زیتون- طاها پارسا: بنا بود مصاحبه باشد، اما پس از همان پرسش اول با پیشنهاد من و موافقتِ او، گفتوگویی چالشی و دو طرفه شد؛ آنهم نه یک گفتوگوی مطبوعاتی به رسم معمول. بههمین خاطر هرگونه مقدمهای از طرف من میتواند از لطف آن بکاهد و شاید معیوبش کند. همینقدر بگویم که در پایان گفتوگو، احمد زیدآبادی امیدوار بود که پاسخهای صریحش من را نرنجانده باشد و من نیز در وضعیتی مشابه، داشتم دچار عذاب وجدان میشدم.
محور اصلی گفتوگو با احمد زیدآبادی، دبیر کل مجمع ادوار تحکیم وحدت و تحلیلگر سیاسی، جنبش انقلابی ژینا (زن، زندگی، آزادی) و نحوهی مواجههی این زندانیِ سیاسی سابق با این جنبش است. از «عمامهپرانی» آغاز کردیم و در پایان به «فحشها» رسیدیم. برای طرح نقدها، تلاش میکردم مبانی مورد نظر منتقدان و استدلالهای آنها را نیز در میان بیاورم و گاه در مقام یک منتقد نیز ظاهر میشدم. خواننده این گفتوگوی داغ در زیتون باشید.
*طاها پارسا: جناب زیدآبادی! اجازه دهید از آخرین نوشته شما در کانال تلگرامیتان شروع کنیم که بحث روز است؛ «عمامهپرانی*». عامه مردم روحانیون را با عبا و عمامه میشناسند. معترضان هم میخواهند به روشهای ابتکاری و مسالمتآمیز به این صنف اعتراض کنند. شما در نوشته اخیرتان ترجیح دادهاید که بهجای مخاطب قراردادن صنف روحانی و نقدِ مشارکت و مسئولیتِ آنها در قدرت، معترضان را نقد کنید، پس مخاطب هم حق دارد بپرسد زیدآبادی بر قدرت است یا با قدرت؟
-احمد زیدآبادی: من در سیاست هیچگاه خودم را بین خیر و شر مطلق مخیر ندیدهام که لازم باشد یک طرف را مطلقاً تأیید و طرف مقابلش را مطلقاً مردود بدانم. کار درست و نادرست برای خودش معیارها و ضوابطی دارد که بدون توجه به اینکه از چه کسی سر می زند میتوان دربارهاش داوری کرد.
صنف روحانیت هم مانند دیگر صنوف یکپارچه و همۀ اعضای آن مثل هم نیستند. به عدد هر روحانی نوعی بینش و منش وجود دارد و در بارۀ عملکرد هر یک از نها باید مجزا و مستقل داوری کرد. پیش از این بارها و بارها روحانیون صاحب قدرت را به عریانترین صورت ممکن نقد کرده و دربارۀ تفکر فقهی روحانیون سنتی نیز بحث کردهام. اما عملکرد روحانیون هرگز مجوزی برای تعرض به یک فرد بیگناه نیست. بسیاری از روحانیون مانند میرزای نائینی، آخوند خراسانی، سید حسن مدرس، آسید رضا زنجانی، آسید محمود طالقانی و آیتالله منتظری جزو مفاخر علمی و فرهنگی کشور ما محسوب میشوند و بهصرف گذاشتن عمامه نمیتوان آنان را نفی کرد.
گذشته از این رفتار دمکراتیک برای خود معیارهایی دارد که نخستین آنها پذیرش تنوع فکر و سبک زیست است. اگر برخی روحانیون بر قالبیکردن شهروندان اصرار داشته باشند این مجوزی برای تکرار رفتار آنها از سوی معترضان به آنها، به دست نمیدهد.
از طرفی من در هیچ قاموسی ندیدهام که پراندن عمامۀ یک پیرمرد ابتکاری مسالمتآمیز باشد! کاملاً تحقیرآمیز و اضطرابآور و به همین جهت خشن است و با رفتار دمکراتیک همسنخی ندارد.
طاها پارسا: شما اشاره کردید که روحانیون یک صنفاند. اما این صنف هیچگاه از قدرت بهدور نبوده و بیش از چهار دهه است که رسما قدرت را در ایران در دست دارد و دست کم در آنچه در این چهار دهه گذشته است، بیش از تمام اصناف مسئولیت دارد. لباسی هم که روحانیان میپوشند نه تنها بیانگر هویت آنهاست بلکه امتیاز و قدرت میآورد. لذا بحث یک شخص، یک سبکِ زندگی یا بینشهای او نیست؛ و ناگفته نماند آنچه این اشخاص -که شما نام بردهاید- کردهاند، به صفتِ شخصی بوده است. پس در اینجا بحث یک صنف و یک هویت است که متهم است دین را ابزار کسب قدرت کرده؛ پاسخگو نیست و در ناکامیهای چهار دهه اخیر مسئولیت دارد. به همین خاطر معترضان میخواهند به کلیتِ این صنف اعتراض کنند و بهناچار هویت مشترکشان را هدف گرفتهاند. یعنی این اعتراض نسبتی با دینِ آنها و بهرسمیت نشناختن یک نوع پوشش یا یک سبک زندگی ندارد. از قضا شعار و خواسته اصلی این معترضان بهرسمیت شناختن سبکهای مختلف زندگی است و این قدرتِ رسمی است که برای سرکوبِ سادهتر میخواهد این رفتارها را دینستیزی و بهرسمیت نشناختن سبک زندگی جا بزند. چرا این عمامهپراکنی در مناطق اهل سنت که از قضا اعتراضات بیشتر و سرکوبها خشنتر و فضا انقلابتر است، اتفاق نمیافتد یا تا کنون اتفاق نیافتاده است؟
احمد زیدآبادی: در این باره بارها بحث شده است. روحانیون گرایش واحدی نیستند و فقط جمعی از آنها بر کشور سلطه داشتهاند و از قضا اکثریتِ شان یا از قدرت به دور بودهاند و یا با آن درگیر. اعلام نارضایتی از سلطۀ جمعی از آنها، راهش ایجاد مزاحمت برای همۀ آنها نیست. همانطور که می گویید روحانیون هر کدام صفت فردی خود را دارند و از هم متفاوت و متمایزند. از طرفی معترضان هم همگی یک فکر ندارند. برخی از آنها مدافع تکثر و تنوعاند اما برخی دیگر توئیتهایی را منتشر می کنند که هیچ نوع تنوع را برنمیتابد. نگاهی به مقالاتی که از سوی برخی افراد در سایت گویانیوز منتشر میشود بیاندازید! اغلب دینستیز و نابردبارند و اصولاً جایی برای فکر و اندیشۀ غیر از خود قائل نیستند. از قضا همانها رفتارهایی مانند عمامهپرانی را تشویق میکنند. اینکه چرا در مناطق سنینشین عمامهپرانی نمیشود، دلیلش عمدتاً مذهبیبودن اقشار عادی در آن مناطق است وگرنه در کردستان روحانیونِ سنی بسیاری وجود دارند که با حکومت همکاری نزدیکی دارند. طبق نظر شما باید عمامۀ آنها را نیز به زمین میزدند اما نمیزنند.
طاها پارسا: آیا علتش این نیست که هویتِ جمعی روحانیون اهل سنت در ایران نسبتی با قدرت رسمی ندارد؟
احمد زیدآبادی: هویت جمعی یک ادارک کلی است. ما با انسانها به عنوان غایاتی فی نفسه محترم مواجهیم. به صرف اینکه کسی از جمعی پزشک به دلیل گرفتن زیر میزی عصبانی باشد حق برخورد با هر پزشکی در قالب هویت جمعی آنان را ندارد. این بحثها روشنتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد.
طاها پارسا: در نقدی که اخیرا به شما نوشتم از چند مغالطه منطقی در نوشتههایتان یاد کردم و وقوع مکرر مغالطات در تحلیلهایتان. به من اجازه دهید تا تنور داغ است اینجا هم این نقد را تکرار کنم تا پاسخ شما را هم مخاطبان بدانند. مثلا وقتی شما ادعایی را مطرح میکنید و بهجای آنکه درستیِ آن را نشان دهید یا ثابت کنید، میگویید «این بحث روشنتر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد»، یعنی دارید از مغالطه «هر بچه مدرسهای این را میداند» استفاده میکنید. بهعبارتی دیگر دارید به مخاطبان خود میگویید شما بایستی این را میدانستید و اگر نمیدانید از یک بچه مدرسهای سوادتان یا درکتان کمتر است و لذا اگر میخواهید بچه مدرسهای نباشید حرف من را بدون استدلال بپذیرید. آیا هنوز هم فکر میکنید که این مدعای شما در پاسخ قبلی نیازی به استدلال ندارد ؟
احمد زیدآبادی: وقتی بحثی از منظر عقل سلیم روشن است چرا باید بگویم نه تاریک است و نیاز به استدلال دارد؟ به هر حال در عالم بشری چیزهایی به دلیل بحثهای فراوان به اموری کم و بیش بدیهی تبدیل شدهاند. خود شما مگر بسیاری از ادعاهایی را که همین روحانیون حاکم مطرح میکنند از فرط روشنیُ باطل بودن ادعایشان، برای ردشان خود را به زحمت استدلالهای عریض و طویل می اندازید؟ به هر حال این سلسله سفسطهها و مغالطاتی را که بعضاً ردیف میکنید، گاهی خودشان هم صورتِ نوعی سفسطه و مغلطه به خود میگیرند!
طاها پارسا: من مجبورم در اینجا هم یادآوری کنم که وقتی شما در پاسختان به کسی که طلبِ دلیل میکند، میگویید «این حرف من از نظر عقلِ سلیم روشن است»، دارید تلهگذاری میکنید! یعنی هر کسی که با شما موافق نباشد و این موضوع را بدیهی نداند، دارای عقل سلیم نیست! این اسمش مغالطه «تلهگذاری» است. البته برای رعایت انصاف باید عرض کنم که مغالطه مشهوری هم وجود دارد که در جواب طرف مقابل میگویید، مرتب میگویی «این یک مغالطه است». یعنی ممکن است من هم دچار این مغالطه شده باشم یا شما هم در پاسخ قبلیتان دچار همین مغالطه.
احمد زیدآبادی: آیا منظور شما این است که امر واضحی در این جهان وجود ندارد؟ به نظر من که دارد و اگر کسی به آن اشاره کرد به هیچ وجه تلهگذاری نیست. ما در اینجا بحث فلسفی و منطقی نمیکنیم. اشاره به موضوعاتی سیاسی و اجتماعی داریم که کم و بیش برای بسیاری روشن است.
طاها پارسا: خیر! منظور این نیست که هیچ امر بدیهی وجود ندارد. منظور این است که اگر فردی سخن شما یا ادعای شما را نمیپذیرد، باید برای او دلیل بیاورید. مگر اینکه بر این باور باشید فرد مقابلِ شما، قدرت درک بدیهیات را ندارد و یا از «عقل سلیم» برخوردار نیست. شما بهتر از من میدانید که چرا دیکتاتورها در مقابل شهروندان به این وضعیت دچار میشوند و خود را بینیاز از جوابدادن و مصاحبه و گفتوگو میبینند. البته شما مرتب به گفتوگو اشتغال دارید و اضافهکاری هم میکنید. برای تغییر فضا و محور بحث، همینجا نقد دیگری را هم که متوجه شماست بیاورم که مدیون منتقدان نشوم. میگویند احمد زیدآبادی دچار بیشفعالی در تحلیلگری شده است و در تمام موضوعات روز نظر میدهد. ابراهیم نبوی هم تعبیر طنزآمیزی در این نوع نوشتن دارد که لابد شنیدهاید. آیا این بیشفعالی علت خاصی دارد و تاثیری بر کیفیت کار شما نگذاشته است؟
احمد زیدآبادی: به هر حال از نظر من استدلال برای اثباتِ قبح عمامهپرانی از بدیهیات است. شاید این به این علت باشد که من دربارهاش خیلی ذهنم درگیر بوده، بهطوری که بهنظرم بدیهی آمده و برای دیگری اینگونه نبوده است.
در مورد بخش بعدی پرسش قاعدتاً من هر چه باشم بیشفعال نیستم! البته زیاد مینویسم اما واقعیت این است که آنچه مینویسم در مقابل آنچه در ذهن دارم بسیار ناچیز است! در مورد هر موضوعی هم نمینویسم. نوشتههای من محدود به حوزۀ مطالعاتیام هست آن حوزه شاید به نظر بعضی وسیع آید اما کار من همین است.
با این حال نباید فراموش کرد که من کوتاه نویسم و آنچه در طول یک هفته مینویسم از نظر حجم با مطلبی که یک نفر در هفته مینویسد، برابری میکند. در مورد کیفیت کار اما همۀ نوشتهها قطعاً در تراز واحدی نیست. اگر نکتۀ نغز یا تازهای به ذهنم نرسد قطعاً نمینویسم و شاید به همین دلیل نیز نوشتهها مورد استقبال قرار میگیرد و خوانده میشود. به هر حال این هم برای خودش رازی است که چرا آنها که نوشتههای مرا نمیپسندند حتماً آن را میخوانند! به نظرم اگر من ننویسم کار خیلیها تعطیل شود، چون برخی کارشان این شده که من چیزی بنویسم و آنها پاسخ دهند! به هر حال رعایت حال این دسته از افراد را هم باید کرد!
طاها پارسا: من بهکرات دیدهام نقدهایی که به احمد زیدآبادی وارد میشود به بیمعیاری و بیاصولی او نیست، بلکه به «معیار»ی است که از آن استفاده میکند که همسو یا همخانواده با معیارهای قدرت رسمی است. حتی این نقد به «تعابیر» شما هم وارد است. مثلا در پاسخ به سوال اول بهجای آنکه از ادبیات معترضان و جنبش اجتماعی استفاده کنید، چالش «عمامهپرانی آخوندها» را به «پراندن عمامه یک پیرمرد» تخفیف میدهید؛ همان کاری که مثلا قدرت رسمی ممکن است با اعتراضات انجام دهد و در رسانههای خود تنها یک فِرم یا یک عکس خاص از رفتارها را نشان میدهد تا مثلا بگوید معترضان با فلان مامور چه میکنند و عمامه فلان پیرمرد را چگونه انداختند. این در حالی است اکثریت اعتراضها مسالمتآمیز و اغلب عمامهپراکنیها- بنا به فیلمهای منتشرشده – متوجه روحانیهای جوان بوده و بسیار با دقت و احتیاط هم انجام شده تا طرف آسیبی نبیند . البته طبیعی است در یک جنبش سراسری خطا هم صورت بگیرد. پرسش این است که چرا احمد زیدآبادی در تحلیلها و گفتههایش در اینباره فقط این فِرمهای دستچین شده و مطلوب حکومت را میبیند و معمولا همان را میگوید که با قدرت رسمی همسو است؟
احمد زیدآبادی: همین پرسش شما نشان می دهد که انصافی باقی نمانده است! هر کس نوشتههای مرا دنبال کند به وضوح میبیند که نزدیک به تمام شان نقد قدرت حاکم است. کسانی که این همه نقد ساختاری را نمیبینند و بعد کوچکترین انتقادی به رفتار عده ای خاص از معترضان را اینقدر بزرگ میکنند و آن را همراهی با حکومت تعبیر میکنند، روشن است که هر دغدغهای داشته باشند، دغدغۀ حقیقت ندارند!
معترضان خدا نیستند که نشود به آنها انتقاد کرد. حتی اگر یک پیرمرد هم مورد تعرض قرار گرفته باشد، وظیفۀ اخلاقی ما حکم میکند نسبت به آن هشدار دهیم وگرنه تمام مدعیات اخلاقگرایی بیهوده و باطل خواهد بود.
طاها پارسا: بسیاری از نوشتهها و کارهای شما نقد قدرت رسمی است؛ دستِ کم من یکی این موضوع را در نقدی که بر شما نوشتهام- و ملاحظهکردهاید- به صراحت آوردهام که «احمد زیدآبادی منتقد سرسخت جمهوری اسلامی و سیاستهای اوست و این را عملا نیز ثابت کرده است» و نیز گفتهام «هیچ نسبتِ خلافی را به او قانعکننده نیافتهام». شرط «انصاف» این است که این را هم بگوییم و ببینیم. اما جناب زیدآبادی، محل نزاع در اینجا خطایی است که ممکن است در تحلیل منازعه میان یک جنبش انقلابی و حکومت رخ دهد. لذا سوالم را به شکل دیگری میپرسم. شما بفرمایید یک جنبش اجتماعی در جمهوری اسلامی چه کارهای را باید انجام دهد که از سوی کسی به بیاخلاقی متهم نشود؟
احمد زیدآبادی: بله این نکته را مطرح کرده اید اما ظاهراً در سطور بعدی آن را فراموش کرده اید و یا نادیده گرفتهاید چون اذعان به این موضوع با اتهامِ همسویی با قدرت رسمی چندان همخوانی ندارد! در مورد جنبش اجتماعی، بیش از اخلاق، داشتنِ استراتژی روشن مهم است. استراتژی آن مسیری است که فرد یا جمع را به هدفش میرساند. در ایران، یک جنبش باید ابتدا انضباط فکری و عملی بین اعضای خود ایجاد کند وگرنه جنبش نیست و از جنس حرکت توده ای است. افراد منضبط، اصلیترین منبع قدرت یک جنبشاند و میتوان از آنها در برابر قدرت حاکم برای دستیابی به هر هدف معقول و مشروعی استفاده کرد.
طاها پارسا: من در همان نوشته و نیز در اینجا فکتهای متعددی را برای نشاندادن همسویی رویکرد شما با قدرت رسمی آوردهام و حتی برای پرهیز از اتهامزنی، به جای همسویی با «جمهوری اسلامی» مرتب از همسویی با «قدرت رسمی» یاد میکنم تا سویهی منطقی و تحلیلی و علمی موضوع را هدف قرار دهم. اما شما به هیچکدام از آن شواهد مراجعه نمیکنید و تمام فکتها را نادیده میگیرید و همه را به «اتهامزنی» تخفیف میدهید.آیا نمیخواهید به فکتها بپردازید؟
احمد زیدآبادی: شما از میان هزاران یادداشت و تحلیل و صحبت، دو مطلب کوتاه را که یکی درخواست برای تعویق محاکمۀ برخی متهمان جریانات اخیر و دیگری دل نوشتهای خطاب به جوانان بود، به عنوان معرَف کل نوشتههای من انتخاب کرده بودید! در مورد هر دو نوشته هم زمینۀ نگارش آنان را در نظر نگرفته بودید و در بارۀ واژههای به کار گرفته شده دچار سوءتفاهم شده بودید. کسی را که در دادگاه الان متهم به محاربه شده است، من با چه منطقی او را متهم یا مظنون به حضور در ناآرامی ها ندانم؟ آیا باید بزه انتسابی به او را تأیید کنم؟ اگر شما میخواهید تأیید کنید به خودتان مربوط است اما من نمیتوانم و بنابراین از لفظ مظنون یا متهم استفاده کردهام چون این افراد الان در دادگاه به ارتکاب قتل متهم شدهاند!
بحث ما در اینجا نجات جان چند جوان است که راهکار خود را میطلبد. بحث شما اعلام موضعِ از منظر حقوق بشری است! آن به کار نجات این افراد نمیآید.
طاها پارسا: باز هم به نقد من در آن نوشته نپرداختید و در عوض از مغالطه «توسل به احساسات» استفاده کردید! اما بگذریم و به محور جدیتری وارد شویم. مستحضرید که جنبشهای اجتماعی برای آنکه مسالمتآمیز باقی بمانند، از رفتارهای غیرمتعارف و ابتکاری استفاده میکنند تا رسانهها را تسخیر کنند. وقتی سخن از یک جنبش مسالمتآمیز است، بستن یک خیابان با سطل زباله و پراندن عمامه یک روحانی یا بههم زدن کلاس درس، رفتار مسالمتآمیز محسوب میشود اگرچه غیر متعارف و فراقانونی یا حتی غیرقانونی است. حالا ممکن است در این میان آمبولانسی هم که حامل یک بیمار است بر اثر بستن خیابان به ترافیک بخورد و جان کسی به خطر بیافتد یا یکی از روحانیون بر اثر پراندنِ عمامه بترسد یا زمین بیافتد و یا تعطیلی یک کلاس درس، بودجه عمومی را بههدر دهد و یا دانشجویی را از زندگی بیاندازد. در «قاموسِ جنبشهای اجتماعی» رفتار غیر مسالمتآمیز یا خشونتبار معنای مشخصی دارد و یک تغییر فاز مشخص از جنبش است و به آسیبزدنِ هدفمند به طرفِ منازعه مثلا اقدام مسلحانه اطلاق میشود. وگرنه حتی یک شعار بلند هم ممکن است یک پیرمرد رهگذر یا ساکنان یک محله را بترساند و دچار اضطراب کند یا یک دیوارنویسی هم به بیگناهی ضرر بزند. منتقدان میگویند روایت و قرائت احمد زیادآبادی از جنبشهای اجتماعی روایتِ قدرت رسمی است؛ قدرتی که بنا به ماهیتش جنبشهای اجتماعی را انکار میکند و رفتار نامتعارف آنها را قانونشکنی میبیند و نمیخواهد بپذیرد که جنبشها عارضهای طبیعی برای اصلاح هنجارها و قانونها هستند و شدت و حدت رفتار آنها ناشی از میزانِ دموکراتیکبودن حکومت و رفتار قدرت رسمی است. فراموش نکنیم که این همان حکومتی است که نوشتن یک نامه محترمانه از سوی احمد زیدآبادی را به رهبری، حمل بر توهین و اقدام علیه امنیت ملی میکند؛ چون اصولا «حق اعتراض» و نقد را بهرسمیت نمیشناسد و بر آن نامی دیگر مینهد. شما در پاسختان به پرسش اول، پای این بحث را هم به میان آورید و از قضا عمامهپرانی را نام دیگری نهادید. حالا فرصتی است که جواب شما را به این نشانه و باز هم به نقدِ «همسویی تحلیلی با قدرت رسمی» بشنویم؛ نقدی که در بسیاری از موارد از سوی منتقدان با تعابیر مختلف و گاه با ادبیات و الفاظ ناشایست هم به شما وارد میشود و شما هم بارها در نوشتههایتان به آن اشاره کردهاید. سوال این است که آیا احمد زیدآبادی اصولا جنبشهای اجتماعی را به رسمیت میشناسد و آنها را بخشی از رفتار دموکراتیک میداند؟ اگر پاسخ مثبت است «مسئولیت» رفتار جنبشهای اجتماعی و حتی انقلابیشدن آنها را متوجه قدرت رسمی میدانید یا کنشگران جنبش؟
احمد زیدآبادی: اینکه حکومت چه ماهیتی دارد به هیچوجه توجیهگر هر رفتاری از سوی مخالفان آن نیست. من بیش از همه میدانم که حکومت از چه جنسی است. جنبش اجتماعی هم مقید به پارهای قواعد و اصول است که تخطی از آنها زیانبار است. از این گذشته بحث ما انتزاعی نیست. ما با حکومتی طرفیم که سطح تحمل آن مشخص است. نوع برخورد کارساز و معطوف به نتیجه با حکومتی از این دست بحثی استراتژیک است و ربطی به جنبش و غیرجنبش ندارد. کسانی که دائم بحث جنبشها را پیش میکشند، ابعاد دیگر ماجرا را در نظر ندارند. برای یک کنش مفید و مؤثر مؤلفههای بیشماری در دو حوزۀ شرایط داخلی و خارجی کشور باید در نظر گرفته شود که متأسفانه در نظر گرفته نمیشود چون درکی از آنها وجود ندارد. پیش کشیدن بحث همسویی با قدرت رسمی هم ناشی از همان فقدان تفکر استراتژیک نزد این افراد است، چون اتهام بستن کار سادهای است اما نجاتبخش نیست، چون نهایتاً عواقب هر فکری روی زمین مشخص میشود.
طاها پارسا: جناب زیدآبادی! حالا که به این موضوع هم ورود کردید، بپرسم؛ شما چه تحلیلی از اتهامها یا موج فحاشیها و ناسزاها به خودتان دارید. البته میدانیم برخی از آنها سازمان یافتهاند، منظور دیگران و افراد مستقلی است که بعضا هویت مشخص هم دارند.
احمد زیدآبادی: این موج فحاشیهایی که شما از آن سخن میگویید ظاهراً در توئیتر جریان دارد. در عالم واقع من با هر کس روبرو میشوم جز ادب و احترام نمیبینم. از همینرو به نظرم توئیتر فضایی کاذب باشد، برای همینخاطر در آنجا حضور ندارم. فحاشی اما چه سازماندهی شده و چه بدون سازماندهی، علامت خشم و ناتوانی است. آدم توانا فحاشی نمیکند اگر هم به فرض بکند یک بار در عمرش نه اینکه کارش شبانهروز فحاشی باشد.
این فحاشیها اما برای من خوب است. اولاً سبب تهذیب نفس میشود. دوم اینکه مرا با ماهیت افرادی که ادعای مبارزه با حکومت دارند آشنا میکند. در واقع اگر این فحاشیها نبود چه بسا چشمان من به روی برخی حقایق هرگز باز نمیشد!
طاها پارسا: از فحاشیهایی تندی که معترضان به حکومت میکنند، چه تحلیلی دارید؟ چرا از این همه فحشِ آبدار استقبال میشود؟ منظورم توئیتر نیست، همان خیابان و دانشگاههاست.
احمد زیدآبادی: واقعیت این است که تعداد کسانیکه فحش میدهند زیاد نیستند و استقبال از آنها هم بیشتر لحظهای و نوعی احساس دلخُنکی است وگرنه پایدار و عمیق نیست.
اما تحلیل این داستان به نظرم جنبههای روانشناسانه و اجتماعی مختلفی دارد که من دربارهاش زیاد نمیدانم. شاید نوعی واکنش به رفتار محتسبمأب حکومت باشد. مثل کاری که عبید و سعدی و غیره کردهاند. شاید هم مربوط به ویژگیهای نسلی باشد که به ادبیاتِ خاصی عادت کردهاند و یا شاید هم از سر نوعی سرخوردگی از رویارویی با قدرتی است که مطیع کردن آن معمولاً با شکست مواجه شده است.
طاها پارسا: در گفتوگویی که با حسین قاضیان داشتم، معتقد بود که این کار در دراز مدت برای شکستن تابوها میتواند موثر باشد. شما هم در مناظره با آقای گنجی در دانشگاه شریف برداشتی همدلانه از این نوع کنش داشتید. البته این همراهی شما از چشم منتقدان پنهان ماند. در مجموع، چه نظری نسبت به این نوع کنشگری دارید؟
احمد زیدآبادی: حرف آقای قاضیان را خواندم. نه! من همدلی شایانی نشان ندادم اما اصولاً فکر میکنم هر چیزی از جنس حرف نباید مجرمانه تلقی شود حتی اگر کریه باشد. برای همین هم آنجا گفتم که فحش باد هواست و نباید دانشجویی را به این دلیل آزار داد.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…