عقب ماندن فلسفه از علم واقعیتی ست که بیان شدن آن با کلام هاوکینز، و برانگیختن عده ای برای افزایش پیروزمندانۀ عددی دیگر کنار تعداد مدافعین نفی اهمیت فلسفه و برای گروهی دیگر، برای به میدان آمدن و تلاش درجهت رویاروئی و مقابله با این برداشت، تفاوتی در اصل مسئله به وجود نمی آورد.
فلسفه براستی، براستی از علم عقب مانده است. این به این معنا نیست که علم کنونی پاسخ همه پرسش ها را یافته و همه این پاسخ ها نیز صحیح و غیر قابل برگشتند. به این معنا هم که علم به انتهای کشفیاتش رسیده یا آنچه دریافت کرده برای توضیح جهان کافیست، نیست.
از سوی دیگر به چنین باوری هم نمی انجامد که فلسفه دیگر نمی تواند پابپای علم حرکت کرده و راه پیشرفت و برون رفت ازین وضعیت، برای همیشه به رویش بسته خواهد ماند.
اساساً جنگ بین علم و فلسفه تنها در کادر های بسته ایدئولوژیک می تواند وجود داشته باشد. والّا برای جستجوگران حقیقت، علم و فلسفه هر دو می توانند کارآمد باشند و هر کدام مُقدّم بر دیگری عمل کرد، گو خوش باد.
آنچه اما بنظر نگارنده، تاسف بار می نماید، کُند شدن استفاده از داده های علم تجربی، در فلسفه است. کجاست آن تسلط و استفاده سُهروردی از داده های علم اُپتیک و نور، و دانش عملکردبینائی در زمانه اش، که او را برای رسیدن به فلسفه ای که به اسم خودش مشهور است، یاری کرده و اعتماد بخشیده است؟ نمیتوان از خود نپرسید آیا تسلط و استفاده مشابه و هم سطحی از دانش فعلی بشر، در فلسفه وجود دارد؟
البته که دامنۀ پیشرفت علم تجربی آنقدر سریع و گسترده بوده که برای اشراف بر تنها یک رشته از آن ، عمری باید صرف کرد. اما سخن سر چنین تسلطی نیست و داشتن حتی آگاهی کوچکی از چگونگی کارکرد وسائلی که همه روزه مورد استفاده ما قرار می گیرند و از آنها بطور مبسوطی سخن می گوئیم، چون تلفن همراه، کامپیوتر، یا آزمایشات پزشکی چون گرفتن نوار مغزی و قلبی، بی شک بر نگرش فلسفی ما و زبان آن تاثیری عمیق خواهد گذاشت.
خیام که خود ریاضیدان بود و نجوم می دانست، در درک فلسفیش، از تمام دانش و صنعت روزمره ای که در اختیارش بوده و شاهد آن است، بهره می گیرد. از کار کوزه گری و کارگاه کوزه گران که بی تردید از کنارشان می گذشته، گرفته تا لعبت بازانی که شاید در شهر ها می گشته ، و خیمه شب بازی اجرا می کرده اند. همه این مشاهدات که صنعت و فن آنروز در ارائه اش نقش داشته، در جستجوی رمز و راز علت حضور بشر در این عالم و علت خروجش از آن دستمایه شخص متفکر قرار می گیرند.
ما لعبتکانیم و فلک لعبت باز
از روی حقیقتی، نه از روی مجاز
یک چند در این بساط بازی کردیم
رفتیم به صندوق عدم، یک یک باز
فلسفه امروز به نوعی ژیمناستیک و بند بازی کلامی دچار شده، که حقیقت و پاسخ به پرسش های اصلی فلسفه را در داخل زبان و با در آویختن به بند واژه ها و افعال و جملات انجام داده و گاه با خلق واژه ها و عبارات سنگین و نامانوس، بجای خلق و کشف روابطی تازه، به نوعی هالتر زدن و پرورش اندام بیانی، می رسد که فاقد رنگ و بوی واقعیت و تجربه است.
فلسفه از واقعیت و تجربه دور شده و در درون خودش می چرخد و گاه قدم میزند. البته در برخی لحظات گریزی به علم فیزیک و بخصوص فیزیک کوانتوم زده میشود، که نمی توان اینرا استفاده از علم برای فهم تلقی کرد، بلکه می توان دستاویز قرار دادن آن برای تبلیغ صحت اندیشه خود به شمارش آورد.
و گرنه در فضای همین مقدار علم تجربی بشر، جنگیدن سَر ِ زمینی و آسمانی بودن این یا آن پدیده، مادی یا معنوی بودن بینگ بانگ، تقسیم بندی های علم به ساحت های قیچی شده از هم، گمانه زنی های غیر قابل لمس برای وحی که در منزل تئوری و وهم باقی مانده و به فهم نمی رسند، همگی بس عقب مانده و کهنه می نماید.
اگر خیام امروز زنده بود و از کامپیوتر و تلفن دستی استفاده میکرد، آیا از کوزه گر وکارگاه کوزه گری سخن میگفت یا صانعی که سیستمی به پیچیدگی خودش ساخته و او را با قرار دادن اپلی کیشنی در میان برنامه هایش، حتی به توان شورش و نافرمانی علیه خودش که صانع باشد،مجهز کرده است؟ داستان آفرینش با این روایت چگونه میتواند تفسیر تازه ای یافته و نور تازه ای به زوایایش تابانده شود؟
فیلمهای تخیلی علمی امروز، داستانهای متعددی دارند از روباتهای ساخته شده توسط انسان که آنقدر پیچیده و شبیه خود آنانند که حتی می توانند علیه خود انسان بجنگند. فیلمها وسریال های تلویزیونی متعددی بر پایه تصور چنین جنگی ساخته شده است.
خیام از سیم کارت تلفن دستیش که به او هویت واحد و یگانه ای بین همه مشترکین می داد و تمام تماس های تلفنیش، محل حضور وحرکتش، طول تماس هایش، همه و همه را در هر لحظه زیر محاسبات مرکز مخابراتی قرار میداد، چه برداشتی نسبت به جایگاه یگانه و قابل شناسائی خودش در جهان پیدا میکرد؟ ایا با تفکر مختصری ،در مورد پوس الکترونیک تلفن دستیش که به او امکان ایجاد ارتباط با دورترین نقطه زمین را میداد، همانرا در اندرون خودش جستجو نمی کرد؟ نسبت به ماهواره های موجود در مدار زمان برای دریافت امواج رادیوئی وبازگرداندشان به زمین، آنتن های مرکزی و محلی شرکت های تولید خدمات، در جهت زیر پوشش قرار دادن مشترکین،چه تصویری از توان دریافت و انتقال پیام بشر و کل کائنات در ذهن او متصور می شد؟
آیا انسان نمیتواند یک سیستم بسیار کامل حاوی برنامه ها و اطلاعات محسوب شود که توان تماس، ارسال و دریافت پیام از کل جهان را داراست؟ سیستم پیچیده عصبی و مغز با میلیارد های نورون، و تابش امواج الکتریکیش که با دستگاه آنسفالوگرام قابل ثبت است، و شاخکها و آنتن های ظریف و موئین یاخته های عصبی، نمیتواند چون یک سیستم فرستنده، گیرنده ای بی نهایت نیرومند محسوب شود که قدرت گرفتن پیامهای الکتریک، معناطیسی، رادیوئی وبسیاری دیگر از امواج هنوز ناشناخته را دارد که در درون خود سیستم، ترجمه و پردازش میشوند؟
توجه را ازین نکته بنیادین نباید دور کرد که جهان اطراف ما چون دریائی، شناور در امواجی ست که بسیاری هنوز ناشناخته اند اما برای برخی چون امواج رادیوئی، گیرنده ها و فرستنده هائی ساخته شده و مورد بهره برداری آگاهانه قرار گرفته اند. شاید برای درک همه اینها، باید ازین اصل پایه ای آغاز کرد، که انرژی ها قابل تبدیل به هم هستند.
این قانون را همه روزه تجربه می کنیم. انگشت بر کلید برق بفشارید تا الکتریسیته به نور تبدیل شود. دگمه بخاری برقی را بفشارید، تا برق را به حرارت تبدیل کنید. آب میوه گیری را روشن کنید تا برق به نیروی محرک و مکانیکی تبدیل شود. انرژی ها بهم تبدیل و بصورت امواج ساطع، دریافت ، ترجمه و تبدیل میشوند.
تلفن دستی شما خود نوعی رادیوست که ارسال و دریافت صدا بر روی امواج در آن، نه توسط یک آنتن ثابت واحد بلکه از طریق مراکز تقسیم شده و آنتن های کوچکتر محلی، و اتصال آنها با مرکز اصلی صورت می گیرد. یعنی از تکنیک مدار های مجتمع الکترونیکی به جای مدار های نیرومندی که ابعاد بزرگی داشتند و فضای بسیاری می طلبیدند، استفاده میشود. به این ترتیب شمار افرادی که می توانند ازین سیستم استفاده کنند به نحو حیرت آوری افزایش یافته است. گوشی موبایل بی سیمی ست که از طریق امواج الکترومغناطیس با آنتن ارتباط دارد و از آن به شبکه موبایل وصل میشود.
در ابتدا تلفن شما نزدیک ترین آنتن مخابراتی تلفن را شناسائی میکند. زمان اقدام به برقراری تماس تلفنی یا روشن کردن تلفن همراهتان، تلفن همراه شما یک پیام به همان آنتن ارسال میکند. در این مرحله تماس شما، از طریق کابل و یا فیبر نوری به نقطه دسترسی بی سیم، حرکت میکند.
تلفن های مدرن دیجیتالی قادرند میلیونها محاسبه را در هر ثانیه برای تراکم بخشیدن به جریان صوت انجام دهند تا اطلاعات صوتی و تصویری را نه بصورت آنالوگ و ضبط تغییرات ممتد مغناطیسی بر روی نوار، بلکه تبدیل سیگنال ها به یک سری صفر و یک بر روی حافظه بینر(دو تائی) انجام دهند. امروز تا حد استفاده از فیبر های نور برای انتقال امواج صوت پیش رفته ایم.
تحقق آرزوی دیرین بشر برای ارتباط با دوردست، که آزمایشات گوناگونی را برای یافتن ابزار و کانالهای مناسب پیموده با کشف الکتریسیته، نه اختراع آن، وارد مرحلۀ نوینی شد.
بعد از تولید و تسلط بر الکتریسیته، فهم این موضوع که الکتریسیته توان مغناطیسی کردن و جابجائی را دارست، شتاب بیشتری به ارتباطات بخشید. بدینگونه تلگراف و مورس پا به میدان گذاشتند. سپس انتقال صدای انسان توسط تلفن میسر میشود. با اتکا به این قانون که امواج صدا را میتوان به سیگنال های الکتریک تبدیل کرد. برای بالا بردن امکان تماس مشترکین، مراکز مخابراتی احداث میشوند. اندیشۀ تقویت سیگنال های الکتریک حامل صوت مطرح میشود. آنگاه دوره ی تغییر سیم های مسی هادی، با فیبر های شیشه ای اپتیک فرا میرسد و ایحاد سرعت باز بیشتر در حمل سیگنال ها، و حمل تعداد بیشتری از آنها. حالا دیگر علاوه بر صوت، تصویر، فیلم، نوشته هم حمل میشود. تا آنکه نوبت کشف بی سیم میرسد. الکتریسیته میتواند بدون نیاز به سیم، از طریق امواج ناپیدائی که رادیو نام می گیرد، در فضا منتشر شود. آنتن ها ی محلی خلق میشوند و ماهواره های مخابراتی در مدار زمین قرار می گیرند.
کلامهای کلیدی پروسه ای که بطور گذرا بیان کردیم، داشتن برنامه ها و اطلاعات درونی، حضور شاخک ها و آنتن ها، قرار گرفتن زیر پوشش آنتن های قویتر برای تقویت سیگنالها، هادی ها و کانالهای عبور سیگنال ها و کیفیت و اندازه، آنهاست.
وقتی نوبت به نانو تکنولوژی می رسد میتوان با میکروسکوپ نانو، امواج الکتریکی سلولها را جارو کرده بعد آنها را باز خوانی و به هر چه ریز تر کردن ابزار گیرنده و فرستنده، تا حد سلول بشری امیدواربود. وقتی از نانو تکنولوژِی صحبت می کنیم از ابعادی در اندازه اتمها و مولکولها سخن می رانیم. نانو، توانمندی تولید مواد، ابزار و سیستمها در اندازه های مولکولی و اتمی و در دست گرفتن کنترل این ساخته هاست. فاینمن در سال ۱۹۶۰، طریقه نگارش ۲۴ جلد دائره المعارف بریتانیکارا بر روی فضائی به ریزی نک سوزه بطور تئوری مطرح میکند.اما میلیونها سال است که در طبیعت ساختار های بسیار پیچیده با ظرافت نانو متری، مثل یک میکرب، ساخته میشوند.
قرار گیری مقادیر کلان اطلاعات در فضای کوچک هم برای زیست شناسان موضوعی بس آشناست هم برای ارگانیزم موجود زنده. در کوچکترین سلول انسانی همه اطلاعات مربوط به موجود زنده از قبیل رنگ مو، رشد استخوان و عصب ها وجود دارند. در قسمت بسیار ریزی از سلول که به دی ان آ، شناخته شدهمه این اطلاعات ذخیره میشوند. در این ذخیره سازی اطلاعاتی، نه تنها تعداد اتم ها بلکه نحوه قرار گرفتن این زنجیره سازی، نقش مهمی داراست.فایل های اطلاعاتی موجود زنده فراوانند و اپلی کیشن ها و مراکز کامپیوتریش، حیرت انگیز.
خیام را در این باغ به تفرج و تدبر باید فرا خواند. او که در ذرات اطرافش نشان و اطلاعات گذشتگان را می بیند.
خاکی که بزیر پای هر نادانی ست
کف صنمی و چهره جانانی ست
هر خشت که بر کنگره ایوانی ست
انگشت وزیر یا لب سلطانی ست
هر ذره که در خاک زمینی بوده ست
پیش از من و تو تاج و نگینی بوده ست
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست
در بند سر زلف نگاری بوده ست
تین دسته که بر گردن او می بینی
دستی ست که بر گردن یاری بوده ست
در هر دشتی که لاله زاری بوده ست
از سرخی خون شهریاری بوده ست
هر شاخ بنفشه کز زمین می روید
خالی ست که بر رخ نگاری بوده ست
اگر تولید کامپیوتری به اندازه سلول بشری امکان پذیر باشد و بقول فاینمن تمام اطلاعات یک دائره المعارف را بتوان بر سر سوزنی گنجاند، چرا نتوانیم فکر کنیم که خود بشر، یعنی مغز و سلسله اعصاب و حتی میتوان جلوتر رفته و گفته، تک تک سلولهایش دارای کامپیوتر هاو به عبارت دیگر گیرنده ها و فرستنده های به غایت ریز حاوی اطلاعات است که میتواند به ارتباط و ارسال و دریافت پیام بپردازد؟ آیا به این ترتیب به راحتی نمیتوانیم تله پاتی و دریافت امواج مغزی دیگران را، تفسیر کنیم هر چند هنوز با پس زدن تله پاتی از حیطه علم تجربی و تبعیدش به پارا نورمال، جایگاه واقعیش را از آن دریغ میکنیم؟ بخصوص که علم پزشکی به وجود افرادی که سلولهای پوستی آنها نسبت به نور حساس ست و به نوعی آنرا می بیند، اشراف دارد. و به اینکه گوش برخی حیوانات امواج صوتی را دریافت می کنند که گوش انسان توانائیش را ندارد یا از دست داده است. در هر صورت، نتیجه گیری همانست. بدن و سیستم بشر خود به گیرنده ها و فرستنده هائی مجهز است و میزان حساسیت و توانهای آن، اگر چه همیشه به عمل ادامه داده ولی هنوز مورد مطالعه و بهره برداری گسترده تر، قرار نگرفته اند. اگر نوار مغزی و قلبی میتوان گرفت، به خاطر امواج الکترومغناطیس این دو عضو است.اندام انسانی یک مرکز گیرنده و فرستنده امواج است و متناسب با قدرت این دو مرکز می تواند کاربرد داشته باشد.
اصلاً چرا کلیت انسان یک نمونه نانو از کل آفینش نباشد؟ جمع شدن همه اطلاعات و برنامه ها، در یک نمونه بسیار ریز.
آیا پس از چنین تفرجی باز خیام ناامید می بود که:
در پرده اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست
توجه داشته باشید که مناقشۀ زمینی یا آسمانی بودن نیز به گذشته ها تعلق دارد. والا نیک میدانیم که آسمان بالا و زمین پائین نیست. ما روی سیاره ای کروی قرار داریم که گرد خورشید می چرخد، خورشید هم گرد خورشید های دیگر. آنچه آسمان می نامیم هم زیر پای ما قرار می گیرد هم بالای سرمان.اگرهم بینگ بانگ و انفجار نخستین را نقطه عزیمت جهان و پیدایش انسان قرار دهیم، بشر همانقدر زمینی ست که آسمانی ست. چون از غبار ستارگان و اختران دوردست امروزی به وجود آمده است. بوجود آمده یعنی اطلاعات مربوط به آنها را در خود دارد. ما نه تنها از اکسیژن و ئیدرژن، بلکه از ذراتِ دیگر منتشر درفضا، از ذرات خورشید و نور ستارگان تغذیه می کنیم. یعنی اطلاعات آنها را وارد سیستممان می کنیم. دریافت اطلاعات یعنی دریافت پیام. ما سیستمی هستیم در حال مبادله دائم اطلاعات، در خواب و بیداری، با دورترین نقاط کیهانی. البته همانطور که در تاریخچه ساخت تلفن و انتقال صوت دیدیم، همیشه وجود مراکز قدرتمند جذب امواج، آنتن ها و ماهواره ها، محل استقرار آنها، مرغوبیت و خلوص بیشتر مراکز بینابینی، اهمیت ویژه داشته اند.
نیما یوشیج در شعر ری را ری را، از تجربه ای وحی گونه سخن میگوید، شنیدن صدائی و نامیده شدنش، که هیبت این تجربه که زبان او را بند آورده و خواندن نتوانسته، هنوز او را تحت نفوذ خود دارد. چه دلیلی دارد که برای دیگرانی چنین تجربه ای در حدود خفیف تر یا شدید تر ممکن نبوده باشد؟
حتما اگر نه در شهر خود، بلکه در سفر هائی که داشته اید، سقف های خانه هائی را که مجهز به انرژی خورشیدیند، دیده اید. حال می خواند با انتقال انرژی خورشیدی به ماه و تبدیل آن به
ارسال و دریافت امواج به سطح کره زمین محدود نمیشود و بشر با دراختیار داشتن گیرنده لازم، چه بطور شخصی و در وجود خود، چه از طریق ابزاری که در راهند، میتواند امواج منتشر از طریق سیارات دیگر را نیز دریافت کند.
اینکه سخن یا پیام و سیگنالهای نوری این امواج چگونه میتواند به زبان هر ملتی که دریافتش میکند، قابل فهم باشد یا آیا موجودات آن سیارات زبانهای زمینی را میدانند یا نه، براستی در برابر عظمت داده های علم تجربی سوالات ناموجهی می نمایند. نور را میتوان به سیگنالهای صوتی تبدیل کرد، بسته به کانالها و یا تونلهای هادی آنرا به زبانهای مختلف درآورد.
من همه روزه از وسیله ساده و نسبتاً ارزان قیمتی استفاده میکنم، که با شنیدن صدای من، و حساس شدن به پس و پیش و فرکانس آن، می تواند مثل منشی، گفته های مرا بنویسد، به عبارت دیگر به خط در بیآورد.
هدف ازین مقاله اطلاع رسانی در مورد تازه ها یا جزئیات علومِ سخت مرسوم امروزی نبوده و ازینرو به همین مختصر اکتفا میکنم بخصوص که ادعائی در تسلط بر آنها نیست بلکه با اعتقاد به حضور خوانندگانی سخت دانشمند و فرهیخته، با شروع این بحث منتظرم از خوانندگان در این مورد بیآموزم.
اما هدف این بوده و هست، که فلسفه را به نوعی رزمگاه کلامی محدود نکرده و از علوم تجربی که به شخصه از کاربرد آنها سود برده و می بریم، برای درک جهان و سوالات فلسفی مدد بجوئیم.
آخر با وجود تمام اپلی کیشن هائی که دان لود می کنید، مثل وایبر و واتس آپ، و از طریق آن دورترین مسافتها را با صدای خود در می نوردید،عکسها و تصاویری که با تلفن دستیتان دریافت میکنید، ژی گا ها و قدرتی که به تلفن برای وصل شدن به تلفن های محلی یا بین المللی می دهند، برنامه هائی که روزانه در کامپیوترتان دانلود میکنید، بخواب بردن کامپیوترتان و بیدار کردنش، دوباره بکار انداختنش بعد از هر به روز کردن برنامه ها، و دهها مثال دیگر ازین قبیل، چه جائی برای مناقشات امروزین سر وحی وجود دارد؟ آنچه ابزار دست روزانه ما شده، در تعریف وجود انسانی ما و تاریخ ارتباطمان با جهان چه تماثیل تازه ای می یابند؟
با چنین داده هائی و بهره از صنعت و علمی که هر روز از آن استفاده می کنیم، نه آنکه گاه بطور فرّار در کتابها و مجلات درباره اش می خوانیم، داستان آفرینش چه روایت های مدرنی می تواند داشته باشد و برخی سوالات پایه ای فلسفه چگونه می تواند چهر ه های تازه ای بیآبد؟
همان شعر هائی که گاه توسط مفسرین همچون واقعیاتی مورد بهره برداری قرار می گیرند، چگونه در سایه داده ها ی علم تجربی، به گونه ای دیگرمیتوانند لمس شوند؟
نیستانی که مولوی گمان میکند او را از آن بریده اند، شبیه محل استقرارآنتن های نیرومند، یا محل اصلی پخش برنامه ها نمیتواند باشد؟
مایلم برای حُسن ختام هم که شده ، این بیت شعر را، در آن زمینی که نسیمی وزد ز ُطُره دوست، به این شیوه برگردانم : در آن سرا که متصل بود به فیبر های نور.
این مطلب بیانگر دیدگاه خوانندگان زیتون است. مطالب این ستون غالباً بدون اصلاح و ویرایش منتشر میشوند. شما هم میتوانید مطالب خود را به زیتون ارسال کنید. تماس با ما
3 پاسخ
با سلام و احترام
سرکار خانم بارئی
تصادفا به مطالب شما برخوردم. ضمن احترام به عقائدتان باید عرض کنم مغالطه بزرگی که در کلامتان وجود دارد این است که فلسفه را دانشی واحد در نظر گرفته اید و در مورد آن قضاوت کرده اید. از ویتگنشتاین نقل است که: فلسفه ها داریم نه فلسفه. آنچه شما فرموده اید در مورد فلسفه تحلیلی شاید تا حدودی صادق باشدٰ اما آیا در مورد اگزیستانسالیسم هم صدق میکند؟ این فلسفه چه ارتباطی می تواند با علم داشته باشد حتی گرچه خود یاسپرس همیشه علم و فلسفه را در کنار هم میداند.
النهایه اگر مطالعه ای در فلسفه ذهن داشته باشید ملاحظه می فرمایید که این فلسفه چقدر با علوم شناختی در تعامل است.
والسلام علیکم و علینا.
وقتی از زمینی یا آسمانی بودن امری سخن به میان می آید، الزاما منظور خطا پذیری و خطاناپذیری نیست. این انتخاب شماست از میان دهها معنی که جدا کردن بسیار رادیکال زمین و آسمان میتواند داشته باشد.
اینکه در فهم منظور گوینده هم دچار سوئ تفاهم هستم،شاید دو سویه باشد.
اما اینکه انتقاداتی به نوشته من میتواند وارد باشد، در این تردیدی نیست.
در این جمله که خان بارئی فرموده اند
توجه داشته باشید که مناقشۀ زمینی یا آسمانی بودن نیز به گذشته ها تعلق دارد. والا نیک میدانیم که آسمان بالا و زمین پائین نیست. ما روی سیاره ای کروی قرار داریم که گرد خورشید می چرخد،
یک سئو تفاهم وجود دارد در واقع وقتی از زمینی یا آسمانی بودن امری مانند دین صحبت می شود منظور گوینده چیزی مانند بالا و پایین بودن یا در زمین یا سایر کرات بودن نیست منظور گوینده خطا پذیری و خطا ناپذیریست امر آسمانی را خطا ناپذیر پنداشته و زمینی را خطا پذیر شاید بر این تقسیم بندی نقدی وارد باشد اما خانم بارئی در فهم منظور گوینده دچار سئو تفاهم هستند
دیدگاهها بستهاند.