا درست هزار روز بعد! به دعوت کسی( دکتر حامد اسماعیلیون) که همسر و تنها دخترش را در آن پرواز از دست داده بود، پنجاه هزار ایرانی آزاده در اعتراض به قتل مهسا امینی و دیگر هموطنان جان‌باخته در تورنتو تجمع اعتراضی افشاگرانه کردند.

سلب مشروعیت و ریزش قدرت ستمگران و رویش ملت‌های به پا خاسته تدریجی است. اگر گفته شده «خون مظلوم ختم قدرت ظالم است» و این که «خدا شنوای دعای مظلومان و در کمین ستمکاران است»، تحقق یافتنش به همین ترتیب است. استبداد سلطنتی نیز از موقعی که با کودتای انگلیسی آمریکایی مرداد ۱۳۳۲ خیزش ملت به رهبری دکتر مصدق را سرکوب کرد، گرچه تا ۲۵ سال بعد دوام آورد، ولی سرانجام در برابر سیل میلیون‌ها معترضِ دست خالی واژگون شد. روند آگاه شدن و اتحاد یک ملت در برابر ظلم را در ورق زدن زندگی یکی از دانشجویان پیش از انقلاب به یاد‌ می‌آورم؛ همانکه دکتر شریعتی به یادشان «حسن و محبوبه» را نوشت.
حسن از خانواده‌ای سنتی و به قول خودش بچه میدان خراسان بود. شاگرد مدرسه علوی و عضو انجمن حجتیه ( ضد بهاییت) بود که دستور پرهیز از سیاست داشتند! در سال اول دانشگاه با یکی از دانشجویان که از شاه انتقاد می‌کرد اختلاف شرعی پیدا کرده بود؛ می‌گفت: فلانی از شاه غیبت می‌کند؟ خیالش را با روایتی از پیامبر راحت کردم که «سه کس غیبت ندارند؛ سلطان ستمگر، عالم دینی بدعت‌گذار و متجاهر به فسق ( زناکار).

سال‌های بعد چشم و گوشش با سخنان شریعتی در حسینیه ارشاد روشن و آگاه و به تدریج منتقل کننده نوارها و کتاب‌های دکتر به جوانان اصفهان شد. در سال ۵۰ برادر کوچکترش حسین را در ارتباط با مجاهدین گرفتند و شش سال محکومیت دادند. خانواده سنتی و چشم و گوش بسته او برای ملاقات حسین پشت دیوارهای اوین با خانواده‌های دیگر زندانیان دیگر آشنا و به تدریج از خواب و بی خبری بیدار شدند. سال ۵۲ حسن نیز در ارتباط با حسینیه دستگیر شد و شش ماهی به زندان افتاد و مزه شلاق و شکنجه را در کمیته مشترک ساواک و شهربانی چشید! در زندان قصر با بچه‌های مجاهدین پیوند خورد و پس از آزادی در شهریور ۵۵ در جریان ترور سه مستشار آمریکایی در تهران پارس مشارکت داشت که مورد شناسایی و تعقیب قرار گرفت.

حسن خیلی از دوستان و نزدیکانش را به مبارزه مسلحانه کشاند و در این راه خودش، همسرش محبوبه، خواهرش سرور و برادر کوچکترش مجتبی از جمله کشته‌شدگانی بودند که از همان خانواده بی‌خبر از سیاست به مبارزه کشیده شده بودند. کاری به غلط یا درست بودن این شیوه مبارزه به خصوص عملکرد خشن و خائنانه گروه پیکار با خودی و بیگانه ندارم، فقط خواستم یک نمونه از سنتز ریزش و رویش را دربازتاب ستم و سرکوب نشان دهم تا باور کنیم دست قدرت خدا از آستین خلق او گریبان آن‌ها را می‌گیرد.

سوره فجر، با سوگند به سه پدیده مشهود در طبیعت آغاز می‌شود: طلوع فجر، ده شب‌ تاریکِ غیبت ماه یا نازکی آن، سنتز افزایش و کاهش تدریجی شب و روز (شفع و وتر) و بالاخره سوگند به شب، آنگاه که واپسین لحظات خود راطی می‌کند. به دنبال این سه نماد طبیعی و سنتز ریزش و رویش تاریکی و نور است که از سه قدرت ستمگر تاریخ مثال می‌آورد: فرعون، عاد و ثمود را که در شهرها طغیان کردند و تازیانه الهی تکامل به زباله دان تاریخشان انداخت. به تعبیر امام علی: اگر خدا ستمگر را مهلت داده، هرگز گرفتنش فوت نشود، بلکه همواره درکمین اوست و درگلویش؛ آنگاه که از اندوه آب دهان فرو نتواند برد (نهج البلاغه خطبه ۹۷).

ما به ظواهر قدرت نگاه می‌کنیم و از باطن تحولات غافلیم، کودکی که جوش آمدن کتری را تجربه نکرده باشد، ممکن است طولانی بودن تحول از صفر تا صد درجه او را مایوس کند! تبدیل روز به شب، و شب به روز ناگهانی نیست، این تحول از طلوع فجر بیش از یکساعت به طول می انجامد، غروب قدرت نیز نشانه طلوع فجر و صبحی صادق است.

ما فقط به مقصد می‌نگریم و از مسیر، و به تعبیر قرآنی از«مصیر» ( فرآیندِ شدن) غافلیم. داستان اسطوره‌ای سیمرغ در عرفان و ادبیات ما بیانگر ارزش‌هایی است که اعجاز می‌کنند. در شاهنامه فردوسی سیمرغ که نماد عقل و خرد و آشنای به رازهای نهان است، در بلندای کوه قاف آشیانه دارد و زال را زیر پر و بال خویش می پروراند و افراسیاب را یاری می‌کند. عطار نیشابوری در منطق الطیر او را آرمان و ایده‌آل و پادشاه پرندگانی روایت می‌کند که جاذبه‌اش هزاران مرغ را به سوی خود جذب کرده بود؛ آن‌ها برای رسیدن به او رفتن را آغازمی‌کنند، بیشتر آنان در مسیر گرفتار دام و دانه و طعمه کرکس‌ها و یا خسته و ومانده می‌شوند، سرانجام سی‌مرغ پس از طی هفت مرحله سخت به کوه قاف می‌رسند و سیمرغ را در وجود خودشان که سی مرغ بودند، تحقق‌یافته می‌بینند و راز « من و تو» را با اتحاد در مسیر به سوی کمال تجربه می‌کنند.

آزادی، استقلال، امنیت، حاکمیت ملت و به تعبیر امروز «زن، زندگی و آزادی»، آرمانی است که در طی مسیر تحقق می‌یابد. تحقق آن نیز مشروط به دو اصل « صبر و پرواپیشگی» است؛ صبر یعنی استقامت و پایداری در برابر ستمگران و خسته و تسلیم نشدن، و پروا پیشگی، یعنی رعایت انسانیت و اخلاق، و در یک کلام: خداخواهی به جای خودخواهی فردی و گروهی. ریزش و رویش تابع عملکرد دو طرف است؛ ملت‌های تحت ستم نیز اگر در مقابله با ظالمان از جاده انصاف و اخلاق و انسانیت خارج شوند، به نتیجه نخواهند رسید. در راه‌پیمایی‌های پیش از انقلاب، زن و مرد، با حجاب و بی حجاب، مسلمان و مارکسیست، عالم و عامی دوش به دوش هم بودند و هیچ‌کس سوابق دیگری را زیر سئوال نمی‌برد، وقتی همه با هم شدند، پیروزی پیروزی حاصل شد، امید که برخی نشانه‌های تنگ نظری رخ داده استثنا و گذرا باشد.
سرآمد آنان صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟ (هود۸۱)

Recent Posts

به همه ی اشکال خشونت علیه زنان پایان دهید

در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

ابلاغ «قانون حجاب و عفاف» دستور سرکوب کل جامعه است

بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور

۱۴ آذر ۱۴۰۳

آرزوزدگی در تحلیل سیاست خارجی

رسانه‌های گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی

نقدی بر کتاب «روایت سروش از سهراب »

۱۴ آذر ۱۴۰۳

مروری بر زندگی سیاسی طاهر احمدزاده

زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…

۰۹ آذر ۱۴۰۳