جان استاد علامه سید مصطفی طباطبایی، مجتهدِ قرآنگرایِ اعتزالی، که در ۱۳۱۴ش در تهران متولد شد و ۶۰ سال به تدریسِ تفسیر قرآن و اصول فقه و فلسفه و ادبیات عرب پرداخته، اکنون در خطر است.
امّا او کیست و چه کرده است؟
استاد حسینی طباطبایی، عقلگرایی است که یک پا در سنّت و یک پا در تجدد دارد. او که نوادۀ پسری آیتالله محمّد طباطبایی سنگلجی(۱۲۲۱-۱۲۹۹ش) ـ از رهبران روشناندیش مشروطه ـ است در سنین جوانی به درجۀ اجتهاد رسید. مصطفی طباطبایی مفسری نوگرا و در عین حال مسلط به سنّت، به لحاظ تاریخی از تبار آیتالله شیخ هادی نجمآبادی، آیتالله شریعت سنگلجی و آیت الله سید اسدالله خرقانی است. استاد طباطبایی، از چند مرجع تقلید شیعه (از جمله آیتالله میرزا احمد آشتیانی متوفی ۱۳۵۴ش) و نیز مفتی بزرگ اهلسنت (مولانا عبدالعزیز ملّازاده متوفی۱۳۶۶ش)، اجازه اجتهاد دارد. او بیش از ۴۰ جلد کتاب تحقیقی در تاریخ و فلسفۀ اسلامی تالیف کرده که فقط شمهای از آنان عبارتند از«خیانت درگزارش تاریخ» (۴ جلد، در نقد ۲۳ سال علی دشتی)؛ «دین ستیزی نافرجام» (در نقد تولدی دیگرِ شجاعالدین شفا)؛ «متفکّرین اسلامی در برابر منطق یونان»، «نقد آراء ابن سینا در الهیّات»؛ «وحی قدسی نه وحی نفسی» (در نقد رویای رسولانه دکتر سروش)؛ «نوگرایی در اجتهاد» و «از خوارج تا داعش: در رد خشونت در اسلام»؛ برخی از آنها مانند «نقد آثار خاورشناسان» در دوره فوق لیسانس دانشگاهها تدریس شده است. اثرگذارترین اثر او تفسیر نوگرایانه و موجز «بیان معانی در کلام ربانی» است که با شیوۀ قرآن به قرآن به توضیح آیات پرداخته است و تاکنون ۱۲ جلد آن منتشر شده است. راهبرد او اصلاح دینی و طرد خرافات با شاخص قرآن و سنّت قطعی پیامبر و نیمنگاهی به دانش روز است. استاد در عین اینکه در تحقیقات مکتوب صاحب نظر است، متکلمی توانا و سخنوری ادیب است که تاکنون بیش از ۲۸۰۰ خطبۀ جمعه ارائه کرده است. استاد سالها مورد فشار دستگاه امنیتی و اعضای منسوب به خط فکری انجمن حجتیه بود و مستقیم و غیرمستقیم، خود و خانوادهاش از طرف طیف اخباریون غالی، مورد تهدید و تهمت قرار میگرفتند؛ زیرا استناد مخالفانِ اخباریاش به حدیث «باهتوا» بوده است! جلسات درس تفسیر قرآن یا نماز جمعه او توسط همین طیف عمدتاً با چالش مواجه میشد. چندین بار نیز اخباریونِ خرافی، با سوءفهم از آموزۀ تقیه و به کاربردن حقۀ فقهی توریه، در لباس دوست به استاد نزدیک شدند و به درون خانهاش راه یافتند و سپس علیه او مطالب دروغ نوشتند. نمونۀ آن شخصی به نام سید مقداد نبوی رضوی بود که فریبکارانه خود را علاقمند به کسب علم از استاد معرفی کرد تا سوالات تفتیش عقایدیاش را بپرسد و به اندورنی استاد و حتی مدارک و دستنوشتهها و آلبوم عکسهای او نزدیک شد و ناگهان ناپدید گردید! پس از مدتی در ۱۳۹۸، کتابی سراسر دروغ با نام «اندیشه اصلاح در ایران» منتشر کرد که در آن از سیدج جمالالدین اسدآبادی تا آیتالله طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر شریعتی و استاد طباطبایی را بابی و فراماسونرهایی … نامید که میخواهند مذهب حقه تشیع را نابود کنند! بدیهی است منظور او از این مذهب، نه پیروی از مرام صدق و صفای علی مرتضی، که همان چیزی بود که دکتر علی شریعتی در تحلیلی جامعهشناختی آن را «تشیع صفوی» مینامید. آنچه این ستیزندۀ لجوج در این دروغنامه مطرح کرد، به لحاظ محتوی همان بود که اعضای مختلف انجمن حجتیه و ولایتیهای سنتی، مستقیم و غیرمستقیم قبلاً علیه استاد طباطبایی مطرح کرده بودند.
و اکنون مصطفی طباطبایی، در آستانه ۸۸ سالگی، پس از تحمل سالها فشارهای مستقیم و غیرمستقیم، به جرم دفاع از اسلامِ رحمانی و ضد خشونت، محکوم به ۸ سال زندان شده است. اما اتهامات او در دادگاه جمهوری اسلامی چه بوده است؟ برای پیرمردی که تمام عمرش را برای معرفی معقول و معتدل و انسانی از اسلام گذاشته و جز نوشتن و گفتن و تحقیق، اکنون هیچ ـ آری هیچ ـ سرمایۀ مادّی ندارد و سالها در تقوی و پاکی و مناعتطبع زیسته و به آنچه باور داشته و گفته صادقانه عمل کرده است، دَه جرم نگاشتهاند! و مشابه این جرمها برای برخی شاگردانش، از جمله مهندس حمید آسوده (نوۀ آیتالله برقعی)، که جرمی جز شرکت در دروس تفسیر قرآن و اصولِ فقه استاد و ضبط و ثبت آنها نداشته، نسبت داده شده است.
جرم منتسب شده به استاد طباطبایی عجیب است؛ اهانت به مقدسات اسلام و آموزش انحرافی! مغایر و مخل به شرع اسلام! آن هم توسط استاد مصطفی طباطبایی و شاگردانش!
تمام تلاش علامه مصطفی حسینی طباطبایی در دفاعِ منطقی از قرآن و پاسخگویی به منتقدان اسلام با شیوهای استدلالی و ملایم بوده و اصولاً در مسایل اختلافی مسلمانان ورود نمیکرده است. فایلهای منتشر شده در اینترنت هم گواه این مطلب است. البته استاد طباطبایی، به عنوان یک مجتهد، شاید در برخی از مسایل به شیعیان یا اهلسنت انتقاداتی علمی داشته است اما در بیان این موارد در اینترنت فعالیتی نداشته و کیفرخواست صادر شده، در مورد عقاید شخصی ایشان و بر اساس بازجوییهای طولانیِ ضبط شدهای است که مصداق تفتیش عقاید میباشد. و چه بسا برخی از این نظرات پیش از این در فضای مجازی هیچگاه منعکس نشده باشد.
اکنون به مصداقهای ذکر شده در کیفرخواست برای ایشان و برخی شاگردانش میپردازیم و سپس هریک را تحلیل و نقد میکنیم:
۱. انکار ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام
۲. انکار ولایت مطلقه فقیه
۳. نسبت شرک دادن به کسانی که ولایت اهل بیت علیهم السلام را پذیرفتهاند
۴. نفی زیارت قبور
۵. نفی توسل
۶. غالی دانستن شیعیان
۷. نفی علم غیب معصومین
۸. نفی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
۹. نفی تـقـلیـد
۱۰. رد اعتقاد به امام زمان.
در مورد نفی ولایت حضرت علی(ع)، باید گفت که اتهامی باطل است زیرا که استاد طباطبایی خود را پیرو امام علی میداند. محبت و پیروی از امیرالمومنین علی در تمامی سخنرانیهای مصطفی طباطبایی مشهود است. استاد پیوسته به سخنان امام علی استناد میکند. پس ماجرای اتهامِ انکار ولایت چیست؟ مصطفی طباطبایی به استناد خطبههای امیرالمومنین در نهجالبلاغه، انتخاب حاکم را حق مردم میداند و اینکه اگر مردم به سمت حضرت نمیرفتند و اقبال عمومی وجود نداشت و ایشان را انتخاب نمیکردند هیچگاه امام علی برای به دست آوردن قدرت سیاسی اقدامی نمیکرد. همین عقیده که چه بسا عقیدۀ بسیاری از مسلمان و از جمله گروههایی از شیعیان (مانند دکتر محسن کدیور در نظریه علمای ابرار ؛ یا دکتر علی اصغر غروی اصفهانی در نظریۀ امامت، الگوی ایمانی) است، ملاک اتهام انکار ولایت حضرت علی قرار گرفته است.
اما درباره اتهام دوم؛ در بحث ولایت فقیه نیز همین معیارِ انتخاب اکثریت، به معنای انکار ولایت فقیه در نظر گرفته شده است. البته بحث مهم دیگری از سوی استاد وجود دارد که آیا چهارچوب قوانین شرع، محدود کنندۀ فقیه است؟ و یا اینکه ولایتمطلقه هرچه بگوید ولو اینکه مخالف نص صریح قرآن هم باشد لازم الاجرا است؟ بدیهی است در این بحث نیز نظرات علمی مختلفی حتی در بین شیعیان (مثلاً نظر آیتالله منتظری) وجود دارد و این اندیشهها را نمیتوان مخل و مغایر شرع اسلام دانست.
در مورد اتهام سوم، یعنی این تهمت که مصطفی طباطبایی به کسانی که ولایت اهلبیت را پذیرفتهاند، نسبت شرک داده است! باید عرض کنم اتهامی ناروا است. بله ممکن است آقای طباطبایی در تدریسهای غیرعمومی خود در مباحث اجتهادی اصولِ فقه، نمونههایی از رفتار مشرکان را مثل زده باشد که حمل بر رفتار برخی از شیعیانِ غالی شده باشد، اما این مساله ارتباطی با پذیرفتن ولایت اهلبیت و شیعه بودن ندارد. مسأله «معیار» شرک و توحید جای بحث فراوان دارد و اینکه به صرف شیعه بودن، کسی را مشرک دانست هرگز در عقاید سید مصطفی طباطبایی نمیباشد. معلوم نیست که این اتهام از کدام کتاب یا نوشته استاد برداشت شده است؟! انتقادات ایشان متوجه رفتار گروهی از غالیانِ شیعه (مانند نحلۀ شیخیه) است که تمام صفات خداوند را به اهلبیت نسبت میدهند. لذا این بیان مطلق که هر کس ولایت اهل بیت را پذیرفته باشد از نظر آقای طباطبایی مشرک است، دروغ بزرگی است. غیر از اینکه استاد اساساً با تکفیر یا نسبت کفر و شرک دادن به این و آن مخالف است.
در مورد اتهامات ۴و۵؛ نفی زیارت قبور و نفی توسل که به عنوان دو اتهام دیگر بیان شده، حتی اگر صحت انتساب آن به آقای طباطبایی را بپذیریم مسأله مهم این است که زیارت قبور و توسل در مذهب شیعۀ دوازده امامی هم واجبِ دینی نیستند و«مستحب موکد» به حساب میآیند. یعنی اگر کسی به آنها پایبند نباشد نمیتوان او را مخل شرع یا منکر اسلام به حساب آورد! این دو مسأله در بین مسلمانان مورد اختلاف است و اگر قرار باشد هر کسی به این دو امر، همانند عموم شیعیانِ اورتودوکسِ دوازده امامی، باور نداشت را مغایر یا مخل شرع اسلام دانست به معنای زیر سوال بردن جمعیت کثیری از مسلمانان خواهد بود.
اتهام ششم، یعنی غالی دانستن شیعیان نیز مانند اتهام سوم نابجا است. کِی استاد طباطبایی، شیعیان را غالی دانست؟! آقای طباطبایی در بحث غلو، به طور مشخص رفتارهای مبالغهآمیزی را که صفات مختص خداوند را به اولیاء و انبیاء نسبت میدهند را نادرست میداند و فرقی ندارد که این رفتار از سمت شیعیان باشد یا اهلسنت؛ و صحبت در مورد غالیان در مذهب شیعه به معنای غالی دانستن تمام شیعیان نیست. اتفاقاً علمای بزرگ شیعه (مانند آیتالله نعمتالله صالحی نجفآبادی در کتاب غلو: درآمدی بر افکار و عقاید غالیان در دین) هم در بحث اهل غلو مطالبی نوشتهاند و اگر این اتهام در مورد آقای طباطبایی درست باشد شامل حال آنها نیز میگردد!
در مورد اتهام هفتم، یعنی نفی علم غیب پیامبر و امامان اهلبیت، این نکته قابل توجه است که نه تنها اهلسنت بلکه بسیاری از علمای قدیم شیعه نیز به آنچه در بین بسیاری از شیعیان امروز متداول است باور نداشتهاند و اختلاف نظر شیخ صدوق و شیخ مفید مثال سادهای از این دیدگاههای اجتهادی متفاوت است. اینکه چنین مسالهای معیار تشخیص مغایرت با شرع اسلام قرار گیرد جای تأمل و تعجب دارد.
هشتم، در مورد نفی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها هم موضوعِ عجیب این است که اهلسنت و حتی گروهی از علمای شیعه در گذشته و حال، به «وفات» آن حضرت قائل هستند. حال آیا باور تمام این افراد، مخل و مغایر شرع اسلام به حساب میآید؟ این مساله نه در اصول و نه در فروعِ باورهای دینی قرار دارد و یک مساله تاریخی مورد اختلاف است. واقعاً مطرح کردن آن به عنوان یک عقیده ضاله در یک کیفرخواست حقوقی چه معنایی دارد؟
نهم، نظر استاد طباطبایی در مورد تقلید آن است که برای فردِ «مضطر» جایز است که تقلید کند. مثلاً شخصِ بیسوادی که توانایی درک و مطالعه ندارد میتواند تقلید کند. اما این حکم در شرایط اضطرار است و جامعه اسلامی باید به دنبال آموزش به همگان یا لااقل اکثریت مردم باشد و هر فردی هر حکمی را که میآموزد با دلیل و مدرک باشد و علما میتوانند به جای صدور یک فتوا برای مقلدین، دلایل خود از کتاب و سنّت را در کنار نظرشان بیان کنند تا سطح علمی مسلمانان بالاتر برود. آموختن علم، یک فریضه بر همه مسلمانان است و این به معنای انکار تقلید برای همه افراد در همه شرایط نیست.
دهم، در مورد آخرین اتهام یعنی رد اعتقاد به امام زمان توضیحی لازم است. استاد طباطبایی به طور اجمال، مانند اکثریت مسلمانان، ظهور مهدیِ موعود را پذیرفته اما در باب احادیث وارد شده در این باره انتقاداتی دارد که البته هیچگاه در فضای مجازی منتشر نکرده بود و آنها را فقط در سر کلاسهای غیرعمومی درس اصولِ فقه در بیان نظرات مختلف مجتهدان مطرح نموده بود. سالها قبل، به اصرار دستگاه اطلاعاتی امنیتی، ایشان را به دیداری با آیتالله سید محمد قزوینی میبرند، به این بهانه که حساسیتهای روحانیونِ سنتی کم شود و روحانیون قم بتوانند در دیدار با استاد طباطبایی نظرات ایشان را بشنوند و مشکلات علمی مابین کاهش یابد. در همان جلسه همراهان قزوینی موضوع بحث را علیرغم عدم تمایل طباطبایی، امام زمان قرار میدهند. و استاد، در مقابلِ جناب قزوینی و چندین طلبۀ مجهز به کامپیوتر، با توکل به خدا و حافظه قوی و تنها یک کتاب شیعی که همراه آورده بود، مناظره میکند و پیروز میدان میشود. لذا بنابر صلاحدید دستگاه اطلاعاتی امنیتی، آن بحثِ علمی هیچگاه منتشر نشد، اما بعدها در یک برنامه تلویزیونی، آقای قزوینی موضوع آن جلسه را طوری مطرح کردکه گویا آقای طباطبایی جوابی نداشته و شکست هم خورده است! بعد از این ماجرا افراد زیادی به استاد پیام میدهند و اصل ماجرا را سوال میکنند. مصطفی طباطبایی برای جلوگیری از تحریف واقعیت و روشن شدن آنچه اتفاق افتاده است، در یک فیلمِ کوتاه که بر روی اینترنت موجود است ماوقع را شرح میدهد. او بعد از این ماجرا در حدود بیست و چهار جلسه توسط اطلاعات سپاه بازجویی میشود و بعد پرونده به دادگاه ارسال میگردد.
بر فرض بپذیریم که سید مصطفی طباطبایی در مسالۀ امام زمان، نظری نزدیک به اهلسنت یا شیعانِ زیدیه یا نحلهای دیگر از مسلمانان دارد، این جرم محسوب میشود؟ اگر نزدیک بودن به دیدگاه اهلسنت یا یکی از فرق مسلمین، در یک مسالۀ علمی، جرم حساب شود و بدون توجه به دلایل علمی تنها قرار بر برخورد امنیتی باشد، دیگر قانون چه معنایی دارد؟ این مساله در واقع انکار آزادی عقیده تمام مسلمانان غیر اثنیعشر نیز به حساب میآید. چه برداشتی میتوان از این ماجرا داشت؟ به ویژه آنکه دادگاه استاد طباطبایی دقیقاً در همان هفته موسوم به هفته وحدت شیعه و سنی برگزار میشود و احکام سنگینی نیز صادر میگردد!
خدایا !
در تاریخ خواهند نوشت که خشکه مقدسان آلوده به ثروت و قدرت، چگونه با مردی پارسا که تمام عمر و زندگیاش را وقف دفاع عقلانی و انسانی و به روز از اسلام کرده بود، رفتار کردند.
خدایا!
تو شاهد باش و داد این رهرو صدیق محمدِ رسول و علی مرتضا را از این ظالمان بستان!
استاد طباطبایی اکنون، به شدت تحت فشارهای روحی و جسمی برای گرفتن اعترافات تلویزیونی است.
خدایا!
این موحد صدیق را دریاب که جز تو کسی را ندارد!
ای خدای احد و واحد! ای فتّاحِ سریعالحساب! این پیر دیر توحید، مرد علم و عمل و تقوا را در کنف حمایت خود حفظ بفرما!
در پایان با استناد به سخن بایزید بسطامی باید گفت: «خوشا به شهری که مجرم و بدعقیدهاش مصطفی طباطبایی باشد.
*«مطالب خوانندگان»، عنوان ستونی در وبسایت زیتون است که یادداشتهای وارده از سوی خوانندگان را منعکس میسازد.
3 پاسخ
یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و لکن الله متم نوره و لو کره المشرکون
جناب آقای دکتر محمد مسعود نوروزی،
با عرض تشکر و سپاس از تهیه این مقاله و اعلام خطر از حکم باطل و ظالمانهء حکومت به اصطلاح جمهوری؟ اسلامی؟! بر علیه مسلمان قرآن محور: جناب استاد مصطفی حسینی طباطبایی.
قبل از هر چیز باید گفت که جای بسی افسوس و شگفتی است که اینک ما در سیر رشد و توسعه اسلام، بعد از هزار و چهارصد سال زمانی را مشاهده و تجربه می کنیم که اتکاء و استناد و تاکید به یگانه منبع اصلی صادق و موثق و بی تحریف کلام الله (قرآن موجود و رایج در سراسر جهان) خطا و انحراف تلقی و جرم محسوب می گردد! هرچند پیش از این نیز در ادوار گذشته تاریخ اسلام بسیاری از مسلمانان قرآنی مورد تحدید و تهدید و سپس تکفیر و تعزیر و در نهایت تقتیل مسلمانان آلوده به شرک وبیگانه با قرآن ( اعم از سنی و شیعه) قرار گرفته اند.
که نمونه های مستقیم و غیر مستقیم اخیر آن در جریان اصلاح گرایان و نیز روشنفکران مذهبی از سید جمال گرفته تا مهندس بازرگان، طالقانی، حنیف نژاد و دکتر شریعتی و … هنوز از خاطره ها فراموش نشده است.
باری، آنچه اعلان این حکم را از دیگر احکام ظالمانه از این دست استثناء و متمایز می کند، همانا مقارن و مصادف شدن آن با وضعیت بحرانی و متشنج سیاسی کنونی ایران است که حکومت بجای درس آموزی از گذشته ای ننگین و مالامال از خیانت و جنایت و کوشش در جهت تصحیح و تغییر و تصفیه، به تداوم استبداد و بسط ظلمت و اشاعه باطل و به زندان افکندن مسلمانان قرآنی مانند استاد حسینی طباطبایی دست می یازد!
اما چه جای شکوه و شکایت است، مگر نه اینکه خود ایشان در مقام مفسر برجسته قرآن عمیقا مومن به این آموزه های قرآنی هستند که:
قالَ رَبِّ السِّجنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّا یَدعونَنی إِلَیهِ […]
گفت: [ای] رب، زندان از آنچه که مرا به آن دعوت می کنند، محبوب تر است […].
سوره یوسف، آیه ۳۳.
این است که برای یک مسلم مومن مانند او، فوت در زندانی در این دنیا و حیات مجددی در آخرت، حکم خروج از این عالم و ورود به عالم دیگر را دارد، به همین سادگی و راحتی!
در پایان یک بیت از اشعار ایشان را که سالها پیش سروده اند (با اندکی دخل و تصرف در متن و تغییر در مخاطب آن) خطاب به حاکمان و قاضیان فعلی که جسارت نموده و خواسته اند که اعتقاد و ایمان وی را مورد ارزیابی و بررسی قرار دهند، متذکر می شوم تا آنها بدانند که:
“ای شده طاغوت از قدرت، چه زود!
با تو از قرآن سخن گفتن، چه سود؟”
والسلام و علی من اتبع الهدی
دوشنبه نهم آبان ۱۴۰۱
مقاله ای بسیار جامع و مستدل و منصفانه است. خدا به نویسنده مقاله طول غمر با عزت دهد و بر آقای طباطبایی مظلوم نصرت نماید.
دیدگاهها بستهاند.