۱-توماج صالحی، که عمرش دراز باد، همواره برای من یادآور شعر «عقاب» بوده. گفته میشود که پرویز خانلری، مثنوی عقاب را از حکایتی در رمانِ «دختر سروان» الهام گرفته . دختر سروان آخرین اثر پوشکین، نویسندهی نامی روس است. پوشکین در ۳۸ سالگی و پس از انتشار این رمان در یک دوئل عشقی جان باخت. از قضا قهرمانِ آخرین رمانش هم دست به دوئل میزند اما او سرنوشت دیگری دارد.
مثنوی عقاب، روایتی از مواجهه دو سبک زندگی است. منظومهای از مواجههی عقاب و زاغ است؛ «زاغکی زشت و بد اندام و پلشت» که سالهای بیشماری را عمر کرده. عقاب راز طولِ عمر زاغ را جویا میشود:
من و این شهپر و این شوکت و جاه
عمرم از چیست بدین حد کوتاه؟
تو بدین قامت و بال ناساز
به چه فن یافتهای عمر دراز؟
زاغ، پس از ابراز ارادت و بندگی، و در حالیکه از ترس فاصلهاش را با او حفظ میکند، پرده از راز طول عمر زاغها بر میدارد. ابتدا به عقاب میگوید که گناه از خودت است چون همواره در حال پرواز و بر اوج آسمانی؛ «زآسمان هیچ نیایید فرود، آخر از این همه پرواز چه سود؟»
زاغ سپس نصیحت پدرش را که سیصد و اندی سال عمر کرده، به عقاب یادآوری میکند که هر چه بالاتر پرواز کنی و از خاک فاصله بگیری، بادها تندتر میوزند و گزندشان بیشتر است؛ «ما از آن سال بسی یافتهایم، کز بلندی رخ بر تافتهایم»
اما این همه ماجرا نیست. زاغک عقاب را به خوان نعمتش! دعوت میکند و میگوید وقتی از خاک فاصله نگیری، باید خوراکت را از گندزارها و مردابهایی بگیری که معدن پشه و مقامِ زنبور است؛ «دیگر این خاصیت مردار است، عمر مردارخوران بسیار است».
عالیجناب عقاب، که عمری را در اوجِ فلک بهسر برده و ابرها را بهزیر پر و بال خود دیده و جز سینهی تازهی کبک و تیهور نخورده و بوی لاشه و گندِ مرداب خاطرش را آزرده؛ از اینکه دارد از زاغ پند میگیرد، از خودش بدش میآید؛ «آنچه بود از همه سو خواری بود». لحظهای چشمانش را میبندد و :
یادش آمد که بر آن اوج سپهر
هست پیروزی و زیبایی و مهر
فرّ و آزادی و فتح و ظفرست
نفس خرّم باد سحرست
عقاب تصمیمش را گرفته است. بالی بر هممیزند و در حالی که در آسمان اوج میگیرد، زاغک را میگوید:
سالها باش و بدین عیش بناز
تو و مردار تو عمر دراز
من نیم در خور این مهمانی
گند و مردار ترا ارزانی
۲-من نیز مانند بسیاری دیگر، توماج صالحی را پس از شهرتیافتنش با آهنگهای « زندگی نرمال» و «سوراخ موش بخر»، شناختم. از «کوچههای خاکی و خونههای آجری» به توییتر آمد. دنبالش کردم. در ابتدا به واسطه حرفهی من و به خاطر پیگیری اخبار بازداشتش؛ اما هر چه که گذشت این خواننده جوان برایم جدیتر شد. هنرش و محتوای آهنگهایش بهعنوان یک محتوای رپ «اصالت» داشت. سیاسی و صریح میخواند، آرمانگرا و اهل عمل. وقتی که دیدم به آنچه میگوید و میخواند، عمل میکند و «آگاه» است، برایم جایگاه ویژهای پیدا کرد. شغلش را که فهمیدم شیفتهاش شدم. شجاعت و جسارتش مثالزدنی و گاهی دستنیافتنی بود. پس از شروع اعتراضات سراسری به قتلِ ژینا (مهسا) بیپرواتر از همیشه با معترضان همراهی کرد. توماج در یکی از ویدیوهایش، در حالی که در میان معترضان خیابانی حضور دارد، رو به مخاطبانش میگوید :«من شما را دعوت نمیکنم به تظاهرات، به خاطر اینکه سلامتیتون رو نمیتونم تضمین کنم. ولی دعوتتون میکنم به حمایت از هموطناتون، بهاینکه از هر طریقی که بلدید کنار مردمتون بایستید. به اینکه از هر طریقی که میتونید جلوی کشته شدن و اسیر شدن هموطناتون رو بگیرید».
۳-پس از انتخابات سال ۸۸ و ظهور خیابانی جنبش سبز، تعداد زیادی از فعالان سیاسی، دانشجویی و رسانهای که بسیاری از آنها از اصلاحطلبان سرشناس بودند، بازداشت شدند. تعدادی از آنها پس از چند روز و چند ماه آزاد و چند نفر هم به حبسهای دراز مدت ۵ تا ۷ ساله محکوم شدند. اتفاقی که فردای اعلام نتایج انتخابات ۸۸ افتاد، آن چیزی نبود که اصلاحطلبان انتظارش را میکشیدند و یا به انتظار آن وارد ستادهای انتخاباتی شده بودند. زندان و بازداشت و محدودیتها و محرومیتهایی که برای بسیاری از این چهرههای سرشناس و سیاسیون پرتجربه پیش آمد، در پیشبینی آنها نبود. ناخواسته بود. بههوای کابینهی دولت و پاستور آمده اما سر از کابینِ ملاقات و اوین درآورده بودند. دقیقترش را بگویم عنصر «آگاهی» در آن «هزینه»ها برجسته نبود؛ «آگاهانه» نبود. تعداد قابل توجهی از این فعالان سیاسی هم که بهتدریج تعارف را کنار گذاشتند و به این فقدان آگاهی تعظیم کردند و پذیرفتند که مبارزِ این میدان نبوده و به هر بهایی حاضر نیستند به مهار قدرت و اصلاح دولت و توسعه کشور و استقرار دموکراسی بیاندیشند؛ پس حسابشان و دخل و خرجشان را از جنبش سبز جدا کردند. به بهانه اینکه ما این «روش» را نمیپسندیم ، حتی پا پیشتر گذاشتند و کنشگری در جنبش مسالمتآمیز و اصلاحطلب سبز را فعالیتی اصلاحطلبانه ندانسته و مدل خنثی و شرمگینی از اصلاحطلبی را پیشه گرفتند و سیاست را به انتخابات خلاصه کردند و سرانجام به پای این مصالحه و به حکم آن «نا-آگاهی» به یک و نیمدرصد صاحبان رأی در انتخابات ۱۴۰۰ تقلیل یافتند.
طُرفه آنکه قریب به اتفاق این فعالان سیاسی اصلاحطلب، از تحصیلات عالی دانشگاهی برخوردار بوده و هم در سطوح بالای قدرت تجربه مدیریت و سیاستورزی داشتند و بعضا پایی هم در کفشِ نظریهپردازی و روشنفکری و دستی هم بر آتش حزبسازی و جریانسازی. با اینهمه، با کمترین آگاهی و گاه فقدان اراده، وارد یک جنبش اعتراضی و بازی بزرگی شده بودند که با قواعد آن غریبه بودند و برای این غریبگی و نابلدی و تنها گذاشتن «کاپیتان تیم»، هزار و یک بهانه تراشیدند و دهها گل به خودی زدند تا جهلشان را نپذیرفته، مرکب کنند. و هنوز هم که هنوز است به این جهلِ مرکب مفتخرند و به پشتوانهی همین جهلْ «توماج»ها را نه تنها نقد، که نصیحت هم میورزند به سکوت و متهم میکنند به تندروی؛ «نادان را به از خاموشی نیست وگر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی»
۴-این روزها که جنبش انقلابی ژینا بیش از همیشه همدلی اقوام ایرانی را بر انگیخته و همدلی از همزبانی خوشتر است و «ژن، ژیان، ئازادی» نیازی به ترجمه فارسی ندارد، گفتنی است که مثنویِ عقاب، بهزبان کردی نیز ترجمه شده است؛ نه یک بار بلکه دو بار! از قضا هر دو ترجمه هم از جایگاه فاخری در ادبیات و زبان کردی برخودارند. مترجم اول سواره ایلخانیزاده است که از قضا او نیز مانند پوشکین در ۳۸ سالگی درگذشت و دیگری عبدالرحمن شرفکندی (ههژار) ادیب نامی کرد که در زبان و ادبیات فارسی با ترجمه قانون بوعلیسینا شناخته شده است. نکته اینکه، در ترجمه کُردی ایلخانیزاده از منظومهی عقاب که ترجمهای آزاد و مشهورتر است، پیامی که پوشکین و خانلری برای مخاطبان رمان و منظومهی خود دارند، صریحتر از بقیه در پایانبندی مثنوی گفته میشود؛ پیامی برای انتخابِ سبک زندگی؛ «مهم چگونه زیستن است و نه چهاندازه عمر کردن».
ژینی کـــورت و به هـــهڵۆیی مـــــردن
نهک پهنا بۆ قـــــهلی ڕووڕهش بــــــردن
لای هــــــهڵۆی بهرزهفڕی بهرزهمـــژی
چۆن بژی شهرته، نه وهک چــــهنده بژی
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…