زیتون– عبدالکریم سروش یکشنبه، ۱۵ آبان ۱۴۰۱، در آغاز درسگفتار شرح مثنوی خود فصلی را به اعتراضات جاری در ایران و تحسین مشی اصلاحطلبانه تاجزاده و انتقاد به حکم زندان سیدمصطفی حسینی طباطبایی اختصاص داد.
سروش با بیان اینکه رفتار حاکمان و بیاعتنایی آنها به مطالبههای مردم روزنههای امید به بهبود اوضاع را در دلها میبندد، گفت: از یکطرف اپوزیسیون قلابی و غیرقلابی در داخل و خارج کشور بر طبل اصلاحناپذیری حکومت میکوبند و خواستار انقلابی تمامعیار هستند و از طرف دیگر حکومت با برترنشستن از خواستههای حقّ مردم و نادیدهگرفتن و بیتوجهی به آنها بر این سخن اپوزیسیون مهر تأکید مینهد؛ یعنی امید به اصلاحپذیری امیدی واهی است و دریغا که چنین است!
وی ضمن اشاره به سررسیدن دوران «حقمداری» و «شهروندی» و نه «تکلیفمداری» و «رعیتبودگی» ادامه داد: خانه خانهی مردم است و حاکمان اجیران و وکیلان آنها هستند. صددرصد خلاف گفتهی یکی از مراجع، یعنی آیتالله جوادی آملی، که گفت رهبر وکیل مردم نیست بلکه ولیّ مردم است، رهبر وکیل و اجیر و خادم مردم است و خواجه و سرور و سلطان نیست. مردم نیز رعیت نیستند، بلکه شهروندانی محقاند. اگر فقیهان این اندیشه را در فقهشان نخواندهاند، باید فقهشان را عوض کنند؛ نه اینکه به مردم زور بگویند و اندیشههای کهنهی خود را به آنها تحمیل کنند.
سروش در ادامه ضمن تقبیح «زرنگی» در از آنِ خود سازی شعار «زن، زندگی، آزادی» افزود: دو نفر از روحانیان را دیدم که شعار «زن، زندگی، آزادی» را تملک کرده بودند و میگفتند ما هم همین را میگوییم. اگر همین را میگفتید چرا تا به حال نمیگفتید؟ چرا خاموش بودید؟ چرا فقهتان دربارهی آزادی و حقوق زنان خاموش بود و است؟ چرا فقهتان زندگی را بر مردم تنگ و به شما حق سروری بر مردم بدون اعتنا به صاحبخانهها را میدهد؟ بدون آنکه حقوق مردم را ایفا کنید و اگر هم کوتاهی کردید، عذرخواهی و اظهار پشیمانی و جبران کنید.
سروش خطاب به فقیهان و در نقد فکر برتری و سروری خاطرنشان کرد: هیچکس شما را بر جای امام و نائب امام و پیامبر ننشانده است و در عالم واقع شما یک شهروند، برابر با سایر شهروندان هستید. شهروندانی که اجیر شده و مزد برای خدمت به مردم میگیرید و اگر نکنید، مزدتان حرام است و مغضوب خداوندید؛ همانطور که از پیامبر بزرگوار اسلام نقل شده است که «الخلق عیال الله انفعهم لعیاله اقربهم الیه» مردم خانوادهی خداوندند و آن کس به خداوند نزدیکتر است که نفعش به خانواده بیشتر میرسد؛ نه کسی نزدیکتر است که خود را ولیّ و برتر میشمارد. اهمیت و اصالت با کار و خدمت و نه سلطانیکردن است. استبداد دینی خشن که در کشور ما حاکم است، برافتادنی است و باید برافتد. ما هیچ باکی در از دستدادن آن نداریم و بلکه بهترین نعمت است که جای آن حکومتی عادل بنشیند. عدالت مطلوب خدا و پیامبر خدا و مردم این روزگار است.
سروش ضمن «تأیید صددرصدی قیام و اعتراض مردم علیه استبداد دینی» خاطرنشان کرد: از وقتی که بانگ دموکراسی در اروپا برخاست، پشتوانهی نظری و الهیاتی داشت که: vox populi vox Dei. [یعنی] صدای مردم صدای خداست. این بسیار سخن سنجیده و مهم و حکیمانهای بود. حاکمان ما فکر میکنند صدای خودشان صدای خداست. خیر، خیر! صدای خدا اکنون از گلوی مردم بیرون میآید و حاکمان ما باید بشنوند و چشمهای بسته را باز کنند و بکوشند صدای خدا را بشنوند. وگرنه آن خواهد شد که قرآن فرمود:«هر که در این جهان کور است،در آن جهان کورتر خواهد بود» (اسراء،۱۷)
این روشنفکر دینی در بخش دیگری از سخنانش ضمن اشاره به گفتاری از فیلسوفی سیاسی که «بهترین جایی که میتوان رژیمهای سیاسی را شناخت، زندانهای آنهاست و در آنجا حکومتها عریان میشوند و خودشان را نشان میدهند»، گفت: تا کِی باید خون جوانان ما ریخته شود. تا کِی باید در زندانها مورد ستم و تجاوز واقع شوند. حکومتها در سخنرانیها و منابر و بوقهای تبلیغاتی و رسانهها که سراسر لاف میزنند و خوبیهای خود را میگویند و خودشان را تحسین میکنند. در زندانهاست که حکومتها خودشان را نشان میدهند؛ جایی که نه وجدان است و نه خدا و نه قانون و نه ترس و رعبی؛ جایی که مشتی مظلوم و اسیر را میگیرند و هیچ باکی از احدی ندارند و حتی برای شکنجهگری پاداش هم میگیرند. ما میدانیم که در ایران اینگونه است و بر سر ما هم آمده و صابونش به تن ما هم خورده و اطلاعاتش هم به ما هم رسیده است. این رویههای جاری با کمال تأسف نهتنها کم نشده، بلکه تشدید هم شده است. به همین دلیل اگر زندانهای این حکومت عوض شد، بدانید انقلابی آغاز شده است. مادامیکه در زندانها چنین میرود، هنوز این حکومت منحوس و مستبد چنگالش در گوشت و خون مردم فرورفته است.
سروش در ادامه ضمن یادکردی از سید مصطفی تاجزاده گفت: او یکی از پختهترین، مجربترین، منصفترین و پارساترین سیاستمداران و سیاستشناسان ماست؛ کسی که به دلیل نقدهای مدنی و سنجیده دو ماه است که در زندان به سر میبرد. این حکومت اگر گوش شنوا داشت، باید مجسمهی او را به زر میگرفت. دریغا که نصیبش اکنون زندان انفرادی است. ما باید یاد و نام او را ببریم و نباید بگذاریم فراموش شود. ما به امثال او مدیونیم.
پس از تاجزاده، عبدالکریم سروش به اسلامشناس و قرآنپژوه، سیدمصطفی حسینی طباطبایی و صدور حکم هشت سال زندان برای او اشاره کرد و گفت: من از دوران قبل از انقلاب ایشان را میشناسم و حتی در یکی دو نوبت مناظراتی با هم داشتهام. بعد از انقلاب هم یکی-دو بار همدیگر را دیدهایم. ایشان نسبت به مواضع من انتقاد دارند و انتقادات خود را در کمال متانت و ادب بیان کردهاند. طباطبایی دلِ سوختهای برای اسلام و قرآن دارد. ایشان اتفاقاً در جاهایی برای دفاع از دیانت ورود کرده که روحانیتی که لاف دفاع از دیانت را میزند و وجوهات میگیرد، باید ورود کند. طباطبایی از راه دور و نزدیک و حتی با معارضان و ملحدان خارج از کشور بحث میکرده و هیچگاه از میدان مناظره و مباحثهی متین و مؤدبانه فرار نمیکردند. ایشان سالهای سال است که در ایران به تفسیر قرآن و تدریس آموزههای اسلامی مشغول بودهاند و کتابهای بسیار نوشتهاند. پیش از انقلاب وقتی کتاب پُریاوهی علی دشتی منتشر شد، طباطبایی اولین کسی بود که پاسخ مفصلی به آن کتاب داد و پس از انقلاب هم این مسیر را ادامه دادند. از قضا یکی از کتابهای پس از انقلاب ایشان، کتابچهای در نقد نظریهی رؤیاهای رسولانه من بود که در کمال متانت و به نحو محققانه نوشته شده است.
وی ادامه داد: محکومیت ایشان در این سن به دلیل اتهاماتی مثل این بوده است که ایشان قائل به وجود امام زمان نیست، قائل به عصمت امامان نیست، معتقد به وصایت امیرالمؤمنین نیست و همگیِ روایات نبوی را نمیپذیرند و نمونههایی از این قبیل. من موضعی در قبال این اعتقادات نمیگیرم، ولی اگر قرار باشد که کسی را برای این اتهامات زندان کنند، پانزده میلیون اهل سنت در ایران هستند که باید به زندان بروند تا معلوم شود تبعیضی در میان نیست! این چه منطقی است، چه حقوق و دادگاهی استٰ، این چه فقاهتی است؟ من عین این نکته را در آغاز دوران ریاستجمهوری آقای حسن روحانی خطاب به ایشان دربارهی دکتر علیاصغر غروی و چندینماه زندانشدنِ ایشان به فتوای آیتالله سبحانی و آیتلله مکارم شیرازی نوشتم؛ زندانی که به دلیل برخی مواضع ناراستکیش (غیرارتدوکس) او دربارهی عید غدیر بود. سیدمصطفی حسینی طباطبایی را هم که نزدیک به نود سال دارد به جرم همین اعتقادات به زندان افکندهاند که لابد استخوانهایش را از زندان بیرون آورند. خدا نکند! به حاکمان جور میگویم،حالا که حقوق سیاسی را محترم نمیشمارید و بد هم میکنید، ایشان که جرم سیاسی هم ندارد و یک نکته نتوانستید مبنی بر ناپاکیِ دامان او بگیرید و آمدید انگشت بر اعتقادات او و نتایج نرسیدهی او گذاشتهاید. جناب آقای طباطبایی تا جایی که من میشناسم، نسبت به تسنن شیعه است و نسبت به تشیع، سُنی. یعنی مشی میانهای دارد و در راهی که برگزیده مسلمانی مشفق و دلسوز و فعال در اسلامیت و آموزش است. از راه دور بر او سلام میکنم و برایشان آزادی طلب میکنم. امیدوارم این حکم برگردد و قاضیان جابر و جائر قدری تحصیل عدالت و انصاف کنند و خلق خدا را اینچنین نرنجانند.
2 پاسخ
آقای سروش!
تو را به همانی که از او نام میبری قسم ات میدهم که مردم را به چیزی که نمیچسبند، نچسبان!
مردم و بخصوص جوانان سالها است که از شما و من عبور کردهاند.
صدای مردم صدای خداست. آیا در این زمینه آیه و یا آیاتی داریم؟ وقتی در مورد فحش آیه داریم، حتما در این زمینه هم هست
دیدگاهها بستهاند.