*به همه آنانی که در خون خود غلتیدند و نامی از ایشان نیست
“ضحاک اندیشه میکشت و “جوانی” را به قربانگاه میفرستاد، اما هر یک تنی را که به خاک میانداخت تنی را به لشگر فریدون میافزود.”
خاطره
نسل جوان با تاریخ رابطه عمیق برقرار نمیکند و همین نکته باعث میشود تا دیرتر ناامید بشود. حکومت با تاریخی از جنایت و سرکوب که در پشت سرخود دارد تصور میکند همین تاریخ وحشتی را ایجاد میکند که او را در برابر هر اعتراضی بیمه خواهد کرد. حکومت در دوران زنگی خود در زندان حتی بارها دست به تجاوز جنسی زد و از آن بهعنوان یک حربه استفاده کرد تا معترضین مرد و زن بدانند که در حکومت دینی که به نام خدا حکم میراند، هیچیک از تجاوز نیز در امان نیستند، تا آنها را به سکوت وادار کند. چرا که معترض حتی اگر ازجانگذشته باشد بایست از حیثیت خود نیز بگذرد و با او درگیر شود و اینگونه افراد شمار زیادی ندارند. اما نسل انقلابی این تاریخ را نمیخواند یا با آن رابطه وجودی برقرار نمیکند و ازاینرو تاریخ سرکوب به مثابه برندهترین ابزار حکومت کارکردش را برای آنها از دست میدهد.
آزادی
نسلی که در این سالها بالیده است در جنس فرهنگ و آموزش بهراحتی اقتدار را نمیپذیرد و این امری سیاسی نیست، هرچند بهسرعت دلالتهای سیاسی پیدا میکند. در سیستم آموزشیای که آنها میبالند “چوب معلم گل نیست” هرگونه برخورد از طرف بزرگترها با آنها نکوهیده است. تنبیهها فیزیکی نیست و خانوادههای میکوشند تا با آنها از موضعی برابر برخورد کنند و به یک معنا خانواده خادم آنهاست. فرزندانی که بدین شیوه میبالند بهراحتی نمیتوانند اقتدار حکومتی که نه اقتدارش از جنس فرهنگ است و نه برای آن منطقی وجود دارد، بنابراین در قامت “ستم” نمایان میشود سر فرود آورند. فضای مجازی و بازیهای کامپیوتری نیز تکهای از این سبک زندگی هستند. آنها در بازیها وارد مبارزه و کشمکش و رقابت میشوند ولی برای باخت هزینه نمیدهند؛ با هر باختی میتوانند برگردند و دوباره شروع کنند و از همه مهمتر اینکه در بازیها آزمودهتر میشوند و میتوانند بر محیط غلبه کنند و این غلبه و استیلا است که برایشان لذتبخش است. همانطور که در خانواده اگر خطا میکنند هزینه آن را خانواده میپردازد و بالای سر آنها خیمهای از حفاظت گسترده است. آنها بدون اضطراب بزرگ میشوند و این اعتماد به نفس و خلاقیت را حکومت نمیتواند بهراحتی به بردگی تبدیل کند.
در نظام بردگی آنچه بایست از بین برود خلاقیت و “احساس آزادی” است. و این احساس آزادی چیزی نیست که بهراحتی رام حکومت و گفتمان آن شود. نسلی که ارادهاش در زندگی جاری بوده به ناگاه با حکومتی برخورد میکند که از او میخواهد چراغ فکر و اندیشه و خلاقیت و به یک معنی “انسان بودگی ” را خاموش کند و این آنها را به مقاومت و ایستادگی وامیدارد.
مرگ
حکومت همه آنچه از کشتن و زندانی کردن و تجاوز و ترساندن میتوانسته بهره بگیرد را تا به حال برده است. اما چون نتوانسته مردم را با این ابزار به خانهها برگردانده، آنها را رام کرده در جایگاه رعیتی سر به زیر بنشاند، ابزارش در حال تبدیل شدن به ضد خود است. کشورهایی که درگیر جنگ میشوند بهخوبی درک میکنند که در دوران جنگ مرگ به امر روزمره تبدیل میشود و اعتبار و ارزش پیشین خود را از دست میدهد. ازاینرو”مرگ” آن وحشتی که در شرایط آرام ایجاد میکند را در زمان جنگ ایجاد نمینماید.
حکومت با روزمره کردن مرگ و شکنجه و زندان، بُرندگی این ابزار را گرفته و جایگزینی نیز برای آن ندارد. مخصوصاً که این مرگها و درگیریها به صورت مجازی منتشر میشود و خود را به مثابه “فرا واقعیت” نشان میدهد؛ فرا واقعیتی که اگر چه واقعیت دارد ولی تأثیرش میتواند فراتر از امر واقع باشد. بیننده فشار و استرس لحظه درگیری و حتی جان دادن را درک نمیکند چرا که در میدان نیست، ولی با آن رابطه برقرار کرده ترس این لحظات را برای خود قابل تحمل کرده بر افسردگی غلبه کرده آن را به خشم تبدیل مینماید.
این فراواقعیت بهگونهای است که وقتی یک نفر را حکومت غریبانه در یک کوچه میکشد این قربان کردن در هر کوچه دیگری که ساکنانش آن را میبینند بازتولید میشود و قتل تکثیر میشود و تاثیری ژرف به جا میگذارد. بنابراین وقتی حکومت خشونت را در خیابان به نمایش میگذارد و در فضای مجازی بازتاب پیدا میکند، خشونت هیمنه خود را میبازد و در بیننده شجاعتی را برای تحمل آن تولید میکند.
از سوی دیگر رهبر حکومت که تنها فرمانده و تنها مرجع تصمیمگیرنده است، مصمم است که صدای انقلاب مردم را نشنود و با تحقیر آنها راه خود را برود، تحقیر انقلابیون آنها را خاموش و افسرده نمیکند بلکه به پرخاش وامیدارد.
در سوی دیگر مردم و مهمتر از همه نسل جوانی هستند که نه تنها نترسیدهاند که عصبانیتر شدهاند. هرچند هنوز برای زمین زدن حکومت راهکار کارآمدی در دست ندارند. فهم نسل جوان از مرگ به آنها شجاعتی میبخشد که برای حکومت قابل فهم نیست و ناگزیرش میکند تا این شجاعت را به نتیجه بازیهای کامپیوتری کاهش داده آنها را متوهم بنماید. نسل جوان از لحاظ تئولوژیک با مفاهیم دینی و قداست اندود شده دهه شصت زندگی نمیکند، بنابراین هر چه حکومت سعی کرده با مفاهیمی چون آخرت و پل صراط و قیامت و عذاب و… کتابهای آنها را پر کند فضای ذهنی آنها از این مفاهیم خالی است. آنها معطوف به زندگی هستند و اصولاً به مرگ نمیاندیشند. و این مرگ نا-اندیشی به دو دلیل است. یکی سن و سالی که رو به جوانی و بالندگی است و بهطور طبیعی این نوجوانان و جوانان نبایست به پایان فکر کنند و از سوی دیگر آنها آنقدر به امروز میاندیشند که به ماورا اقبالی نشان نمیدهند. این باعث شده که مرگ برای آنها پایان زندگی روزمره باشد و ارزشی بیش از این نداشته باشد. و وقتی زندگی روزمره برایشان نادلپذیر است پایانش را میتوانند پذیرا شوند. تراژدی اینجاست که مرگ در حالی آنها را فرامیگیرد که آنها قداستی برایش باور ندارند و به سویش نمیروند. مرگ آنها را میبلعد درحالیکه آنها بهسوی زندگی در جریاناند.
امید
نیچه در اراده معطوف به قدرت میگوید، دردی که مرا نکشد مقاومتترم خواهد کرد. و این وصف نیروهای انقلابی نیز هست، فشار و سرکوب نتوانست آنها را خاموش کند. البته خاموشی امری ناممکن نبود. و این امکان وجود داشت که حکومت با توحشی که به کار میبرد موفق شود برای سالیان دراز جامعه را در سکوتی قبرستانی از نوع کره شمالی یا روسیه کمونیستی و… فرو برد. اما موفق نشد و امید خود را در دل سیاهی زنده نگهداشت و اکنون به میدان آمده است. بنابراین زخمهایی که وارد شد به مقاومت انجامید نه به ناامیدی و افسردگی. کسی که از مرگ بازمیگردد برندهتر خواهد شد و این آن چیزی است که حکومت در رفتار این نسل در آینده بارها تجربه خواهد کرد.
شرم
حضور کم سن و سالها و حتی کودکان در میدان باعث شرمگینی کسانی میشود که چهبسا در دورانی خود سیاسی و حتی در میدان بودهاند و اکنون ناامید شده به خانه رفتهاند، این حضور آنها را فرامیخواند و میتوان دید که این عقبنشستگان در حال بازیابی خود هستند و دوباره خواهند آمد. پیوند بین نسلها تجربهها را نیز به جریان خواهد انداخت و تاریخ گذشته را فر ا میخواند و جاری میکند و این به قوت مقاومت میافزاید. انقلابیون نوین احساسی از شرمندگیای که چهبسا منصفانه نیز نباشد را در دیگران ایجاد کردند، آنها به جبران این احساس حرکت خواهند کرد. بنبست استراتژی حضور خیابانی اگرچه واقعی است، ولی در برابر خود خلاقیت و شجاعت کسانی را دارد که زندهاند و به شکستن بنبستها میاندیشند.
*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.