رضا حقیقتنژاد، از پدیدههای روزنامهنگاری بعد از رخدادهای هشتادوهشت بود. بعدِ مهاجرت از ایران، قلماش خوش درخشید؛ که دقیق بود. به شیوهای کاملا نادر به خبر نزدیک میشد. ته و تویِ موضوع مورد بحث گزارش یا یادداشت خود را، از هزار سوراخ سمبه پی میگرفت. از این سایت و از آن دیگری سایتِ اصولگرایان و اصلاحطلبان. از این رسانهی چه امنیتی و انقلابی تا آن رسانهی وصلِ به بیت و …
به یک روایت و گزارش و سند، خودش را قانع نمیکرد که گزارش و یادداشتی در باب موضوع مورد بحث، تهیه کند. همهجا را زیر و زبر میکرد تا یادداشت و مقالهاش به واقعیت پیرامون نزدیک و نزدیکتر شود. انگاری زور میزد که به زبان و لحنی نزدیک شود که بتواند واقعیت مورد بحث را به خوبی بیان کند. آن را بشکافد و هرگونه ابهام را از آن بزداید.
از آن نقطهی دوقطبی سیاه و سفید دیدنِ موضوعات، بسی فراتر و پیشتر تاخته بود. به رؤیت و بینش همهجانبهای دست یافته بود. روایت و گزارشهایاش، ردِ سعی و تلاش بیهمتا را در دل خود داشت. هر سطر سطر یادداشتها و حتی گفتارش، انبانی از اطلاعات جسته و گریخته در دل خود داشت. اطلاعاتی که معلوم بود؛ به چشم و دیدهی کاربلدِ خاصِ خودش، جمعوجورش کرده است.
به مهارتی کاملا ویژه و نادر رسیده بود در عرصهی روزنامهنگاری؛ به مهارتی قرینِ مهارت نویسندگی انگاری. پس و پشتِ هر جملهی چه گفتار و چه نوشتههایاش به مستنداتِ گرانقدری گره میخورد. مستنداتی که، گویی فقط به چشم و نگاهِ خاص او، ارزش و اعتبار پیدا کرده بودند. نگاه خاصِ خود او بود که گویی به مستند کردن یکبهیک اطلاعات و اخبار و گزارشها، میپرداخت تا بتواند هر کدامِ از آنها را در روزوروزگاری آتی، بهعنوان مخزن و منبعِ نوشتهها و یا که گفتار خودش به کارشان بگیرد.
به ارزش اطلاعات و اخبار جسته و گریخته پی برده بود. آنها را حتما به چشم دُرِ گرانمایهای میدید که با استناد کردنِ به تک تکِ آنها در کارِ خود میتوانست؛ به خط و ربطی که به نوشتهی خود میداد؛ از هر کدامِ آنها به نحو کاملن شایستهای استفاده کند.
رفتهرفته مقالات و یادداشتهایاش، آنقدری که نه فقط از اطلاعات پر و پیمان بود؛ بلکه از مهارت و کاربلدیِ بیمثالاش هم ناشی میشد. به شکلی از روایتِ شیرین و بیمثال قصهگویی نزدیک شده بود. آن زُمختی و سرد و یخ بودنِ تحلیل و گزارش از زبان او رخت بربسته بود. تحلیل او فقط شیوا نبود. لحنِ خاصی در دل و جانمایهی خود داشت که شنونده و یا که خواننده را بهنوعی در جای خود میخکوب میکرد که کلمه کلمهی آنها را از دست ندهد.
در کاروبار روزنامهنگاری به خط و معیار ریزسنجِ قریبی رسیده بود؛ که معلوم بود دغدغهی دقت و صحت را بسیار داشت. برای رضا حقیقتنژاد، هر مبحثی، کارزاری بود که میخواست هرچه در توش و توان دارد را خرج آن بکند تا بتواند به آن اوجِ روایت و گزارش دست پیدا کند. بیش از اینکه امیال سیاسی او را به کار بگیرد؛ این شوق و اشتیاقِ به کار روزنامهنگاری بود که گویی او را به وجد میآورد. بیش از اینکه کوبیدنِ این و آن در نقل و گزارش و یادداشتهایاش، او را به جد و جهد بکشاند، این حرص و جوشِ دقت و صحتِ خودِ کارش بود که انگاری او را به تکاپو میانداخت.
رضا حقیقتنژادِ روزنامهنگار، یحتمل همچون عباس معروفیِ نویسنده، هزاران طرح و ایده در دل خود داشت برای آتی و آینده. طرحها میپخت در اندرون خود. این را میشد از تکاپوی او خواند. این را میشد از راه ویژهای که برای خود تدارک دیده بود، خواند. او به لحنی نادر و ویژه دست یافته بود. لحنی که میتوانست او را به قلههای روزنامهنگاری نزدیک کند و ما را از حاصلدستاش، با روزنامهنگاری نوین نزدیک کند.
افسوس و صد افسوس که رضا حقیقتنژاد در هنگامهی بالیدن و رخنمایی از دست رفت. ما به خواندن یادداشتها و تحلیلهای او میتوانستیم به عرصهی جدیدی از روایتگریِ التیامیافته از سیاستزدگی دست پیدا کنیم. روایتهایی را مزمزه کنیم که نسل نوینی را نوید میداد که از نیش و کنایه پرهیز داشت. از متهم کردن فاصلهها داشت. از نگرشِ از قابِ تنگ و باریکِ کهنهی مرسوم سیاستزده، بیزار بود. او در کار خود به فرهیختگی و دانایی خاصی رسیده بود؛ که عیار روزنامهنگاری را به ترازی جدید میتوانست ارتقا دهد.
۱- چند روز پیش، مدرسه آزاد فکری در ایران، جلسه مناظرهای بین علیدوست و سروش…
آنچه وضعیت خاصی به این دوره از انتخابات آمریکا داده، ویژگی دوران کنونی است که…
۱. بدیهی است که میتوان بر روی مفاد و مواد گفتگوی مناظره عبدالکریم سروش با…
دونالد ترامپ، چهره جنجالی این سالهای آمریکا و جهان، پس از سالها تلاش و پایداری…
بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بنبست راهبرد "نه جنگ، نه مذاکره" رهبر حاکمیت ولایی را…