مطالب خوانندگان

آپارتاید اصلاح‌طلبی و اِلمان‌های بی‌شرمی

در یک آپارتاید غیررسمی به سر می‌بردیم. غیر رسمی بودن‌اش، تسخیرِ زندگی ایرانی را برای عاملین این آپارتاید، راحت‌تر کرده بود. و البته نافعین از این آپارتاید هم، از جهت غیررسمی بودنِ آن، چندان مورد شماطت و ملامت واقع نمی‌شدند. به جزای رانت‌های بی‌کرانی که از ثروت این مملکت می‌بردند؛ که در شهرک‌های اختصاصی این نهاد و آن سازمان زاد و ولد می‌کردند. در بیمارستان‌های اختصاصی و بیمه‌های اختصاصی‌تر، درد و مرض‌شان را مداوا می‌کردند. از سهمیه‌های اختصاصی، وارد هر دانشگاهِ دل‌بخواهِ آقازاده می‌شدند. از مراکز خرید اختصاصی خود، اقلام زندگی‌شان را به قیمتی نازل خرید می‌کردند. از سهمیه‌ی اختصاصی، استخدام این نهاد و آن سازمان می‌شدند. بله! از این همه رانتی که می‌بردند؛ به دلیل همان غیر رسمی بودن‌اش و یا به‌عبارتی دقیق‌تر، به دلیل ریا و تزویر و تظاهرِ به هم‌رنگی‌شان با قشر ضعیف جامعه، چندان مورد بایکوت جامعه قرار نمی‌گرفتند. و این خود عامل اصلی بود که نافعینِ از این نظام آپارتاید، چیزی از شرم و خجالت را از جهت این همه رانتِ بی‌حساب و کتابی که بردند؛ حس نکردند. جامعه فرصت آن را نیافت که آن‌ها را انگشت‌نشان کند و به انگشتِ بی‌شرم و حیاها آن‌ها را از حیثیت اجتماعی تهی کند.

و این همه، آن‌ها را وقیح بار آورد. پررو و بی‌شرم و بی‌حیا.

و آیا واکنشِ خوبِ خوب‌شان (که به نام اعتدالیون و حتی جرگه‌ای از اصلاح‌طلبان خوانده می‌شوند) به اعتراضات گسترده‌ی مردمی، چیزی از این تفرعن و بی‌شرم و حیایی را نشان نمی‌دهد؟

واکنشِ همه‌ی خوبِ خوب‌شان از علی مطهری گرفته تا دکتر ظریف و روحانی و حتی بهزاد نبوی را اندکی مرور کنید؛ المان‌های این بی‌شرمی را، می‌توانید با تفاوت در اندازه و دُزِ بی‌شرمی، بیابید.

علی مطهری، در عینِ حالی که اعتراض را حق دانشجویان شریف می‌بیند ولی شیوه‌ی اعتراض‌شان را مناسب نمی‌داند و می‌گوید:”آبروی دانشجویان را بردند” که چرا دانشجویان بت ذهنی و عینی علی مطهری‌ها را با خاک یکسان کرده‌اند؟ که چرا دانشجویان بیت و بارویی را که سعیدطوسی‌ها را به بدنِ جوانانی پاک و مظلوم، مسلط کرده بود،‌ به بادِ ناسزا گرفتند؟ که چرا دانشجویان بیتی را که فرمان می‌داد همه‌ی مخالفان را «مثل علف هرز درو کنند»، به بادِ فحش گرفته‌اند؟ که چرا دانشجویان ساکنِ بیتی را که همه معترضان به نظامِ در خیابان‌ها را “اوباش”، “اشرار”، “مفسد”، “محارب” یا “لاشخور” می‌نامید و آن‌ها را در حد “کاغذ مچاله”، “خس و خاشاک‌”، “علف هرز” یا “حشره” نام می‌بُرد، به بادِ نیم‌چه ناسزایی از همین سنخ و لون گرفته‌اند؟

آیا جز این بوده و هست که علی مطهری‌ها در همان حال‌وهوای آپارتایدِ کذایی به سر می‌برند، که اگر هم دانشجویان را حق اعتراض می‌بخشند، ولی به‌دلیل آن‌که، در لایه لایه، رانت و تبعیض زندگی را سر کرده‌اند، از عمق نفرت و انزجار دانشجویان از نظامی را که علی مطهری‌ها نیم‌چه انتقادی به‌‌آن دارند، آگاه نیستند. روزوروزگار به علی‌مطهری‌ها خوش گذشته است. از قِبَل حکم‌رانی همان بیت، در دانشگاه لقب استادی گرفته‌اند. و از جهت حذف نمایندگان اصلی جامعه، راه به مجلس برده‌اند. از گذرانِ زندگی بدین سبک و سیاق، آن‌ها چگونه می‌توانستند از عمق نفرت مردم آگاه باشند؟

البته علی مطهری بدین هم اکتفا نمی‌کند. اندک خواسته‌ی عدم تفکیک جنسیتی در سلف‌سرویس دانشگاه را هم تاب نمی‌آورد و خواسته‌ی دانشجویان را “آزادی حیوانی” می‌خواند. او در استیلای بیش از چهاردهه‌ی ارزش‌های آپارتایدی، آن‌چنان از ارزش موردِ خواست مردم غافل مانده است که جز ارزش‌های کذایی خودشان دیگر ارزش‌ها را “حیوانی” قلمداد می‌کند.

دیگرانِ اعم از روحانی و ظریف را هم در این وادی باید دید. چندین هفته است که سرکوب‌گران در کوچه و خیابان به سرکوب و کشت و کشتار مخالفان مشغول‌اند و این همه جنایت، وجدان آن‌ها را قلقلک نداده است که نیم‌خط اظهارنظر و اعلان موضعی در محکوم کردن این جنایات بکنند. ولی به محض رخداد مشکوک شاه‌چراغ، یک‌به‌یک زبان به محکوم کردن باز کرده‌اند که چرا مردم بی‌دفاع کشته می‌شوند؟ بلی تروریستی‌ست می‌دانم! ولی آیا این هم رد و نشان دیگری از آن آپارتاید کذایی نیست؟

و اما موضع‌گیری آن چریک پیر، که به عنوان یک اصلاح‌طلبِ سرشناس، پیش از این‌که جمله‌ای، چیزی در محکوم کردنِ کشت و کشتار مخالفان بکند. پیش از این‌که از مظلومیت مردم بی‌دفاع بگوید که جز راه خیابان برای‌شان باقی نمانده بود؛ از پی این همه مشارکت در انتخابات‌هایی که بهزاد نبوی‌ها، مشوق‌شان بودند؛ که راه به بیراهه برده بود؛ آیا راهی برای مخالفان مانده بود برای اظهار نظر؟ بهزاد نبوی، پیش از این‌که جمله‌ای از داغ دلِ مخالفان بگوید؛ از خستگی و استیصال‌شان بگوید؛ چیزی بگوید که نشان از دغدغه‌ی تن و جان مخالفان داشته باشد؛ انگاری به افتخار، به‌نحوی که گویی دوست دارد، رهبران نظام را خوش بیاید؛ می‌گوید که:«نمی‌خواهیم زیر ساختمان نظام، دینامیت بگذاریم.»

چریک پیر هم، اگرچه زجرهای بسیار دیده است از صاحبان این “ساختمان نظام”. اگرچه زندان‌ها کشیده است از دست صاحبان “ساختمان نظام”. ولی انگاری به روزوروزگاری که در اندرون این ساختمان نظام، زندگی را از سرگذرانده است. به دلیل حصه‌هایی که از آن برده است و در ساختمان نظام نشوونما کرده است؛ بیش از این‌که دغدغه‌ی زجر و مصیبت مردم اولویت‌اش باشد (در جایگاه یک اصلاح‌طلب)، این “ساختمان نظام” است که اولویت دغدغه‌های آن را دارد.

خلاصه‌ی کلام آن‌که، سود و بهره‌ی حاصل از زندگی در “ساختمان نظام”، از علی مطهری گرفته تا دکتر ظریف و روحانی و دکتر عارف و حتی بهزاد نبوی را آن‌چنان بار آورده است که به این راحتی‌ها به سمت مخالفان، میل نکنند. قصه قصه‌ی آپارتاید است. نافعین از این آپارتاید در هر سطحی، چه اعتدال‌گرا و چه اصلاح‌طب سرشناس؛ به این راحتی “نظام”شان را تنها نخواهند گذاشت.

Recent Posts

به همه ی اشکال خشونت علیه زنان پایان دهید

در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

ابلاغ «قانون حجاب و عفاف» دستور سرکوب کل جامعه است

بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور

۱۴ آذر ۱۴۰۳

آرزوزدگی در تحلیل سیاست خارجی

رسانه‌های گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور…

۱۴ آذر ۱۴۰۳

سلوک انحصاری، سلوک همه‌گانی

نقدی بر کتاب «روایت سروش از سهراب »

۱۴ آذر ۱۴۰۳

مروری بر زندگی سیاسی طاهر احمدزاده

زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…

۰۹ آذر ۱۴۰۳