طی این سالها تلاش مردم برای به رسمیتشناختن آزادی بر بدن و زندگی خصوصی خود از یک سو و از آن سو تلاش حاکمیت بر کنترل بر پوشش و لباس و دخالت در حوزه خصوصی مردم، جنگ و جدال حریفطلبانه بین دو طرف (حاکمیت و مردم) را به عرصه خیابانها کشانده است. مبارزه ۴۰ ساله زنان برای احقاق حق خود در نوع پوشش و لباس و حجاب اختیاری و به رسمیت نشناختن آزادی مردم از سوی حاکمیت که باید برای اختیار و تکثر و تنوع اندیشه و عقاید شهروندان تدبیری میاندیشید و جامعه را از دوقطبی ارزشهای ایدئولوژیک میرهانید، هزینه سنگینی را برای هر دو طرف باقی گذاشت. بنابراین وقتی کنشهای مدنی آگاهانه در داخل کشور جهت عقب راندن حاکمیت مذهبی ایران از عرصههای شخصی و خصوصی به ویژه کاهش سلطهاش برحوزههای مربوط به زنان نتیجهای نداشت و فعالان مدنی و نیروهای میانهرو ناامید از تلاش و مبارزه دست کشیدند و کنش مدنی رنگ باخت، از این رو، فعالیتها و کنشهای خیابانی طردشدگان و حذفشدگان که تحت تاثیر اپوزوسیون و نیروهای سیاسی خارج از کشور هم قرار داشت برای گرفتن حق خود وارد میدان عمل شد.
جامعهای که تلاش دارد از طریق اعمال زور، هنجارها و ارزشهای اسلامی و نمایش ایدئولوژی خود را تحمیل کند تعهد ارتدکسگونه چنین نظامی به تحمیل و نمایش هر چه بیشتر نمادها و شعائر ایدئولوژیک خود ریشه در فلسفه حیات این نظام دارد و در نتیجه تهی کردن وجه ایدئولوژیک-اسلامی این نظام به یکباره مشروعیت الهی و مقدس آن را سلب و آنان را ناگزیر از پاسخگویی خشونتآمیز و قهری در برابر جامعۀ خسته و خشمگین از نابرابری اقتصادی و جنسیتی و فقر برای بقای خود در رویارویی در خیابان میکند.
برای همین وقتی که کنشگران و نیروهای میانهرو و اصلاحطلب و نخبههای ملی که کنش آنها مبتنی بر شناخت و سنجش بسترهای اجتماعی و فرهنگی است حذف میشوند شکل مبارزه از مبارزه مدنی به مبارزه سیاسی تغییر میکند و خیابانها عرصه رویارویی حریفطلبانه و انتقامجویانه میشود و مطالبات مدنی از مطالبه حجاب اختیاری و احترام به حوزه خصوصی به مبارزه تمامعیار با دینسالاری سیاسی و ایدئولوژیک و حذف روحانیت و عمامهپرانی میرسد. در این شکل از جنبشها که نیروهای میانهرو و معتدل سیاسی حذف میشوند، جنبش شکل پوپولیستی پیدا میکند و مردم و مطالبات آنها همان کارکردی را پیدا میکنند که پشتوانههای ایدئولوژیکی در نظامهای ایدئولوژیک به عهده میگیرند و در جامعهای که بخشی زیادی از مردم آن مذهبی و سنتی هستند به صریحترین شکل ممکن با دین و فرهنگ دینی مردم، رویکردی خشن و «حذفکننده» میگیرند که بازتولید همان نظام بنیادگرای دینی است که ایجاد کننده فضای دوقطبی در جامعهای بود که مطالبات اقشار متفاوت و تنوع و کثرت آراء و نظریات را نادیده گرفته و بخشی از مردم را حذف کرده بود.
درعین حال که مطالبات مردمی تعیین کننده اهداف جنبش هستند، اما پوپولیسم و منافع نیروهای سیاسی نیزبه نوبه خود با تحتتاثیر قرار دادن مطالبات مردم، وجهی اضطراری و بسیار با اهمیت به کنشهای مردم میدهد و به عامهفهمترین شکل ممکن مردم را وارد منازعات سیاسی و اجتماعی ،جامعه میکند و همان دیکتاتوری را که توسط حکومت مذهبی برقرار بود این بار به واسطۀ ترویج ذهنیت لائیک و ضد دین بازتولید میکند و چرخه خشونتزای تمامیتخواهی و حذف «تفاوت» و چندگانگی در تاریخ اجتماعی و سیاسی و کنشگری سوژه ایرانی ادامه مییابد.
در تمایل و کنش جامعه به عمامهپرانی و حس ضددینی و سکولاریسم موجود در جامعه امروز، “خطر” تمایل حذف «تفاوت» وجود دارد که بخش زیادی از مردم آن مذهبی و سنتی و تاریخ جامعه ید طولایی در فرهنگ دینی دارد. بازتولید حذف «تفاوت» بیتوجه به فرهنگی دینی و بخشی از مردم، همان چیزی است که به عنوان «تیرگی معرفتی» از آن یاد میشود و اضطراب مبهوتکننده دوقطبی را در جامعه تحکیم میکند و تفاوت در حال ازدیاد نژادی را که لبههای «مغاک ژرف» را نشان میدهد، عادی و پیشپا افتاده نشان میدهد.
آلن بدیو با شناسایی میل انسان به دوگانگی با ابزارهای تمدن (سکولاریسم، لیبرالیسم، دموکراسی و حقوق بشر)، نوع خاصی از فردیت با آزادی در تعریف و تمجید از حقوق بشر در تمدن غربی، آن را به عنوان تمایل به بازگشت به سوژه انتزاعی کانتی، دلالت کننده بر یک بنیان مسلط در سوژه «غربمحور جهانشمول» توصیف کرد. در چارچوب غایتشناسی میل دستیابی به این ظرفیت تاکنون نامحقق یک «انسان جهانشمول» است که –نظام دوگانه و حذف دیگری- بسیار پرکشش شده است.
مفاهیم مترقی و تمدنساز حقوق بشر و لیبرال و سکولار مدعی است که «لذت» را جایگزین «رنج» و شور مذهبی برای کنشورزی در دنیای واقعی میکند. برانگیختگی سیاسی برای توانمندسازی انسان و کمک به بدن برای استفاده از آن، به منظور تفهیم سودمندی تحقق «انسان جهانشمول» که از مرزهای جغرافیایی و ملی، و تفاوت بدنی، فراتر رفته است، در قلب کارزار جهانی حقوق بشر قرار دارد. در اینجا «تفاوت» به عنوان نقض و انکار حقوق بشر برای بدن ظاهر میشود و در نتیجه هویت یافتن باید به روش خاص جهانشمول تجربه کسب کند. این انسان جایگاه جهانشمول و طبیعی را که از «تفاوت» پیشی میگیرد، و در قلمرو سکولار جهانی قرار دارد، تصاحب میکند، «تفاوت» سد راه وعده آزادی گفتمان سکولاریسم صورتبندی میشود و آن را انکار میکند. فرقی نمیکند؛ میخواهد حقوق بشر و لیبرالیسم با وعده آزادی این «تفاوت» را انکار کند یا بنیادگرایی مذهبی. هر دو خشونت یکسانسازی و عدم «تفاوت» را تولید و بازتولید میکنند.
سرمایهگذاری در سوژه دوگانه کانتی و انسان جهانشمول غربمحور و نیز سکولاریسم به عنوان یک آیین اخلاقی و اجتماعی، شرایط رضایتمندی دوگانه ذهن/بدن جهانشمول را ورای خواستههای محدودکننده سنتهای فرهنگی و مذهبی و تولد بدنهای رام توسط زیست-قدرت جستجو میکند و در ادامه شاهد هستیم همان فرایند تاریخی و قصه همیشگی تکرار میشود که؛ بستر فرهنگی توسعه و زمینه تاریخی و اجتماعی در ایران برای خلق این سوژه مهیا نیست و تنها تمایل آن شکل میگیرد.
در پندار سیاسی و کارزارهای حقوق بشری، جهانشمولسازی انسان و تصویرسازی از بدن و یگانگی آن، حقوق طبیعی نیرویی برای خیر است که تاریخ را به سمت مقصدی سوق میدهد: یک ذهنیت برتر که قطعا میتواند از آزادی لذت بَرَد. با رونمایی از حقوق ذاتی مردم در طبیعت، آنها به ماهیت عینی خود، انسانیت خود از طریق دستیافتن به حقوق بشر جهانشمول، میرسند. این بدن درهم شکسته و آسیبدیده از طریق حقوق و قانون دوباره جمع میگردد. قوانین مبتنی بر میل و اختیاری که حقوق بشر برای هدایت پیشرفت و توسعه بشریت بر عهده گرفته است، همچنین به معنای این است که انسان محروم بر محرومیتهای خشونتآمیز تکیه دارد، که نشاندهنده تقلیل انسان به یک مقوله جهانشمول تحت کنترل زیست ـ سیاسی قدرت دولت میباشد.
آگامبن بر اساس مفهوم زیست ـ قدرت فوکویی تکنولوژیهای نظارت و تادیبی دولت برای اعمال حاکمیت بر دوگانه بدن/ذهن، استدلال میکند که حقوق بشر متکی بر بدنهای رام است: بدن الهیاتی و بدن سیاسیشده که فاقد طبیعت معرفی میشود، و بنابراین با استفاده از استراتژیهای تادیبی قدرتمند مجدداً جایابی میگردد. بدن سیاسی بدین معنا نیست که به طور کامل توسط گفتمانهایی که حقوق بشر میتواند درباره بدن به مثابه «بقای محض» ارائه دهد، متعین میگردند. ما مرزهای سیال انسان/ حیوان، برهنه/ بیحجاب، خود/ دیگری را بازیادآوری میکنیم که نیروی مترقی مدرنیسم تلاش کرده تا آنها را حفظ کند، اما هرگز بر آنها مسلط نشده است. انسانیت قابل تقلیل است زیرا، به بیان آگامبن، زندگیهای انسان به «اهداف اصلی ارزیابیها و محاسبات» دولت مطلق و برتر تبدیل میشوند. بقای محض شهروند، بدن زیستی ـ سیاسی جدید بشریت و منبع قدرت اعلی است.
تدوین گزارهها و بدنهای سکولارِ یگانگیای که تفاوت جنسی در تحقق آن شکست میخورد از طریق زیستـ سیاست حقوق، شکلدهنده و تادیبگر بدن در تمامیت سیاسی محقق میشود. این روایت انسانساز از طریق داستانهایی که میل را به دوگانهها پیوند میزنند، مستمراً بازتولید میشود. این دوگانهها در محدودیتهایی است که توسط نظامهای بنیادگرای مذهبی بر زنان و مردان تحمیل میشود که باعث میگردد برای رهایی از شر دوگانهها و دو قطبی از سر یک طیف به سر دیگر آن و از مذهب به لائیک بلغزند. به عنوان مثال؛ بدن باید حقوقش را ـ حقوقی که اغلب به آزادی سکولاری مصرف بدون قید و بند مرتبط است و از طریق «مصرف» و مصرفزدگی جایگاه خود را در حقوق انسان جهانشمول به دست آورد، بپذیرد و آنها را اعمال کند. این بدنی است که از طریق بدنهای دیگر معنا مییابد، و «تفاوت» به عنوان نقض میل طبیعی، مانع بدن برای لذت بردن، سد راه تجربه جهان و تعامل با آن میشود.
در وضعیت آزادی جهانشمول، دعاوی جهانشمول حقوق بشر دوگانه ذهن/بدن را به محاسبات حقوق سیاسی و به زیباییشناسی مدرنیستی تقلیل داده است و درک تفاوتهای زمانی و مکانی و اختلافات طبقه و مذهب را در زندگی زنان مسلمان و خاورمیانه مشکل میکنند و حقوق بشر انسان جهانشمول به بهترین حالت انتقال دانش تبدیل میشود و درک ما را از حوادث جهان، جنگ، سیاست و غیره شکل میدهد و دنیا را به فضیلت غربی و بدویت شرقی تقسیم میکنند.
آیا آزادی، برابری وحقوق انسان بخشی از یک زبان جهانی است؟ آیا ممکن است برخی مطالبات برای گروههای مختلف مردم مورد توجه بیشتری باشند؟ آیا چندفرهنگی بد است؟ آیا فرهنگ و گرایش مذهبی باید از بین برود؟ اینها سوالاتی است که باید درباره آنها تأمل کرد.
انتخاب ها به خاطر گفتمانها، موقعیتهای اجتماعی، شرایط جغرافیای سیاسی و نابرابری قدرت در حوزههای خاص تاریخی و محلی برای همه و برای انسان خاورمیانه بیشتر از همه شکل گرفته است. برای برخی از آنها ارزشهای مذهبی مهم است و آن را به عنوان باورهایی که برایشان کوشش میکنند، میبینند و برای برخی دیگر در همان منطقه کمتر مهم است، یقیناً این «تفاوت» به معنای تناقض نیست، و از بین بردن تفاوتها در هر منطقه و تلاش برای یکسانسازی فرهنگی و دینی در هر منطقهای نوعی از بنیادگرایی است، میخواهد در قالب قوانین حقوق بشر باشد و یا بنیادگرایی مذهبی.
ذکر این نکته مهم است منادیان حقوق جهانشمول انسانی و آنها که در مقام کنشگر حقوق بشر به نجات و دلسوزی طردشدگان و ناتوانها در مناطق محروم و مورد تبعیض و دارای خشونت میشتابند و گزارش جهانی به جهانیان میدهند، باید نگاه و تفکر خود را بر حسب معرفت پیوستگی، همبستگی و انسجام و احترام به «تفاوت» آنها متمرکز کرده و توجه کنند و دوگانه غرب/شرق و امتیاز و برتری تمدن خود را در خاورمیانه در لباس حقوق بشر بازتولید نکنند.
در حالی که بیش از دو سال از جنبش "زن، زندگی، آزادی"، جنبشی که جرقه…
بیانیهی جمعی از نواندیشان دینی داخل و خارج کشور
رسانههای گوناگون و برخی "کارشناسان" در تحلیل سیاستهای آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، بهطور…
زیتون: جلد دوم کتاب خاطرات طاهر احمدزاده اخیرا از سوی انتشارات ناکجا در پاریس منتشر…