هرچند، پدیدههای چون «خشونت» و «وحشت» و «استبداد» و «ظلم» و بسی ناهمواریها و ناراستیهای دیگر، در گسترهی تاریخ بشریت، کمیاب و کمرنگ نیستند، بلکه همواره بودهاند، و همیشه پا بهپای بشریت گام نهادهاند، و در همهجا شانهبهشانه با او زیستهاند. ما اّما، در روزگاری بهسر میبریم که چشمدیدِ هر لحظه، و تجربهی هر روز ما شدهاند؛ و بلکه از مسلمّات زمانهی ما. چشم و گوش ما با آنها خو گرفتهاند، و برای عقل و روان ما، آشنا شدهاند. آنچنانکه، کمترین تاملی را در میان ما بر میانگیزند. عادی شدهاند.
گهگاهی، بهاین میاندیشم که بهراستی؛ خاستگاه چندین «توحّش» چیست؟ و درختِ شومِ اینهمه «بربریت» و «درندهگی» و «نزاع» و «جنگ» از کجا سیرآب میشود؟. در ریشهیابیِ آن، علّتهای بسیاری را، همچون «دین» و «مذهب» و یا «نژاد» و «قوم» و…، آوردهاند. امّا، گمان میکنم، بیآنکه نگاهی بهسوی خودِ «انسان» و ویژهگیهای پنهان و آشکار او بشود، همه آنچه گفته شود، بهسادهسازی میماند، و درست نیست.
دشوار بتوانِ-و حتّا نمیتوان- نقشِ پدیدههای یادشده در فاجعهآفرینی و توحّش را نفی کرد. امّا، سخن ایناست که مسئلهی اساسی و علّت بنیادین، خودِ «انسان» است. یعنی، در وهلهی نخست، این آدمیزادهاست که آتش میزند و شرارت میآفریند. خواه، با انگیزهی دینی باشد، و بهانهی مذهبی و یا هم، نژادی و قومی و جغرافیایی و قسعلیهذا…
یعنی، نگاهی بهگذشتهی بشر، این حقیقت را نشان میدهد که، ویژهگیهایی بهسانِ «برتریطلبی» و «خودخواهی» و «انحصارگرایی» و «جاهطلبی» و «آزمندی» و «حرص» و «کین» و «حسد» و «بخل» و «ضعف» و «جهل» و «ترس» و «نفع» و…، که در آدمی نهفتهاست، پشتوانههایی کافیِاند تا آتش در خرمنِ زندهگیِ او و همنوعاناش بزند، و تر و خشک را یکسره بهنابودی بکشاند. تاریخ، بهسخن عبدالکریم سروش، بهترین و درستترین نمایشگاه «بشر» است، و آن؛ همین بشری را بهپیش چشم آدمی مینهد که سخنِ آن رفت. از اینرو، شاید سخن خام و گزافی نباشد، اگر بگویم: «توحّش و بربریّت و کثیری از این زشتیها، عجینشده با سرشت و آلوده با ذاتِ آدمیاند». چنانکه شاید، تاریخ نیز، نتواند روزگاری را-هرچند برای مدّتی اندک- بهیاد آورد که اثری از «جنگ» و «وحشت» و خبری از «نزاع» و «خشونت» در جهان نباشد، و گلیمِ «صلح» و «صفا» در همهجا کشیده و پهن باشد.
علیشریعتی، در کتابِ «اسلامشناسی» خویش، میگفت: ریشهی هر فاجعهو خاستگاهِ هر زشتیِ که آدمی پدید میآورد، در سه خاصیّت خودِ آدمیاست: «جهل» و «ترس» و «نفع»…
و البته، آنچه «شریعتی» میگفت، بیشوکم نزدیکاست بهسخنیکه قرآنمجید در باب «انسان» میآورد: «إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»-«راستی، او ستمگری نادان بود»- و یا: «وَخُلِقَ الْإِنْسَانُ ضَعِیفًا»-«که انسان ضعیف خلق شدهاست»- و همچنیناست: «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا»-«بهیقین انسان حریص و کمطاقت آفریده شدهاست»…
بیجا نبود که «توماس هابز»-«Thomas Hobbs»، فیسلوف انگلیسی، انسان را گرگ خویشتن میدانست، و از عطشِ سیریناپذیرِ او نسبت به «قدرت» سخن میراند؛ آنچه را که موجبِ نزاع و درافتادن با یکدیگر میدانست. نیز، چنین بود که «فروید»-«Sigmund Freud»، «تمدّن» را پرده و روکَشی بر روی «توحّش» بشر میپنداشت.
گاه، گمان میکنم، برای یک زیستِ اخلاقی و زندهگیِ انسانیِ صلحآمیزِ توام با «محبت» و «دیگردوستی» و «دیگرپذیری» و تهی از «توحش» و «جنگ»، همهی آنچه ضرور است، گفته شدهاست، و دیگر نیازی نیست که سخنی جدید و بیپیشینه گفته بشود. میبایست، همان «گفتهشدهها» شنیده شوند. چنانچه «آندره ژید»، نویسندهی فرانسوی میگفت: همهی گفتنیها، گفته شدهاست؛ ولی، چون گوشِ شنوایی وجود ندارد، پیوسته باید یادآوری کرد[نقل بهمعنا].
صرفنظر از ادیان الهی و فلسفههای اخلاقی و ادبیات جهان، دستکم در گسترهی ادبیاتِ ما-فارسی-، و بهگونهی روشنتر، همین آموزههای «گلستان» و «بوستان سعدی» کافیاند، تا انسانی انساندوست و لطیف و اخلاقمدار تربیت کند؛ البته، اگر گوش شنوایی وجود داشته باشد. مثلاََ، آنجا که میگوید:
«بنی آدم اعضای یکدیگر اند
که در آفرینش ز یک گوهر اند»…
این سخن، هرچند زبانزدِ خاصّ و عامّاست، و بهگونهییکه میشود گفت، بیشترینِ ما، آنرا در ذهن و حافظه داریم؛ ولی اگر بههمین میزان، خویشتن را پایبند و بهراستی باورمند بدان بدانیم، بهیقین میتوان گفت، که تحولّی بزرگ و دگرگونیِ بیپیشینه در زندهگیِ ما پدید میآورد، و اساساََ، «عالَمی» دیگر، و «آدمی» دیگر میسازد.
یا آنجاییکه میگوید:
«تو را آسمان خط بهمسجد نوشت
مزن طعنه بر دیگری در کنشت»…
این، نکتهییاست که اگر در آن تامل بشود، دیگر اثری از ناسازگاریها و ستیزهجوییهای دینی-مذهبی باقی نخواهد ماند، و یکسره رخت خواهند بست. نکتهییکه بهگونهی روشن و آشکار، پیامِ «کثرتگرایی»-«Pluralism» دینی را میرساند، و راه آنرا باز میکند. اما، هیجکدام اینها، بهاندازهییکه باید، جایگاه و کارکردی در میان ما ندارند. از اینرو، چه میتوان گفت، جز اینکه واقعاََ، توحّش، لانه در ذات انسان دارد؟
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…