یکی از اعضای گروه پایداری به تازگی مدعی شد:”مرگ مهسا بهانه است، خود خدا نشانه است” و معنایش این است که ایرانیان قصد نابودی برساختهای را دارند که با عنوان «خدای دهه شصت» شناخته میشود؛ خدایی که ستون دینش دروغگویی و خرافاتپراکنی و یاوهگستری است و ابزار کارش قتل و غارت و جنایت، بیبهره از کمترین خرد و هوش و درایت.
این خدا به پشتوانه ی سر نیزه، متکی بر اموال تاراج شده ی مردم، با کمک دینفروشان، به یارگیری از باورمندان بیبصیرت دین سنتی پرداخت تا در روزهایی چون ۹ دی نمایش دینداری دهد و اعتبار دین سنتی را خرج خود کند. دستاورد عیانش، این که “دین نردبام قدرت” را جایگزین “دین پشتوانه ی اخلاق” کرد و با تضعیف تا سر حد نابودی گفتمان دین سنتی، به شعار درمانی و مراسمتراپی پرداخت و تا توانست تنور مداحان نظامی/نظامیان مداح را گرم کرد و هیاتها را گزینشگر لشکر فرمانبردارانش ساخت تا به وقت سرکوب، حتی موقعی که از آنها کلاه خواسته شده، سر بیاورند.
حاملان اسلام سنتی یا متنعم شدند و منضم به حکومت، یا سکوت پیشه کردند که تاوان ندهند . اقلی هم تسلیم نشدند و به فراخور وضعیتشان هزینه دادند. در نهایت گفتمان مسلط، گفتمان اسلام نظامیان، با کلیدواژهی خدای دهه شصت شد.
بعد سرکوب آبان ۹۸، کرونا همچون آب نطلبیدهای مراد دلشان را برآورد و تجمع به سبب شیوع بیماری تا حد زیادی منتفی شد و چند سال جنبشی در سطح ملی نداشتیم. با خیال راحت در یک شبهانتخابات پر شبهه کاندیدای مورد نظرشان را بر صدر نشاندند و سرمست از بادهی قدرت بی پرواتر از همیشه مانیفیست خود را برای اداره کشور در عمل چنین اعلام کردند:
گرفتن مالیات سنگین مستقیم و غیرمستقیم (تورم) از مردم برای تامین هزینههای سرکوب و نیروهای سرکوبگر؛ تامین هزینه مراسمیهمچون اربعین و تامین هزینههای مربوط به پیگیری اهدافشان در عرصه سیاست خارجی.
سرودی هم ساختند تا در مراسمی که لشکرکشی نام گرفت و بعد تصریح شد رفراندوم است، تبدیل ایران به پادگانی با یک «فرمانده» را اعلام کنند و سپس بر پوشش یک دست و یک رنگ شهروندان حالا سرباز شده؛ بیش از پیش تاکید ورزیدند.
هفت هزار صفحه برنامهای که گفته میشد برای اداره مملکت دارند، در مجموع، همین بود.
حکومت میدانست که در اقتصاد همچون کاسبی ورشکسته و فاقد اعتبار است و دست رو شدهاش برای کشیدن چک مدتدار و وعدهی حل مشکلات در آینده، بسته. از این رو سطح دروغگویی و رویابافی افزایش یافت و مکرر گفته شد که پیشرفتهای حیرتانگیز کردهایم و وضعمان چنین و چنان است و بنیان ِدانشیم و سرآمد و سر سلسلهی دانشبنیانان!
همهچیز از منظر حکومت خوب به نظر می رسید. احزاب و شخصیتها بیقدرت و بیاعتبار یا در سکوتی مرگبار.
اندک فعالانی که وزن سیاسی قابل ملاحظه دارند، همچون تاجزاده، در زندان؛ مطبوعات بی رونق؛ مردم مبتلا به درماندگی آموخته شده؛ نا امید از هر کنشی که بتواند تغییری بزرگ ایجاد کند.
حکومت با اطمینان از این که هیچ حرکت بنیادبرباددهی از طرف جامعه برنخواهد خواست؛ آیندهی ایران و ایرانیان را در موش و گربه بازی مذاکرات، قمار میکرد. تلقیاش این بود که از خارج کسی جرات حمله ندارد و در داخل هم انقلاب نمیشود. سربازان (شهروندان سابق) هم موظفند با عواقب تصمیمهای ما کنار بیایندو نهایتا اگر خرده تحرکی در مخالفت با ما صورت گرفت، نیروهای پر توانمان با انگیزه ی بالا برای سرکوب مخالفان را در زمان کوتاهی تار و مار میکنند و بعد هم یک تجمع مانند ۹ دی برگزار می کنیم و با تشدید ناامیدی در جامعه، قدرتمندتر از پیش ادامه می دهیم.
چنین نشد. قتل تصادفی دختر جوان زیبارویی که چه بسا نه بهخاطر حجابش،که هیچ ایرادی نداشت، بلکه بخاطر “سایر عوامل” توجه آن مامور گشت ارشاد را جلب کرد و فاجعه رقم خورد. عامل همبستگیساز و شعلهی آتشی شد که در کوتاه زمانی خرمن نظام را در سراسر کشور گرفتار آتش کرد و حالا کمتر کسی در پایان هفتهی سوم اعتراضهای مردمی تصور می کند این ماجرا به زودی، آن هم به نفع نظام، خاتمه مییابد. حداقل اینکه تا همینجا چنان تاثیر بزرگ و عمیقی از خود به جا گذاشته که دیگر توهم محض است امید به بازگشت به پیش از آن.
شهروندانی شجاع و همبسته، در سراسر کشور بر تجمعی که ایران را پادگانی گوشبهفرمان فرمانده میخواست مهر ابطال زدند و سمبل مخالفت شان را آتش زدن و رهایی از لباس متحد الشکل تجویز او قرار دادند که نماد تبدیلشان از شهروند به سرباز ارزیابی میشد…
خدای دهه شصت حالا به ویژه پس از تجمع عظیم نهم مهر در بسیاری نقاط ایران و جهان که تجسم “ایران یکپارچه” بود؛ میداند که فقط قدرت سختافزاریش باقی مانده است. نه قطع اینترنت مشکلش را حل کرده، نه برگزاری چند تجمع حکومتی، نه آتش زدن پرچم و قرآن …
به سبک و سیاق آن چه در موارد قبلی هم گفتند معترضان را اغتشاشگران عامل دشمن و تحریک شده به وسیله ی او میخوانند و عجیب آنکه همزمان قاتلانشان را هم.گویی دشمن عواملش را فرستاده تا در ایران با هم جنگ کنند و گروهی از آنها، زحمت کشتن گروهی دیگر را از سر حکومت و به نفع او کم کند و سپس ناپدید شود.
توصیه به “پاکسازی انقلابی” می کنند به این معنا که با هر چه هنرمند و ورزشکار و استاد و دانشجوی معترض است برخورد شود و تلویحی “بیشرف” خطاب شده اند؛ واژه ای که مردم در خیابان خطاب به ماموران حکومت بسیار به زبان می آورند. حادثهای که در دهم مهر در دانشگاه شریف اتفاق افتاد و به نظر انتقام برنامه ریزی شده ی تجمع جهانی روز قبلش بود. دستگیری یا حمله به چهره های مورد توجه جامعه و دیگر رفتار و گفتار افراطی حاملان گفتمان خدای دهه شصت، نشان می دهد میدانند سالخوردگانی هستند که روزگارشان سپری شده و انقلاب عظیمی در راه است، گرچه نمی توان با جزییات، سیر رویدادها را علیرغم شتاب روز افزونش (از جمله در پیوستن دانش آموزان به جنبش)پیشبینی کرد.
تا این جای کار، آن مقام ارشد نظامی که سرود سلام فرمانده را معجزهای معرفی می کرد که جهان را درنوردیده و هویت بخش مردم است دانسته که مردم در هر کوی و برزن؛ حتی خارج از ایران؛ سرود “برای…” را می خوانند و می شنوند و انقلابی بودنشان را با آن تعریف میکنند؛ سرودی که تصریح می کند هدف از این انقلاب آن است که مرد و زن در آزادی در جامعه ای متکثر و رنگارنگ زندگی کنند و فقط میهن شان را آباد کنند. یک زندگی نرمال، بی هیچ آرمان دینی یا خواستی برای تعقیب در عرصه سیاست خارجی.
دلیل دستگیری خوانندهی “برای” هم همین بود. او گرچه ناخواسته و نادانسته، استراتژی “سلام فرمانده” را با شعر و آهنگ سادهاش نابود کرده و خشم حکومت از این بابت. حتما زیاد است.
از نگاه مردم متهم ردیف اول وضعیت فاجعه بار امروز در همه ی زمینهها دین حکومتی است و باورمندانش. ادعای سایرین از جمله دینداران سنتی مبنی بر تحریف دین توسط حکومت و گذشتن راه نجات از مسیر “دین به روایتی دیگر”، مسموع نیست و در پی جراحی بزرگ غدهی سرطانی خدای دهه شصت و پیروزی انقلاب سایر دینداران اگر در این قیام نقش جدی و درخور و تاثیرگذار نداشته باشند و هزینه نپرداخته باشند، حداقل سهم شان در جامعه ی فردای ایران آن است که صم بکم در کنج خلوت دست حسرت بگزند و شرمگین و عذرخواه باشند بابت جهنمی که به نام دین خلق شد؛ که تباهی مجسم بود و سیاهی مطلق؛ در ننگ فروپاشی اخلاق و معیشت مردم و جاری شدن جوی خونشان و نابودی کشور، سهیمند اگر مشایخ دین سنتی در عمل حساب خود را از حکومت جدا نکنند. نتیجهی این نشکستن سکوت؛ چه بسا تحقق پیش بینی جوادی آملی شود که کمتر از پنج سال پیش گفت اگر مردم قیام کنند ما را که جایی برای فرار نداریم به دریا می ریزند.
نگارنده ی این سطور روانشناسی میانسال است که بدون تریبونی که بخواهد از طریق آن با فعالان جنبش صحبت کند، به عنوان ناظر صحنه، و البته با تاکید بر اینکه خواهان تغییرات ساختاری است و زمان این تغییر را همین امروز می داند که هنوز می توان به ثمربخش بودنش امید داشت، خطابش به بزرگان دین سنتی است.
آقایان!
شایسته است نه فقط برای محافظت از خود و خانوادهتان در فردای ایران بلکه برای عموم متدینین غیر حکومتی که قرار است بعد از جمهوری اسلامی نیز در ایران با امنیت زندگی کنند، نه با صدور یک بیانیهی بی نام و نشان و بی تاثیر، بلکه تمام قد به صحنه بیایید و با اصرار برای اجرای اصل بیست و هفت قانون اساسی هزینه دهید.
ریشهی همه ی مشکلات یا دست کم مشکل بسیار اساسی ما این است که خدای دهه شصت، جمع اندکی که هم اکنون و با ریزشی فزاینده در حال تبدیل به “فقط اسلحه به دستان” هستند را می خواهد همه ی مردم معرفی کند و مجوزی برای سایرین صادر نمی کند تا عده و عده شان دیده شود. روزی که مردم بی هراس از کشته شدن بتوانند، قانونی، در مکانی تجمع کنند آن روز پایان ماجراست. مشخص می شود که معترضین، یک اقلیت چند ده هزار نفره در سراسر کشور نیستند که بتوان به دشمن نسبت شان داد و دیده شدن مردم واقعی، کلید حل سایر مشکلات است.
روح جمعی ملت بیدار شده است. مردم تغییر میخواهند. زبان تحقیر و تحکم و رفتار خشنی که نظام نشان می دهد، هزینه و زمان رسیدن به تغییر را افزایش می دهد و اما مهمتر از آن بر خشم و نفرت مردم آسیبخورده، بنزین میپاشد.
وظیفه ی تکتک ماست که تلاش کنیم از هزینهی این تغییر بکاهیم و صریح بگویم، برای آن که گردن مسگری بخاطر گناه آهنگر زیر تیغ نرود، امروز کاری کنید. تاریخ در حال ورق خوردن است. مردم به پا خاسته اند. صدای انقلاب را بشنوید و حاکمان را وادار کنید بشنوند.کشتیبان را سیاستی دگر باید.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…