نسبت انواع دین‌داری و جنبش زن_زندگی_آزادی 

امیر مازیار

دوست دانشور ،یاسر میردامادی، در یادداشتی کوتاه تلاش کرده تا نسبت انواع دین‌داری و جنبش زن_زندگی_آزادی را صورت‌بندی کند. او انواع دین‌داری – مسلمانی – مرسوم و معمول را به پنج دسته سنتی، نوسنتی، سنت‌گرا، بنیادگرا و تجددگرا تقسیم کرده و  هدف این جنبش را” آزادی سبک زندگی” دانسته و به این نتیجه رسیده که تنها دین‌داری بنیادگرا است که سراسر با هدف این جنبش در تعارض است و  در انحاء دیگر دین‌داری تمایل جدی به تحمیل سبک زندگی وجود ندارد و بدین ترتیب آنها با  هدف این جنبش ناسازگار نیستند.

به گمانم هم نگاه میردامادی به هدف این جنبش، بیش از اندازه انتزاعی است و هم تعیین نسبت آن با انواع دین‌داری – صرف نظر از مناقشه در خود این انواع – بسی آسان‌گیرانه . به گمانم این تصویر بر برخی تقریرهای مسامحی از ماهیت اسلام سنتی استوار است که آن را، در تقابل با اسلام بنیادگرا یا سیاسی، بیش از اندازه ” منزه” جلوه می‌دهند و با این کار به این گمان دامن می‌زنند که اسلام سنتی و روایت‌های نزدیک به آن گرچه هماهنگ با دنیای جدید نیستند اما می‌توانند، بدون تغییرات جدی، به صلح و سلامت در آن زندگی کنند. این چند نکته را توضیح می‌دهم.

۱. هدف جنبش: واقعیت آن است که در هیچ‌جا تعریف معینی از هدف جنبش اعتراضی زن_زندگی_آزادی وجود ندارد و نمی‌تواند هم وجود داشته باشد زیرا این جنبش از دل نوعی اندیشه و ایدئولوژی واحد یا اندیشه‌های متنوع همسو بر نیامده و افراد گوناگون در آن مواضع گوناگون دارند. آنچه درباب هدف می‌گوییم طبیعتا استنباطی است که از شعارهای این جنبش و رفتارهای نمادین و غیرنمادین همسو با آن و خواسته‌های عمومی جمعیت‌های همراه با آن داریم. بی‌راه نیست که هدف این جنبش را “آزادی سبک زندگی” بدانیم اما با توجه به محوریت زنان  و شعارهای عمومی این جنبش دست‌کم باید دو امر مهم را در دل این آزادی سبک زندگی جا داد یا بر آن افزود تا تصویر روشن‌تری از موضوع داشته باشیم: خواست آزادی سبک زندگی در اینجا همراه است با / یا برآمده‌است از، خواست نفی تبعیض (به خصوص تبعیض میان زن و مرد و متدین و غیرمتدین) و حق‌مداری؛ یعنی احترام به حقوق همه افراد جامعه صرف‌نظر از دین، مذهب، مواضع سیاسی و…. فکر می‌کنم بدون این مولفه‌ها تصویری حداقلی از خواسته‌های این جنبش شکل نمی‌گیرد و مفهوم آزادی سبک زندگی مبهم و انتراعی می‌ماند.(میردامادی بحث تغییر حکومت را نزد معترضان وسیله رسیدن به این هدف می‌داند و من هم در اینجا از آن می‌گذرم.)

۲.اگر آزادی سبک زندگی نفی تبعیض و احترام عمومی به حقوق افراد را در برداشته باشد، نسبت آن با انواع دین‌داری پیچیده‌تر از آنی خواهد بود که میردامادی ترسیم کرده‌است گرچه بدون توجه به این مفاهیم هم او با دیدی بسیار “خطاپوش” به این نسبت‌ پرداخته‌است. میردامادی می‌گوید از آنجا که در دین سنتی بعضا این رای وجود دارد که در نبود امام اقامه حدود جایز نیست و از آن طرف، برای هر فعل حرامی هم لزوما تعزیری در نظر گرفته‌نشده، اسلام سنتی می‌تواند تحمیل‌گر سبک زندگی نباشد و از آن بگذرد. اما اسلام سنتی نسبت به اجبار گونه‌هایی از باورها و رفتارها ساکت نیست. اولا روایت “غالب” سنتی تعطیلی اقامه همه حدود در زمان غیبت نیست و ثانیا آنها که به تعزیر برای “کل”  اعمال حرام قایل نیستند از تعزیر ” بعض” که کناره نگرفته‌اند و ثالثا معلوم نیست چرا در تقریر اسلام سنتی  منظر اهل سنت نادیده گرفته شده‌است. در فردای جنبش زن زندگی آزادی، جامعه اهل سنت قابل حذف یا چشم‌پوشی نیست و حتما در فضای جامعه ایران صدای بلندتری خواهد داشت. در اسلام سنتی این گروه هم اصول مخالفِ آزادی مانند اسلام شیعی وجود دارد. آموزه‌های نظری دینداری سنتی  نه تنها مانع اجبار و اکراه نیستند بلکه مشوق آن اند و تاریخ این دین‌داری هم بر آن گواه است.

۳. اما اگر مساله  نفی تبعیض و  حق‌مداری را در فهم‌مان از “آزادی سبک زندگی” داخل سازیم یا بر آن بیفزاییم کاملا روشن است که اسلام و فقه سنتی در روایت‌های گوناگون‌اش عمیقا تبعیض‌مدار و حق‌ناباور اند.  تبعیض‌های جدی بین مرد و زن، مومن و غیر مومن، آزاد و غیرآزاد در اسلام سنتی قابل چشم‌پوشی نیست. حتی مسایلی مانند حجاب را باید ورای مساله حق در ذیل مساله تبعیض و عدالت هم فهمید.

اسلام سنتی در تمامیت خود نمی‌تواند به نحوی سازگار و بی‌تنش در جامعه‌ای آزاد و برابری‌خواه به حیات خود ادامه دهد و ملزم به تعطیل کردن برخی از احکامش( حدود و تعزیرات) و تغییر دادن برخی دیگر( ازدواج و طلاق و ارث و…)  است. این تغییرات در نظام‌های دینی جوامع مدرن اتفاق افتاده تا دینی متناسب با جامعه‌ مدنی شکل بگیرد.

۴. روایت‌های نوسنتی، سنت‌گرا و بنیادگرا در روایت میردامادی هم به همین شکل با آزادی سبک زندگی بر اساس نفی تبعیض و محوریت حقوق ناسازگار اند. تکلیف بنیادگرایی که مشخص است. نوسنت‌گرایی هم چارچوبی است مبهم که نسبتش با حقوق انسانی و سکولاریسم نامشخص است. سنت‌گرایی هم اساسا نوعی نظریه تمدن‌شناسانه و دین‌شناسانه است که حاصل عملی‌اش چیزی جز بازگشت به دین‌داری سنتی نیست و عمیقا با انسان‌باوری و حق‌گرایی به عنوان مولفه‌های نگاه متجددانه مخالف است. سنت‌گرایان مدافع تبعیضهای گوناگون سنتی و حتی نظام‌های طبقاتی در جوامع اند.

۵. آنچه برجای می‌ماند نگاه تجددگرا به دین است. صاحبان این منظر به دین در ایران تاکید کرده‌اند که مخالف اجبار ، قایل به تقدم حقوق‌بشر بر دین ، سکولاریسم  و بازسازی گسترده دین بر اساس حق محوری و نفی تبعیض اند. بنابراین هیچ مشکل مبنایی با اهداف جنبش زن_زندگی_آزادی ندارند. اما مساله اینجا است که این گروه تا کنون در تعریف و تدوین اسلام حق‌محور خود  گرفتار ” تاخیر تاریخی” بوده‌اند. مبانی نظری و عملی را طرح کرده‌اند اما نسخه یا نسخه‌های خود را  از اسلام که در آن وضعیت مسایلی مانند حجاب( و نه صرفا حجاب اجباری)، ارث، ازدواج و طلاق ، حدود و تعزیرات، شهادت و قضاوت و …کاملا مشخص باشد طرح نکرده‌اند. روایتی از اسلام که در آن زنان به راستی جایگاهی برابر داشته باشند  و نسبت به همه اعضای جامعه عدل محور و حق‌باور باشد، در نگاه تجددگرا همچنان تقریر نشده‌است .این مساله موجب عدم عاملیت جدی این نگاه در این جنبش و انفعال آن نسب به جریان‌های اجتماعی تحول‌خواه در دو دهه اخیر ایران بوده‌است( گرچه متفکران مسلمان غیر ایرانی تلاش‌هایی در این جهت داشته‌اند و مثلا تفسیرهای زن‌گرایانه مهمی اکنون وجود دارند) .اما همانطور که در ابتدا گفته شد این نگرش با اهداف این جنبش کاملا همسو و سازگار است.

۶.خلاصه کنم : دینی که در  جنبش زن_زندگی_آزادی  پذیرفتنی است یا با آن سازگار تواند بود  دینی است که باورها و احکام ضدحقوق بشری و تبعیض‌گرای آن کنار نهاده‌شده باشد و خود را در ذیل جامعه مدنی و نه فوق آن تعریف و تصور کند و در پی همزیستی مسالمت‌آمیز با شیوه‌های دیگر زندگی باشد. برای رسیدن به چنین جایگاهی برای دین احتیاج به خانه‌تکانی‌ای جدی در روایت‌های سنتی از دین و جهد و تلاشی  هدفمندتر و انضمامی‌تر در دین‌داری تجددگرا هستیم .

منبع: کانال تلگرامی نویسنده

تلگرام
توییتر
فیس بوک
واتزاپ

رسانه‌های گوناگون و برخی “کارشناسان” در تحلیل سیاست‌های آینده ترامپ در قبال حاکمیت ولایی، به‌طور مکرر از مفهوم “فشار حداکثری” (Maximum Pressure) استفاده می‌کنند. این اصطلاح شاید برای ایجاد هیجان سیاسی و عوام‌فریبی رسانه‌ای کاربرد

ادامه »

حدود هفده سال پیش و در زمان جدی شدن بحران هسته‌ای، در تحریریه روزنامه بحثی جدی میان من و یکی از همکاران و دوستان

ادامه »

بی‌شک وجود سکولاریسم آمرانه یا فرمایشی که توسط پهلوی‌ها در ایران برقرار‌شد تاثیر مهمی در شکل گیری و حمایت گسترده

ادامه »